کَهْف به معنای غار است و وَرَی به معنی مخلوقات. غار یعنی پناهگاه. در دامنهی كوهها شكافهایی پیدا میشود كه برای كسانی كه در بیابانها گیر میكنند مأمن، یعنی محلّ امن و امان و مصونیّت، است و همچنین برای کسانی که در زمانهای گذشته اهل ریاضت بودند و از اجتماع كنارهگیری میكردند و میخواستند تهذیب نفس كنند و خودشان را از آلودگیها دور نگه دارند، محلّ مناسبی بوده است.
در تاریخ زندگی حضرت رسول اكرم(ص) میخوانیم كه آن حضرت قسمتی از عمر شریفش را در غار حرا در جبلالنّور گذرانده است؛ چون اجتماع آن روز عربستان اجتماع فاسدی بود و مردم آن فاقد فرهنگ و دور از آداب انسانی و واجد انواع رذایل و خبائث بودند و لذا رسول اكرم(ص) در بیشتر اوقات از اجتماع منحطّ و فاسد آن روز كنارهگیری میکرد و در جبلالنّور، که کوهی در خارج مكّه بود و با شهر فاصله داشت، در میان غاری، كه در دامن آن كوه بود و غار حرا نامیده میشد، تنها به سر میبرد و ماهها آنجا میماند و همانجا هم مبعوث به نبوّت شدند؛ یعنی، اوّلین بارقهی وحی در همان غار بر قلب مقدّسش تابید و جبرئیل،آن امین وحی خدا، نازل شد و آیات اوّل سورهی علق را در روز بیست و هفتم ماه رجب برایش خواند. البتّه، غارنشینی، یعنی ترک خانه و زندگی كردن و گوشهنشستن، رهبانیّت[1] و از اجتماع كنار رفتن، چه در غار چه در خانقاه و حتی در مسجد، به عنوان یک دستور دینی در شرع مقدّس ما تجویز نشده است؛ بلكه باید در میان مردم بود و با عمل به دستورهای متین آسمانی قرآن در تهذیب نفس خود كوشید و به ارشاد و هدایت مردم پرداخت و در حدّ توان برای رفع نیازهای مادّی و معنوی خویش و دیگران متحمّل سختیها و دشواریها گردید كه یكی از راههای تكامل انسان در مسیر عبودیّت و بندگی همین است. مگر ائمّهی دین(ع) این چنین نبودند؟ مگر وقتی امام امیرالمؤمنین(ع) را از مسند خلافت كه حقّ مسلّم او بود كنار زدند، در گوشهی خانه یا مسجد نشست و از جامعهی مسلمانان دوری جست و آنها را به حال خودشان رها كرد؟ خیر، در میان مردم بود و از طرق گوناگون به داد مردم میرسید؛ در حالی كه از دست همان مردم خون دلها میخورد، چنانكه فرموده است:
«فَصَیَّرَهَا فِی حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ یَغْلُظُ کَلْمُهَا وَ یَخْشُنُ مَسُّهَا»؛[2]
«[پس از ابوبکر] دچار آدمی تند و خشن گشتم [منظور امام، عمر، پسر خطّاب، است] که سخنش دلآزار بود و دیدارش رنجآور و خشونتبار».
«فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذیً وَ فِی الْحَلْقِ شَجیَّ...»؛[3]
«صبر کردم در حالی که خاری در چشم و استخوانی در گلویم بود ...».
مگر حضرت صدّیقهی کبری(س) نفرمود:
«صُبَّتْ عَلَیَّ مصائِبُ لَو اَنَّها صُبَّتْ عَلَی الاَیّامِ صِرْنَ لَیالِیاً»؛
(آنقدر مصیبتها بر سر من ریخته شد که اگر بر روز روشن ریخته میشد، تبدیل به شب تار میگردید».
(آن هم در ظرف هفتاد و پنج یا نود و پنج روز) و در عین این مصائب سنگین، نه تنها به كهف و غار پناهنده نمیشدند، بلكه خودشان كهفی و مأمن و پناهگاهی بودند برای مردم و از جهات گوناگون مایهی دلگرمی و راه نجات آنان از هلاكتها بودند. امام امیرالمؤمنین(ع) ضمن كلامی فرموده است:
«شِیعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِی وَلایَتِنَا الْمُتَحَابُّونَ فِی مَوَدَّتنَا الْمُتَزَاوِرُونَ فِی إحْیَاءِ أمْرِنَا»؛[4]
«شیعیان ما كسانی هستند كه در جوّ ولایت ما با یكدیگر دست بذل و جود و بخشش دارند و در مسیر مودّت ما به هم محبّت میورزند و برای زنده نگه داشتن مكتب ما با هم در ارتباطند [و به دیدار یكدیگر میروند، تشكیل مجالس داده از ما سخن میگویند و تعلیمات ما را متذكّر میشوند و به دیگران ابلاغ میکنند]».
آری، اینان غارنشین و كنارهگیر از مردم نیستند؛ در عین زندگی در متن اجتماع و تحمّل رنج از برخورد با دشمن، به ترویج و تبلیغ مكتب حقّ خود میپردازند و در واقع كهف و مأمنی برای حقیقتطلبان هستند. البتّه، گاهی شرایط اجتماعی طوری میشود كه افرادی از حقّجویان حقیقتطلب ناچار میشوند تا مدّت نامعلومی از اجتماع فاسد و مفسد كنارهگیری كنند و احیاناً به غارهای دورافتاده پناهنده شوند، چون نمیتوانند در آن اجتماع اثر اصلاحی داشته باشند و احیاناً ممكن است خود نیز از آن متأثّر گردند یا مورد تعرّض دشمن قرار گیرند، در حالی كه موظّف به حفظ جان خود هستند. و لذا قرآن نشان میدهد كه انبیاء(ع) در شرایط خاصّی از جانب خدا مأمور به انزوا و كنار رفتن از اجتماع میشدند، چنانكه حضرت ابراهیم خلیل(ع) به قوم خود گفت:
«وَ أعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ...»؛[5]
«من از شما و از بتهای شما کنارهگیری میکنم ...».
حالا مدّت اعتزال آن حضرت روشن نیست كه چه مقدار بوده و پس از آمادگی شرایط برای دعوت به توحید و مبارزه با شرک، پس از چه مدّتی به میان قوم برگشته است؛ و اکنون هم وجود اقدس ولیّ زمان، حضرت امام حجّةبنالحسن المهدی ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف ـ در حال اعتزال است؛ یعنی شرایط فعلی دنیا طوری نیست كه آن حضرت بتواند در میان مردم ظاهر شود و قیام به اصلاح عالم كند؛ زیرا نه تنها پیش نخواهد برد، بلكه جان شریفش نیز به خطر خواهد افتاد؛ همانگونه كه یازده امام پیشین(ع) میان مردم آمدند و كشته شدند و چون دوازدهمین امام(ع) آخرین حجّت معصوم است و بقیّةالله و تنها ذخیرهی خداست، باید زنده زنده بماند و اگر درمیان مردم ظاهر شود، كشته میشود و لذا هم باید زنده و هم غایب باشد. چون اگر او در عالم نباشد، مجرای رحمت حقّ و واسطهی فیض بین خدا و خلق منقطع میگردد و عالم پا برجا و استوار نمیماند (البتّه، این یک حقیقت مسلّم ثابت شده از طریق برهان و عرفان و قرآن است كه بحث تفصیلی آن نیاز به مجال دیگری دارد.
اجمالاً وجود مبارک امام(ع) مجرای فیض حضرت حقّ است، کهف حصین[6] عالمیان است و باید روی زمین با همین بدن عنصری زنده بماند و برای مصونیّت از خطر، از دیدگان عامّهی بشر غایب باشد تا شرایط لازم تحقّق یابد و آنگاه به امر خدا ظاهر شود و قیام به اصلاح عالم كند.
پینوشتها
[1]ـ رهبانیّت، ریاضت غیر شرعی.
[2]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۳.
[3]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۱۲.
[4]ـ اصول کافی، جلد ۲، صفحهی ۲۳۷.
[5]ـ سورهی مریم، آیهی ۴۸.
[6]ـ کهف حصین: پناهگاه محکم.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی