فاطمه علیها السلام ناامید به خانه برمیگردد...؛ آنگاه روزی دیگر میآید تا فدک و دیگر اموال بازمانده از رسول خدا صلّی الله علیه وآله را به عنوان ارثِ پدرش مطالبه نماید.
فدک از سرزمینهایی بود که رسول خدا صلّی الله علیه وآله برای تصرّف آنها، لشکرکشی نکرده بود؛ و چنین سرزمینهایی به اتّفاق همهی علما از آنِ شخص رسول خدا صلّی الله علیه وآله است و دیگر مسلمانان، هیچگونه سهمی در آن ندارند. از سوی دیگر، هر مال و حقّی که از مسلمانی پس از مرگ او بماند، از آنِ ورثهی اوست و ـ به اتّفاق نظر ـ حضرت زهرا علیها السلام نزدیکترین وارث پیامبر صلّی الله علیه وآله است؛ لذا آن حضرت علیها السلام وقتی با تکذیب ادّعای مالکیّت فدک مواجه میشود، آن را به عنوان میراث مطالبه میفرماید.
آنچه بیان شد، چهار مقدّمه بود که به طور مرتّب و پی در پی آورده شد.
قضیّهی ذیل را بُخاری و مُسلم از عایشه روایت کردهاند. ما روایت بُخاری را نقل میکنیم:
عایشه گوید:
إنَّ فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلام بِنتَ النَّبِی أرسَلت إلَی أبِی بَکرٍ تَسألهُ مِیراثهَا مِن رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه، مِمَّا أفَاء الله عَلَیهِ بِالمَدینَةِ وَفَدَک وَمَا بَقی عَن خمسِ خَیبرٍ، فَقَالَ أبوبَکر: إنَّ رَسولَ الله قَالَ: «لَا نُورِّثَ مَا تَرَکنَاهُ صَدقَة»، إنّمَا یَأکُل آل مُحمَّدٍ فِی هَذَا المَال، وَإنِّی وَاللهِ لَا أُغَیِّر شَیئاً مِن صَدَقَةِ رَسُولِ الله عَن حَالِهَا الَّتی کَانَ عَلَیهَا فِی عَهدِ رَسُولِ الله، وَلأعلمَنَّ فَیهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُول الله.
فَأبَی أبوبَکر أن یَدفِعَ إلَی فَاطمةَ مِنهَا شَیئاً، فَوَجَدت فَاطمة عَلی أبِی بَکر فَهجرتهُ، فَلَم تُکلِّمه حَتَّی تُوفِّیَت، وَ عَاشَت بَعدَ النَّبی سِتّةَ أشهُرٍ، فَلمَّا تُوفِّیَت دَفنها زَوجها عَلَی لَیلاً وَلَم یُؤذن بِها أبَا بکر وَ صَلَّی عَلَیهَا...؛[1]
«فاطمه، دختر رسول خدا برای ابوبکر پیغام فرستاد و اموال «فیء» موجود در مدینه، فدک و آنچه از خمس خیبر مانده بود را به عنوان میراث باقی مانده از رسول خدا صلّی الله علیه وآله، مطالبه کرد.
ابوبکر در پاسخ گفت که رسول خدا صلّی الله علیه وآله گفته است:
«ما ارث نمینهیم، هر چه از ما بماند، صدقه است»؛ آل محمّد فقط میتوانند از آن مال استفاده کنند؛ به خدا سوگند! چیزی از صدقهای را که رسول خدا قرار داده و در زمان خود او بوده است، تغییر نمیدهم و دربارهی آنها همانگونه رفتار خواهم کرد که رسول خدا رفتار میکرد.
ابوبکر از این که چیزی از آن اموال را به فاطمه علیها السلام بدهد، خودداری کرد.
فاطمه علیها السلام بر ابوبکر خشم گرفت و او را ترک کرد و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت. او بعد از پیامبر، شش ماه زندگی کرد و هنگامی که فوت کرد، همسرش علی، شبانه بر او نماز خواند، او را دفن کرد و ابوبکر را خبر ننمود».
ماجرای مطالبهی فدک به عنوان ارث، از سوی حضرت زهرا علیها السلام، از موضوعاتی است که در طول تاریخ و از زمانهای قدیم محور نگارش کتابهای زیادی بوده است و خطبهی حضرت زهرا علیها السلام در این باره، خطبهای جاودانی است که بر پیشانی روزگار خواهد ماند.
در این جا نیز پرسشهایی مطرح است:
ـ چگونه گفتهی ابی سعید و ابن عبّاس، شهادت علی و حسنین علیهم السلام و سخن دیگران دربارهی این که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فدک را به فاطمه علیها السلام بخشیده است، پذیرفته نمیشود، ولی سخن ابوبکر که به تنهایی میگوید: «پیامبران ارث نمینهند» پذیرفته میشود؟
ـ چرا سخن آن همه صحابی بزرگ، بر سخن یک تن ترجیح داده میشود؟
آرا و نظریّات علما را در این زمینه ملاحظه کنید، نظریّات آنها متفاوت و کلماتشان به طور جدّ مضطرب است.
آنها از توجیه این مطلب درمانده شدهاند، مهمترین چیزی که شاید بتوان گفت این است که میگویند: «ابوبکر تنها راوی این حدیث نیست، بلکه این حدیث از متواترات است و ابوبکر فقط آن را روایت کرده است».
این نظریه را در قالب چند نکته بررسی میکنیم:
چرا تا آن زمان، کسی این سخن را از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نشنیده بود؟
چرا کسی آن را نقل نکرده بود؟ و حتّی تا آن لحظه، کسی این روایت را از خود ابو بکر نیز نشنیده بود؟
چرا تا آن روز، هیچ یک از اهل بیت پیامبر علیهم السلام این حدیث را نشنیده بودند؟ و حتّی وارثان پیامبر از وجود چنین سخنی خبر نداشتند؟ چرا همسران پیامبر صلّی الله علیه وآله عثمان را نزد ابوبکر فرستادند و سهم ارث خود را مطالبه کردند؟ چرا عثمان این سخن پیامبر را به آنها گوشزد نکرد؟ چرا عثمان نزد ابوبکر رفت و خواستهی همسران پیامبر صلّی الله علیه وآله را به او گفت؟
پس عثمان هم مانند اهل بیت علیهم السلام و همسران رسول خدا صلّی الله علیه وآله از وجود این حدیث بیخبر بوده است.
فخر رازی در این مورد، نکتهی ظریفی در تفسیرش آورده است؛ او میگوید:
إنَّ المُحتاجَ إلَی مَعرِفَةِ هَذِهِ المَسألَةِ مَا کَانَ إلاّ فَاطمةَ وَ عَلی وَ العبّاس، وَهؤلاءِ کَانُوا مِن أکابِر الزُهّاد وَالعُلماء وَأهل الدِّین، وَأمّا أبوبکر، فإنّه مَا کَانَ مُحتاجاً إلَی مَعرفَةِ هَذِهِ المَسألَه، لِأنّهُ مَا کَان مِمَّن یَخطر بِبالهِ أنّه یُورّثُ مِنَ الرَّسُول، فَکَیفَ یَلیقُ بِالرسول أن یبلّغَ هِذه المَسألة إلَی من لَا حَاجةَ لَه إلَیها، وَلا یبلّغهَا إلَی من لَه إلَی مَعرفتِها أشَدُّ الحَاجَةِ؟[2]
«دانستن مسئلهی ارث پیامبر صلّی الله علیه وآله مورد نیاز کسی جز فاطمه، علی و عبّاس[3] نبوده است و اینها خود از بزرگان علما، اهل دین و از زاهدان روزگار بودهاند، ولی ابوبکر نیازمند دانستن این مسئله نبوده و به ذهنش هم خطور نمیکرده است که از رسول خدا صلّی الله علیه وآله ارث ببرد؛ پس چگونه زیبندهی رسول خداست که این مسئله را به کسی که نیازمند آن نیست، بیاموزد و به کسانی که بیشترین نیاز را به دانستن آن دارند، نیاموزد؟».
از همهی این موارد که صرف نظر کنیم، ادّعای تواتر حدیث، چیزی جز یک ادّعای دروغ نیست؛ چرا که علمای اهل سنّت، خود تصریح دارند که ابوبکر، تنها ناقل این حدیث است و به همین دلیل، در بحث حجیّت خبر واحد، به عنوان نمونه و مثالی برای خبر واحد، همین خبر را مطرح میکنند.[4]
افزون بر این، در احادیث دیگر نیز شواهدی بر انفراد ابوبکر در نقل این حدیث، وجود دارد؛[5] و حتّی متکلّمان نیز اقرار دارند که ابوبکر در نقل این حدیث، منفرد است.[6]
بیتردید، ابوبکر هم از راویان این حدیث نیست؛ حتّی به صورت منفرد؛ بلکه این سخن، حدیثی جعلی است که برخی برای دفاع از ابوبکر ساختهاند. ابوبکر در آن ماجرا هیچ جوابی نداشته که ارائه دهد و به این حدیث نیز استدلال نکرده است.
این نکتهای است که آن را حافظ عبدالرحمان بن یوسف ابن خَراش گفته است.
او میگوید: این حدیث، حدیث باطلی است که مالک بن اوس بن حدثان آن را جعل کرده است و همو، راوی این داستان است.
ابن عَدی در شرح حال حافظ، ابن خَراش[7] مینویسد:
سَمِعَت عَبدان یَقولُ: قُلت لِابنِ خَراش: حَدیث مَا تَرکنَاهُ صَدقه؟
قَالَ: بَاطلٌ، أتّهُم مَالک بن أوس بِالکِذبِ؛[8]
«از عبدان شنیدم که میگفت: به ابن خَراش گفتم که دربارهی حدیث «ما ترکناه صدقه» چه میگویی؟ گفت: سخن باطلی است؛ به نظر من، مالک بن اوس آن را ساخته و او دروغگو است».
آری، به راستی میبینید که چگونه محکمات قرآن را با یک حدیث جعلی ـ که این حافظ بزرگ آن را باطل دانسته است ـ کنار مینهند؟
بنا بر آن چه گفته شد، روشن گردید که ماجرای غصب فدک و تکذیب حضرت زهرا و اهل بیت علیهم السلام، از قضایایی بوده است که پیامبر خدا صلّی الله علیه وآله از آن خبر داده بود.
به راستی، هنگامی که انسان آزاد، چنین قضایایی را مینگارد یا میخواند و یا بازگو میکند، دلش خون میشود؛ امّا اکنون بخشی از قضایایی را که تحقیق و بررسی کردهایم، بازگو مینماییم؛ تا به بینش و بصیرت خود و خوانندگان، بیفزایم.
1- چرا ابوبکر و اموال «فیء» موجود در مدینه، فدک و آنچه از خمس خیبر مانده بود را به عنوان میراث باقی مانده از رسول خدا صلّی الله علیه وآله، به حضرت زهرا(س) نداد؟
2- به چه دلیلی ادّعای تواتر حدیث «ما (پیامبران) ارث نمینهیم، هر چه از ما بماند، صدقه است»، چیزی جز یک ادّعای دروغ نیست؟
3- دانستن مسئلهی ارث پیامبر صلّی الله علیه وآله مورد نیاز چه کسانی است؟
[1]ـ صحیح بُخاری: ۵/۸۲، کتاب المغازی، باب غزوهی خیبر، صحیح مُسلم: ۵/۱۵۳، کتاب الجهاد والسیر.
[2]ـ تفسیر الکبیر: ۹/۲۱۰.
[3]ـ تذکّر به این نکته ضروری است که بر اساس فقه جعفری عمو، در طبقهی اول قرار نمیگیرد و با وجود اولاد، از برادرزادهاش ارث نمیبرد.
[4]ـ اگر تردید دارید به منابع ذیل بنگرید: ابن حاجب در المختصر فی علم الأُصول: 2/59، فخر رازی در المحصول فی علم الأُصول: 2/۸۵، غزالی در المستصفی فی علم الأُصول: 2/121، آمدی در الإحکام فی اصول الأحکام: 2/75 و 348، بُخاری در کشف الأسرار فی شرح أُصول البزودی و دانشمندان دیگر عامه در کتابهای اصول فقه همین مطلب را بیان کردهاند.
[5]ـ برای نمونه بنگرید به: کنز العمّال: 12/605 ح 14071.
[6]ـ بنگرید: شرح المواقف: 8/355 و شرح المقاصد: 5/278.
[7]ـ درگذشتهی سال 283 ﻫ ق. او در معایب شیخین، دو جلد کتاب نوشته است. به جهت همین دو جلد کتاب، وی را به شیعه بودن متّهم کردهاند؛ این در حالی است که همهی کتابهای عامّه از قول و آرای ابن خَراش در علم حدیث و رجال، پر است.
ملاحظه کنید و ببینید که چگونه ذهبی بر او حمله میکند و میگوید:
به خدا سوگند! این شیخی که پایش لغزیده، هموست که کوشش و تلاشش تباه شده است؛ چرا که او حافظ عصر خود بود و در تحصیل علم، سفرهای طولانی داشت، دارای اطّلاعات بسیار بود و احاطه در علم داشت؛ امّا بعد از این، از علمش بهره نبُرد (گویی آنگاه از علم و دانش خود بهره میبرند که فقط به نفع خلفا سخن بگویند).
[8]ـ الکامل فی الضعفاء: 5/518.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سیّدعلی حسینی میلانی