بخش اوّل: مشکلی به نام ازدواج | ۴
درست است که از وقت طبیعى ازدواج ما مدتها گذشته است ولى ما چگونه مىتوانیم ازدواج کنیم با اینکه: هنوز منزل شخصى نداریم!
هنوز اتومبیل سوارى نداریم!
هنوز شغل پردرآمدى به دست نیاوردهایم!
هنوز پول هنگفتى که جوابگوى هزینههاى سنگین ازدواج، و هدایا و کادوهاى خانم عروس و بستگان و اقوام او باشد ذخیره نکردهایم!
هنوز محل مناسب بزرگ و آبرومندى براى برگزارى جشنهاى ازدواج در نظر نگرفتهایم! هنوز...! و هنوز...!
* ما چگونه با ازدواج دخترمان موافقت کنیم با اینکه:
هنوز یک شوهر ایدهآل، با درآمد کافى، شغل آبرومند، پست خوب، خانه و زندگى، خوش تیپ، فامیلدار و... به خواستگارى او نیامده و هر کس آمده غالباً فاقد یک یا دو تا از این شرایط بوده است!
به علاوه، هنوز جهیزیهی لازم تهیه نکردهایم، و از وسایل منزل، فرش و مبل، یخچال و ماشین رختشویى و سرویسهاى مختلف غذاخورى، اتو و جارو برقى، چرخ خیاطى و... دو سه قلم کسرى داریم!
و البته با این وضع اقدام به ازدواج دختر، جز آبروریزى چیزى نیست! خدا از سر اجتماع ما نگذرد که اینهمه قید و بند بر پاى ما گذارده است...! چه کنیم شرایط سخت و مزاحم محیط، به ما غیر از این اجازه نمىدهد!
***
اینها درد دل ـ یا صحیحتر عذر و بهانههاى بنى اسرائیلى ـ جمعى از جوانان، دختران و پسران، و پدران و مادران، در مورد عدم اقدام به امر حیاتى ازدواج است. دانشمندى مىگوید: «زندگى دو قسمت بیش نیست: نیم اول به امید نیم دوم، و نیم دوم در حسرت نیم اول سپرى مىشود!».
و اگر به جاى کلمهی «امید» کلمهی «رؤیا» به کار بریم شاید عبارت رساتر باشد و بگوییم: نیم اول زندگى در رؤیای نیم دوم، و نیم دوم در حسرت نیم اول تلف مىشود!
نمونهی روشن این موضوع همین مسئلهی ازدواج بسیارى از جوانان ماست؛ نیمى از عمرشان براى به دست آوردن همسر ایدهآل تلف مىشود و نصف دیگر در حسرت ندانم کارىهاى نصف اول.
به هر حال، به این جوانان و به آن پدران و مادران باید گفت این قید و بندهاى غلط و مزاحم را کسى جز خود شما به دست و پاى شما نگذاشته است.
شمایید که یک مفهوم توخالى و صددرصد خیالى براى زندگى زناشویى درست کردهاید، و براى رسیدن به یک سعادت و خوشبختى «خیالى»، سعادت و خوشبختى «واقعى» را از دست مىدهید.
مطمئن باشید این مرزها و خطوطى که براى سعادت خود ترسیم کردهاید هرگز شما را خوشبخت نخواهد نمود، و تمام آزمایشها و تجربهها نیز این حقیقت را ثابت کرده است.
این چشم و هم چشمىها، این تقلیدهاى کورکورانه از یکدیگر، این اصالت بخشیدن به امور غیر اصیل، این عینکهاى گمراه کننده در دید صحیح زندگى، این توقعات پردامنه و بىانتها، این رؤیاهاى کاذب و سرابهاى فریبنده، آرى اینهاست که زنجیرهاى گران بر دست و پاى شما گذارده و شما را از انجام ضرورىترین کار براى یک جوان باز مىدارد!
شما جوانان، شما پدران و مادران اگر کمى تصمیم و اراده و شهامت به خرج دهید و این زنجیرهاى اسارت، اسارت در چنگال وهم و خیال و رؤیا را پاره کنید و این بتها را بشکنید، آنگاه احساس خواهید کرد که چه اندازه آزادى روح، و راحتى پیدا کردهاید و سعادتمند و خوشبخت شدهاید.
راستى شما چه کسى را پیدا مىکنید که در آغاز جوانى خانه و زندگى و همه چیزش جور بوده که چنین توقعى را دربارهی خودتان یا همسرتان پیدا کردهاید، هر کسى را مىبینید غالباً از صفر شروع کرده است. بله آنها که نسل اندر نسل ثروتمند و اشرافى بوده و پول مفتى به چنگ آوردهاند شاید چنین باشند، امّا آنها هم چون غالباً افراد خودساخته نیستند خوشبختانه یا بدبختانه قدرت نگاهدارى اینها را نخواهند داشت.
کارها را سهل بگیرید، همین که شرایط ساده و عاقلانهی ازدواج فراهم شد اقدام کنید.
به عقیدهی ما یک ازدواج بدون پیرایه و سهل و ساده اگر تعجب نکنید حتى با تحصیل هم کاملاً سازگار است، مشروط به اینکه طرفین معنى ازدواج صحیح را درک کنند.
و نیز درک کنند که همه چیز جهان آفرینش تدریجى است و شرایط زندگى بهتر هم تدریجاً فراهم مىگردد و توقعات هم باید همیشه در حدود امکانات باشد.
جوانانى که به دنبال این تشریفات و رؤیاها در بیراههها سرگردانند، گویا فراموش کردهاند آنچه در ازدواج اصالت دارد مسئلهی وجودِ «دو انسان» است که یکدیگر را درک کنند و همچنین مفهوم صحیح زندگى را، و به آن عشق بورزند.
اگر این دو رکن اصلی یعنی این دو انسان با آن درک صحیح وجود داشته باشد بقیه هیچ است و اگر هم وجود نداشته باشد مسلماً بقیه هرگز خوشبختى نمىآفریند.
و به همین دلیل، دستورات عالى مذهب ما براى انجام یک ازدواج صحیح هیچ چیز را، جز وجود دو انسان عاقل (دو همسر) که خواهان زندگى مشترک زناشویى با هم باشند، شرط نمىداند. اما ببینید این مسئلهی ساده به چه روزى افتاده است!
نکتهی جالب توجه اینکه: زندگى سادهی محصلین علوم دینى و طلاب جوان مىتواند الگوى عملى روشنى براى سایر جوانان باشد. (دقت کنید)
تقریباً 99 درصد این آقایان در ضمن تحصیل، اقدام به ازدواج مىکنند و با اینکه برنامههاى درسى در حوزههاى علمى کاملاً سنگین است و تمام وقت آنها را اشغال مىکند چون اساس زندگى در این محیطها با الهام از دستورهاى اسلام، بر «سادگى» است، با همان کمک خرج مختصر که از بیت المال حوزههاى علمى، به آنها داده مىشود، و یا با زراعت و کشاورزى و کار سادهاى که بعضى از آنان در ایّام تابستان دارند، و یا مانند اینها، زندگى خود را در دوران تحصیل با نهایت پاکى و سادگى اداره مىکنند بدون اینکه با عواقب شوم زندگى تجرد روبهرو گردند و از این نظر کاملاً احساس آرامش و خوشبختى مىکنند.
1- زنجیرهایی که بر دست و پای جوانان سنگینی میکند را برشمارید.
2- چرا دستورات عالى مذهب ما براى انجام یک ازدواج صحیح هیچ چیز را، جز وجود دو انسان عاقل (دو همسر) که خواهان زندگى مشترک زناشویى با هم باشند، شرط نمىداند؟
3- چگونه یک ازدواج حتى با تحصیل هم کاملاً سازگار است؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی مکارم شیرازی