فصل سوّم: هدیهی پیامبر(ص) به فاطمه(س)| ۲
2ـ فدک در طول تاریخ
چگونه فدک به اهل بیت(ع) بازگشت؟
سیر تاریخى فدک یکى از شگفتیهاى تاریخ اسلام است، هر یک از خلفا در برابر آن موضعى داشتند، یکى مىگرفت و دیگرى پس مىداد، و این وضع آنقدر ادامه یافت تا این سرزمین بکلى ویران شد و بر باد رفت، براى پى بردن به فراز و نشیبهایى که در این روستاى آباد پدید آمد کافى است مقطعهاى زیر را مورد توجه قرار دهیم:
1ـ فدک در آغاز، چنانکه دانستیم، پس از سقوط خیبر از طریق مصالحه از یهودیان به پیامبر(ص) منتقل شد و به حکم آیهی «وَما اَفاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ...» اختیار آن بطور کامل با شخص پیامبر(ص) بود و به حکم آیه، حق آن حضرت گردید.
2ـ طبق اسناد معتبر تاریخى پیامبر(ص) آن را در حیات خود طبق دستور قرآن و آیهی «وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» به بانوى اسلام فاطمهی زهرا(س) بخشید، و به این ترتیب در اختیار دخت گرامى پیغمبر اسلام(ص) قرار گرفت.
3ـ در زمان خلیفهی اول این آبادى غصب شد، و در اختیار حکومت وقت قرار گرفت، و آنها با سرسختى عجیبى در حفظ این وضع کشیدند.
4ـ این امر همچنان ادامه داشت تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفهی اموى که نسبت به اهل بیت پیغمبر(ع) روش ملایمترى داشت رسید، او به فرماندارش در مدینه «عمر بن حزم» نوشت که: فدک را به فرزندان فاطمه(س) بازگردان.
فرماندار مدینه در پاسخ او نوشت: فرزندان فاطمه بسیارند و با طوایف زیادى ازدواج کردهاند، به کدام گروه بازگردانم؟
عمر بن عبدالعزیز خشمناک شد، نامهی تندى به این مضمون در پاسخ فرماندار مدینه نگاشت:
اَمّا بَعْدُ، فَاِنِّی لَوْ کَتَبْتُ اِلَیْکَ آمُرُکَ اَنْ تَذْبَحَ شاةً لَکَتَبْتَ اِلَیَّ اَجَمّاءُ اَمْ قَرْناءُ؟ اَوْ کَتَبْتُ اِلَیْکَ اَنْ تَذْبَحَ بَقَرَةً لَسَأَلْتَنِی ما لَوْنُها؟ فَاِذا وَرَدَ کِتابِی هذا فَاَقْسِمْها فِی وُلْدِ فاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ وَالسَّلامُ[1]
هرگاه من ضمن نامهاى به تو دستور دهم گوسفندى ذبح کن، تو فوراً در جواب خواهى نوشت آیا بىشاخ باشد یا شاخدار؟!، و اگر بنویسم گاوى را ذبح کن سؤال مىکنى رنگ آن چگونه باشد؟! هنگامى که این نامهی من به تو مىرسد فوراً فدک را بر فرزندان فاطمه(س) از على(ع) تقسیم کن.
و به این ترتیب با یک چرخش بزرگ، فدک بعد از سالیان دراز به دست فرزندان فاطمه(س) افتاد.
5ـ دیرى نپائید که یزید بن عبدالملک خلیفهی اموى آن را مجدداً غصب کرد.
6ـ سرانجام بنى امیه منقرض شدند و بنى عباس روى کار آمدند، ابوالعباس سفاح خلیفهی معروف عباسى آن را به عبدالله بن حسن بن على به عنوان نمایندهی بنى فاطمه(س) بازگرداند.
7ـ چیزى نگذشت که ابوجعفر عباسى آن را از بنى حسن گرفت (زیرا آنها قیامى بر ضد بنى عباس کردند).
8ـ مهدى عباسى فرزند ابوجعفر آن را به فرزندان فاطمه(س) بازگرداند.
9ـ موسى الهادى خلیفهی دیگر عباسى بار دیگر آن را غصب کرد و هارون الرشید نیز همین معنی را ادامه داد.
10ـ مأمون به خاطر تظاهر به علاقهی شدید نسبت به اهل بیت پیغمبر(ع) و فرزندان على(ع) و فاطمهی زهرا(س) آن را با تشریفاتى به فرزندان فاطمه(س) بازگرداند.
در تاریخ آمده است که : مأمون به قثم بن جعفر فرماندار مدینه چنین نوشت:
اِنَّهُ کانَ رَسُولُ اللهِ اَعْطَى ابْنَتَهُ فاطِمَةَ فَدَکاً وَ تَصَدَّقَ عَلَیْها بِها، وَ اِنَّ ذلِکَ کانَ اَمْراً ظاهِراً مَعْرُوفاً عِنْدَ آلِهِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ، ثُمَّ لَمْ تَزَلْ فاطِمَةُ تَدَّعِی مِنْهُ بِما هِیَ اَوْلى مَنْ صَدَقَ عَلَیْهِ، وَ اِنَّهُ قَدْ رَأى رَدَّها اِلى وَرَثَتِها وَ تَسْلِیمِها اِلَى مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى بْنِ الْحُسَینِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ... وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللهِ بْنِ الْحُسَیْنِ... لِیَقُوما بِها لِاَهْلِهِما.
رسول خدا(ص) فدک را به دخترش فاطمه(س) بخشید و این امرى آشکار و معروف نزد اهل بیت پیامبر(ص) بود، سپس همواره فاطمه(س) مدعى آن بود و قول او از همه شایستهتر به تصدیق و قبول است، و من صلاح مىبینم که آن را به ورثهی آن حضرت(س) داده شود، و به محمد بن یحیى و محمد بن عبدالله (نوههاى امام زینالعابدین) بازگردانى تا آنها به اهلش برسانند.
ابن ابىالحدید مىگوید: مأمون براى رسیدگى به شکایات مردم نشسته بود، اولین شکایتى که به دست او رسید و به آن نگاه کرد مربوط به فدک بود، همین که شکایت را مطالعه کرد گریه نمود و به یکى از مأموران گفت: صدا بزن وکیل فاطمه(س) کجاست؟
پیرمردى جلو آمد، و با مأمون سخن بسیار گفت، مأمون دستور داد حکمى را نوشتند و فدک را به عنوان نمایندهی اهل بیت(ع) به دست او سپردند.
هنگامى که مأمون این حکم را امضاء کرد «دعبل» برخاست و اشعارى سرود که نخستین بیت آن این بود:
اَصْبَحَ وَجْهُالزَّمانِ قَدْ ضَحِکا / بِرَدِّ مَأْمُونَ هاشِماً فَدَکا![2]
چهرهی زمان خندان شد، چرا که مأمون فدک را به بنىهاشم بازگرداند.
نویسندهی کتاب فدک مىنویسد: مأمون به اتکاء روایت ابوسعید خدرى که مىگوید: پیامبر فدک را به فاطمه(س) بخشید، دستور داد فدک به فرزندان فاطمه(س) بازگردانده شود.[3]
11ـ اما متوکل عباسى به خاطر کینهی شدیدى که از اهل بیت(ع) در دل داشت، بار دیگر فدک را از فرزندان فاطمه(س) غصب کرد.
12ـ فرزند متوکل به نام «منتصر» دستور داد که آن را مجدداً به فرزندان امام حسن و امام حسین(ع) بازگردانند.
بدیهى است روستایى که این چنین دست به دست بگردد، و هر روز بازیچهی دست سیاستمداران کینهتوز باشد، به سرعت رو به ویرانى مىگذارد، و همین سرنوشت سرانجام دامان فدک را گرفت، و تمام آبادى آن ویران و درختانش خشک شد!
ولى به هر صورت این نقل و انتقالها بیانگر این واقعیت است که خلفا روى فدک حساسیت خاصى داشتند، و هر کدام طبق روش سیاسى خود موضعگیرى مخصوص و عکسالعمل خاصى روى آن نشان مىدادند.
و اینها همه تأکیدى است بر آنچه قبلاً گفتیم که غصب فدک از بانوى اسلام(س) یا فرزندان او، پیش از آنکه جنبهی اقتصادى داشته باشد، جنبهی سیاسى داشت و هدف منزوى کردن آنها در جامعهی اسلامى و تضعیف موقعیت و اظهار دشمنى با اهل بیت پیامبر(ع) بود، همانگونه که بازگرداندن فدک به اهل بیت(ع) که بارها در طول تاریخ اسلام تکرار شد «یک حرکت سیاسى» به عنوان اظهار همبستگى و ارادت به خاندان پیامبر(ص) صورت مىگرفت.
اهمیت فدک در اذهان عمومى مسلمین تا آن اندازه بود که در بعضى از تواریخ آمده: در عصر متوکل عباسى قبل از آنکه فدک از دست بنى فاطمه(س) گرفته شود خرماى محصول آن را در موسم حج به میان حجاج مىآوردند و آنها به عنوان تیمن و تبرک با قیمت گزافى آن را مىخریدند.[4]
۳ـ فدک و امامان اهل بیت(ع)
از مسائل بسیار قابل توجه اینکه هیچ یک از امامان اهل بیت بعد از غصب نخستین، هرگز در امر فدک دخالت نکردند، نه على(ع) در دوران حکومتش در این امر دخالتى کرد و نه امامان دیگر، و افرادى مانند عمر بن عبدالعزیز و یا حتى مأمون خلیفهی عباسى، پیشنهاد کردند که به یکى از ائمهی اهل بیت(ع) بازگردانده شود، و این واقعاً سؤالانگیز است که این موضعگیرى در برابر مسألهی فدک به چه علت بود؟
چرا على(ع) در زمانى که تمام کشور اسلام زیر نگین او بود این حق را به صاحبان اصلى بازنگردانید؟ و یا چرا فىالمثل مأمون که این همه اظهار ارادت ـ و لو ظاهراً ـ به امام على بن موسى الرضا(ع) مىکرد فدک را به آن حضرت تقدیم نکرد؟ بلکه بدست بعضى از نوههاى زید بن على بن الحسین(ع) به عنوان نمایندهی بنى هاشم سپرد؟
در پاسخ این سؤال مهم تاریخى مىگوئیم:
امام امیرمؤمنان(ع) در همان کلام کوتاهش همهی گفتنىها را گفته است، آنجا که مىفرماید: «آرى، از آنچه در زیر آسمان دنیاست تنها فدک در دست ما بود، عدهاى نبست به آن بخل ورزیدند، ولى در مقابل گروه دیگرى سخاوتمندانه از آن صرفنظر کردند، و بهترین داور و حاکم خداست، مرا با فدک و غیر فدک چه کار در حالى که فردا به خاک سپرده خواهیم شد».
آن بزرگوار عملاً نشان داد که فدک را به عنوان یک وسیلهی درآمد و منبع اقتصادى نمىخواهد، و آن روز هم که فدک از ناحیهی او و همسرش مطرح بود براى تثبیت مسألهی ولایت و جلوگیرى از خطوط انحرافى در زمینهی خلافت پیامبر اسلام(ص) بود، اکنون که کار از کار گذشته، و فدک بیشتر چهرهی مادى پیدا کرده، گرفتن آن چه فایدهاى دارد؟
سیّد مرتضى علم الهدى عالم و محقق بزرگ شیعه در این زمینه سخنى پر معنی دارد، مىگوید: هنگامى که امر خلافت به على(ع) رسید دربارهی بازگرداندن فدک خدمتش سخن گفتند، فرمود:
اِنِّی لَاَسْتَحْیِی مِنَ اللهِ اَنْ اَرُدَّ شَیْئاً مَنَعَ مِنْهُ اَبُوبَکْر وَ اَمْضاهُ عُمَرُ[5]
من از خدا شرم دارم که چیزى را که ابوبکر منع کرد و عمر بر آن صحه نهاد، به صاحبان اصلیش بازگردانم!
در حقیقت با این سخن هم بزرگوارى و بىاعتنائى خود را نسبت به فدک به عنوان یک سرمایهی مادى و منبع درآمد، نشان مىهد، و هم مانعین اصلى این حق را معرفى مىکند![6]
اما اینکه چرا بعضى از خلفاء که ظاهراً مىخواستند به خاندان پیامبر(ص) ابراز ارادت کنند، فدک را به ائمهی اهل بیت(ع) باز نگرداندند و مثلاً به نوههاى زید بن على یا افراد ناشناس دیگرى به عنوان نمایندگى بنى فاطمه(س) تحویل دادند؟ این امر دو علت ممکن است داشته باشد:
1ـ ائمهی هدى(ع) هرگز حاضر به پذیرش فدک نبودند، چرا که این کار در آن زمان بیشتر جنبهی مادى داشت تا معنوى، و شاید حمل بر علاقه به دنیا مىشد، نه امتیازات معنوى؛ و به تعبیر دیگر قبول آن در آن شرائط براى ائمهی هدى(ع) کوچک بود.
علاوه بر این دست آنها را در مبارزه با خلفاى جور مىبست، چرا که هر زمان مىخواستند مبارزه کنند فدک را مسترد مىداشتند (همانگونه که در ماجراى پس گرفتن فدک از طرف ابوجعفر خلیفهی عباسى از بنىالحسن در تاریخ آمده است که بعد از قیام بعضى از آنها بر ضد دستگاه خلافت، فدک را از همه گرفت).
2ـ خلفاى جور نیز ترجیح مىدادند که امکانات مالى امامان اهل بیت(ع) گسترده نشود، همانطور که در داستان معروف «هارون» مشهور است که وقتى به مدینه آمد احترام فوقالعادهاى براى امام موسى بن جعفر(ع) قائل شد به گونهاى که براى فرزندش مأمون تازگى داشت.
اما هنگامى که نوبت به هدایا رسید هدیهاى را که خدمت امام(ع) فرستاد، بسیار ناچیز بود، مأمون از این مسأله در شگفت شد، و هنگامى که علت را از پدر سؤال کرد او در جواب مطلبى گفت که حاصلش این بود: ما نباید کارى کنیم که آنها قدرت پیدا کنند، و فردا بر ضد ما قیام نمایند!
پینوشتها
[1]. بلاذرى، فتوح البلدان 38.
[2]. ابن ابىالحدید، شرح نهج البلاغه ۱۶/۲۱۷.
[3]. قزوینى حائرى، فدک صفحهی 60 .
[4]. ابن ابىالحدید، شرح نهج البلاغه ۱۶/۲۱۷.
[5]. ابن ابىالحدید، شرح نهج البلاغه ۱۶/۲۵۲.
[6]. و هم احتمال اختلافاندازى و ماجراجوئى طرفداران غاصبین فدک داده مىشد.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی