در کتب صحاح یا دیگر کتب معروف برادران اهل سنّت مواردى دیده مىشود که بعضى از صحابه در عهد رسول خدا(ص) یا بعد از آن مرتکب گناهانى شدند که مستوجب حد شد و حد را بر آنها اجرا کردند.
آیا باز هم مىگویید همه آنها عادل بودند؟ و هیچ خطایى از آنها سر نمىزند؟ این چه عدالتى است که اگر مرتکب کبیرهاى شوند که حدّ شرعى دارد و حدّ بر آنها اجرا شود، باز هم عدالت بر سر جاى خود محکم ایستاده است؟
به چند مورد به عنوان نمونه ذیلاً اشاره مىکنیم:
الف) نعیمان صحابى شرب خمر کرد و پیغمبر اکرم(ص) دستور داد او را با نعال زدند.[1]
ب) مردى از طایفهی بنى اسلم زناى محصنه کرده بود، پیامبر(ص) دستور داد او را رجم کردند.[2]
ج) در داستان افک پیغمبر اکرم(ص) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند.[3]
د) بعد از پیغمبر اکرم(ص) عبدالرحمان بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر کردند و عمروبن عاص امیر مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا کرد. سپس عمر فرزندش را احضار کرد و بار دیگر حدّ بر او جارى ساخت.[4]
ﻫ) داستان ولید بن عقبه معروف است که شرب خمر کرد و نماز صبح را در حال مستى چهار رکعت خواند، به مدینه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد.[5]
و موارد دیگرى که مصلحت ایجاب مىکند از ذکر آنها خوددارى کنیم. آیا باز هم چشم و گوش خود را بر واقعیات ببنیدیم و بگوییم همه عادل بودند؟!
۱ـ طرفداران نظریّهی تنزیه و قداست مطلق، هنگامى که در برابر انبوه تضادها قرار مىگیرند، خود را با این توجیه قانع مىکنند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر کس مطابق اجتهاد خود عمل مىکرد.
به یقین این یک نوع فریب وجدان است که این برادران در برابر چنان تضادهاى آشکارى به آن متوسّل مىشوند.
آیا زدن یک صحابى مؤمن به خاطر یک انتقاد «نازکتر از گل» و یک امر به معروف و نهى از منکر ساده، نسبت به حیف و میل بیت المال تا آن جا که بیهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟
آیا شکستن دندهی یک صحابى معروف دیگر به خاطر اعتراض به نصب یک مرد شرابخوار (ولید) به عنوان فرماندار کوفه، نوعى اجتهاد محسوب مىشود؟
و از آنها مهمتر، افروختن آتش جنگهایى که دهها هزار نفراز مسلمین را به کشتن داد، آن هم به خاطر جاهطلبى و سیطره بر حکومت اسلامى، و در مقابل امام مسلمین که علاوه بر مقامات الهى، از سوى قاطبهی مردم برگزیده شده بود، اجتهاد است؟
اگر اینها ـ و مانند آن ـ از شعب و شاخههاى اجتهاد است، تمام جنایات را در طول تاریخ مىتوان با آن توجیه کرد.
اضافه بر این، آیا اجتهاد منحصر به صحابه بود یا لااقل در چند قرن بعد نیز مجتهدان در امّت اسلامى فراوان بودند و به اعتراف گروهى از اندیشمندان اهل سنّت و تمام علماى شیعه، امروز هم باب اجتهاد به روى همهی علماى آگاه باز است؟
آیا اگر کسانى مرتکب چنین اعمالى شوند، حاضر هستید اعمال آنها را توجیه کنید؟! به یقین، نه.
2ـ گاه مىگویند ما وظیفه داریم دربارهی آنها سکوت کنیم، «(تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ)؛ آنها امّتى هستند که درگذشتند، اعمال آنها براى خودشان است و اعمال شما هم براى خودتان و شما مسئول اعمال آنها نیستید».[6]
ولى سؤال اینجاست، اگر آنها در سرنوشت ما تأثیرى نداشتند، این سخن خوب بود، ولى ما مىخواهیم روایات پیامبر را به وسیلهی آنها دریافت داریم و آنها را الگوى خود قرار دهیم، آیا نباید ثقه را از غیر ثقه و عادل را از فاسق بشناسیم تا به مضمون آیهی شریفهی «(إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)؛ هر گاه شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد بدون تحقیق نپذیرید»[7]، عمل کنیم.
هر کس تاریخ اسلام را مطالعه کند، به این نکته پى مىبرد که با نهایت تأسف على(ع) کوه علم و تقوا نزدیکترین افراد به پیغمبر اکرم(ص) و بزرگترین مدافع اسلام چنان مورد هتک و سبّ و ناسزا قرار گرفت و چنان دوستانش تحت فشار و بدترین اذیت و آزار واقع شدند که در تاریخ بىسابقه است آن هم از سوى کسانى که خود را صحابه پیامبر(ص) مىنامیدند.
به عنوان نمونه:
الف) على بن جهم خراسانى را دیدند که پدر خودش را لعن مىکند، گفتند: چرا؟ گفت: براى این که نام مرا «على» گذارده است![8]
ب) معاویه در بخشنامهاى به تمام کارگزارانش نوشت: هر کس چیزى از فضایل ابوتراب (على(ع)) و اهل بیتش را نقل کند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال این بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على(ع) مىکردند و از او بیزارى مىجستند و نسبتهاى ناروا به او و خاندانش مىدادند.[9]
ج) بنى امیّه هر گاه مىشنیدند نام نوزادى را على گذاشتهاند، فوراً او را به قتل مىرساندند، این سخن را سلمة بن شبیب از ابوعبدالرحمان عقرى نقل مىکند.[10]
د) زمخشرى و سیوطى نقل کردهاند که در ایّام بنىامیّه بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على(ع) مىکردند و این سنّتى بود که معاویه گذارده بود.[11]
ﻫ) هنگامى که عمربن عبدالعزیز دستور داد این بدعت زشت را ترک کنند و در خطبههاى نماز جمعه به امیرمؤمنان على(ع) بدگویى نکنند و ناسزا نگویند ضجّه و فریاد از اهل مسجد برخاست و به عمربن عبدالعزیز گفتند: «ترکت السنة ترکت السنّة؛ سنّت را ترک کردى، سنّت را ترک کردى!».[12]
اینها همه در صورتى است که پیغمبر اکرم(ص) طبق روایت صحیح در کتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله؛ هر کس على را سبّ کند (و دشنام دهد) مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند، خدا را سب کرده است!!».[13]
بد نیست براى حُسن ختام، داستانى را که براى خود ما در مسجدالحرام اتّفاق افتاد، براى خوانندگان عزیز در این جا بیاوریم و این بحث را پایان دهیم:
در یکى از سفرهاى عمره، شبى در مسجد الحرام در میان نماز مغرب و عشا که فرصتى براى بحث بود با جمعى از علماى حجاز بحثى دربارهی قداست عموم صحابه داشتیم، آنها طبق معمول معتقد بودند نباید کمترین انتقادى از آنها کرد، و به اصطلاح نازکتر از گل هم نباید گفت.
به یکى از آنها گفتیم فرض کنید الآن میدان جنگ صفّین برپا شده، شما به کدامیک از این دو صف ملحق مىشوید، صف على(ع) یا صف معاویه؟
گفت: مسلّماً به صف على(ع).
گفتم: اگر على(ع) به تو بگوید: این شمشیر را بگیر و معاویه را به قتل برسان، چه مىکنى؟
فکرى کرد و گفت معاویه را مىکشم ولى کمترین انتقادى از او نمىکنم!!
* * *
آرى این است نتیجهی اصرار بر عقاید غیر منطقى که دفاع از آن هم غیر منطقى خواهد بود و انسان را گرفتار سنگلاخها مىکند.
حق این است که بگوییم به شهادت قرآن مجید و تاریخ اسلام، صحابه و یاران پیامبر(ص) از یک نظر چند گروه بودند: گروهى از صحابه و یاران پیامبر(ص) بودند که از آغاز پاک و صادق و صالح بودند و تا آخر نیز چنین زیستند، عاشوا، سعداء و ماتوا السعداء.
گروهى دیگر در عصر آن حضرت در صف صالحان و پاکان بودند ولى بعداً به خاطر جاهطلبى و حبّ دنیا، مسیر خود را عوض کردند و عاقبت کار آنها خیر و سعادت نبود (مانند آتش افروزان جنگهاى جمل و صفّین).
و گروه سوّم از آغاز در صف منافقان و دنیاپرستان بودند و براى مقاصد خاصّى خود را در صف مسلمین جاى داده بودند، مانند ابوسفیانها.
و در اینجا به گروه اوّل اشاره مىکنیم و مىگوییم:
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإیمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ.[14]
1- اجرای حدّ بر بعضی از صحابه در عصر پیامبر(ص) یا بعد از آن باعث رد کدام عقیده میشود؟
2- طرفداران نظریّهی تنزیه و قداست مطلق، هنگامى که در برابر انبوه تضادها قرار مىگیرند، خود را با چه توجیه غلطی قانع مىکنند؟
3- دو نمونه از موارد مظلومیت حضرت علی(ع) را بیان کنید.
[1]. صحیح بخارى، جلد 8، صفحهی 13، حدیث شمارهی 6775، کتاب الحدّ.
[2]. صحیح بخارى، جلد 8، صفحهی 22، حدیث شمارهی 6820.
[3]. المعجم الکبیر، جلد 23، صفحهی 128 و کتب دیگر.
[4]. السنن الکبرى، جلد 8، صفحهی 312 و کتب بسیار دیگر.
[5]. صحیح مسلم، جلد 5، صفحهی 126، حدیث شمارهی 1707.
[6]. سورهی بقره، آیهی 134.
[7]. سورهی حجرات، آیهی 6.
[8]. لسان المیزان، جلد 4، صفحهی 210.
[9]. النصایح الکافیه، صفحهی 72.
[10]. تهذیب الکمال، جلد 20، صفحهی 429 و سیر اعلام النبلاء، جلد 5، صفحهی 102.
[11]. ربیع الابرار، جلد 2، صفحهی 186 و النصایح الکافیه، صفحهی 79 عن السیوطى.
[12]. النصایح الکافیه، صفحهی 116 و تهنئة الصدیق المحبوب، نوشتهی سقاف، صفحهی 59.
[13]. اخرجه الحاکم و صحّحه و اقرّه الذهبى (مستدرک الصحیحین، جلد 3، صفحهی 121).
[14]. سورهی حشر، آیهی ۱۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت