فصل سوّم: هدیهی پیامبر(ص) به فاطمه(س)| ۱
غیر از هدایاى فوق العادهی معنوى که پیغمبر اکرم(ص) به دخترش فاطمهی زهرا(س) داد که هر کدام از دیگرى گرانبهاتر و پرارزشتر بود که بعضى از آنها در تاریخ ضبط شده مانند تسبیح حضرت زهرا(س) و بعضى را ما نمىدانیم. یک هدیهی به ظاهر مادى نیز به او داد و عجب اینکه این هدیه نیز به فرمان خدا صورت گرفت چنانکه در حدیث زیر آمده است:
۴۰ـ سیوطى نقل مىکند: هنگامى که آیهی شریفهی:
وَءاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ[1]
و حق نزدیکان را بپرداز!
نازل شد، پیغمبر(ص) فاطمه(س) را صدا زد و سرزمین «فدک» را به او واگذار کرد.[2]
البته چنانکه در فصل «ماجراى غم انگیز فدک» مىآید، بخشیدن فدک به فاطمه(س) یک مسألهی ساده نبود، پشتوانهاى بود براى مسألهی ولایت على(ع) و سندى براى تحکیم و تثبیت مقام والاى این خانواده، و از این نظر یک هدیهی معنوى نیز محسوب میشد.
ولى نظام حاکم که این مطلب را بخوبی درک کرده بود، بعد از رحلت پیامبر(ص) تقریباً بدون هیچگونه فاصلهی زمانى، به استناد یک حدیث مجعول، فدک را از فاطمهی زهرا(س) گرفت و جزء بیت المال کرد که خود داستانى بسیار طولانى و دردناک و عبرتانگیز دارد و مىتواند به عنوان یک سند مهم اسلامى براى تجزیه و تحلیل تاریخ صدر اسلام و طوفانهاى بعد از پیامبر(ص) مورد استناد قرار گیرد.
براى توضیح بیشتر به همان بحث مراجعه شود.
* * *
خداوندا! ما را با محبت این بانوى بزرگ و پدر و همسر و فرزندانش (علیهم الصلوة و السلام) زنده بدار، و با محبت آنها محشور گردان.
بار الها! به ما توفیق پیروى از مکتبشان، و اهتداء به نور هدایتشان، و اقتداء به سنت پربارشان مرحمت فرما.
«وَاجْعَلْنا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَ یَمْکُثُ فِى ظِلِّهِمْ، وَ یَهْتَدِی بِهُداهُمْ»، آمین یا ربّ العالمین.
ماجرای غمانگیز فدک
داستان فدک یکى از غمانگیزترین و پرغوغاترین داستانهاى زندگى فاطمه بانوى اسلام(س) خصوصاً، و اهل بیت(ع) عموماً، و تاریخ اسلام بطور گسترده و عام است، که آمیخته با توطئههاى سیاسى، و فراز و نشیبهاى فراوانى مىباشد و دریچهاى است براى حل قسمتى از معماهاى مهم تاریخ صدر اسلام.
اما قبل از ورود در این بحث لازم است بدانیم:
فدک چه بود و کجا بود؟
«فدک» بطورى که بسیارى از مورّخان و ارباب لغت نوشتهاند: قریهاى آباد و حاصلخیزى بود در سرزمین حجاز نزدیک «خیبر» که میان آن و مدینه دو یا سه روز راه بود، بعضى این فاصله را یکصد و چهل کیلومتر نوشتهاند، و در آن چشمهاى جوشان و نخلهاى فراوانى بود[3] و بعد از خیبر نقطهی اتکاء یهودیان در حجاز بشمار مىرفت.
در اینکه چگونه «فدک» این آبادى خرم و سرسبز به پیامبر اسلام(ص) منتقل شد، معروف چنین است که رسول خدا(ص) بعد از آنکه از فتح خیبر بازگشت خداوند رعب و وحشت را در قلوب اهل فدک که از یهودیان سرسخت بودند، افکند، آنها کسى را خدمت رسول خدا(ص) فرستادند و با او صلح کردند در برابر اینکه نیمى از «فدک» را به آن حضرت(ص) واگذار کنند، پیامبر(ص) از آنها پذیرفت و این صلح را امضا فرمود.
به این ترتیب «فدک» خالصهی رسول الله(ص) شد، زیرا طبق صریح قرآن مجید چیزى که به دست مسلمین بدون جنگ بیفتد منحصراً حق پیامبر(ص) است، و به صورت غنائم جنگى تقسیم نمىشود[4] و به این ترتیب پیامبر(ص) «فدک» را در اختیار گرفت و درآمد آن را در مورد واماندگان در راه (ابن السبیل) و مانند آنها مصرف مىکرد.
این سخن را یاقوت حموى در «معجم البلدان» و ابن منظور اندلسى در «لسان العرب» و عدهاى دیگر در کتابهاى خود آوردهاند.
طبرى نیز در تاریخ خود و ابن اثیر نیز در کتاب «کامل» به آن اشاره کردهاند.[5]
این را نیز بسیارى از مورخان نوشتهاند که پیامبر(ص) در حیات خود «فدک» را به بانوى اسلام فاطمهی زهرا(س) بخشید.[6]
گواه روشن این واگذارى اینکه بسیارى از مفسران از جمله مفسّر معروف جلال الدین سیوطى از علماى معروف اهل سنت در تفسیر «درّ المنثور» در ذیل آیهی 16 سورهی اسراء، از ابوسعید خدرى نقل کرده که: چون این آیه نازل شد رسول خدا(ص) فاطمه را طلبید و فدک را به او بخشید، عبارت حدیث چنین است:
لَمّا نَزَلَ قَوْلُهُ تَعالى (وَءاتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ) اَعْطى رَسُولُ اللهِ(ص) فاطِمَةَ فَدکاً
هنگامى که سخن خداى متعال نازل شد که: (اى پیامبر!) حق خویشاوندان نزدیک را بپرداز»، رسول خدا(ص) به فاطمه(س) فدک را بخشید.
در ذیل همان آیه روایت دیگرى از ابن عباس به همین مضمون نقل شده است.[7]
شاهد زندهی دیگر بر این مدعا گفتار امیرمؤمنان على(ع) در نهج البلاغه دربارهی فدک است که مىفرماید:
بَلى کانَتْ فِی اَیْدینا فَدَک مِنْ کُلِّ ما اَظَلَّتْهُ السَّماءُ، فَشَحَّتْ عَلَیْها نُفُوسُ قَوْمٍ، وَسَخَتْ عَنْها نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ، وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ[8]
آرى، تنها از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود، ولى گروهى بر آن بخل ورزیدند، در حالى که گروه دیگرى سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور و حاکم خداست.
این سخن بخوبى نشان مىدهد که در عصر پیامبر(ص) فدک در اختیار امیرمؤمنان على(ع) و فاطمهی زهرا(س) بود، ولى بعداً گروهى از بخیلان حاکم، چشم به آن دوختند، و على(ع) و همسرش بانوى اسلام بناچار از آن چشم پوشیدند، و مسلماً این چشمپوشى با رضایت خاطر صورت نگرفت، چرا که در این صورت خدا را به داورى طلبیدن و «نِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ» گفتن معنی ندارد.
از علماى بزرگ شیعه نیز گروه زیادى روایات مربوط به این قسمت را در کتب معتبر خود آوردهاند که از میان آنها علماى زیر را مىتوان نام برد:
مرحوم کلینى در «کافى»؛ و مرحوم صدوق؛ و مرحوم محمد بن مسعود عیاشى در تفسیر خود؛ و على بن عیسى اربلى در «کشف الغمه»؛ و گروه فراوان دیگر در کتب تفسیر و تاریخ و حدیث، که ذکر همهی آنها بسیار به طول مىانجامد.
اکنون ببینیم چرا و به چه دلیل فدک را از فاطمه(س) گرفتند.
۱ـ عوامل سیاسی غصب فدک
گرفتن «فدک» از بانوى اسلام فاطمهی زهرا(س) مسألهی سادهاى نبود که تنها مربوط به جنبهی مالى باشد، بلکه جنبهی اقتصادى آن تحت الشعاع مسائل سیاسى حاکم بر جامعهی اسلامى بعد از رحلت پیامبر(ص) بود، در حقیقت موضوع فدک را نمىتوان از سایر حوادث آن عصر جدا نمود، بلکه حلقهاى است از یک زنجیر بزرگ، و پدیدهاى است از یک جریان کلّى و فراگیر!
براى این غصب بزرگ تاریخ عوامل زیرا را مىتوان برشمرد:
1ـ وجود فدک در دست خاندان پیامبر(ص) یک امتیاز بزرگ معنوى براى آنها محسوب مىشد، و این خود دلیل بر مقام و منزلت آنها در پیشگاه خدا و اختصاص نزدیکى شدید به پیامبر(ص) به شمار مىآمد، به خصوص اینکه در روایات شیعه و اهل سنت چنانکه در بالا گفتیم آمده است که به هنگام نزول آیهی «وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» پیامبر(ص) فاطمه(س) را فراخواند و سرزمین فدک را به او بخشید.
روشن است وجود فدک در دست خاندان پیامبر(ص) با این سابقهی تاریخى سبب مىشد که مردم سایر آثار پیامبر(ص) به خصوص مسأله خلافت و جانشینى آن حضرت(ص) را نیز در این خاندان جستجو کنند، و این مطلبى نبود که طرفداران انتقال خلافت به کسان دیگر بتوانند آن را تحمّل کنند.
2ـ این مسأله از نظر بعد اقتصادى نیز مهم بود، و روى بعد سیاسى آن اثر مىگذاشت، چرا که على(ع) و خاندان او اگر در مضیقهی شدید اقتصادى قرار مىگرفتند توان سیاسى آنها به همان نسبت تحلیل مىرفت، و به تعبیر دیگر وجود فدک در دست آنان امکاناتى در اختیارشان قرار مىداد که مىتوانست پشتوانهی مسألهی ولایت باشد، همانگونه که اموال خدیجه(س) پشتوانهاى براى پیشرفت اسلام در آغاز نبوّت پیامبر اسلام(ص) بود.
در همهی دنیا معمول است هرگاه بخواهند شخص بزرگ، یا کشورى را منزوى کنند او را در محاصرهی اقتصادى قرار مىدهند که در تاریخ اسلام در داستان «شعب ابوطالب» و محاصرهی شدید اقتصادى مسلمین از سوى مشرکان قریش آمده است.
در تفسیر سورهی «منافقین» ذیل آیهی:
لَئِنْ رَجَعْنا اِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْاَعَزُّ مِنْهَا الاذَلَّ[9]
اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون مىکنند!
به توطئهاى شبیه همین توطئه از سوى منافقین اشاره شده که به لطف الهى در نطفه خفه شد، بنابراین جاى تعجب نیست که مخالفان بکوشند این سرمایه را از خاندان پیغمبر اکرم(ص) بگیرند، و آنها را منزوى کرده و دستشان را تهى سازند.
3ـ اگر آنها حاضر مىشدند فدک را به عنوان میراث پیامبر(ص) و یا بخشش و هدیهی آن حضرت به فاطمهی زهرا(س) در اختیار آن حضرت قرار دهند راهى باز مىشد که مسألهی خلافت را نیز از آنها مطالبه کند.
این نکته را دانشمند معروف اهل سنّت «ابن ابىالحدید معتزلى» در شرح «نهج البلاغه» به طرز ظریفى منعکس کرده است.
او مىگوید: من از (استادم) «على بن فارقى» مدرّس مدرسهی بغداد سؤال کردم: آیا فاطمه(س) در ادعاى مالکیت فدک صادق بود؟
گفت: آرى.
گفتم: پس چرا خلیفهی اوّل فدک را به او نداد، در حالى که فاطمه نزد او راستگو بود؟
او تبسمى کرد و کلام لطیف و زیبا و طنزگونهاى گفت، در حالى که هرگز عادت به شوخى نداشت، گفت:
لَوْ اَعْطاها الْیَوْمَ فَدَکاً بِمُجَرَّدِ دَعْواها لَجائَتْ اِلَیْهِ غَداً وَ ادَّعَتْ لِزَوْجِهَا الْخِلافَةَ وَ زَحْزَحَتْهُ مِنْ مَکانِهِ، وَ لَمْ یُمْکِنُهُ الْاِعْتِذارُ وَ الْمُدافِعَةُ بِشَیْءٍ لِاَنَّهُ یَکُونُ قَدْ اَسْجَلَ عَلى نَفْسِهِ بِاَنَّها صادِقَةٌ فِیما تَدَّعِیهِ، کائِناً ما کانَ، مِن غَیْرِ حاجَةٍ اِلى بَیِّنَةٍ
اگر ابىبکر آن روز فدک را به مجرد ادعاى فاطمه(س) به او مىداد، فردا به سراغش مىآمد و ادعاى خلافت براى همسرش مىکرد! و وى را از مقامش کنار مىزد، و او هیچگونه عذر و دفاعى از خود نداشت، زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که فاطمه(س) هر چه را ادعا کند راست مىگوید، و نیازى به بیّنه و گواه ندارد.
سپس ابن ابىالحدید مىافزاید: این یک واقعیت است، هر چند استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.[10]
این اعتراف صریح از دو دانشمند اهل سنت، شاهد زندهاى جهت «بار سیاسى» داستان فدک است.
و اگر به سرنوشت این قریه در طول تاریخ چند قرن آغاز اسلام بنگریم که چگونه دست به دست مىگردید هر یک از خلفا موضع خاصى در برابر آن داشتند، این مسأله روشنتر مىشود که در بحث آینده به خواست خدا به آن اشاره مىکنیم.
پینوشتها
[1]. سورهی اسراء (۱۷)، آیهی ۲۶.
[2]. درّ المنثور، ذیل آیه؛ میزان الاعتدال، ۲/۲۸۸؛ کنزالعمال ۲/۱۵۸.
[3]. معجم البلدان، مادهی فدک.
[4]. سورهی حشر (۵۹)، آیهی ۶و۷.
[5]. به کتاب جالب و جامع «فدک» نوشتهی علامه سیّد محمد حسن قزوینى حائرى مراجعه شود.
[6]. چون از آنِ پیغمبر(ص) بود.
[7]. الدرّ المنثور ۴/۱۷۷. این حدیث را عدهاى از روات اهل سنّت مانند بزار، ابویعلى، ابن مردویه و ابن ابىحاتم از ابوسعید خدرى نقل کردهاند، به کتاب میزان الاعتدال، ۲/۲۸۸ و کنزالعمال، ۲/۱۵۸ مراجعه شود.
[8]. نهج البلاغه، نامهی 45. (نامهی معروف به عثمان بن حنیف).
[9]. سورهی منافقون (۶۳)، آیهی ۸.
[10]. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه ۴/۷۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی