وجود ملائكه از معتقدات ماست؛ يعنی، اعتقاد داريم موجوداتی در عالم هستند كه خالق حكيم آنها را آفريده و از حسّ ما پنهانند. به اصطلاح فلاسفه، مجرّد از مادّهاند یا از اجسام لطيفهاند. به هر حال، موجوداتی هستند كه ما آنها را احساس نمیکنیم، نمیبینیم و لمس نمیکنیم. همانگونه كه معتقديم خدا موجود غيبی است، فرشتگان نيز موجود غيبی هستند؛ يعنی، از عالم حسّ ما پنهانند.
در اين آيهی كريمه میخوانیم:
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا اُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ...؛[1]
طبق اين آيه، ملائكه نيز در رديف خدا و كُتُب و رُسُل، از معتقدات و متعلّق ایمان ما هستند. در قرآن کریم برای آنها بال و پر نیز اثبات شده است.
اَلْحَمْدُلِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَالْاَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَة رُسُلاً اُولِي أَجْنِحَة مَثْنَى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ...؛[2]
«خداوند برای ملائکه بالهای متعدّد قرار داده است، بعضی دو بال و بعضی سه و بعضی چهار بال دارند».
البتّه، بال و پر كه در ملائكه گفته میشود، از قبيل بال و پر مرغ و خروس و كبوتر نيست؛ بلكه فرمودهاند: اين كنايه از احاطهی علمی و نفوذ قدرت و تدبيرشان است و مقاماتشان نيز مختلف است.
...ما مِنَّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ؛[3]
«هر كدام مقام معلومی دارند [و عبادتی مخصوص]».
مِنْهُمْ رُکَّعٌ لا یَسْجُدُونَ وَ مِنْهُمْ سَجَّدٌ لا یَرْکَعُونَ؛
«گروهی راكعند و سجده نمیكنند، گروهی ساجدند و ركوع نمیكنند و گروهی ديگر علیالدّوام در حال قيامند».
اين نيز به مراتب گوناگون عبادت و خضوع آنها در پيشگاه خدا اشاره میكند؛ وگرنه واضح است كه آنها مانند ما جسمی ندارند كه قيام و قعود و ركوع و سجود داشته باشند. اين به اختلاف مراتب آنها در عبوديّت اشاره میكند؛ از مرتبهی قيام و مرتبهی قعود، مرتبهی سجود و مرتبهی ركوع؛ كه ما حقيقت آن عبوديّت و مراتب آن را درک نمیکنیم. منظور این که، ركوع و سجود به مراتب بندگی آنها و بال و پر به مراتب احاطهی علمی و نفوذ تدبيری آنها اشاره میكند كه همه چيز عالم تحت تدبير آنها اداره میشود.
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً؛[4]
« به اذن خدا، تدبير امور میكنند».
آب از آسمان نازل میكنند. گياه از زمين میرويانند. تنطيم ابرها و توزيع آنها به نواحی مختلف به عهدهی آنهاست. طبق روايت، هر قطرهی بارانی به وسيلهی ملكی به زمين نازل میشود و به جای خودش میرسد. اين همه قوای طبيعی در عالم مشغول كارند و میبینیم كه همه روی نظم و حساب دقيق كار میكنند؛ معلوم میشود كه یک نيروی الهی بر هر یک از اين نيروهای طبيعی مسلّط است؛ وگرنه خود طبيعت كه كور و كر است و نمیتواند كار خود را تنظيم كند. مثلاً برگی را در نظر بگيريد كه از شاخهی درختی میرويد و بالا میآيد؛ دانشمندان گياه شناس میگويند: هفت قوّه كار میكنند تا یک برگ از شاخه برويد؛ قوّهی جاذبه، قوّهی ماسکه*، قوّهی هاضمه، قوّهی دافعه، قوّهی مربیّه، قوّهی مصورّه و قوّهی مولّده. اينها همه دست به دست میدهند تا برگی از شاخهی درختی میرويد. آنگاه میبینیم اين برگ چقدر منظّم است. درست مثل اين است كه نقّاش ورزیدهای با یک قلم بسيار ظريف آن را نقّاشی کردهاست که مثلاً كجا سبز و كجا سرخ و كجا سفيد باشد. كدام قسمتش باریک و کدام قسمتش پهن باشد. شما یک برگ گل را بگيريد و مطالعه كنيد و ببينيد چه دقّت عجیبی در برش قطعات مختلف اين گلبرگ و رنگآميزی آن به كار رفته تا به اين كيفیّت درآمده است. حال، اين هفت قوّه كه قوای طبيعیاند و فاقد درک و شعورند، پس اين نظم و حساب دقيق حيرتانگيز از كجاست؟ معلوم میشود كه اين قوای هفتگانه، تحت تدبير هفت مَلَک، كه دارای عقل و درک و شعورند، هدايت میشوند. ما نمیگوییم ملائكه همان قوای طبيعی هستند، بلكه میگوییم قوای طبیعی مسخّر* تدبير ملائكه هستند؛ يعنی، یک سلسله نيروهای الهی و غيبی دارای عقل و شعور، قوای طبيعی را تسخير كردهاند و آنها را هدايت میكنند.
آنگاه میگوییم: این ملائکه نیز در همه جای عالم با اذن ولیّ زمان(ع) به تدبیر امور عالم مشغولند؛ يعنی، ابتدا بايد به آستان اقدس مقام ولايت امر عرض ادب كنند و از مقام اقدس او استيذان* كنند و سپس دنبال كارشان بروند.
هر مَلكی در هر جا و دنبال هر كاری كه میرود، در هر لحظه با اذن و ارادهی ولیّ زمان ـ ارواحناله الفدا ـ میرود. در اين زمينه روايتی از حضرت امام كاظم(ع) منقول است كه میفرمايند:
ما مِنْ مَلَکٍ یُهْبِطُهُ اللهُ فی اَمرٍ ما یُهْبِطُهُ اِلاّ بَدَأ بِالاِمام؛
«هيچ ملكی نيست كه دنبال كاری برود، مگر اين كه اوّل خدمت امام(ع) میرسد».
فَعَرَضَ ذلِکَ عَلیه؛
«به او عرضه میدارد كه من مأمور اين كار هستم».
وَ اَنَّ مُخْتَلَفَ الْمَلائِکَة مِنْ عِنْدِاللهِ تَبارَکَ وَ تَعالی إلی صاحِبِ هذَا الاَمْرِ؛[5]
«از جانب خدا، همهی فرشتگان مأمورند به حضور صاحبالامر برسند و با اذن ايشان دنبال كارشان بروند».
باز روایت مفصّلی هست که از غرائب* روايات است و ضمن آن اين جمله از امام امیرالمؤنین(ع) رسیده که به سلمان فرمودهاست:
وَ الَّذِی رَفَعَ اسَّماءَ بِغَیْرِ عَمَدٍ؛
«قسم به خدايی كه آسمان را بیستون برافراشته است»؛
لَوْ اَنَّ اَحَدَهُمْ رامَ اَنْ یَزولَ مِنْ مَکانِهِ بِقَدْرِ نَفَسٍ واحِدٍ لَما زالَ حتّی آذَنَ لَه؛
«هر یک از فرشتگان بخواهند به قدر یک نفس از جای خود تكان بخورند، تا اذن من نباشد، توانا بر حركت نخواهند بود».
بعد فرمود: اين مقام منحصر به من نيست.
وَ کذلِکَ یَصیرُ حالُ وَلَدِیَ الحَسَن؛
«پس از من فرزندم حسن متصدّی اين امر است».
وَ بَعْدَهُ الْحُسَیْن وَ تِسْعَة مِن وُلْدِ الحُسینِ تا سِعُهُم قائِمُهُم؛[6]
امامان(ع) هریک پس از ديگری دارای اين مقامند تا نهمين آنها كه قائمشان است.
پس معنای (مُخْتَلَفَ الْمَلائِکَة) این شد که:
«شما اهل بيت رسالت، محلّ رفت و آمد فرشتگان هستيد و آنها به خانه و بيت شما رفت و آمد و نزول و صعود دارند».
در هنگام ورود به حرم مطهّرشان اذن دخول میخوانیم:
ءَ أدْخُلُ یا مَلائِکَة اللهِ المُقِیمِینَ فِی هذَا الْمَشْهَد؛
«آيا اجازه میدهيد داخل شوم ای فرشتگانی كه مقيم در اين مشهد هستيد؟»
ءَ أدْخُلُ یا مَلائِکَة اللهِ المُحْدِقینَ بِهذَا الْحَرَم؛
«آيا اجازهی دخول به من میدهيد ای فرشتگانی كه اطراف اين حرم را گرفتهايد»؟
در زيارت حضرت امام حسين(ع) میخوانیم:
اَلسَّلامُ عَلَیْکُم یا مَلائِکَة رَبِّیَ الْمُحْدِقینَ بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ عَلیهِ السَّلام؛
«سلام بر شما ای فرشتگان خدای من که قبر امام حسین(ع) را در بر گرفتهاید».
پس ملائکة الله، هم در زمان حيات امامان(ع) هم بعد از وفاتشان با آنها در ارتباطند.
و امّا جملهی:
مَهْبِطَ الْوَحْیِ؛
« سلام بر شما كه مهبط و فرودگاه وحی هستيد»
«وحی» در قرآن به معانی مختلف آمده است؛ از جملهی آن معانی، «غریزه» است، چنانكه در مورد زنبور عسل میفرماید:
وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً...؛[7]
«خدا به زنبور عسل وحی كرد: از كوهها برای خويش اتّخاذ لانه کن».
يعنی غريزهی لانهسازی در كوه را به زنبور عسل داد.
در مورد مادر موسی به معنای «الهام» آمده:
وَ أَوْحَيْنا إِلى اُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ...؛[8]
«به مادر موسی وحی كرديم كه موسی [کودک نوزاد] را شير بده».
يعنی به او الهام كرديم.
شياطين نيز وحی دارند.
...إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيائِهِمْ...؛[9]
و معنای جامع وحی «تفهیم خفیّ» است؛ یعنی، طوری مطلب را بفهماند که همه کس نفهمند. اين معنا در غريزهی نحل و الهام به مادر موسی و وسوسههای شيطان نيز هست.
امّا وحی انبیاء(ع) وحی مقدّسی است که ارتباط با عالم ربوبی دارد. آن هم چند قسم است که قرآن میفرماید:
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللهُ إِلاّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً...؛[10]
گاهی خدا بدون وساطت مَلَک با پیغمبری سخن میگوید و به قلبش الهام میکند، گاهی اوقات از پس پرده سخن میگويد؛ يعنی، صدا از چيزی به گوشش میرسد، مانند شجرهی طور كه حضرت موسی در وادی طور از درختی صدا شنيد كه:
إِنّی أنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ...؛
«ای موسی، من خدای تو هستم. پس كفشهای خود از پا بيفكن».
آنجا وحی «مِن وراء حجاب» بود. در شب معراج هم رسول خدا(ص) مشافهتاً* با خدا سخن گفته و آن خطابهای مکرّر «یا احمد» كه در روايت معراج داريم، از قبيل «وحیِ من وراء حجاب» است كه سخنگو ديده نمیشود و تنها صدا شنيده میشود.
(اَوْ یُرْسِلَ رسولاً)؛ گاهی هم مَلَک واسطه میشود و به وسيلهی ملک ابلاغ وحی میگردد و آن هم ممکن است به چند صورت تحقّق پیدا کند.
1- از آیهی 285 سوره بقره چه مطالبی درباره ملائک فهمیده میشود؟
2- آیهای از قرآن مجید که به مراتب گوناگون عبادت و خضوع ملائک در پيشگاه خدا اشاره میكند، را ذکر کنید.
3- معنای جامع وحی و اقسام آن را بیان کنید.
[1]ـ سورهی بقره، آیهی 285.
[2]ـ سورهی فاطر، آیهی 1.
[3]ـ سورهی صافّات، آیهی 164.
[4]ـ سورهی نازعات، آیهی 5.
* سورهی نازعات، آیهی 5.
* مُسخّر: تسخیر شده، به تصرّف درآمده.
* استیذان: طلب اذن کردن، اجازه خواستن.
[5]ـ تفسیر نورالثّقلین، جلد 5، صفحهی 638.
* غرائب: اصطلاح علم روایی است.
[6]ـ بحارالانوار، جلد 27،صفحهی 36.
[7]ـ سورهی نحل، آیهی 68.
[8]ـ سورهی قصص، آیهی 7.
[9]ـ سورهی انعام، آیهی 121.
[10]ـ سورهی شوری، آیهی ۵۱.
* مشافهتاً: به طور شفاهی.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت