کد مطلب: ۵۲۱۴
تعداد بازدید: ۶۱۵
تاریخ انتشار : ۱۸ دی ۱۴۰۰ - ۰۸:۳۴
خودشناسی برای خودسازی| ۵
انجام كار و اِعمال نیرو و بسط قدرت در ابتدا به وسیله‌ی اعصاب حركتى و عضلات بدن و تنها به اتكاى نیروهاى طبیعى صورت مى‌گیرد، و همین حركات پى در پى، كه طفل به حكم غریزه انجام مى‌دهد، به افزایش نیروى بدنى‌اش كمك مى‌كند‌.

قدرت و مظاهر آن


از امیال فطرىِ انسان، میل به قدرت و توانایى بر انجام كار و تصرف در موجودات دیگر است‌. این میل نیز از همان اوان طفولیت بروز مى‌كند و تا پایان زندگى هم‌چنان ادامه دارد، البته با تفاوت‌هایى كه به حسب اختلاف سنین و فصول زندگى و شرایط خارجى در متعلقات آن حاصل مى‌شود‌. جنب و جوش و حركت‌دادن مداوم دست و پا در نوزادان سالم و جست و خیزهاى خستگى ناپذیر كودكان نشانه‌ی این خواست فطرى است‌. و تدریجاً دایره‌ی قدرت‌طلبىِ انسان وسعت‌یافته، شعاع آن به سوى بى‌نهایت امتداد مى‌یابد‌.
انجام كار و اِعمال نیرو و بسط قدرت در ابتدا به وسیله‌ی اعصاب حركتى و عضلات بدن و تنها به اتكاى نیروهاى طبیعى صورت مى‌گیرد، و همین حركات پى در پى، كه طفل به حكم غریزه انجام مى‌دهد، به افزایش نیروى بدنى‌اش كمك مى‌كند‌. رفته رفته عضلات او قوى‌تر و براى انجام كارهاى بزرگ‌تر و سنگین‌تر آماده‌تر مى‌شود تا هنگامى كه به سر حد جوانى و اوج قدرت بدنى برسد‌. از آن پس، دوران ركود و توقف و سپس دوران ضعف و پیرى فرا مى‌رسد، و تدریجاً نیروهاى بدنى تحلیل مى‌رود؛ ولى عطش قدرت‌طلبى هیچ‌گاه در درون آدمى فرو نمى‌نشیند‌.
انسان براى توسعه‌ی قدرت خود، به نیروهاى طبیعى اكتفا نمى‌كند و مى‌كوشد به كمك علوم و صنایع، ابزارهاى بهترى براى تصرف در جهان و تسخیر كائنات بیابد‌. نیاز به تذكر ندارد كه اكتشافات و اختراعات علمى، مخصوصاً در اعصار اخیر، چه كمك‌هاى شایانى به ارضاى این خواست فطرى كرده‌اند و بعداً نیز خواهند كرد‌.
انسان حتى از استخدام نیروهاى هم‌نوعان خود نیز دریغ نمى‌ورزد و تا آن‌جا كه شرایط و امكانات اجازه بدهد، از دیگران نیز به سود خود بهره‌بردارى مى‌كند‌. كوشش براى به‌دست آوردن موقعیت‌هاى اجتماعى و اعتبارى در سطح ملى، و برترى‌جویى‌هاى ملت‌ها در سطح بین‌المللى نیز از مظاهر این خواست است كه گاهى به صورت صحیح و معقول و زمانى به صورت تجاوز به حقوق دیگران در شكل‌هاى مختلف استعمار و استثمار ظالمانه نمودار مى‌گردد‌.
افزایش‌طلبىِ قدرت در این حد هم متوقف نمى‌شود و حتى نیروهاى نامحسوس و ماوراى طبیعى را هم در بر مى‌گیرد‌. شعب مختلف علوم غریبه و تسخیر جن و ارواح و انواع ریاضات نفسانى، همه روشنگر این حقیقت هستند كه انسان چه تلاش‌هاى عجیبى براى توسعه‌ی توانایى نموده و چه كوشش‌هاى شگفت‌انگیزى مبذول داشته است‌.
ولى آیا با فرض تسخیر نیروهاى محسوس و نامحسوس، توانایىِ انسان به سرحد كمال مى‌رسد و خواست قدرت‌طلبىِ او كاملاً اشباع مى‌شود؟ آیا این نیروها هر قدر وسیع و متنوع باشند، سرانجام، محدود و مورد مزاحمت نیروهاى مشابه و محكوم نیروهاى عالى‌ترى نیستند و با وجود این محدودیت‌ها چگونه مى‌توانند خواست بى‌نهایت انسان را ارضا نمایند؟
واضح است كه این عطش فطرى، جز به وسیله‌ی دست‌یافتن به یك منبع بى‌نهایت قدرت فرو نمى‌نشیند و تلاش انسان‌هاى بلند همت، بدون آن پایان نمى‌پذیرد‌.


عشق و پرستش


در انسان یك میل فطرىِ دیگرى وجود دارد كه از سنخ میل به دانستن و توانستن یا آگاهى و تصرف در جهان نیست، بلكه میل به جذب و انجذاب و پیوستن وجودى و ادراكى است‌. و چون این میل، چنان كه باید و شاید براى روان‌شناسان و روانكاوان شناخته نشده و در اطراف آن، بحث و تحقیق كافى انجام نگرفته است، تبیین و توضیح آن دشوار مى‌باشد‌.
هر كس در درون خود مى‌یابد كه به چیزى یا كسى علاقه دارد و گویى همواره روان او را مانند یك مغناطیس نیرومند به سوى خود مى‌كشاند‌. این جذب و كشش، مراتب و آثار مختلفى دارد و اختلاف مراتب، به حدى است كه موجب ‌تردید در وحدت ماهوىِ آن‌ها مى‌شود‌.
روشن‌ترین تجلىِ محبت فطرى، در مادر وجود دارد و نشانه‌اش این است كه از دیدن و در آغوش‌گرفتن و نوازش‌كردن و پرستارىِ طفل خود لذت مى‌برد‌. محبت مادرى از شكوهمندترین تجلیات محبت فطرى است و مظاهر آن، همواره مورد توصیف و ستایش نویسندگان و شاعران بوده است و هم‌چنین محبت پدر به فرزند‌.
مشابه این محبت، میان فرزند و والدین و خواهر و برادر و دیگر افراد خانواده، كه رشته‌ی طبیعىِ ویژه‌اى ایشان را به هم مى‌پیوندد، وجود دارد‌. تجلىِ دیگرى كه از آن در میان همه‌ی هم‌نوعان مشاهده مى‌شود كه رابطه‌ی كلىِ انسانیت ایشان را به هم پیوسته است و هر قدر روابط انسانىِ دیگرى به آن ضمیمه شود، مانند رابطه‌ی هم‌شهرى و همسایگى و هم‌سنى و همسرى و هم‌كیشى و هم‌مسلكى و ‌.‌.‌.، بر شدت آن مى‌افزاید‌.
تجلىِ دیگرى از محبت در علاقه‌ی انسان به اشیایى است كه در زندگىِ مادى از آن‌ها بهره‌مند مى‌شود و از راه دخالتى كه در تأمین نیازمندى‌هاى زندگى مى‌توانند داشته باشند، با آن‌ها ارتباط پیدا مى‌كند؛ مانند علاقه به مال و ثروت و لباس و مسكن‌.
تجلىِ دیگرى از محبت در انسان، به جمال و اشیاى جمیل و مخصوصاً انسان‌هاى زیبا نمودار مى‌گردد؛ یعنى به اشیایى كه حس زیبادوستىِ انسان را ارضا و با روان او ارتباط پیدا مى‌كنند‌.
مشابه آن علاقه‌اى است كه به جمال‌هاى معنوى تعلق مى‌گیرد؛ مانند زیبایىِ مفاهیم وتشبیهات و استعارات و كنایات و زیبایىِ الفاظ و‌تركیبات نظم و نثر، كه مورد علاقه‌ی شاعران و خوش طبعان واقع مى‌شود، یا كمال و جمال روحى و اخلاقى، كه مورد ستایش روان‌شناسان و علماى اخلاق مى‌باشد؛ یا زیبایىِ عقلانى، مانند زیبایىِ نظام هستى، كه مورد اعجاب حكیمان و فیلسوفان قرار مى‌گیرد و یا زیبایىِ وجودى كه با شهود عرفانى درك مى‌شود و بر حسب این درك، هستى مساوى با زیبایى است:
«الَّذى اَحْسَنَ كُلَّ شَىءٍ خَلَقَهُ‌.»[1] آن‌كس كه نیكو ساخت هر چه را آفرید‌.
و هر چه مرتبه‌ی وجود، قوى‌تر باشد، جمال آن بیش‌تر و مشاهده‌ی آن لذت‌بخش‌تر است‌.
به عبارت دیگر، هر موجودى به اندازه‌ی ظرفیت خود، پرتوى از نور جمال احدى را نمودار مى‌سازد و هر قدر كامل‌تر باشد، تجلیات بیش‌ترى از آن را منعكس مى‌كند‌.
به طور كلى براى محبت، از نظر شدت و ضعف، سه مرتبه مى‌توان قائل شد:
اول، مرتبه‌ی ضعیف كه مقتضىِ نزدیك‌شدن به محبوب در شرایط عادى است؛ ولى هیچ نوع فداكارى و از خودگذشتگى، در آن وجود ندارد‌.
دوم، مرتبه‌ی متوسط كه علاوه بر خواست نزدیك شدن، مقتضىِ فداكارى در راه او است؛ ولى تا حدى كه با منافع كلى و مصالح اساسىِ شخصى مزاحمت نداشته باشد‌.
سوم، مرتبه‌ی شیفتگى و خودباختگى كه از هیچ نوع فداكارى در راه محبوب دریغ نمى‌دارد و كمال لذت خود را در تبعیت از او، در اراده و صفات و اطوار، بلكه در تعلق وجودى و به تعبیر دیگر، در فناى خود نسبت به او مى‌داند و نشانه‌ی آن، لذت‌بردن از اظهار خضوع و كرنش در برابر او است‌. نشانه‌ی دیگرش این است كه خواست او را بر همه چیز و همه كس، بدون قید و شرط مقدم مى‌دارد‌.
بدیهى است هر قدر محبت به چیزى شدیدتر باشد، لذتى كه از وصول به آن حاصل مى‌شود، بیش‌تر خواهد بود؛ ولى از سوى دیگر، كمال لذت، بستگى به مرتبه‌ی مطلوبیت و ارزش وجودىِ محبوب نیز دارد پس اگر كسى شدیدترین محبت را به ارزنده‌ترین موجودات پیدا كند و ارزش وجودىِ او را درك نماید، با وصول به او به عالى‌ترین لذت‌ها نائل خواهد گشت، و در صورتى كه این وصول، مقید به زمان و مكان و شرایط محدودكننده‌ی دیگرى نباشد، بلكه همه وقت و در همه جا میسر باشد، این خواست فطرى به طور كامل ارضا مى‌شود و كمبودى براى آن باقى نمى‌ماند‌.
بنابراین، جهت این میل فطرى، در بى‌نهایت، به سوى عشقى است هستى‌سوز، به معشوقى بى‌نهایت زیبا و بى‌نهایت كامل كه شدیدترین رابطه‌ی وجودى را با انسان داشته باشد و انسان بتواند وجود خود را قائم به او و فانىِ در او و متعلق و مرتبط به او مشاهده كند و بدین وسیله، به وصول حقیقى نایل گردد و هیچ عاملى او را از محبوبش جدا نسازد‌.
عشق به موجودى كه واجد این شرایط نباشد، نمى‌تواند این خواست را به طور كامل ارضا كند و همیشه توأم با ناكامى و شكست و فراق و هجران و‌.‌.‌. خواهد بود‌.


خودآزمایی


1- آیا با فرض تسخیر نیروهاى محسوس و نامحسوس، توانایىِ انسان به سرحد كمال مى‌رسد و خواست قدرت‌طلبىِ او كاملاً اشباع مى‌شود؟
2- روشن‌ترین تجلىِ محبت فطرى و نشانه آن چیست؟
3- بیان کنید به طور كلى براى محبت، از نظر شدت و ضعف، چه مراتبی مى‌توان قائل شد؟

 

پی‌نوشت


[1]ـ سجده/۷.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: