فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَى اللهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ؟ كَلاَّ مَا كَانَ اللهُ سُبْحَانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً. إِنَّ حُكْمَهُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ وَأَهْلِ الْأرْضِ لَوَاحِدٌ، وَمَا بَیْنَ اللهِ وَبَیْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ[1] فِی إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِینَ؛
بعد از ابلیس چه كسى با ارتكاب همان نافرمانى كه از وى سر زد، از عذاب الاهى در امان خواهد ماند؟ هرگز (چنین نخواهد شد) و خداوند سبحان، با خصلتى كه به خاطر آن، فرشتهاى[2] را از بهشت راند، انسانى را (با داشتن همان ویژگى) به آنجا راه نخواهد داد. (چرا كه) حكم او بین اهل آسمان و زمین یكسان است و بین او و هیچ یك از مخلوقاتش در مورد اجازهی ورود به قُرقگاهى كه بر همهی جهانیان تحریم فرموده، توافقنامهاى منعقد نگردیده است.
امام(ع) پس از اشاره به عبادت بسیار طولانى ابلیس، و نابود شدن همهی آنها با اندك زمانى تكبر، مخاطبان آن روز و همیشهی خود را به این خطر جدى توجه مىدهند و ایشان را از نزدیك شدن به این صفت زشت بر حذر مىدارند؛ چرا كه هیچ گاه عبادتهاى ما ـ با توجه به مدت عمرى كه به طور طبیعى در اختیار داریم ـ از نظر مدت به عبادت وى نخواهد رسید، و جایى كه خداوند به سبب وجود خودبزرگبینى در موجودى كه از شدت عبادت در زمره فرشتگان به شمار مىرفت آن گونه معامله كرد، با اهل زمین نیز همان رفتار را مىكند؛ زیرا این منطقه ممنوعهاى است كه هر كس به آن نزدیك شود، به همان سرنوشت دچار خواهد شد، و براى همگان یكسان است.
البته ممكن است خداوند در شرایطى ویژه، به لحاظ بعض مصالح، در مورد اقوامى حكم خاصى صادر فرماید؛ همچنان كه در مورد بنىاسرائیل چنین اتفاقى افتاد. خداى تعالى پس از بر شمردن برخى از گناهان آنان، ظلم را سبب ممنوعیت آنان از بعضى امور حلال معرفى فرموده است:
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ...[3]
همچنین به گروهى تحت عنوان «اصحاب السبت» اشاره شده است. آنها روز شنبه علىرغم وجود ماهى فراوان، از صید آن منع شدند و با توجّه به اینكه ماهیها در روز شنبه كنار ساحل جمع مىشدند چارهاى اندیشیده و حكم خدا را بازیچه قرار دادند. به این ترتیب كه حوضچههایى ایجاد كردند و ماهىهایى را كه شنبه در آن حوضچهها گرفتار مىآمدند، در روز یكشنبه به راحتى از آب مىگرفتند. سرانجامِ كار آنها همراه كسانى كه ایشان را نهى از منكر نكردند، مسخ شدن و به بوزینه تبدیل شدن بود. خداى تعالى در خلال داستان، علت ممنوعیت آنها از صید ماهى در روز شنبه را تبهكارىشان ذكر فرموده است:
وَسْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا یَفْسُقُونَ؛[4]
از ایشان در مورد آن آبادى كه نزدیك دریا بود، جویا شو، آنگاه كه در روز شنبه (از مسیر حق) تجاوز مىنمودند، آن هنگام كه ماهىها در روز استراحتشان (شنبه) به صورت انبوه به نزد آنان مىآمدند و در غیر روز تعطیلى (سایر ایام هفته، در ساحل دیده نمىشدند و) به نزد آنان نمىآمدند. ما آنها را اینگونه به دلیل تبهكارىشان مبتلا نمودیم.
در این گونه موارد تحریم بعض امور، جهت خاصى داشته است؛ ولى اگر چیزى حرمتِ ذاتى داشته باشد ـ به جز در مواردى محدود ـ استثناپذیر نیست؛ مثلاً مردار و شراب، در همه ادیان حرام بوده است و اگر مواردى مثل اضطرار تجویز شود، به معناى نقض حكم حرمت و تافته جدا بافته دانستن بعض افراد نیست و هر كس چنین عذرى داشته باشد، حكم حرمت در مورد او جارى نخواهد بود و اختصاص به جمعیت و نژاد خاصى ندارد؛ ولى براى مثال استثنا كردن معدود افرادى از بنىاسرائیل از حكم تحریم كه بر بقیه ثابت بود، خلاف حكمت پروردگار است؛ یعنى خداى حكیم، هیچگاه بدون جهت، اجازه صید ماهى را به عدهاى از همان بنىاسرائیل نداده است.
فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللهِ عَدُوَّ اللهِ أَنْ یُعْدِیَكُمْ بِدَائِهِ، وَأَنْ یَسْتَفِزَّكُمْ[5] بِنِدَائِهِ، وَأَنْ یُجْلِبَ عَلَیْكُمْ بِخَیْلِهِ وَرَجِلِهِ؛
پس اى بندگان خدا، از دشمن خدا برحذر باشید تا مبادا شما را به درد خود مبتلا سازد و به نداى خویش شما را با خفّت و خوارى، به سرعت از حق دور و به خود جذب نماید و با لشكر پیاده و سوارش شما را احاطه نماید.
امروز مىبینید افرادى همان راه شیطان را رفته و به همان خطرها هم گرفتار شدهاند. در واقع همان تكبر است كه انسان را به ایجاد تردید در احكام الاهى وامىدارد تا براى بعض احكام خداوند تاریخ مصرف خاصى را در نظر گرفته و زمان آن را پایان یافته بداند یا اصل «حكم خدا بودن آن را» انكار كند و یا ـ العیاذ بالله ـ پیامبر اكرم(ص) را خطاكار بشمرد. گاهى با تمسخر به سراغ احكام كیفرى اسلام رفته و تازیانه خوردن را مخصوص حیوانات دانسته و براى انسان بىحرمتى به حساب آورد.
اینان با دعوى اسلام چنین مىگویند؛ چنان كه ابلیس هم بدون اینكه خداىتعالى را انكار كند، مىگفت: اگر این تكلیف را از من بردارى، تو را آنچنان مىپرستم كه كسى چنین عبادتت نكرده باشد. و چون خود را رانده شدهی درگاه حقتعالى دید، بر گمراه كردن بندگان خدا سوگند یاد نمود، هرچند ظاهر عباداتشان محفوظ باشد. آرى، غرور و هوسبازى و استمرار گناه انسان را به چنین ورطهاى مىكشاند و سرانجامى كه خداىتعالى براى اینان ترسیم فرموده، به مسخره گرفتن آیات الاهى است:
ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَكانُوا بِها یَسْتَهْزِءُونَ؛[6]
سپس عاقبت بدكاران، دروغ انگاشتن آیات خداوند و مسخره كردن آنها شد.[7]
مواظب لشكریان ابلیس باشید كه با لشكر پیاده و سوارهاش شما را محاصره نكند؛ زیرا او یارانى دارد كه براى انسان نادیدنى است:
إِنَّهُ یَریكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ؛[8]
او و دار و دستهاش شما (انسانها) را از آنجا كه شما آنها را نمىبینید، مىبیند. ما شیاطین را سرپرست افراد بىایمان قرار دادیم.
آرى، او تمام یاران و فرزندان[9] خود را براى دور كردن بشر از مسیر بندگى، یعنى تنها راه سعادت دنیا و آخرت، به كار گرفته و حتى برخى از انسانها با وى همداستان شده و به تعبیر قرآن كریم، به دشمنى با سفیران الاهى و پخش مطالب فریبنده مىپردازند:
وَكَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَلَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَما یَفْتَرُونَ؛[10]
و اینگونه براى هر پیامبرى، شیاطینى از انسانها و جنیان قرار دادیم، برخى از آنان گفتار زینت داده شده را براى فریبكارى به برخى دیگر مىفرستند. و اگر پروردگارت مىخواست (چنین نكنند،) نمىكردند پس آنها را با دروغهایى كه مىبندند، به حال خود واگذار.
اینان كسانى هستند كه سرپرستى ابلیس را پذیرفته و به خداى تعالى شرك ورزیدهاند:
إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ.[11]
علت اینكه امام(ع) این همه بر مسئله خطر شیطان ـ لعنه الله ـ تأكید مىفرمایند، كم اهمیت بودنِ آن در نظر بسیارى از مردم است. براى روشن شدنِ این حقیقت، به دوران كودكىِ خود نظرى مىافكنیم و روزهایى را به خاطر مىآوریم كه پدر و مادر دلسوزانه ما را از همنشینى با رفیق بد، بر حذر مىداشتند، و ما احیاناً ضمن تصدیق اجمالى آنها، مسئله را خیلى جدّى نگرفته و براى محروم كردن خود از سرگرمى چند دقیقهاى با كسانى كه با تمایلات و كششهاى درونىمان موافق بودند، دلیلى نمىدیدیم. آرى، این دشمن سوگند خورده[12] هم با به كارگیرى تمام ترفندهاى خود، انسان را از راه همان خواهشهاى نفسانى گوناگونى كه دارد، به سرپیچى از فرمان خداىتعالى وا مىدارد؛ در حالى كه خداوند صراحتاً دشمنى او را گوشزد كرده و سرانجام مسیر مورد نظر وى را عذاب سوزان جهنم معرّفى فرموده است:
إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ.[13]
و همگان را از رهروى راهش نهى فرموده است:
یا أَیُّهَا النّاسُ كُلُوا مِمّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ.[14]
اكنون از خود بپرسیم: آیا پرهیز از شیطان، همانند احتیاطى است كه از یك دشمن خونى مىكنیم؟ یا با او طرح دوستى و رفاقت ریخته و احیانا مىپنداریم كه ما هم گاهى كلاه سرش گذاشته و دشمنىهایش را جبران مىكنیم؟ آرى، پدر مهربانمان، حضرت امیرالمؤمنین(ع) از روحیه بىخیالى ما به خوبى خبر دارند؛ از این رو با تأكید فراوان و عباراتى بسیار گویا، این خطر جدّى را بیان فرمودند تا ما قدرى به خود آمده و از آنچه ما را به سوى آن سوق مىدهد، به شدت بپرهیزیم.
1- چرا امام(ع) انسان را از نزدیك شدن به تکبر بر حذر مىدارند؟
2- علت ممنوعیت «اصحاب السبت» از صید ماهى در روز شنبه چه بود؟
3- به چه دلیل امام(ع) این همه بر مسئله خطر شیطان ـ لعنه الله ـ تأكید مىفرمایند؟
[1]. الهوادة: الصلح و المیل. لسانالعرب، ج 15، ص 157.
[2]. ابلیس بر اساس آیه 50 سوره كهف، از طایفه جنّ است؛ ولى به لحاظ كثرت عبادت، در آیات متعددى مانند بقره (2)، 34؛ اعراف(7)، 11؛ حجر(15)، 31 و ص (38)، 74 در عداد فرشتگان شمرده شده و تعبیر امام(ع) از وى به عنوان فرشته بدین لحاظ است.
[3]. نساء (4)، 160، با عنایت به آیات 155 ـ 161.
[4]. اعراف (7)، 163، در تفسیر كنز الدقائق آمده است: «اى مثل هذا البلاء الشدید نبلوهم بسبب فسقهم». (ج 3، ص 622). در آیات 164 ـ 166 به نهى از منكر عدهاى از مردم و مخالفت برخى با این عده اشاره فرموده و در پایان نجات را از آن كسانى دانسته است كه نهى از منكر كرده بودند. در آیات ذیل نیز با اشاره از این گروه یاد شده: بقره (2) 65؛ نساء (4) 47 و نحل (16)، 124.
[5]. «الاستفزاز، الازعاج والاستنهاض على خفّةٍ و اسراع، وأصله القطع». مجمعالبیان، ج 5 و 6، ص 656، ذیل اسراء (17)، 64.
[6]. روم (30)، 10.
[7]. این ترجمه بر اساس آن است كه «عاقبة» خبر مقدم باشد و «أنْ كذّبوا» اسم مؤخّر؛ ولى مرحوم طبرسى، پیش از این وجه، تركیب دیگرى ذكر كردهاند، و آن اینكه، به جاى «أنْ كذّبوا» «السُّوأى» را اسم كان بدانیم، و عبارت بعدى را بیان علتِ این «بدعاقبتى» در نظر بگیریم (مجمع البیان، ج 7و8، ص 463). در این صورت معنا چنین است: سپس عاقبت بدكاران، «بدى» خواهد بود؛ چرا كه اینان آیات خداوند را دروغ انگاشته و به مسخره گرفته بودند. ر. ك: المیزان، ج 16، ص 159؛ اعراب القرآن الكریم، ج 7، ص 476 و الجدول فى اعراب القرآن و صرفه، ج 10، ص 156.
[8]. اعراف (7)، 27.
[9]. كهف (18)، 50.
[10]. انعام (6)، 112.
[11]. نحل (16)، 100.
[12]. ص (38)، 82.
[13]. فاطر (35)، 6.
[14]. بقره (۲)، ۱۶۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت