فصل دوّم: فضائل حضرت زهرا(س) | ۳
فاطمه(س) محبوبترین افراد نزد پیامبر(ص)
محبت و عشق، قویترین جاذبه در میان دو موجود است.
در قانون معروف جاذبه که بر عالم ماده حکومت مىکند مىخوانیم:
«هر قدر جرم اجسام زیادتر، و فاصلهی آنها کمتر باشد، جاذبهی آنها بیشتر است» این قانون در جهان معنی و محبتهاى الهى نیز حاکم مىباشد، هر قدر شخصیتها والاتر و فاصلهها کمتر باشد این محبت و عشق قویتر مىگردد!
با این تفاوت که در جهان ماده گاهى اختلاف و تضاد باعث جاذبه است (مانند جاذبهی دو الکتریستهی مثبت و منفى) در حالى که در جهان ارواح هر قدر سنخیت و شباهت بیشتر باشد این جاذبه نیرومندتر است، و تضاد باعث دورى است.
با توجه به این مقدمهی کوتاه به سراغ احادیث مىرویم، ببینیم پیغمبر اکرم(ص) تا چه حد به دخترش فاطمه(س) اظهار علاقه مىکرد و او را دوست مىداشت:
۱۰ـ در حدیثى از زبان عایشه مىخوانیم که مىگوید:
ما رَاَیْتُ اَحَداً اَشْبَهَ کَلاماً وَ حَدِیثاً مِنْ فاطِمَةَ بِرَسُولِ اللهِ(ص) وَ کانَتْ اِذا دَخَلَتْ عَلَیْهِ رَحَّبَ بِها، وَ قامَ اِلَیْها، فَاَخَذَ بِیَدِها فَقَبَّلَها، وَ اَجْلَسَها فِی مَجْلِسِهِ[1]
من هیچکس را در سخن گفتن از فاطمه شبیهتر به رسول خدا(ص) ندیدم، هنگامى که وارد بر پدر مىشد به او خوشآمد مىگفت، و در برابر دخترش فاطمه بر مىخاست، دست او را مىگرفت و مىبوسید، و او را در جاى خود مىنشاند.
۱۱ـ در حدیث دیگرى آمده است که گیسوان او را مىبوسید:
کانَ کَثِیراً ما یُقَبِّلُ عُرْفَ فاطِمَةَ.[2]
۱۲ـ در حدیث دیگرى مىخوانیم که در بسیارى از اوقات دهانش را مىبوسید:
کانَ کَثِیراً ما یُقَبِّلُها فِی فَمِها.[3]
۱۳ـ خلاصه آنقدر اظهار محبت به دخترش فاطمه مىکرد که گویا عایشه ناراحت شد و گفت: اى رسول خدا! چرا وقتى فاطمه مىآید اینقدر او را مىبوسى و زبان خود را در دهان او مىگذارى گوئى مىخواهى عسل به او بخورانى؟
فرمود: «بله، عایشه! هنگامى که مرا به معراج بردند...»
سپس داستان میوهی بهشتى را نقل فرمود.[4]
۱۴ـ هر زمان پیغمبر اکرم(ص) به سفر مىرفت آخرین کسى را که خداحافظى مىکرد دخترش فاطمه(س) بود و هنگامى که از سفر باز مىگشت نخستین کسى را که دیدار مىکرد زهراء(س) بود چنانکه در «صحیح ابىداود» آمده است:
کانَ رَسُولُ اللهِ(ص) اِذا سافَرَ کانَ آخِرُ عَهْدِهِ بِاِنْسانٍ مِنْ اَهْلِهِ فاطِمَةَ(س) وَ اَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْهِ اِذا قَدِمَ فاطِمَةَ[5]
این حدیث را احمد بن حنبل در مسند خود نیز آورده است.[6]
ولى مى دانیم محبت و مهربانى واقعى همیشه طرفینى است که یک سر مهربانى هم دردسر است، و هم کم عمق و کم ارزش، و همانگونه که گفتیم محبت و عشق حقیقى نشانهی سنخیت است، و هنگامى که سنخیت برقرار شود جاذبه از دو طرف خواهد بود.
لذا همانگونه که در روایات اسلامى شدت علاقهی پیغمبر اکرم(ص) به فاطمه زهرا(س) منعکس است، شدت علاقهی فاطمه زهرا(س) به آن حضرت(ص) نیز به وضوح دیده مىشود، گواه این سخن احادیث زیر است:
۱۵ـ در صحیح مسلم مىخوانیم: هنگامى که پیامبر(ص) در مکه بود، یک روز در کنار خانهی کعبه مشغول نماز بود، ابوجهل و گروهى از یارانش در گوشهاى نشسته بودند در حالى که روز قبل شترى در آنجا ذبح شده بود.
ابوجهل گفت: کدامیک از شما حاضر است برود و بچهدان آلودهی این شتر را بردارد و هنگامى که «محمد» در سجده است پشت شانههایش بگذارد؟
شقىترین آنها از جا برخاست، و آن را گرفت، و هنگامى که پیغمبر(ص) سجده کرد پشت شانههاى او افکند، و آنها از مشاهدهی این منظره بسیار خندیدند...!
کسى این ماجرا را به فاطمه(س) خبر داد، و او در حالى که دختر خردسالى بود آمد و آن را از شانهی پدر برداشت و به کنارى افکند، رو به ابوجهل و یارانش کرد و آنها را ملامت و سرزنش نمود.
هنگامى که پیغمبر(ص) نماز را پایان داد آنان را نفرین فرمود، ولى آنها باز هم خندیدند، پیامبر مخصوصاً «ابوجهل» و «عتبه» و «شیبه» و «ولید» و «امیه» و «عقبه» را به نام، مورد نفرین قرار داد (و همهی آنها در روز جنگ بدر به هلاکت رسیدند).[7]
آرى فاطمه(س) از همان کودکى مجموعهاى از «محبت» و «شجاعت» بود و در دفاع از پدر در همه حال آماده بود.
۱۶ـ و نیز در همان کتاب در ماجراى غزوهی احد آمده است: هنگامى که پیشانى پیامبر(ص) و دندانهاى پیشین او شکست، فاطمه(س) به میدان اُحد آمد خون از صورت مبارک پدر شست، على(ع) با سپر آب مىآورد و فاطمه صورت پدر را شستشو مىداد، ولى خون پیوسته فزونتر مىشد، ناچار قطعهی حصیرى را سوزاند و خاکستر آن را روى زخم قرار داد و مانع خونریزى شد.[8]
۱۷ـ ابونعیم اصفهانى در «حلیة الاولیاء» نقل مىکند که: پیغمبر اکرم(ص) از یکى از غزوات باز مىگشت، به مسجد آمد و دو رکعت نماز خواند، و همیشه دوست داشت چنین برنامهاى را عمل کند، سپس به خانهی فاطمه(س) آمد، و قبل از دیدار با همسرانش با او دیدار کرد، فاطمه(س) به استقبال پدر شتافت، و پیوسته صورت و چشمهاى پدر را مىبوسید، و گریه مىکرد.
پیغمبر(ص) فرمود: چرا گریه مىکنى؟
عرض کرد: مىبینم رنگ و رویت دگرگون شده!
فرمود: اى فاطمه! (غم مخور) خداوند پدرت را به کارى مبعوث کرده که هیچ خانهاى و خیمهاى در روى زمین باقى نخواهد ماند مگر اینکه عزّت (اسلام) یا ذلّت (شکست و خوارى) در آن وارد خواهد شد، و این دعوت تا آنجا که تاریکى شب پیش مىرود پیش خواهد رفت (و سیاهیها را در هم خواهد شکست، و با وجود آن تحمل مشکلات آسان است).[9]
۱۸ـ در ماجراى جنگ خندق نیز آمده است: هنگامى که رسول خدا(ص) مشغول حفر خندق بود فاطمه(س) قطعه نانى براى پیامبر(ص) آورد، و مىخواست در دهان پیغمبر بگذارد. پیامبر فرمود: فاطمه جانم! این چیست؟
عرض کرد: قرص نانى براى فرزندانم پختم این قطعه را براى شما آوردم.
فرمود: دخترم! بدان این اوّلین طعامى است که بعد از سه روز به پدرت مىرسد.[10]
چه جاذبهی نیرومندى این پدر و فرزند را به هم پیوند مىداد؟ جاذبهاى که در اعماق جانشان ریشه دوانده، محبتى که از تمام وجودشان سرچشمه گرفته، و عشق و علاقهاى که روح پاک آن دو را در ملکوت اعلی با هم متحد ساخته است.
و چه افتخارى براى فاطمه زهرا(س) از این برتر؟ افتخار و فضیلتى که دربارهی هیچکس در تاریخ اسلام جز على بن ابىطالب(ع) دیده نمىشود.
مقام قرب فاطمه(س) در پیشگاه خدا
میدانیم بالاترین مرحلهی قرب «فنا» است.
«فنا» به معناى فراموش کردن همه چیز، و همه کس، و حتى فراموش کردن خویشتن در برابر خداوند.
یعنى انسان به مرحلهاى برسد که جهان هستى را جز سرابى نبیند، و عالم آفرینش را جز سایهاى کمرنگ مشاهده نکند.
همه جا خدا را ببیند، و در جستجوى او باشد.
خویشتن را پروانهوار در آتش شمع وجود او بسوزاند، و هستى خویش را در هستى او محو و نابود ببیند.
یکى از آثار رسیدن به این مقام، «تسلیم مطلق» در برابر ارادهی اوست، آنچه او مىخواهد، بخواهد، و آنچه او مىپسندد، بپسندد.
هم رضاى او رضاى خدا باشد، و هم رضاى خدا رضاى او.
و با در دست داشتن این معیار به سراغ مقام عرفان بانوى اسلام، فاطمه زهرا(س) و قرب او در درگاه خدا مىرویم و این حقیقت را از زبان پیامبر بزرگ اسلام(ص) مىشنویم:
۱۹ـ در کتابهاى متعدد معروفى از اهل سنّت و در روایات متعدد و فراوانى آمده است که پیغمبر به فاطمه زهرا(س) فرمود:
اِنَّ اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِکَ وَ یَرْضى لِرِضاکِ[11]
خداوند بخاطر خشم تو خشمگین مىشود، و بخاطر رضاى تو راضى.
۲۰ـ در صحیح بخارى که معروفترین منابع حدیث اهل سنت است چنین مىخوانیم: پیغمبر اکرم(ص) فرمود:
فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ اَغْضَبَها فَقَدْ اَغْضَبَنِی[12]
فاطمه پارهی وجود من است، هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده.
۲۱ـ و نیز در همان کتاب در جاى دیگر مىخوانیم: پیغمبر(ص) فرمود:
فَاِنَّما هِیَ فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُرِیبُنِی ما اَرابَها وَ یُؤْذِینِی ما آذاها[13]
فاطمه پارهی وجود من است، هر چیز که او را ناراحت مىکند مرا ناراحت مىکند، و هر چه او را آزار دهد مرا مىآزارد.
و همانگونه که گفتیم احادیث در این زمینه بسیار است و همگى حاکى از مقام بلند فاطمه زهرا(س) در معرفت پروردگار و مقام عصمت و اخلاص و ایمان اوست، او به جائى رسیده که خشنودى و غضب او، خشنودى خدا و رسول الله(ص) شده است، و این ارزشى است والا که هیچ چیز با آن برابرى نمىکند.
۲۲ـ این بحث را با حدیث دیگرى در این زمینه از «صحیح ترمذى» پایان مىدهیم، آنجا که از پیغمبر اکرم(ص) نقل مىکند که فرمود:
اِنَّما فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی ما آذاها وَ یَنْصَبُنِی ما نَصَبَها[14]
فاطمه پارهی تن من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار مىدهد، و آنچه او را به زحمت افکند مرا به زحمت مىافکند.
بدیهى است علاقهی پدر و فرزندى هرگز نمىتواند چنین پدیدهاى را توجیه کند، زیرا پیغمبر به عنوان «رسول الله» چیزى را اراده نمىکند جز آنچه خدا اراده کند، و هماهنگى خشنودى و رضاى فاطمه با خشنودى و رضاى خدا و پیامبر دلیلى جز محو ارادهی او در اراده و خواست خدا ندارد.
این نکته نیز شایان دقت است که معمولاً جملهی «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی» را به معنى فاطمه پارهی تن من است، تفسیر و ترجمه مىکنند، در حالى که در این جمله سخنى از تن در میان نیست، بلکه مفهوم حدیث این است که فاطمه(س) پارهاى از وجود و هستى پیامبر(ص) است، هم از نظر جسمى و هم روحى، در خود روایات نیز شاهد بر این معنی داریم که به خواست خدا خواهد آمد.
پینوشتها
[1]. مستدرک الصحیحین ۳/۱۵۴.
[2]. کنز العمال ۷/۱۱۱.
[3]. فیض الغدیر ۵/۱۷۶.
[4]. تاریخ بغداد ۵/۸۷.
[5]. صحیح ابىداود 26 (باب ما جاء فی الانتفاع بالعاج).
[6]. مسند احمد بن جنبل ۶/۲۸۲.
[7]. صحیح مسلم «کتاب الجهاد و السیر» و صحیح بخارى «کتاب بدأ الخلق ـ باب ما لقی النبى(ص) و أصحابه من المشرکین».
[8]. همان مدرک.
[9]. حلیة الاولیاء ۲/۳۰.
[10]. ذخائر العقبی ۴۷.
[11]. مستدرک الصحیحین ۳/۱۵۳. این حدیث را ابن حجر در «الاصابة» و ابن اثیر در «اُسد الغابة» آوردهاند.
[12]. صحیح بخارى، کتاب بدأ الخلق (باب مناقب قرابة رسول الله).
[13]. صحیح بخارى، کتاب النکاح (باب ذب الرجل عن ابنته). مضمون این دو حدیث در بسیارى از کتب معروف مانند خصائص نسائى، فیض الغدیر، کنزالعمال، مسند احمد، صحیح ابى داود و حلیة الاولیاء آمده است.
[14]. صحیح ترمذی ۲/۳۱۹.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی