بخش اوّل: مشکلی به نام ازدواج | ۲
کاهش ازدواج، و عدم تمایل جوانان به زندگى زناشویى و روى آوردن به زندگى غیر طبیعى تجرد، و یا صحیحتر، چیزى که اصلاً نمىتوان نام آن را زندگى گذارد، فاجعهی بزرگى است براى جهان انسانیت که همراه دیگر آثار منفى زندگى ماشینى، دامنگیر انسان قرن ما شده است.
کاهش ازدواج تنها از این نظر فاجعهآور نیست که به انقراض یا کمبود نسل، مىگراید، تا گفته شود فعلاً ـ و شاید تا چندین سال دیگر ـ فکر ما از این جهت آسوده است، زیرا جهان انسانیت با کمبود نفرات روبهرو نیست، بلکه شاید ازدیاد جمعیت در حال حاضر مایهی نگرانى باشد (البته در کشورهاى غیر صنعتى، و نه صنعتى که جمعیت کاملاً در آنها کنترل شده است)!
بلکه عیب این موضوع بیشتر از این نظر است که افراد مجرد در واقع از نظر احساس مسئولیت اجتماعى بسیار عقب هستند، آنها تقریباً به هیچ جامعهاى تعلق ندارند و به افرادى مىمانند که در یک فضاى بیکران در حالت بیوزنى در میان کرات سرگردان باشند!
آنها ممکن است با کمترین چیزى پیوند خود را از آب و خاک خود بریده، فوراً به نقطهی دیگرى پرواز کنند، و یا در صورت ناراحتى با زندگى وداع گویند و از آن چشم بپوشند.
آمار انتحار و خودکشىها به خوبى این واقعیت را روشن مىسازد زیرا طبق این آمار «خودکشى» در میان افراد مجرد به درجات از افراد متأهل بیشتر است.
فرار مغزها بیشتر در میان افراد مجرد که هنوز پیوند زندگى زناشویى با اجتماع کشور خود برقرار نساختهاند دیده مىشود.
بسیارى از جنایتکاران یا مجردند یا یک نوع زندگى شبیه به تجرد دارند. در حقیقت زندگى زناشویى، انسان را از اینکه تنها متعلق به خودش باشد، و هر آن اراده کرد هر نوع تصمیمى دربارهی خود و آیندهی خود بگیرد بیرون مىبرد، و بر اثر احساس مسئولیت در برابر جامعهی کوچکى که نامش «خانواده» است از هرگونه تصمیم خطرناک و غلط باز مىدارد.
این «عدم احساس مسئولیت» و «فقدان پیوند اجتماعى» آثار شوم دیگرى هم دارد که مهمتر از همه به کار نبستن حداکثر نیروها و بسیج نکردن همهی قدرتها در پیشرفت زندگى است، چه اینکه براى ادارهی زندگى یک نفر، آن هم یک نفر که هر طور بر او بگذرد غمى نیست، به کار بستن نیروى زیادى لازم نمىباشد!
همین موضوع است که زندگى مجردان را با رکود و تنبلى، و بىتفاوتى در به دست آوردن امکانات زندگى، و به کار انداختن نبوغ خود، و بىاعتنایى نسبت به حفظ امکاناتى که به دست آوردهاند، مىآمیزد.
و نیز به همین دلیل است که بسیارى از کسانى که در حال تجرد از ادارهی زندگى شخص خود عاجزند، و به صورت سربار اجتماع زندگى مىکنند، و افرادى بىاراده و سست و ولنگار به حساب مىآیند، به هنگام شروع زندگى زناشویى، افرادى مصمم، جدى، با اراده، پُر تحرک و هوشیار از آب در مىآیند اینها همه معجزهی احساس مسئولیت است!
و اینکه در «منابع اسلامى» مىبینیم تأکید شده «روزى به همراه همسر است» نیز شاید اشاره به همین معنی باشد.
و از این نظر افراد مجرد را مىتوان به «چادرنشینان خانه به دوش» تشبیه کرد که، هرگز کوششى براى عمران سرزمینهایى که موقتاً در آن زندگى دارند و به زودى از آن به جاى دیگر کوچ مىکنند، از خود نشان نمىدهند، و در برابر آن بىتفاوتند.
از نظر اخلاقى، افراد مجرد هرگز یک «انسان کامل» نخواهند بود، زیرا بسیارى از مفاهیم اخلاقى از قبیل وفا، گذشت، جوانمردى، عاطفه، محبت، فداکارى و حقشناسى بیش از همه جا در محیط خانواده و زندگى مشترک همسران و فرزندان تحقق مىیابد و کسانى که از این زندگى دورند به این مفاهیم کمتر آشنایى دارند.
درست است که قبول مسئولیت زندگى مشترک زناشویى، انبوهى از مشکلات و مسئولیتها پیش پاى انسان مىگذارد، ولى مگر انسان بدون استقبال از مشکلات و مسئولیتها هرگز تکاملى پیدا مىکند!
مسئلهی پاسخ به نیاز طبیعى جسم و روح، و واکنشهاى نامطلوب روانى و جسمى که بر اثر پاسخ نگفتن به این نیاز قطعى و مسلم پیدا مىشود، خود داستان جداگانهاى دارد که باید جداگانه از آن سخن گفت.
با توجه به این واقعیات غیر قابل انکار، اگر گرایش به «تجرد» و کاهش روزافزون ازدواج را یک فاجعهی اجتماعى بنامیم به هیچ وجه اغراق نگفتهایم.
ولى از طرفى این سؤال پیش مىآید که با این بنبستها، و مشکلات طاقتفرسایى که جوانان در راه این «وظیفهی طبیعى و اجتماعى» دارند چه باید کرد؟ آیا با این زندگى ماشینى و آنهمه عوارضش، با این توقعات بیجا، با این اختلاف فکر پدران و مادران و جوانان، با این وضع تحصیلى و هفت خوانهایش! و با این وضع تهیه کار و مشکلاتش، و با این بىاعتمادى افراد نسبت به یکدیگر باز مىتوان این وظیفهی بزرگ و مقدس را به موقع انجام داد؟
اینهاست که باید دقیقاً مورد بررسى قرار گیرد و بدون حل آنها، حل نهایى این معضلهی اجتماعى ممکن نیست.
نکتهاى که لزوماً در اینجا باید به آن توجه شود این است که وضع نابسامان کنونى ازدواج و مشکلاتش، در واقع چیزى است که خود ما، و اجتماع ما ـ که آن هم هیچ مفهومى جز خود ما ندارد ـ به وجود آوردهایم.
از آسمان بر سر ما نباریده، از زیر زمین سر درنیاورده، ماییم که بر اثر چشم و همچشمىها، ندانم کارىها، پیش داورىهاى نادرست، محاسبات غلط، و گرفتارى در چنگال یک سلسله عادات و رسوم و تقالید کورکورانه زیانبخش، این «بنا» را نهادهایم.
بنابراین، اگر تصمیم بگیریم مىتوانیم این وضع را به هم بزنیم، و طرحى نو بیندازیم، طرحى که بر اساس واقعیات و مفاهیم اصیل زندگى چیده شده باشد نه بر پایهی اوهام و خیالات و تقالید غلط.
نه بنبستى در کار است، و نه معجزهاى لازم است، و نه کار به جاى محالى کشیده است.
1- نتایج و مضرات کاهش ازدواج را بیان کنید.
2- آثار شوم «عدم احساس مسئولیت» و «فقدان پیوند اجتماعى» چیست؟
3- چرا از نظر اخلاقى، افراد مجرد هرگز یک «انسان کامل» نخواهند بود؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی مکارم شیرازی