فصل اوّل: فاطمه(س) از ولادت تا بعد از رحلت پیامبر(ص) | ۳
فاطمه(س) همسر وفادار امیر مؤمنان علی(ع)
لَو لَمْ یُخْلَقْ عَلِیٌّ لَمْ یَکُنْ لِفاطِمَةَ کُفْوٌ[1]
هرگاه على آفریده نمىشد، کسى که لایق همسرى فاطمه باشد وجود نداشت.
***
ازدواجی که عقدش در ملکوت آسمانها بسته شد:
کمالات فوقالعادهی فاطمه(س) از یکسو، و انتسابش به شخص پیامبر از سوى دیگر، و شرافت خانوادگى او نیز از دیگر سوى؛ سبب شد که مردان زیادى از بزرگان یاران پیامبر(ص) به خواستگارى او بیایند، اما همه جواب رد شنیدند.
و جالب اینکه غالباً پیامبر در پاسخ آنها مىفرمود:
اَمْرُها اِلى رَبِّها
کار فاطمه به دست پروردگار فاطمه است!
از همه عجیبتر خواستگارى «عبدالرحمن بن عوف» بود، همان مرد ثروتمندى که مطابق راه و رسم جاهلیت، به همه چیز از دریچهی مادى مىنگریست، و مهریهی سنگین را دلیل بر شخصیت زن و موقعیت ممتاز شوهر مىپنداشت.
او به خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: «اگر فاطمه را به همسرى من درآورى یکصد شتر که بار همهی آنها پارچههاى گرانقیمت مصرى باشد به اضافهی ده هزار دینار طلا مهریهی او مىکنم!».
پیامبر(ص) از این خواستگارى زشت و بىمعنی چنان خشمگین شد که مشتى سنگریزه برداشت و به طرف عبدالرحمن پاشید و گفت: «تو گمان کردى من بندهی پول و ثروتم که با پول و ثروت مىخواهى بر من فخر بفروشى!».[2]
آرى، باید در خواستگارى فاطمه الگوهاى اسلامى مشخص شود، سنتهاى جاهلیت پایمال گردد، و معیارهاى ارزش اسلامى معلوم شود.
مردم مدینه در این گفتگوها بودند ناگهان این صدا در همه جا پیچید که پیامبر(ص) مىخواهد تنها دخترش را به همسرى علىّ بن ابى طالب(ع) درآورد.
علىّ بن ابى طالب دستش از مال و ثروت دنیا کوتاه بود و از معیارهاى عصر جاهلى چیزى نداشت، اما وجودش از فرق تا قدم مملو از ایمان و ارزشهاى اصیل اسلامى بود.
هنگامى که تحقیق کردند، معلوم شد رهنمون پیامبر(ص) در این ازدواج مبارک تاریخى، وحى آسمانى بوده است، زیرا خودش فرمود:
اَتانِی مَلَکٌ فَقالَ: یا مُحَمَّدُ اِنَّ اللهَ یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلامُ وَ یَقُولُ لَکَ: اِنِّی قَدْ زَوَّجْتُ فاطِمَةَ ابْنَتَکَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طالِبٍ فِی الْمَلَأِ الْاَعْلى، فَزَوِّجْها مِنْهُ فِى الْاَرْضِ.[3]
فرشتهاى از سوى خدا آمد و به من گفت: خداوند بر تو سلام مىفرستد و مىگوید من دخترت فاطمه را در آسمانها به همسرى علىّ بن ابىطالب درآوردم، تو نیز در زمین او را به ازدواج على درآور.
هنگامى که امیرمؤمنان على(ع) به خواستگارى فاطمه(س) آمد، چهرهی مبارکش از شرم گلگون شده بود.
پیامبر(ص) با مشاهدهی او شاد و خندان شد فرمود: براى چه نزد من آمدى؟
ولى امیرمؤمنان على(ع) به خاطر ابهت پیامبر(ص) نتوانست خواستهی خود را مطرح کند، و لذا سکوت کرد.
پیامبر(ص) که از درون امیرمؤمنان على(ع) با خبر بود، چنین فرمود:
لَعَلَّکَ جِئْتَ تَخْطِبُ فاطِمَةَ؟
شاید به خواستگارى فاطمه آمدى؟
عرض کرد: آرى، براى همین منظور آمدم.
پیامبر فرمود: اى على! قبل از تو مردان دیگرى نیز به خواستگارى فاطمه آمدند، هرگاه من با خود فاطمه این مطلب را در میان مىنهادم روى موافق نشان نمىداد، و اکنون بگذار تا این سخن را نیز با خود او در میان نهم.
درست است که این ازدواج آسمانى است و باید بشود، اما شخصیت فاطمه(س) خصوصاً، و احترام و آزادى زنان در انتخاب همسر عموماً، ایجاب مىکند که پیامبر(ص) بدون مشورت با فاطمه(س) اقدام به این کار نکند.
هنگامى که پیامبر(ص) فضائل امیرمؤمنان على(ع) را براى دخترش بازگو کرد و فرمود: من مىخواهم تو را به همسرى بهترین خلق خدا در آورم، نظر تو چیست؟
فاطمه که غرق در شرم و حیا بود سر به زیر انداخت و چیزى نگفت و سکوت کرد.
پیامبر(ص) سر برداشت و این جملهی تاریخى را که سندى است براى فقهاء در مورد ازدواج دختران باکره، بیان فرمود:
اَللهُ اَکْبَرُ! سُکُوتُها اِقْرارُها
خداوند بزرگ است! سکوت او دلیل بر اقرار اوست.
و در پى این ماجرا عقد ازدواج بوسیلهی پیامبر(ص) بسته شد.
مهر فاطمه
اکنون ببینیم مهریّهی فاطمه چه بود؟
بدون شک ازدواج بهترین مردان جهان با سیّدهی زنان عالم دختر پیامبر بزرگ اسلام باید از هر نظر الگو باشد، الگویى براى همهی قرون و اعصار، لذا پیامبر(ص) رو به امیرمؤمنان على(ع) کرد و فرمود: چیزى دارى که مهریهی همسرت قرار دهى؟
عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، تو از زندگى من به خوبى آگاهى که جز شمشیر و زره و شتر چیز دیگرى ندارم.
پیامبر(ص) فرمود: درست است، شمشیرت به هنگام کارزار با دشمنان اسلام مورد نیاز است؛ و با شتر نیز باید نخلستان را آب دهى، و در مسافرتها از آن استفاده کنى؛ بنابراین تنها زره را مىتوانى مهریهی همسرت بنمایى، و من دخترم فاطمه را در برابر همین زره به عقد تو درآوردم».[4]
شاید بیشترین قیمتى که در تواریخ دربارهی این زره نوشته شده، پانصد درهم است ـ این از یک سو اما از سوى دیگر در حدیثى مىخوانیم که ـ: فاطمه(س) از پدرش خواست مهر او را شفاعت گنهکاران امت در قیامت قرار دهد، این درخواست قبول شد و جبرئیل فرمان آن را از آسمان بر پیامبر(ص) نازل کرد.[5]
آرى اینگونه باید ارزشهاى غلط درهم بشکند، و ارزشهاى اصیل جانشین آن گردد، و این گونه است راه و رسم مردان و زنان با ایمان، و اینچنین است برنامهی زندگى رهبران راستین بندگان خدا.
جهیزیهی فاطمه
همیشه «مهریه» و «جهیزیه» و «تشریفات عروسى» سه مشکل بزرگ بر سر راه خانوادهها در مسألهی ازدواج بوده است، مشکلاتى که گاهى تمام دوران حیات ازدواج را مىپوشاند و آثار نکبتبارش تا پایان عمر دو همسر باقى مىماند.
گاه دعواها و مشاجرات لفظى، و گاه نزاعهاى خونین، بر سر این امور رخ داده است، و چه سرمایههایى که بر اثر چشم و همچشمیها و رقابتهاى زشت و کودکانه در این راه از میان رفته است، و متأسفانه هنوز هم رسوبات این افکار جاهلى در کسانى که دم از اسلام مىزنند، کم نیست.
ولى باید جهیزیهی بانوى اسلام همچون مهریهاش الگویى براى همگان باشد.
اگر تعجب نکنید پیامبر(ص) دستور داده زره امیرمؤمنان على(ع) را بفروشند و پولش را که حدود پانصد درهم بود نزد او آورند. پیامبر آن را سه قسمت کرد: قسمتى را به بلال داد تا از آن عطرى خوشبو تهیه کند، و دو قسمت دیگر را براى تهیهی وسائل زندگى و لباس تعیین فرمود.
پیداست وسائلى که با این پول ناچیز مىتوان خرید چقدر ساده و ارزان قیمت باید باشد!
در تواریخ آمده است که هجده قلم جهیزیه با آن پول تهیه شد که قلمهاى مهم آن چنین بود:
یک عدد روسرى بزرگ به چهار درهم،
یک قواره پیراهن به هفت درهم،
یک تخت که با چوب و برگ خرما تهیه شده بود،
چهار عدد بالش از پوست گوسفند که از گیاه خوشبوى «اذخر» پر شده بود،
یک پردهی پشمى،
یک قطعه حصیر،
یک عدد دستاس (آسیاب کوچک دستى)،
یک مشک چرمى،
یک طشت مسى،
یک ظرف بزرگ براى دوشیدن شیر،
یک سبوى گِلى سبز رنگ... و مانند اینها.
آرى چنین بود جهیزیهی بانوى زنان جهان.
مراسم جشن عروسی
پیغمبر گرامی اسلام(ص) در این مراسمى که براى تشکیل خانوادهاى بود که بخش مهمى از تاریخ اسلام را دگرگون ساخت و جانشینان معصوم پیامبر(ع) همگى از آن به وجود آمدند، آنچنان برنامهاى اجرا نمود که دشمنان را خشمگین و دوستان را سربلند و دورافتادگان را وادار به تفکر نمود.
«امّ سلمه» و «امّ ایمن» که دو زن با شخصیت در اسلام بودند و علاقهی بسیارى به بانوى بزرگ فاطمه زهرا(س) داشتند خدمت پیامبر(ص) آمدند و چنین گفتند: اى پیامبر گرامى خدا! راستى اگر خدیجه زنده بود با تشکیل مراسم جشن عروسى فاطمه چشمانش روشن مىشد، چنین نیست؟
رسول خدا(ص) از شنیدن نام آن بانوى فداکار، اشک در چشمانش حلقه زد، و به یاد آن همه مهربانیها و ایثارگریهاى خدیجه افتاد و فرمود: کجا مانند خدیجه زنى پیدا مىشود؟ آن روز که همهی مردم مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق نمود و تمام ثروت و زندگى خود را براى نشر آئین خداوند در اختیار من گذارد. او همان بانویى بود که خداوند به من دستور داد به او مژده دهم که قصرى از زمرّد در بهشت برین به او عنایت خواهد فرمود.
امّ سلمه هنگامى که این سخن را شنید و انقلاب و سوز درونى پیامبر(ص) را مشاهده کرد، عرض نمود: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد، شما هر قدر دربارهی خدیجه بگویى عین حقیقت است، ولى به هر حال او دعوت الهى را لبیک گفته و به جوار رحمت حق شتافته امید است خداوند او را در بهترین جاى بهشت جاى دهد، ولى مطلبى را که بخاطر آن به محضر مبارکت آمدم چیز دیگرى بود و آن اینکه برادر و پسر عمویت على دوست دارد اجازه دهید همسرش فاطمه را به خانهی خود ببرد، و از این راه به زندگى خویش سر و سامانى بخشد.
پیامبر(ص) فرمود: چرا على شخصاً این پیشنهاد را با من در میان نگذاشت؟
امّ سلمه عرض کرد: شرم و حیا مانع بود.
در اینجا پیامبر(ص) به امّ ایمن فرمود: على را خبر کن.
امیرمؤمنان على(ع) آمد و در مقابل پیامبر(ص) نشست، اما سر خود را از شرم به زیر افکنده بود.
پیامبر(ص) فرمود: آیا میل دارى همسرت را به خانه برى؟
امیرمؤمنان على(ع) در حالى که سرش را به زیر انداخته بود، عرض کرد: آرى، پدرم و مادرم به قربانت باد.
جالب اینکه برخلاف آنچه در میان مردم تجملپرست معمول است که از ماهها قبل دست به کار این برنامهها مىشوند، پیامبر(ص) با خوشحالى فرمود: همین امشب یا فردا شب ترتیب کار را خواهم داد.
و همانجا دستور فراهم ساختن مقدمات جشن بسیار سادهاى که مملو از روحانیت و معنویت بود را صادر فرمود.
این جشن ملکوتى و مراسم مربوط به آن، آنقدر بىتکلف و ساده برگزار شد که شنیدنش امروز براى ما تعجبآور است.
امیرمؤمنان على(ع) مىگوید: مقدارى از پول همان زرهى را که قبلاً فروخته بودم پیامبر(ص) نزد امّ سلمه به امانت گذارده بود، و به هنگام مراسم زفاف ده درهم از آن را از وى گرفت، و به من داد و فرمود: مقدارى روغن و خرما و کشک با این پول خریدارى کن.
من این کار را انجام دادم، سپس پیامبر(ص) شخصاً آستین را بالا زد و سفرهی تمیزى طلبید و آنها را با هم با دست خود مخلوط کرد و غذایى تهیه نمود و با همان غذا از مردم پذیرایى بعمل آورد.
امیرمؤمنان على(ع) شخصاً مأمور شد به مسجد بیاید و اصحاب را دعوت کند، هنگامى که به مسجد آمد خواست فقط برخى را دعوت کند، حیا مانع شد، از این رو صداى خود را بلند کرد و فرمود:
اَجِیبُوا اِلى وَلِیْمَةِ فاطِمَةَ
شما را به میهمانى عروسى فاطمه دعوت مىکنم.
حضرت مىگوید: مردم دسته دسته به راه افتادند و من از کثرت جمعیت و کمى غذا شرمنده شدم، همین که پیامبر(ص) از ماجرا آگاه شد به من فرمود: غصه مخور، من دعا مىکنم تا خداوند غذا را برکت دهد؛ و چنین شد همگى از آن غذاى کم خوردند و سیر شدند.
جالب اینکه در پایان مراسم، به هنگامى که مردم به خانههاى خود بازگشتند و خانه خلوت شد پیامبر(ص) فاطمه(س) را در سمت چپ و امیرمؤمنان على(ع) را در سمت راست خود نشانید و از آبى که با دهانش تبرک کرده بود کمى بر بدن زهرا(س) و کمى بر بدن امیرمؤمنان على(ع) پاشید و دربارهی آنها دعا کرد و گفت:
اَللّهُمَّ اِنَّهُما مِنِّی وَ اَنَا مِنْهُما، اَللّهُمَّ کَما اَذْهَبْتَ عَنِّی الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَنِی تَطْهِیراً فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً
خداوندا! اینها از منند و من از آنها هستم، بارالها! همانطور که هرگونه رجس و پلیدى را از من دور کردهاى از آنها نیز دور کن و آنها را پاکیزه فرما.
سپس فرمود: برخیزید و به خانهی خود روید، خداوند بر شما هر دو مبارک گرداند.
دنیاپرستان مادى و مؤمنان ضعیف الایمانى که تحت تأثیر زرق و برق مادى این جهانند و آبرو و شخصیت و عظمت یک خانواده و مبارکى و شکوه مراسم عروسى را در آن تشریفات و تجملات کمرشکن و طاقتفرسا مىدانند ببینند و عبرت بگیرند، ببینند و از این برنامهی انسان ساز که مایهی خوشبختى همهی پسران و دختران جوان است الهام بگیرند، و نمونهی تعلیمات اسلام را به صورت زنده و عملى در ماجراى «خواستگارى»، «مهریه»، «جهیزیه» و «مراسم جشن عروسى» فاطمهی زهرا(س) با چشم خود در صفحات تاریخ مشاهده کنند.
فاطمه(س) بعد از رحلت پیامبر(ص)
ما زالَتْ بَعْدَ اَبِیها مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ، باکِیَةَ الْعَیْنِ، مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ[6]
بعد از رحلت پیامبر پیوسته شال عزا به سر بسته بود، چشمانى گریان و قلبى سوزان داشت».
دوران شیرین زندگانى بانوى اسلام فاطمهی زهرا(س) با رحلت پیامبر(ص) بسرعت سپرى شد، هر چند به یک معنی در سراسر زندگى او، دوران شیرینى وجود نداشت، چرا که پیوسته فشارها و جنگها و توطئههاى دشمنان بر ضد اسلام و پیامبر آرامش روح فاطمه(س) را بر هم مىزد.
با رحلت پیامبر(ص) طوفانهاى تازهاى از حوادث پیچیده و بحرانى وزیدن گرفت.
احقاد و کینههاى بدر، خیبر و حنین که در عصر پیامبر(ص) در زیر خاکستر پنهان بود آشکار گشت.
احزاب منافقین به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگیرند، و هم از خاندان پیامبر(ص).
و فاطمهی زهرا(س) در مرکز این دایره بود که تیرهاى زهرآگین دشمنان از هر سو به سوى آن پرتاب مىشد.
فراق و جدایى دردناک پدر از یکسو.
مظلومیت غمانگیز و جانکاه همسرش امیرمؤمنان على(ع) از سوى دیگر.
توطئههاى دشمنان بر ضد اسلام از دیگر سو.
و نگرانى فاطمه از آیندهی مسلمین و حفظ میراث قرآن، دست به دست هم داده، قلب و روح پاکش را سخت مىفشردند.
فاطمه(س) نمىخواهد با بیان غمهاى خود روح پاک امیرمؤمنان على(ع) را که سخت از آن اوضاع ناگوار و خلافکاریهاى امت ضربه دیده، آزردهتر سازد.
به همین دلیل به کنار قبر پیامبر(ص) مىرفت و با او درد دل مىکرد، و سخنان جانسوزى همچون اخگر آتش که اعماق وجود انسان را مىسوزاند، بر زبان مىآورد.
یا اَبَتاهُ بَقِیتُ والِهَةً وَ حَیْرانَةً فَرِیدَةً، قَدِ انْخَمَدَ صَوْتِی وَ انْقَطَعَ ظَهْرِى وَ تَنَغَّصَ عَیْشِی
پدر جان! بعد از تو، یکه و تنها شدم، حیران و محروم ماندهام، صدایم به خاموشى گرائید، و پشتم شکست، و آب گواراى زندگى در کامم تلخ شد.
و گاه مىگفت:
ماذا عَلى مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ اَحْمَدٍ / اَلاَّ یَشُمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِیا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصائِبٌ لَو اَنَّها / صُبَّتْ عَلَى الْاَیّامِ صِرْنَ لَیالِیا
کسى که خاک پاک پیامبر(ص) را ببوید سزاوار است تا پایان عمر هیچ عطرى را نبوید.
بعد از تو اى پدر آنقدر مصائب بر من فرو ریخت که اگر بر روزهاى روشن مىریخت به صورت شبهاى تیره و تار در مىآمد.
چرا فاطمه(س) این گونه اشک مىریزد؟
چرا این همه بیتابى مىکند؟
چرا همچون اسپند بر آتش، قرار ندارد؟
آخر چرا؟...
جواب این چراها را باید از زبان خود او بشنویم.
امّ سلمه مىگوید: هنگامى که بعد از وفات پیامبر(ص) به دیدن بانوى اسلام فاطمه(س) رفتم و جویاى حال او شدم، در پاسخ این جملههاى پر معنی را بیان کرد:
اَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرْبٍ،
فَقْدِ النَّبِىِّ(ص) وَ ظُلْمِ الْوَصِیِّ،
هُتِکَ وَاللهِ حِجابُهْ...،
وَ لکِنَّها اَحْقادٌ بَدْرِیَّةٌ،
وَ تِراتٌ اُحُدِیَّةٌ،
کانَتْ عَلَیْها قُلُوبُ النِّفاقِ مُکْتَمَنَةً.[7]
از حالم چه مىپرسى اى امّ سلمه،
من در میان اندوه و رنج بسیار بسر مىبرم،
از یکسو پدرم پیامبر(ص) را از دست دادهام، و از سوى دیگر [با چشم خود مىبینم که] به جانشینش [علىّ بن ابىطالب] ستم شده است،
بخدا سوگند که پردهی حرمتش را دریدند...،
ولى من مىدانم اینها کینههاى بدر،
و انتقامهاى اُحُد است،
که در قلوب منافقان پنهان و پوشیده بود.
ولى با این همه دفاع او از حریم قدس علوى و حمایتش از امیرمؤمنان على(ع) در این دوران پر درد و رنج بر کسى پوشیده نیست.
گرچه حیاتش بعد از پدر همانگونه که خود از خدایش تقاضا کرد طولانى نشد و چندین روز بیشتر نگذشت که به جوار قرب خدا و دیدار پدر شتافت، ولى در همین مدت از بذل هر گونه فداکارى و ایثار در حق امیرمؤمنان على(ع) و دفاع از اسلام فروگذارى نکرد.
صَلَّى اللهُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
خودآزمایی
1- چه عواملی سبب شد که مردان زیادى از بزرگان یاران پیامبر(ص) به خواستگارى حضرت زهرا(س) بیایند؟
2- رهنمون پیامبر(ص) در ازدواج مبارک تاریخى حضرت فاطمه(س) چه بوده است؟ چرا؟
3- کدام عوامل ایجاب مىکرد که پیامبر(ص) نظر حضرت فاطمه(س) را درباره ازدواج (با حضرت علی(ع)) جویا شود؟
پینوشتها
[1]. کنوز الحقایق ۱۲۴.
[2]. تذکرة الخواص ۳۰۶.
[3]. ذخائر العقبی ۳۱.
[4]. احقاق الحق ۱۰/۳۵۸.
[5]. اخبار الدول ۸۸.
[6]. مناقب ۳/۳۶۲.
[7]. مناقب ابن شهر آشوب ۲/۲۲۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی