فصل دوم: پیامهای اخلاقی| ۳
۵. جهاد با نفس
برتر و دشوارتر از جهاد با دشمن بیرونی، مبارزه با تمنّیات نفس و کنترل هوای نفس و خشم و شهوت و حبّ دنیا و فدا کردن خواستههای خویش در راه «خواستهی خدا» است.
این خودساختگی و مجاهده با نفس، زیر بنای جهاد با دشمن بیرونی است و بدون آن، این هم بیثمر یا بیثواب است؛ چون سر از ریا، عجب، غرور، ظلم و بیتقوایی در میآورد.
کسی که در «جبههی درونی» و غلبه بر هوای نفس، پیروز باشد، در صحنههای مختلف بیرون نیز پیروز میشود و کسی که تمنّیات نفس خویش را لجام گسیخته و بیمهار، برآورده سازد، نفس سرکش انسان را بر زمین میزند و به تعبیر حضرت امیر(ع) او را به آتش میافکند.[1]
در صحنهی عاشورا، کسانی حضور داشتند که اهل جهاد با نفس بودند و هیچ هوا و هوسی در انگیزهی آنان دخیل و شریک نبود. از همین رو، بر جاذبههای مال، مقام، شهوت، عافیت و رفاه، ماندن و زیستن، نوشیدن و کامیاب شدن و... پیروز شدند.
عمروبن قرظهی انصاری، از شهدای کربلا، در جبههی امام حسین(ع) بود و برادرش «علی بن قرظه» در جبهه عمر سعد.[2] اما خودساختگی او سبب شد که هرگز محبت برادرش، سبب سستی در حمایت از امام نشود و دلیرانه در صف یاران امام، ایستادگی و مبارزه کند.
محمد بن بُشر حَضرمی در سپاه امام بود. فرزندش در مرز «ری» اسیر شده بود. با اینکه امام به او رخصت داد که کربلا را ترک کند و در پی آزاد کردن فرزند اسیرش برود او مسألهی «علاقه به فرزند» را در راه هدفی دینی، حل کرده بود. «حاضر نشد امام را ترک کند» و وفا نشان داد.[3]
نافع بن هلال، شهیدی دیگر از از عاشوراییان بود. نامزد داشت و هنوز عروسی نکرده بود. در کربلا هنگامی که میخواست برای نبرد به میدان رود، همسرش دست به دامان او شد و گریست. این صحنه کافی بود که هر جوانی را متزلزل کند، و انگیزهی جهاد را از او سلب کند. با آنکه امام حسین(ع) نیز از او خواست که شادمانی همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد، بر این محبّت بشری غلبه یافت و گفت: ای پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردا جواب پیامبر را چه بدهم؟ آنگاه به میدان رفت و جنگید تا شهید شد.[4]
در یکی از شبهای عطش در کربلا، نافع بن هلال همراه جمعی برای آوردن آب برای خیمههای امام، به فرات رفتند. نگهبانان فرات گفتند: میتوانی خودت آب بخوری ولی برای امام، حق نداری آب ببری. گفت: محال است که حسین و یارانش تشنه باشند و من آب بنوشم![5]
در کربلا، عبدالله پسر مسلم بن عقیل، به میدان رفت و جنگید. بنا به نقلی، امام به او فرمود: شهادت پدرت مسلم برای خانوادهی شما بس است، دست مادرت را بگیر و از این معرکه بیرون روید. گفت: به خدا سوگند، من از آنان نیستم که دنیا را بر آخرت برگزینم.[6]
عباس بن علی(ع) روز عاشورا، وقتی تشنه لب وارد شریعهی فرات شد، دست به زیر آب برد اما با یادآوری تشنگی امام و اهل بیت، آب را بر روی آب ریخت و ننوشید و تشنه بیرون آمد.[7]
این نمونهها هر کدام جلوهای از پیروزی عاشورائیان را در میدان «جهاد نفس» نشان میدهد. یکی علقه به فرزند یا همسر را در پای عشق به امام، ذبح میکند، یکی تشنگی خود را در مقابل عطش امام، نادیده میگیرد، دیگری بر زندگی خود پس از امام، خط بطلان میکشد، و یکی هم اجازه نمیدهد که درد و داغ شهادت پدر بر انجام وظیفه و ادای تکلیف، مانعی ایجاد کند.
وقتی بر عباس بن علی و برادرانش، پیشنهاد «امان نامه» میدهند و آنان نمیپذیرند، وقتی امام به یارانش از شهادت آینده خبر میدهد ولی آنان حاضر به تنها گذاشتن امام نمیشوند، وقتی هانی را در کوفه، تحت فشار قرار میدهند تا مسلم بن عقیل را تحویل دشمن دهد و او شهادت را میپذیرد ولی مسلم را تحویل نمیدهد، وقتی امام حسین(ع) در عاشورا دست به نبرد نمیزند و مقاومت میکند تا آغازگر جنگ نباشد،[8] وقتی مسلم بن عقیل در خانهی هانی، به خاطر یادآوردن حدیث پیامبر که از ترور غافلگیرانه و از روی نیرنگ منع میکند، از نهانگاه بیرون نمیآید تا ابن زیاد، خانهی هانی را ترک میکند،[9] وقتی زینب کبری(س) به خاطر دستور برادر، آن همه داغ و مصیبت را تحمل میکند و گریبان چاک نمیدهد،[10] و بسیاری از اینگونه صحنهها و حادثهها، همه نشانهی «جهاد با نفس» یاران و همراهان امام حسین(ع) در نهضت عاشورا است.
درس عاشوار این است که کسانی قدم در میدان مبارزه با ستم بگذارند که نیّتهایشان خالص باشد، هوای نفس نداشته باشند، میل به قدرتطلبی و شهرت و ریاست خواهی و تعلّقات دنیوی و محبّت دنیا را در وجود خود از بین برده باشد تا بتوانند در خطّ مبارزه، ثبات قدم و استقامت داشته باشند، وگرنه، خوف رها کردن مبارزه و هدف و خطر افتادن در دام و دامن نفس امّاره باقی است.
امام حسین(ع) از ویژگیهای پیشوای صالح، این را میداند که پایبند دین حق باشد و خود را وقف خدا و راه او کرده باشد؛ «الدائنُ بدین الحقِّ و الحابسُ نفسَهُ علی ذاتِ الله»[11]
امام امت(قدس سره) میفرماید:
باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید، خودساختن به این که تبعیّت از احکام خدا کنید.[12]
تا در بند خویشتن خویش و هواهای نفسانی خود باشید، نمیتوانید «جهاد فی سبیل اللّه» و دفاع از «حریم الله» نمایید.[13]
این را در تاریخ انقلاب و مبارزات مردم و سالهای دفاع مقدّس، شاهد بودیم که کسانی توفیق شرکت شایسته در نهضت و جبهه داشتند که در میدان «جهاد با نفس» به پیروزی و موفقیّت رسیده بودند.
شهدای عاشورا، همه مجاهدان با نفس بودند. پیامشان به آیندگان نیز همین است.
۶. شجاعت
شجاعت آن است که انسان در برخورد با سختیها و خطرها، دلی استوار داشته باشد.[14] بیشتر کاربرد این واژه، در مسائل مبارزات و جهاد و برخورد با حریف در نبرد و نهراسیدن از رویارویی با دشمن در جنگها است. این نیروی قلبی و صلابت اراده و قوّت روح، سبب میشود که انسان هم از گفتن حق در برابر ظالمان نهراسد، هم هنگام نیاز به مقابله و نبرد بپردازد، هم از فداکاری و جانبازی نهراسد. درجایی که اغلب مردم میهراسند، شجاعت آن است که انسان علی رغم وجود زمینههای هراس، نترسد و خود را نبازد و با غلبه بر مشکلات، تصمیمگیری حق و درست داشته باشد.
همه رشادتها و حماسه آفرینیهای میدانهای جهاد، مدیون دلیری شجاعان در نبرد بوده است و همهی درهم شکستن ابهّت طاغوتها و قدرتهای جابر نیز در شجاعت افراد مصمم در رویارویی با آنان نهفته است. نترسیدن از مرگ، یکی از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین(ع) و یارانش را به نبرد عاشورا کشاند تا حماسهای ماندگار بیافرینند.
وقتی امام از مکّه به سمت کوفه حرکت میکرد و در طول راه کسانی با وی برخورد میکردند و با طرح اوضاع آشفتهی عراق و استیلای ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر میترساندند، شجاعت و بیباکی امام حسین(ع) از مرگ بود که این سفر را حتمی میساخت. در برخورد با سپاه حرّ، فرمود:
لَیْسَ شَأْنی شَأْنُ مَنْ یَخافُ الْمَوْتَ.[15]
شأن و موقعیّت من، موقعیّت کسی نیست که از مرگ بهراسد.
در جایی دیگر فرمود که من نه دست ذلّت به اینان میدهم و نه چون بردگان فرار یا اقرار میکنم.[16] سخن امام حسین(ع) و دیگر خاندان او در مواقع مختلف که «اَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنی» (آیا مرا از مرگ میترسانی؟) نشاندهندهی بیهراسی این خاندان از مرگ است.
خصلت شجاعت در بنیهاشم و خاندان پیامبر، زبان زد بود. امام سجاد(ع) نیز در سخنرانی شور انگیز خویش در مجلس یزید، فرمود که به ما شش چیز داده شده و با هفت چیز از دیگران برتریم؛ و شجاعت را در زمره آنها بر شمرد:
«اُعْطینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّماحَةَ وَالشَّجاعَةَ...»[17]
بالاتر از همهی اینها، شجاعتی است که امام حسین(ع) و اهل بیت او و یارانش در صحنههای مختلف عاشورا نشان دادند که خود کتابی مفصّل میشود؛ مانند رشادتی که مسلم بن عقیل در کوفه هنگام نبرد از خود نشان داد یا شجاعت و رزم آوری یاران امام در میدان کربلا، آن چنان بود که فریاد همه را برآورد و یکی از سران سپاه کوفه خطاب به سربازان فریاد زد: ای بیخردان احمق! میدانید با چه کسانی میجنگید؟ با شیران شرزه، با گروهی که مرگ آفریناند، هیچ کدامتان به هماوردی آنان به میدان نروید که کشته میشوید![18] دلاوری عبدالله بن عفیف ازدی در مقابل ابن زیاد و سپس درگیریاش با سپاه مهاجم به خانهاش و صدها نمونهی این دلیریها. دشمنان امام حسین(ع) و یاران شجاع او را اینگونه توصیف کردهاند: کسانی بر ما تاختند که پنجههاشان بر قبضهی شمشیرها بود، همچون شیران خشمگین بر سوارههای ما تاختند و آنان را از چپ و راست تار و مار کردند و خود را در کام مرگ میافکندند... .[19]
شجاعت عاشوراییان ریشه در اعتقادشان داشت. آنان که به عشق شهادت میجنگیدند، ازمرگ ترسی نداشتند تا در مقابله با دشمن، سست شوند. ازاینرو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان میگریختند. و چون یارای رزم فردی با این شجاعان را نداشتند، حملهی عمومی به یک فرد میکردند، یا از دور، یاران امام را سنگباران میکردند. یکی از راویان حوادث کربلا به نام حمید بن مسلم دربارهی قوّت قلب امام میگوید: به خدا سوگند! هیچ محاصره شدهای در انبوه مردم را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و همچون حسین بن علی قویدل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن، او را محاصره کرده بودند، او با شمشیر بر آنان حمله میآورد و همه از چپ و راست فرار میکردند. شمر چون چنین دید به سوارههای خود فرمان داد تا به پشتیبانی نیروهای پیاده بشتابند و امام را از هر طرف تیرباران کنند:
«وَاللهِ مارَأَیْتُ مَکْثُوراً قَدْ قُتِلَ وُلْدَهُ وَ اَهْلَ بَیْتِهِ وَ اَصْحابَهُ اَرْبَطُ جَأْشاً وَ لا اَمْضی جَناناً مِنْهُ(ع) ... .[20]
در زیارتنامههای متعدّد، به صفت شجاعت سیدالشهدا و یاران او اشاره شده است، از قبیل «بَطَلُ الْمُسْلِمین»، «فُرْسانُ الْهَیْجاء»، «لُیُوثُ الْغاباتِ» که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشهی شجاعت و... ستودهاند.[21]
عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرّم همواره روحیّه، شهامت و ظلمستیزی به مردم میداده است. به تعبیر حضرت امام: «ماه محرّم ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبههی ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد، ماهی که به نسلها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سرنیزه را آموخت...»[22]
با توجّه به اینکه مایهی شهامت و شجاعت، در متن قیام عاشورا و در عمل و گفتار شهدای کربلا موج میزند، سزاوار است که این محتوا برای مردم، به ویژه جوانان بیشتر تشریح شود، تا علاوه بر اشکی که بر مظلومیّت شهدای کربلا و شهادت حسین بن علی(ع) میریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. یادآوری شجاعت روحی حضرت زینب در مواجهه با مشکلات و آن همه داغ و شهادت و نیز خطابههای آتشین او در کوفه و دمشق در مقابل جبّاران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و دلیر بار میآورد.
خودآزمایی
1- به چه دلیل افرادی که در صحنهی عاشورا حضور داشتند بر جاذبههای مال، مقام، شهوت، عافیت و رفاه و... پیروز شدند؟
2- چرا لشکریان دشمن پیوسته از برابر یاران امام حسین(ع) میگریختند؟
پینوشتها
[1]. نهج البلاغه، خطبهی 16.
[2]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 442.
[3]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 601.
[4]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 447.
[5]. همان، ص 386.
[6]. معالی السبطین، ج 2، ص 402.
[7]. بحار الانوار، ج 45، ص 41.
[8]. ارشاد، ج 2، ص 96، (چاپ آل البیت).
[9]. وقعة الطّف، ص 114.
[10]. همان، ص 200.
[11]. ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 39.
[12]. کلمات قصار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 66.
[13]. همان، ص ۷۵.
[14]. مجمع البحرین، واژه «شجع».
[15]. احقاق الحق، ج 11، ص 601.
[16]. بحارالانوار، ج 45، ص 6.
[17]. مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69.
[18]. وقعة الطف، ص 224.
[19]. عنصر شجاعت، ج 1، ص 20.
[20]. ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 111.
[21]. زیارت امام حسین(ع) در نیمهی رجب، (مفاتیح الجنان، ص 441 و 446).
[22]. صحیفهی نور، ج 3، ص 225.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی