در يكی از سفرها شتر پيغمبراكرم(ص) گم شد، فرمودند: بگرديد و ببينيد كجاست. هرچه گشتند پيدا نكردند. يكی از منافقين گفت: كار او عجيب است. از یک طرف ادّعای پيغمبری میكند و میگويد: من از آسمان و اوضاع آسمانيان باخبرم و از طرف ديگر، شترش گم شده و نمیداند كجاست و میگويد: بگرديد پيدايش كنيد. اين حرف به گوش پيغمبر اکرم(ص) رسيد. فرمودند: میدانم كجاست. پشت همين كوه، پايين درّه، درختی هست و افسار شتر به شاخهی آن بند شده و آنجا مانده است. برويد و آن را بياورید.
آری، آنجا كه نمیخواست بداند، نمیدانست و میگفت: دنبالش بگرديد و پيدايش كنيد. چون رفتارش با مردم عادی بود. همانطور رفتار میكرد كه ما با هم رفتار میکنیم. امّا آنجا كه خواست بداند و شُبهه از دلها برطرف سازد، در یک لحظه گفت: میدانم كجاست. گويی، صندوقی در باطن جانشان نصب است و كليد آن صندوق دست خودشان است. وقتی بخواهند، آن را باز میكنند و همه چيز را میدانند و وقتی هم نمیخواهند آن را باز كنند، طبعاً نمیدانند.
در مسألهی قدرت نيز به همين كيفیّت است. يعنی، اگر بخواهند اِعمال قدرت كنند، میتوانند به اذن خدا آسمان را تبديل به زمين و زمين را تبديل به آسمان كنند؛ مرد را مبدّل به زن و زن را مبدّل به مرد كنند و اگر نخواهند يا بخواهند كه نتوانند كاری را انجام بدهند، در آن صورت، نمیتوانند و مقهور دشمن قرار میگيرند و مضروب يا مقتول يا اسير و زندانی میگردند. همانگونه كه كليد علم و دانايی دست خودشان است، كليد قدرت و توانايی نيز دست خودشان است. عمر میگفت: يا علی، اين چگونه است كه از تو هر چه سؤال میكنند، فوراً جواب میدهی؛ امّا ما نمیتوانیم؟ میفرمودند: آيا اگر كسی از تو بپرسد دست تو دارای چند انگشت است، در جواب دادن نياز به تأمّل داری؟ گفت: نه، میبينم كه پنج انگشت دارم. فرمودند: تمام عالم برای من چنين است. اگر بخواهم، همه چيز را میبينم.
در اصول كافی اين حديث هست كه سدير صيرفی میگويد: با جمعی از اصحاب خاصّ، در مجلسی كه مخالفين مذهب نيز بودند، در بيرون منزل حضرت امام صادق(ع) نشسته بوديم. امام(ع) وارد شدند و در حالی كه خشمگين و ناراحت به نظر میرسيدند، نشستند و فرمودند:
...عَجَباً لِأقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ...؛
«...تعجّب از مردمی كه میپندارند ما علم غيب داريم و حال آنكه...»؛
...مَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ إلاَّ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ...؛
«...علم غيب را جز خدا كسی ندارد...».
بعد فرمودند:
من خدمتكار خانهام را خواستم تنبيه كنم، فرار كرد و در جايی پنهان شد. من نفهميدم كجا رفته و در كدام یک از اتاقهای خانه مخفی شده است.
...هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلانَة فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أیِّ بُیُوتِ الدَّارِ هِیَ...؛[1]
سدير میگويد: ما اين حرف را كه از امام شنيديم، متعجّب شديم كه چطور امام میفرمايند: من نفهميدم او در كجا پنهان شده است. بعد كه مجلس خلوت شد و ديگران رفتند، گفتيم: آقا، اعتقاد ما دربارهی شما اين است كه شما علم غيب داريد و همهی حقايق عالم برای شما مكشوف است. پس چگونه فرموديد كه نمیدانم؟ فرمودند:
اين آيه را در قرآن خواندهای که:
قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ...؛[2]
آصف بن برخيا، وزير جناب سليمان(ع) كه علمی از كتاب در نزد او بود، در یک چشم به هم زدن توانست تخت ملكهی سبا را به كاخ جناب سليمان(ع) (یعنی از کشوری به کشور دیگر) منتقل كند. گفتم: بله خواندهام، فرمود: قرآن میگويد (عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ) آن شخص كه اين كار عجيب را انجام داد، اندكی از علم كتاب را داشت. آيهی ديگر را هم خواندهای كه میفرماید:
...قُلْ كَفَى بِاللهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ؛[3]
«ای پيامبر، بگو شاهد نبوّت من يكی خدا و ديگری آن كسی است كه تمام علم كتاب پيش اوست».
آيا میدانی آن كسی كه تمام علم كتاب پيش اوست كيست؟ او علیّبن ابیطالب(ع) است. آن كسی كه آن قدرت را داشت كه در یک چشم به هم زدن تخت ملكهی سبا را به كاخ سليمان منتقل كند، اندكی از علم كتاب پيش او بود؛ در حالی كه تمام علم كتاب نزد علی(ع) است. حال، آيا میدانی علم وزير جناب سليمان در مقابل علم علی(ع) چه نسبتی داشت؟ یک قطره در مقابل دريا! حالا آن كسی كه یک قطره داشته، توانسته است آن كار بزرگ را انجام بدهد و تخت ملكهی سبا را در یک طرفة العين از آن كشور به اين كشور بياورد. پس آن كسی كه دريا در اختيار اوست چه كارهای بزرگی میتواند انجام بدهد؟ او میتواند تمام عوالم امكان را در یک چشم به هم زدن جابهجا كند. بعد فرمودند:
وَ اللهِ عِلْمُ الْکُتابِ کُلُّهُ عِنْدَنا؛
«به خدا قسم، تمام علم كتاب پيش ماست».
(اين جمله را سه بار تكرار كرد). يعنی آن كس كه یک قطره از دريای علم ما را داشته، توانسته است در یک چشم به هم زدن تختی را از كشوری به كشور ديگر منتقل كند. پس ما كه تمام دريا را نزد خود داريم، چه قدرت عظيمی خواهيم داشت؟ تمام عوالم امكان تحت استيلای ما خواهد بود. پس آنجا كه میگويم: ندانستم كه خدمتكار خانهام كجا پنهان شده است، يعنی نخواستم كه بدانم.
بنابراين، منظور از اینکه ائمّه(ع) خزّان علم خدا هستند اين است كه راه علم به تمام حقايق عالم نزد آنهاست ولی به طور ارادی نه به طور ذاتی. يعنی اگر بخواهند چيزی را بدانند، میدانند و اگر نخواهند كه بدانند يا بخواهند كه ندانند، نمیدانند.
در روايات آمده كه فرمودهاند: جفر* و جامعه و صحيفهی فاطمه(س) در نزد ما هست و علم به فلان مطلب را از جفر و جامعه يا از صحيفهی فاطمه(س) به دست آوردهايم. اين مطلب ميان اهل تحقيق مورد بحث است كه مراد از جفر و جامعه چيست؟ آيا كتاب بزرگی است كه مشتمل بر حقايق هستی است؟ درست روشن نيست. احتمالاً به مرتبهای از مراتب علمشان اشاره دارد كه از حيطهی درک ما بيرون است و گاهی ممكن است به اقتضای شرايط گوشهای از آن مرتبهی علمشان را بهصورت كتابی مُمَثَّل* كنند و به ديگران ارائه كنند؛ چنانكه نقل شده است كه ابونواس شاعر خدمت حضرت امام رضا(ع) رسيد و چند بيت شعری را که در مدح آنحضرت گفته بود، در حضور امام خواند. آنگاه امام(ع) رُقعهای* درآورد و آن را به ابونواس نشان داد. او با كمال تعجّب ديد كه عين ابياتش در آن رقعه به خطّ روشن نوشته شده است و حال آن كه او آن ابيات را ديشب گفته و احدی از آن آگاه نبوده است. با كمال تعجّب و حيرت گفت: مولای من، به خدا قسم، اين شعر را جز من كسی نگفته و جز من نيز كسی از آن آگاه نبوده و از من نشنيده است و الحال، آن را در رقعهی شما میبينم. امام(ع) فرمودند: تو راست میگويی. شعر از آن توست و كسی هم تا به حال از تو نشنيده است.
وَلکِنْ عِنْدی فِی الْجَفْرِ وَ الْجامِعَة اَنَّکَ تَمْدَحُنِی بِها؛[4]
«در جفر و جامعه كه نزد من است نوشته شده كه تو مرا به اين ابيات مدح خواهی كرد».
يعنی قبل از اين كه تو به وجود بيايی و قبل از اين كه شعر بگويی، در جفر و جامعه پيش ما مضبوط است و ما میدانیم.
آری، ما معتقديم كه تمام علوم از گذشتگان و آيندگان، از زمينيان و آسمانيان، از علوم مادّی و معنوی، هر چه هست، رشحهای* از رشحات علم امام و افاضهای از افاضات مقام ولايت مطلقه است.
ما جام جهان نمای ذاتيم / ما مظهر جملهی صفاتيم
برتر ز مكان و در مكانيم / بيرون ز جهات و در جهاتيم
ما حاوی جملهی علومیم / کشّاف جمیع مشکلاتیم
گو مرده بيا كه روح بخشيم / گو تشنه بيا كه ما فُراتیم
بيمار و ضعيف را شفاييم / محبوس و نحيف را نجاتيم
ای درد کشیدهی دوا جوی / از ما مگذر که ما دواتیم
از ديگر جملات زيارت جامعه، اين دو جمله نيز مورد بحث است:
مُنْتَهَی الْحِلْمِ وَ اُصُولَ الْکَرَمِ؛
سلام میکنیم بر اهل بيت عصمت(ع) به عنوان اصول كرم. كلمهی اصول جمع اصل است. اصل يعنی پايه و ريشه و اساس. هر چيزی پايه و اصلی دارد كه روی آن فرعی نهاده میشود. مثل اين كه اوّل بنا را پی ريزی میكنند و بعد روی آن، ديوار مینهند كه اگر آن پیریزی نباشد، یا اصلاً دیواری نخواهد بود يا متزلزل خواهد گشت.
«ریشهی درخت» اصل است و «ساقه و شاخههایش» فرعند. اگر ریشه نباشد، طبیعی است كه درخت و ساقه و شاخهای هم نخواهد بود.
در قرآن كريم، موجودات خبيث و طيّب به درخت و طیّب تشبیه شدهاند:
أَلَمْ تَرَكَيْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَة طَيِّبَة أَصْلُها ثَابِتٌ وَفَرْعُها فِي السَّماءِ * تُؤْتِي اُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها...؛[5]
«آيا نديدی كه چگونه خدا مثل زده است؟ موجود پاک همچون درختی پاک است که ريشهاش در زمين ثابت و شاخهاش در آسمان است و در هر زمان، به اذن خدايش ميوهاش را میدهد».
وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْاَرْضِ مَا لَها مِنْ قَرارٍ؛[6]
«و موجود ناپاک مانند درختی ناپاک است كه از زمين بركنده شده و قرار و ثباتی ندارد».
اينجا میبینیم كه قرآن كريم «اصل» و «فرع» تعبير میكند. اصل و فرعی داريم و ريشهی درخت و شاخهها و ميوههايش؛ اين معنای اصول است.
1- كيفیّت قدرت معصومین(ع) چگونه است؟
2- كسی كه تمام علم كتاب پيش اوست كيست؟
3- مراد از جفر و جامعه چيست و نزد كيست؟
[1]ـ اصول کافی، جلد 1، صفحهی 257.
[2]ـ سورهی نمل، آیهی 40.
[3]ـ سورهی رعد، آیهی 43.
* جَفر: دانشی که از غیب خبر میکند.
* مُمَثَّل: تشبیه کرده، مجسّم شده.
* رُقعَه: کاغذی که روی آن چیزی بنویسند، پارهی چیزی، تکّه.
[4]ـ نقل از نفایس الفنون، جلد 2، صفحهی 94.
* رَشحه: چکّه، قطره.
[5]ـ سورهی ابراهیم، آیات 24 و 25.
[6]ـ همان، آیهی 26.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت