(۵)
وَ یا مَنْ هُوَ غایَةُ خَشْیَةِ الْمُتَّقینَ.
و ای كسی كه او نهایت خشیت پرهیزكاران است.
شرح و توضیح:
خشیت لازمهی درکِ عالی انسانی است.
تقوا كه همان نیروی ضبط نفس و خود نگهداری از بیپروایی در امر گناه و رعایت جانب خداست، طبعاً ملازم با نوعی بیم و هراس میباشد و قهراً آدمی را از اقتحام[1] به گناه باز میدارد. این حالِ خوف و نگرانی از عواقب طغیان بر خدا ممكن است در ابتدای امر از تصوّر کیفرهای اخروی و یا عوامل دیگر از جهات اخلاقی و اجتماعی در انسان بهوجود آید؛ ولی تدریجاً بر اثر اشتداد درجهی عرفان به مقام ربوبیت و آشنایی بیشتر با كانون عزّ و جلال و قهّاریّت حضرت حق آن حال خوف و نگرانی از آیندهی كار تبدیل به حال خشیت و انكسار و خشوع روح از درک مهابت حضرت قهّار میگردد و آدم آگاهِ هر چند بیگناه را هم میلرزاند، چنانكه قرآن كریم میفرماید:
...إنَّما یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ...؛[2]
از بندگان خدا تنها آنان كه عالم [به مقام كبریای ربوبی] هستند در حال خشیت از وی میباشند...
و در جای دیگر در مقام توصیف انبیاء(ع) میفرماید:
الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أحَداً إلاّ اللهَ...؛[3]
[پیامبران] كسانی هستند كه [پس از آشنایی با منبع وحی از جانب خدا] به تبلیغ رسالات خدا میپردازند و [تنها] از او میترسند و جز «الله» از احدی نمیترسند...
آری، آنان كه در این پهنهی هستی به جلال و جمالی كه برتر از تصوّر و قیاس آفریدگان است پی بردهاند و ناچیزی خویش و جملهی موجودات را در جنب آن كبریا و عظمت بیپایان درک كردهاند، دلی سرشار از خشیت و انكسار دارند و قلبی مرعوب از سطوت حضرت ذوالجلال كه:
...إذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً...؛[4]
... هر وقت یاد خدا به میان آید، دلهایشان ترسان گردد و هر وقت آیات خدا بر آنان تلاوت شود، ایمانشان را افزون سازد...
و همینها هستند كه یک تذكّر از انبیاء(ع) و یک اشاره از اولیای خدا(ع) چنان تكانی بر روحشان میافكند كه گاه از شدّت ارتعاش جان، قالب تهی میكنند. چنانكه آن مرد بیداردل به نام «هَمّام» از شنیدن اوصاف متّقیان از زبان امام المتّقین علی(ع) فریادی کشید و جان داد. آنگاه امام(ع) فرمود:
هکَذا تَصْنَعُ الْمَواعِظُ الْبالِغَةُ بِاَهْلِها؛[5]
اندرزهای رسا، در دل آنان كه اهلش باشند اینچنین اثر میگذارد.
شنید از گوش دل آوای معشوق
فِكند از شوق، سر در پای معشوق
اگر سرّ ازل مَحرَم کند گوش
در افتد تا ابد سر مست و مدهوش
ز دام تن پَرَد مرغ روانش
بیاساید ز دردِ هجر جانش[6]
اگر شنیدهایم كه امام المتّقین علی(ع) به هنگام نماز و بهخصوص در حال خلوت با حضرت معبود، در دل شب بدنش میلرزید و انقلابی عجیب بر روح مقدّسش عارض میگردید و احیاناً مدهوش میشد، این نه آن خوف و نگرانی از تقصیر در انجام وظایف و ترس از مجازاتهای خدا در روز حشر و حساب بود؛ نه ـ معاذالله ـ او كه معصوم است و كوچکترین تقصیر از وی در امر وظایف به وقوع نپیوسته است. بلكه این همان حال «خشیت عالم» و انكسار یک دل آگاه از عظمت لایتناها و كبریای بیپایان خالق بیهمتاست كه خود و تمام ماسوا را مُستَهلک[7] در پرتو آن تجلیّات قاهره میدید و از خود بیخود میشد.
چو بیند چشمی آن خورشید جان را
نبیند ذرّهای هر دو جهان را
چو حُسن اعظم یکتایِ ایزد
بر ایوانِ دلِ پاکان عَلَم زد
حجاب آفرینش را دریدند
ز الله ما سوی الله را ندیدند[8]
حاصل آنكه خوف از خدا و خشیت از مبدأ قهّار جهان، روحی عارف كامل میخواهد و قلبی راسخ در عبادت و تقوا وگرنه مردم جاهل عاری از تقوا كجا و خوف و خشیت از خدا كجا؟ موش كجا و ترس از شیر كجا؟
موش كی ترسد ز شیران مَصاف
بلکه آن آهویکان[9] مشک ناف
گربه باشد شحنهی هر موش خو
موش کِبْوَد تا ز شیران ترسد او
موش، كوچکتر از این است كه از شیر بترسد؛ شیر هم اعظم و اكبر از آن است كه موش از وی در بیم و هراس باشد! موش، باید از گربه بترسد و از شنیدن صدای گربه تنش بلرزد؛ امّا در حضور شیر، بیترس و لرز، جستوخیز كند و از سطوت[10] آن ضَرغام[11]، احساس كوچکترین خشیتی هم ننماید!
آری؛ موش پستتر از این است كه شكار شیر شود؛ شیر هم اشرف از آن است كه اظهار تمایلی به آن حیوانک نامرغوب بنماید. آنچه مطلوب شیر است، آهوان مشکناف و گوزنهای خوش خطّ و خال كوهساران است؛ شیر به آنها اشتیاق دارد و آنها هم خشیت از شیر دارند. بندگان خاشع، امام الموحّدین علی(ع) و سیّدالسّاجدین(ع) و دیگر امامان از خاندان رسالت(ع) هستند. آنها هستند كه با خشیتی تمام میگویند:
إنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً؛[12]
بهراستی كه ما از ناحیهی پروردگارمان ترس داریم از روزی که به غایت در انقباض و صعوبت و شدّت میباشد.
و خدا نیز متقابلاً به همان عارفان راستین درگاهش بهنظر لطف و عنایت نگریسته و میگوید:
فَوَقاهُمُ اللهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً * وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً * ...وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً؛[13]
پس خدا مصونیت داد آنان را از شرّ آن روز و به استقبالشان برد طراوت [در چهره] و شادمانی [در دل] را و پاداششان داد در مقابل صبری که کردند بهشتی و جامهی ابریشمینی... و سیرابشان نمود پروردگارشان از نوشابهای پاکیزه [از هرگونه قذارات و آلودگی].
وگرنه فرورفتگان در لجنزار شهوات پست حیوانی كی و چگونه میتوانند درک جلال و کبریای خدا بنمایند و حقیقت «یَوماً عَبوساً قَمطریراً» را بفهمند تا خشیت در دلشان پدید آید و تار و پود قلبشان مرتعش گردد؟ خیر، آنها موشصفتانی هستند كه تنها از گربهخویان و ددمنشان جهان میترسند و از شنیدن نام جانورانی همچون ضحّاک مار دوش و چنگیز مغول بر خود میلرزند؛ امّا در حضور خداوند سریعالحسابِ شدیدالعقاب، بیترس و خشیت دست به هر نوع گناه و عصیان میزنند و خدا و عظمت روز جزا را ذرّهای به حساب نمیآورند و صدق الله العلیّ العظیم که میفرماید:
لَأَنْتُمْ أشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللهِ ذلِکَ بِأنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ؛[14]
هر آینه آنان در دلشان ترسی كه از شما دارند از خدا ندارند، این بدان سبب است كه آنها مردمی هستند كه نمیفهمند.
اهل دنیا سجدهی ایشان کنند
چونکه سجدهی کبریا را دشمنند
آن سگان را این خران خاضع شوند
شیر را عار است كو را بگروند
خوف ایشان از کِلابِ حق بود
خوفشان كی زافتاب حق بود
ربّی الاعلی است وِرد آن مِهان
ربّ ادْنی درخور این ابلهان
آن علیّ امیر و عبد عارف پروردگار است كه وقتی سر به خاک بندگی میگذارد، بانگ سبحان ربّی الاعلایش غلغله در ملكوتیان افكنده، عرش عظیم خدا را میلرزاند. امّا شكمخوارگان حیوانصفت، عُرضهی سجده به پیشگاه خدا و گفتن «سبحان ربّی الاعلی» ندارند. آنها باید در مقابل شكمخوارگانی مثل خود، تن به ذلّت داده و گردن كج كنند و بله قربان، جان نثارم، خاكسارم و... بر زبان آورند.
اُذکُروا الله كار هر اوباش نیست
اِرْجِعی بر پای هر قلاّش نیست
بر سِماع راست هر کس چیر نیست
لقمهی هر مُرغکی انجیر نیست
خودآزمایی
1- حالِ خوف و نگرانی از عواقب طغیان بر خدا، تدریجاً چه نتیجهای خواهد داشت؟
2- آیه«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أحَداً إلاّ اللهَ» درباره کدام موضوع است؟
3- به چه دلیل، (برخی) انسانها ترس از افراد دارند ولی ترسی از خداوند ندارند؟
پینوشتها
[1]ـ اقتحام: رو آوردن.
[2]ـ سورهی فاطر، آیهی 28.
[3]ـ سورهی احزاب، آیهی 39.
[4]ـ سورهی انفال، آیهی 2.
[5]ـ خطبهی 184 از شرح نهجالبلاغهی فیضالاسلام.
[6]ـ از نغمهی الهی مرحوم قمشهای، ص 138.
[7]ـ مستهلک: فانیشده.
[8]ـ از نغمهی الهی مرحوم قمشهای، ص 37.
[9]ـ آهویکان: آهوهای کوچک.
[10]ـ سطوت: هیبت.
[11]ـ ضرغام: شیر.
[12]ـ سورهی انسان، آیهی 10.
[13]ـ سورهی انسان، آیات 11 و 12 و 21.
[14]ـ سورهی حشر، آیهی 13.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی