حركت علمى و غیر علمى
در مثال دانهی گیاهى، تغییراتى كه موجب مىشود یك دانه به چندین دانهی مشابه تبدیل شود، مرهون ادراك و تشخیص علمى نیست. همچنین است تغییراتى كه در یك تخم مرغ روى مىدهد تا آنجا كه منتهى به پیدایش جوجه گردد، با این فرق كه حركت استكمالىِ جوجه تا رسیدن به یك مرغ كامل، در گرو ادراكاتى است كه اگر جوجه فاقد آنها باشد، نمىتواند به كمال لایق خودش برسد. فرضاً اگر جوجه، احساس گرسنگى و تشنگى و سرما و گرما نمىكرد و یا دانه و آب را از سنگ و چوپ تشخیص نمىداد و یا آب سرد و آتش براى او یكسان مىبود، نه تنها رشد و نموى برایش حاصل نمىشد، بلكه ابداً قادر به ادامهی زندگى نبود. از اینجا نتیجه مىگیریم كه حركات استكمالى را به دو نوع كلى، ادراكى و طبیعى، یا علمى و غیر علمى، مىتوان تقسیم كرد.
ادراك غریزى و غیر غریزى
ادراكى كه شرط پارهاى از حركات استكمالى است، گاهى به طور طبیعى و فطرى وجود دارد، گو اینكه خود موجود، از آن كاملاً آگاه نیست؛ مانند ادراكات غریزىِ حیوانات، و گاهى تدریجاً و با آموختن حاصل مىشود و طبعاً مورد آگاهى كامل است؛ مانند علوم اكتسابىِ انسان.
در اینجا نیز سؤالهایى پیش مىآید كه باید در جاى دیگر پاسخ داده شود؛ از قبیل اینكه آیا نباتات فاقد همهی انواع ادراكاتند یا ممكن است در برخى از آنها نوعى ادراك وجود داشته باشد؟ و آیا همهی ادراكات حیوانات، غریزى است یا برخى از آنها بهرهاى از ادراكات اكتسابى نیز دارند؟ و به فرض وجود ادراك اكتسابى در حیوان، آیا میان آن با ادراكات اكتسابىِ انسانى، تفاوت ذاتى وجود دارد یا نه؟
حركت اختیارى و غیر اختیارى
حركت تكاملى گاهى به محض اجتماع شرایط لازم براى موجودى كه واجد نیروى كافى براى تكامل ویژهاى است، خود به خود و بدون اراده حاصل مىشود، و گاهى متوقف بر اِعمال اراده و اختیار است؛ چنان كه ما آشكارا در مورد فعالیتهاى اختیارى خودمان در مىیابیم و به طور وضوح میان آنها با افعال طبیعى و غیر ارادى فرق مىگذاریم.
بدیهى است در حركات اختیارى، میزان پیشرفت و تكامل، بستگى به اراده و اختیار موجود متحرك دارد. به عبارت دیگر، نرسیدن به كمال مطلوب، تنها معلول نقص نیروهاى ذاتى یا عدم مساعدت شرایط و امكانات خارجى نیست، بلكه به اراده و اختیار خود شخص نیز بستگى دارد. و چون اختیار و انتخاب، بدون علم و آگاهى امكان ندارد، حسن انتخاب، بستگى به علم و تشخیص صحیح دارد، و هر قدر دایرهی معلومات، وسیعتر و امكان كسب دانشهاى یقینى، بیشتر باشد، امكان بهرهبردارى صحیح از آنها براى تكاملات اختیارى، بیشتر خواهد بود؛ چنان كه هر قدر میدان علم وسیعتر و شرایط بیرونى، گوناگونتر باشد، اعمال اختیارى، آزادانهتر انجام خواهد گرفت.
از این جا دلیل روشنى براى لزوم شناختن هدف و شناختن مسیر صحیح آن به دست مىآید؛ زیرا چنان كه اشاره كردیم، اختیار متوقف بر علم و آگاهى است و تكامل انسان و یا دست كم، بخشى از تكامل انسان، اختیارى مىباشد. البته دربارهی پیدایش اراده و عواملى كه در آن مؤثر است، گفتگو خواهیم كرد. ان شاءالله.
در اینجا نیز سؤالى پیش مىآید كه آیا غیر از انسان موجودات مختار دیگرى وجود دارند؟ و بر فرض وجود، آیا در میان آنها كاملتر از انسان یافت مىشود یا نه؟
ولى روشن است كه پاسخ مثبت یا منفى به اینگونه سؤالها تأثیرى در بحث مورد نظر ندارد.
شناختن كمال پیش از یافتن آن
بدیهى است شناختن كمال حقیقىِ انسان، به معناى درك وجدانى و علم شهودى، تنها براى كسانى میسر است كه خودشان به آن نایل شده باشند. ولى چون رسیدن به كمالات اختیارى، متوقف بر علم و آگاهى است، لازم است اینگونه كمالات قبلاً به گونهاى شناخته شوند تا مورد علاقه و اراده قرار گیرند و با انتخاب و اختیار به دست آیند. و اگر راه شناختن آنها منحصر به یافتن بود، هرگز تحصیل آنها امكان نداشت. پس شناختى كه قبلاً لازم است، از قبیل معرفت شهودى نیست، بلكه همان شناخت ذهنى و به اصطلاح، علم حصولى است كه از راه برهان و استنتاج از مقدمات عقلى و یا استنباط از اصول مسلّم نقلى به دست مىآید. و اساساً این بحث براى پژوهشگرانى است كه در صدد شناختن كمال و یافتن راهى براى رسیدن به آن هستند، و كسى كه به كمال حقیقى نایل شده باشد، دیگر نیازى به اینگونه بحثها ندارد.
بنابراین، توقع اینكه ما حقیقت كمال انسانى را قبل از رسیدن به آن، چنان بشناسیم كه مدركات وجدانىِ خویش را مىشناسیم، كاملاً بىجا است، و چارهاى جز این نداریم كه از راه استدلال، به آن، معرفتى ذهنى نه شهودى پیدا كنیم و مشخصاتش را به كمك عقل و نقل تعیین نماییم. البته مىكوشیم كه مقدمات استدلال را از سادهترین و روشنترین معلومات یقینى و وجدانى انتخاب كنیم تا هم نتیجه، روشنتر و اطمینان بخشتر و هم فایده، همگانىتر باشد؛ ولى ضمناً به پارهاى از ادلهی نقلى یا براهین پیچیدهتر عقلى نیز اشاره مىكنیم.
آیا كمال حقیقىِ انسان را مىتوان با تجربه شناخت؟
ممكن است كسى چنین بیندیشد كه همانگونه كه كمال یك درخت یا یك حیوان را مىتوان از راه تجربه و آزمایش شناخت، نیز ممكن است در مورد انسان به كمك تجارب و آزمایشهاى علمى، این مسأله را حل كرد. یعنى مىتوان افراد بسیارى را در زمانها و مكانهاى مختلف، بررسى كرد و دید كه به چه كمالاتى نایل مىشوند و آخرین حد آنها چیست؟ و به همین وسیله مىتوان شرایط تكامل و راه وصول به كمال نهایى را نیز باز شناخت.
ولى با اندكى تأمل روشن مىشود كه مطلب در مورد انسان، به این سادگى نیست؛ زیرا اولاً انواع نباتات و حیوانات از نظر كمالات وجودى، در درجهی نازلترى از انسان قرار دارند و از این رو، عموم انسانها مىتوانند كمالات آنها را بشناسند و بررسى كنند؛ ولى افرادى از انسان كه به كمالات حقیقى نایل نشده باشند، نمىتوانند درك كنند كه سنخ این كمالات چیست و چه كسانى واجد آن هستند، و از این لحاظ، نظیر كودكانى هستند كه بخواهند كمال ویژهی افراد بالغ را بیازمایند، بلكه تنها نخبگانى كه دست كم به مراتب اولیهی كمال حقیقى انسان نایل شدهاند، مىتوانند در این بررسى سهیم باشند.
ثانیاً كمال هر یك از انواع نبات و حیوان، داراى مرز مشخص و محدودى است كه به آسانى مىتوان آزمود و شناخت، و در میان افراد یك نوع، در طول قرنها تفاوتى از نظر نوع كمال و حد نهایى آن مشاهده نمىشود. بدینرو، با بررسىِ تعدادى از آنها مىتوان اطمینان پیدا كرد كه كمال نوعىِ آنها همان است كه تاكنون شناخته شده است؛ مثلاً كمال درخت سیب در این است كه میوهاى داراى طعم و رنگ و بوى ویژه و به اندازهاى معیّن بدهد، یا كمال زنبور عسل در این است كه با نظام خاصى زندگى كند و مایع شیرین و معطرى به نام عسل تهیه كند. البته ممكن است سیب و عسل، داراى خواص و منافعى باشند كه هنوز هم بشر كاملاً به آنها پى نبرده باشد، ولى این فواید هر چه باشد، از آن سیب و عسلى است كه این درخت و این حیوان در طول قرنها همواره آنها را به بار آورده و تهیه كردهاند.
اما وقتى به انسان، این موجود عجیب و اسرارآمیز مىنگریم، مىبینیم على رغم كوچكى نسبىِ حجم و تشابهى كه در بسیارى از امور مادى با دیگر حیوانات دارد، داراى ویژگىهایى است كه او را كاملاً مشخص و ممتاز مىسازد. این انسان است كه هر روز پردهی دیگرى از روى اسرار وجودش برداشته مىشود و پردهی نوینى از هنرهاى خویش را نمایش مىدهد، و این انسان است كه از آغاز پیدایش تاكنون لحظهاى از جنبش و دگرگونى باز نایستاده است، و مظاهر مختلف علوم و صنایعش را هر روز در صحنهی گیتى، بیشتر جلوهگر مىسازد. تازه این پیشرفتهاى چشمگیر و خیرهكننده، همه، میوههاى مادىِ این درخت حیرتانگیز است، ولى شناخت میوههاى معنوىاش به این سهولت میسر نیست. و چهبسا عجایب روحى و معنوىاش از شگفتىهاى مادى، بیشتر باشد؛ چنان كه راهپیمایان جهان معنا، مطالبى را اظهار مىدارند كه درخور فهم دیگران نیست، و اعمالى را انجام مىدهند كه با قوانین مادى، قابل توجیه و تعلیل نمىباشد، و هیچ راهى براى انكار آنها وجود ندارد. با این همه، آیا مىتوان گفت كه شناختن مرزهاى وجودىِ انسان، از همان راهى كه در آن كمالات نبات و حیوان شناخته مىشود، كاملاً عملى است؟
ثالثاً آنچه مستقیماً آزمایش مىشود، چیزهایى است كه قابل درك حسى باشد؛ ولى كمالات روحى و فضایل معنوى را نمىتوان بلاواسطه تجربه كرد و میزان آنها را سنجید و اگر آثار بسیارى از آنها تا حدودى قابل تجربه باشد، بارى، شناختن مبدأ نفسانى كه این آثار از آن سرچشمه مىگیرد و ارزیابىِ كمال آن، قابل تجربه نیست.
با توجه به نكات فوق، جاى تعجب نیست كه میان فلاسفه و دانشمندان نیز بر سر تشخیص كمال حقیقىِ انسان، اختلاف وجود داشته باشد.
آراى فلاسفه دربارهی كمال انسان
با توجه به اختلافهایى كه فیلسوفان و اندیشمندان، در جهانبینى دارند، طبیعى است كه دربارهی انسان نیز نظرهاى مختلفى ابراز كنند؛ ولى بررسى همهی این نظرها و ارتباط آنها با «ایسمها» فایدهی مهمى در بر ندارد. و به همین دلیل، تنها به ذكر چند نظر اساسى اكتفا مىكنیم.
۱. كمال انسان در برخوردارى هر چه بیشتر از لذایذ مادى است و براى رسیدن به آن باید با ابزار علم و تكنیك از منابع و ثروتهاى طبیعى استفاده كرد تا زندگىِ مرفهتر و لذتبخشترى فراهم آید. این نظریه مبتنى بر اصالت ماده و اصالت لذت و اصالت فرد است.
۲. كمال انسان در برخوردارىِ دسته جمعى از مواهب طبیعى است، و براى رسیدن به آن باید در راه رفاه همهی طبقات اجتماع كوشید. تفاوت این نظر با نظر سابق این است كه نظر دوم مبتنى بر اصالت اجتماع مىباشد.
۳. كمال انسان درترقیات معنوى و روحانى است كه از راه ریاضتها و مبارزه با لذایذ مادى حاصل مىشود. این نظریه درست در نقطهی مقابل نظرهاى قبلى قرار گرفته است.
۴. كمال انسان درترقىِ عقلانى است كه از راه علم و فلسفه حاصل مىشود.
۵. كمال انسان در رشد عقلانى و اخلاقى است كه از راه تحصیل علوم و كسب ملكات فاضله به دست مىآید.
دو نظریهی اخیر نیز مانند نظریهی سوم با اصالت ماده منافات دارند، با این تفاوت كه در نظریهی سوم، بدن به عنوان دشمنى كه باید با آن دست و پنجه نرم كرد و با پیروزى بر آن به كمال انسانى نایل شد، شناختهشده؛ ولى در دو نظریهی اخیر به عنوان ابزارى كه باید از آن براى رسیدن به كمال بهرهبردارى كرد. و فرق میان نظریهی چهارم و پنجم روشن است؛ اما گاهى نظریهی پنجم به عنوان مفسر نظریهی چهارم بیان مىشود.
بدیهى است هر یك از نظریههاى فوق و همچنین نظریههاى دیگرى كه در اینجا از آنها یاد نشد، مبتنى بر اصول فلسفىِ خاصى است كه قبلاً باید بررسى شود، و دنبالكردن آنها مستلزم یك سلسله بحثهاى فلسفىِ عمیق است كه با روش این بحث سازگار نیست؛ زیرا چنان كه در مقدمه اشاره كردیم، اسلوب این بحث، استفاده از روشنترین معلومات وجدانى و یقینى و اجتناب از استدلالهاى پیچیدهاى است كه احتیاج به مقدمات بسیار دارد، تا هم فایدهاش بیشتر باشد؛ یعنى افرادى كه چندان آشنایى با مسائل فلسفى و استدلالهاى نقلى ندارند، بتوانند بهرهمند شوند، و هم در پیچ و خمهاى استدلالها كه طبعاً گرایش به مكتب فلسفىِ خاص و مسلك معیّنى پیدا مىشود، با واكنش طرفداران مكتبهاى فلسفىِ دیگر و تعصبات مخالفان مواجه نشویم.
به علاوه، تا امكان راه میانبر و سر راست وجود داشته باشد، پیمودن راههاى پیچیده و پر دردسر وجهى نخواهد داشت. از این رو، براى شناختن كمال حقیقىِ انسان مىكوشیم كه نقطهی ثقل استدلال را بر پایههاى فلسفى معیّنى كه تنها در بعضى از مكتبها پذیرفته شده یا آراى كلامىِ معیّنى كه تنها براى گروه ویژهاى قابل قبول است، قرار ندهیم، بلكه بحث را از سادهترین و روشنترین معلومات خود دربارهی انسان آغاز مىكنیم. بدیهى است كه لازمهی آغازكردن از چنین مقدماتى این نیست كه در طول مسیر، استدلال و استنتاج برخوردى با پارهاى از نظریات فلسفى روى ندهد و نتیجهی بحث هم مورد قبول همهی مكتبها و مذهبها باشد. و اساساً داشتن چنین انتظارى در حكم انتظار توافق آراى متناقض است كه بالضرورة محال مىباشد.
خودآزمایی
1-مختصری درباره ادراك غریزى و غیر غریزى توضیح دهید.
2- آیا كمال حقیقىِ انسان را مىتوان با تجربه شناخت؟ توضیح دهید.
3- سه مورد از نظرهای اساسی دربارهی کمال انسانها را ذکر کنید
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی