با كمال تأسف باید به این واقعیت مسلّم معترف بود كه در اثر راه یافتن اموری چند از مظاهر تمدّن مادّی در زندگی ما مسلمانان، یك حالت شوم روانی نسبت به حقایق معنوی و معارف دینی الهی در اكثر مردم پیدا شده كه قرآن كریم از آن حالت تعبیر به قساوت مینماید.
كتب لغت، قساوت را به معنای صلابت و غلظت گرفتهاند.
المنجد مینویسد:
اَرْضٌ قاسِیةٌ: لا تُنبِتُ شَیئاً؛
زمین با قساوت یعنی زمینی كه چیزی از خود نمیرویاند.
لَیلَةٌ قاسِیَةٌ: شَدیدَةُ الظُّلمَة؛
شب با قساوت یعنی شبی كه ظلمت و تاریكیاش در درجهی شدّت است.
بنابر معنایی كه از لغت به دست آمد، قلب قسی و جان با قساوت آن دل و آن روحی است كه یك نوع صلابت و غلظت و خشونت پیدا كرده و سفت و سخت شده است كه در مقابل عوامل معنوی و مذكّرات روحانی، تكانی نمیخورد و به اهتزاز درنمیآید، هیچگونه لینت و نرمی از خود نشان نمیدهد، گلهای تقوا و فضیلت از خود نمیرویاند، حالت مجذوبیت نسبت به خدا و حیات ابدی آخرت در او پیدا نمیشود، از اعمال و اخلاق زشت و منفورش، نادم و پشیمان نمیگردد.
مانند زمینی سخت كه هر چه قطرات پیدرپی باران بر آن میبارد، نه لینتی پیدا میكند و نه گیاهی میرویاند و همچون شب دیجور و فضای ظلمانی است كه نه نوری در آن به چشم میخورد و نه راه از چاه تشخیص داده میشود. همچنان یك عمر با كوردلی و سنگین گوشی نسبت به كمالات انسانی و معارف آسمانی كه سعادت جاودانی آدمی در گرو آنهاست زندگی كرده و میمیرد. وای كه چنین آدمی چه بدبختیهای دردناك پشت سر دارد و چه سوز و گدازهای بیپایان به بار میآورد كه خدا میفرماید:
...فَوَیلٌ لِلْقاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللهِ...؛[1]
ما برای این كه بتوانیم به بزرگی خطر و زیان بیماری قساوت دل پی ببریم لازم است اوّل ارزش وجود انسان و عظمت هدف خلقت و غایت آفرینش او را درنظر بگیریم و بشناسیم انسان كیست و خلقتش برای چیست؟
در شرافت و جلالت آفرینش انسان همین بس كه خالقش با ندای تنبیهی كه برای بیدار كردن و هشیار ساختن و توجّه دادن به یك مطلب مهم آورده میشود، میفرماید:
یا أیهَا الْإنْسانُ إنَّكَ كادِحٌ إلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِیهِ؛[2]
هان ای انسان! تو به طور قطع در تلاش حركت به سوی خدایت هستی، حركتی كه منتهی به دیدار او گردد.
یعنی: تو ای انسان به هوش باش و خود را و مسیر و مقصد خود را بشناس. تو یك موجود كادح یعنی كوشای رنجبر و فعّال مستمرّ و مداوم هستی كه با كوشش پررنج و فعّالیت دایمی جسمی و روحی خود، رو به مبدأ هستی و ربّ العالمین كه كمال مطلق و جمیل علی الاطلاق است میروی.
مسیرت مسیر ارتقاء است و اعتلاء، چه خود متوجّه باشی و چه نباشی علیالدّوام در حال حركت و انتقال میباشی؛ در هر نفسی گامی و در هر ساعتی مرحلهای میپیمایی و به مقصد نزدیك میشوی. مقصد و منتهیالیه سِیرت فوقالعاده عظیم است و بینهایت درخشان. سراسر نور است و سرور و بهجت. مرتبهای است از كمال و سعادت كه بشر با شرایط كنونی دنیایی كه دارد، از تصوّر آن عاجز و قاصر است و آن لقای خدا و مرحلهی كشفالغطاء و حضور در پیشگاه مبدأ اعلی است. بی دل از بینشان چه گوید باز؟!
أ فَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أنَّكُمْ إلَینا لا تُرْجَعُونَ؛[3]
آیا چنین پنداشتهاید كه ما شما را لغو و عبث آفریدهایم و به سوی ما باز نمیگردید؟
یعنی مسلّم بدانید چنین نیست. موجود متعالی و متكامل و پیشرو، غیر ممكن است كه متوقّف گردد یا به قهقرا برگردد، حتماً رو به كمال مطلق جلو میروید.
أ یحْسَبُ الْإنْسانُ أنْ یتْرَكَ سُدَی؛[4]
آیا انسان میپندارد كه به حال خود رها خواهد شد؟
خیر، دستگاه خلقت، دستگاه تكامل است. همچنان كه نطفه را علقه كرده و علقه را مضغه و مضغه را جنین و جنین را به صورتهای مختلف از كودكی و جوانی و پیری در آورده، پیش میبرد و مراحل بعدی را پیدرپی میآورد تا برساند به مرتبهی نهایی سیر كه لقای ربّ است و نیل به مرتبهی ربوبیت باذن الله.
ربوبیت بِاذنِ الله؛
یعنی به اذن خدا، نافذالاراده بودن و برخواستههای خود (به مجرد خواستن) جامهی هستی پوشانیدن. این بیان از امام صادق(ع) منقول است:
اَلعُبُودِیةُ جَوهَرَةٌ كُنْهُها الرُّبوبِیةٌ؛[5]
بندگی و تذلّل در پیشگاه خدا گوهری است كه حقیقت نهاییاش خاصیت ربوبیت به خود گرفتن است و تسلّط یافتن و متصرّف گشتن.
این واقعیتی است شایان توجّه و دقّت كه انسان بر حسب اقتضای فطرت، طالب این است كه علمش محیط بر همه جا و قدرتش مسلّط بر همه چیز گردد و شاید این تقاضا حاكی از استعداد مقام خلیفةاللّهی است كه خدا در وجود انسان نهاده و فرموده است:
وَ إذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إنِّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلِیفَةً...؛[6]
مقام ربوبیت حضرت حقّ، هم جعل خلافت ارضی برای انسان كرده و او را خلیفةالرّب نامیده است و هم نفخهای از عزّت و كبریای خود در جان انسان دمیده و او را شایستهی این مقام گردانیده كه بر فرشتگان آسمان پیشی گیرد و نیروهای آسمانی و زمینی را در مقابل علم و قدرت خود خاضع گرداند.
فَإذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ؛[7]
پس وقتی خلقت او را كامل كرده و از روح خود در او دمیدم، شما [فرشتگان] برابرش به سجده درآیید.
آری، برای همین است كه این انسان، دائماً میكوشد تا میدان علم و قدرت خود را وسعت داده و دامن عزّ و كبریای خود را بر همه جا بگستراند و مالك امر كن فیكون گردد و فعّال لما یرید شود.
این، هدف انسان است. امّا نیل به این هدف، راهی مخصوص دارد و آن راه، راه عبودیت است و تذلّل در مقابل حقّ و از خود گذشتن در جنب رضای خدا كه نتیجهی قهری آن، به دست آوردن عزّت و قدرت و تسلّط بر خود و جهان خارج از خود خواهد بود. ولی نه این كه برای به دست آوردن آن مرتبهی از تسلّط، در وادی عبودیت وارد شود. خیر، این كه منافات با اخلاص در بندگی دارد و در واقع خودخواهی و خودپرستی است، نه خداخواهی و حقّ پرستی.
آنچه نتیجهبخش است و حركت دهندهی انسان به سوی كمال مطلق، اخلاص است. یعنی نیت و عمل را خالص برای خدا ساختن نه این كه خدا را مقدّمهی خود قرار دادن. میشود گفت انسان در مسیر خود وقتی به هدف میرسد كه نسبت به خودش بیهدف باشد (دقّت فرمایید) یعنی هدفی جز خدا و رضای خدا نداشته باشد، لذّت بندگی و خداخواهی فوق تمام لذّات در ذائقهی جانش باشد، اراده و خواست خود را فانی در اراده و خواست خدا گرداند. در آن موقع است كه خواسته و مرادش با خواسته و مراد خدا یكی گشته و به محض خواستن، لباس تحقّق خواهد پوشید و خواستنش، خواستهآفرین خواهد شد و همین معنای ولایت است كه برای مقرّبین درگاه خدا مسلّم است.
در این حدیث با دقّت بیندیشید:
قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أهَانَ لِی وَلِیاً فَقَدْ أرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی وَ مَا تَقَرَّبَ إلَی عَبْدٌ بِشَیءٍ أحَبِّ إلَی مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیهِ وَ إنَّهُ لَیتَقَرَّبُ إلَی بِالنَّافِلَةِ حَتَّی اُحِبُّهُ فَإذَا أحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا إنْ دَعَانِی أجَبْتُهُ وَ إنْ سَألَنِی أعْطَیتُهُ؛[8]
بهترین و محبوبترین راه برای تقرّب انسان به خدا راه عبودیت و بندگی است كه با انجام فرائض و نوافل پیموده و تا آنجا برسد كه محبوب خدا واقع شود و نتیجهی محبوبیت آن باشد كه خدا عقل و قلب و تمام مشاعر و قوای بنده را تحت تدبیر خود گرفته و طبق رضای خود بچرخاند و بگرداند. در این موقع چشم بنده نبیند جز آنچه را كه خدا میخواهد و گوش بنده نشنود جز آنچه را كه خدا میپسندد و زبان بنده نگوید جز آنچه را كه خدا رضا دارد و هر دم كه خدا را بخواند جوابش دهد و هر چه از خدا بخواهد عطایش كند.
بلکه در اثر توغّل[9] در عبودیت و فرو رفتن در دریای طاعت، و فنا در بحر محبّت چنان شود كه چشم و گوش و دست و زبانش مظهر فعل حقّ گردد و آن چنان كه خدا اشیاء را میبیند و از خفیات امور با خبر است، او هم چنین میشود و همانطور كه گفتار خدا در عالم مؤثّر است و دست قدرت او كار میكند، همین طور گفتار بندهی محبوب خدا در عالم مؤثّر گشته و دست قدرت او متصرّف در كائنات میشود چنان كه در سورهی انسان خطاب به آن چنان بندگان فرموده است:
وَ ما تَشاؤُنَ إلاّ أنْ یشاءَ اللهُ...؛[10]
شما نخواهید خواست مگر این كه خدا بخواهد...
یعنی خواست شما جز خواست خدا نیست؛ خواست خدا هم كه ایجاد كردن و هستی بخشیدنش حتمی است. آری، استعداد رسیدن به این مرحلهی از قدرت و كمال را در وجود انسان قرار دادهاند و صراط پر از اسرار و عجایب بندگی و عبودیت را هم پیش پایش نهادهاند.
إنَّا هَدَیناهُ السَّبِیلَ إمَّا شاكِراً وَ إمَّا كَفُوراً؛[11]
ما راه را نشان انسان دادهایم تا با اختیار خود شاكر یا كافر گردد.
و از طرفی هم به این مطلب توجّه داریم كه مراحل وجودی انسان در این دنیا ختم نمیشود بلكه مراحل دیگری بعد از مرگ دارد و برای ظهور كمالاتش عالم دیگری بینهایت وسیعتر از این عالم مقرّر است كه اگر آدمی سیر تكاملی خود را تحت نظام معین الهی انجام بدهد و از انحرافات و كجرویها بپرهیزد، در انتهای سیرش به رتبه و مقامی نائل میشود كه ارادهاش خلاقیت پیدا میكند و تمام خواستههایش به دنبال خواستش، لباس تحقّق و هستی به خود میپوشد كه میفرماید:
...فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأعْینُ...؛[12]
...در آن است آنچه دلها بخواهد و چشمها لذّت برد...
از رسول اكرم(ص) منقول است:
فَلا یقولُ اَحَدٌ مِن اَهْلِ الْجَنَّةِ لِشَیءٍ كُنْ اِلاّ وَ یكونُ؛[13]
كسی از اهل بهشت به چیزی نمیگوید موجود باش مگر این كه موجود میشود.
خلاصهی سخن آن كه: انسان بر حسب اصل فطرت و اقتضای جوهر ذاتش در حال حركت به سوی عالمی بینهایت درخشان و حیاتی و سراسر روشنایی و علم و قدرت و خلاقیت و حاكمیت است و همان عالم، وطن اصلی انسان است و او به اشتیاق آن وطن است كه این همه شور و نوا به راه انداخته و علیالدّوام بال و پر میزند تا خود را از خاكْدان عالم طبیعت بیرون كشیده و به عالم انوار و جهان عزّت و مكرمت بیفكند.
۱- معنی قساوت و قلب قسی را بیان کنید.
۲- چرا انسان طالب این است كه علمش محیط بر همه جا و قدرتش مسلّط بر همه چیز گردد؟
۳- بهترین و محبوبترین راه برای تقرّب انسان به خدا کدام است؟
[1]ـ سورهی زمر، آیهی ٢٢.
[2]ـ سورهی انشقاق، آیهی ۶.
[3]ـ سورهی مؤمنون، آیهی ۱۱۵.
[4]ـ سورهی قیامت، آیهی ۳۶.
[5]ـ مصباح الشّریعة، باب ۱۰۰.
[6]ـ سورهی بقره، آیهی ۳۰.
[7]ـ سورهی حجر، آیهی ۲۹.
[8]ـ كافی، جلد ٢، صفحهی ٣٥٢، حدیث ٧.
[9]ـ توغّل: تعمّق کردن.
[10]ـ سورهی انسان، آیهی ۳۰.
[11]ـ سورهی انسان، آیهی ۳.
[12]ـ سورهی زخرف، آیهی ٧١.
[13]ـ كلمات مكنونهی فیض، صفحهی ١٦٦.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت