بخش اوّل: مشکلی به نام ازدواج | ۷
دربارهی عشق، عظمت و شکوه عشق، و یا جنون و بیمارى عشق، سخن بسیار گفتهاند، و شاید کمتر کلمهاى باشد که این همه تعبیرات مختلف و متناقض دربارهی آن شده باشد.
بعضى از نویسندگان بزرگ گاهى آن را به قدرى بالا بردهاند که گفتهاند:
«عشق، افسر زندگى و سعادت جاودانى است». (نقل از گوتهی آلمانى)
و یا به گفتهی «هزیه»: «عشق، معمار عالم است.»
«توماس مان» از اثر معجزهآساى عشق سخن گفته و معتقد است که: «عشق روح را تواناتر و انسان را زنده دل نگه مىدارد».
عدهاى از فلاسفهی بزرگ شرق، پا را از این هم فراتر نهاده و عقیده دارند: هر حرکت و جنبشى در جهان است ناشى از یک نوع «عشق» مىباشد، حتى حرکات افلاک و کرات عالم بالا!
و البته اگر این کلمه را به معنى وسیع خود ـ یعنى هر نوع کشش و جاذبهی فوق العاده ـ تفسیر کنیم باید گفتار آنها را تأیید کرد، چه جاذبهاى از جاذبهی عمومى نیرومندتر و بنابراین چه عشقى از آن آتشینتر!
در برابر این همه تعبیرات و تفسیرهاى جالب، عدهاى دیگر از نویسندگان و فلاسفه، زنندهترین حملات و اتهامات را نثار «عشق» کرده و آن را تا سرحد یک بیمارى نفرتانگیز تحقیر نمودهاند.
یکى از نویسندگان معروف شرق گوید: «عشق، مانند سل و سرطان و نقرس، بیمارى مزمنى است که آدم عاقل باید از آن فرار کند»!
یک ضربالمثل خارجی نیز میگوید: «عشوه گرىهاى شامپانى عشق است!»
بعضى دیگر همچون «کوپرنیک» دانشمند معروف فلکى که خواسته است در تحقیر خود، جانب عشق را کمى نگه دارد گفته است: «عشق را اگر یک نوع جنون ندانیم لااقل عصارهاى از مغزهاى ناتوان است!»
بالاخره بعضى هم مانند «کارلایل» بىپروا به عشق تاخته و معتقد است: «عشق تنها یک نوع جنون نیست بلکه ترکیبى است از چند نوع جنون!»
این تفسیرهاى فوقالعاده ضد و نقیض را آن هم دربارهی کلمهاى که از متداولترین کلمات در ادبیات و شعر، و حتى سخنان روزمره است، نباید حمل بر تناقض در قضاوت در مورد یک واقعیت معین دانست بلکه این اختلاف، در واقع، از اختلاف در زوایهی دید قضاوتکنندگان سرچشمه مىگیرد.
یعنى هر یک از این نویسندگان و دانشمندان در واقع یکى از چهرههاى عشق را که شاید در زندگى خود بیشتر با آن مواجه بوده است مورد بحث قرار داده، در این صورت باید اعتراف کرد که:
اگر منظور از عشق یک کشش و جاذبهی نیرومند و خارقالعاده میان دو انسان، یا به طور کلى دو موجود (اعم از انسان، حیوان، گیاه و موجود بىجان) در مسیر یک هدف عالى بوده باشد چه از آن بالاتر تصور مىشود!
زیرا قدرت خلاقیت آن بقدرى عجیب است که مىتواند هر مانعى را تحتالشعاع خود قرار دهد و به سرعت همهی موانع را در مسیر تکامل پشت سر بگذارد.
تمام تحسینهایى که از عشق شده به خاطر همین خلاقیت و نیروى عظیم و بىنظیر آن است. چنانکه مىدانیم بسیارى از عالىترین شاهکارهاى ادبى، معمارى، و هنرى به معنى واقعى تحت چنین جاذبهاى به وجود آمده است.
اما اگر منظور از عشق، جاذبه و کشش نیرومندى باشد که دو انسان را به گناه، آلودگى، و سقوط در لجنزار عصیان و فحشاء بکشاند، هر چه در مذمت آن گفته شود کم است؛ زیرا لکههاى ننگ آن، چنان پررنگ و ثابت است که به این آسانى پاک شدنى نیست!
و اگر منظور آن جاذبه دیوانه کنندهاى باشد که عقل را به کلى ویران کرده، از کار مىاندازد، و انسان بر اثر آن دست به هر کار جنونآمیزى مىزند، هر چه دربارهی تحقیر آن نیز گفته شود بهجاست.
و به گفتهی «استاندال» نویسنده فرانسوى: «در قضایاى مربوط به عشق، فاصلهی میان پاکى و خطا فقط یک بوسه است!»
خلاصه، عشق از دریچههاى دید مختلف، چهرههاى فوقالعاده گوناگون دارد؛ بنابراین، هم ستایشهاى آن و هم تحقیرهاى آن هر دو بهجاست.
موضوعى که در اینجا توجه به آن براى همهی جوانان پاکدل نهایت ضرورت را دارد این است که امروز در زیر لفافهی زیبا و شاعرانهی عشق چه جنایتها و تبهکارىها که نمىشود، و چه آلودگىها که به نام عشق مقدس انجام نمىگردد!
هر آلوده دامن هوسباز و شهوترانى خود را در لباس عاشق صادق که به اصطلاح «گواهش دل چاک چاک اوست» و در دستش «جز این سند پاره پاره نیست!» جا مىزند.
هر فریبکار دو روى دیو صفت که نظرى جز اشباع شهوات سرکش حیوانى خود ندارد در زیر همین «ستار» و با استفاده از شاخ و برگها و توصیفهاى شاعرانهی همین کلمه، به مقاصد شوم شیطانى خود جامهی عمل مىپوشاند و به همین دلیل پس از آنکه اهداف کثیف او صورت گرفت، ماسک از چهرهی واقعى او برداشته مىشود، آنچه را گفته بود همه و همه را فراموش مىکند، درست مانند ظرف بزرگ آبى که یک مرتبه آن را وارونه کنند قطرهاى از آن عواطف پاک و عشقهاى آتشین و سوزان باقى نمىماند، و اثرى از آن قلب لبریز از محبت، و چشمهاى بیمار از بیمارى عشق، و هزاران ادعاى دیگر دیده نمىشود.
آنگاه معشوق فریب خورده و پشیمان مىماند با یک دنیا اندوه و حسرت و غم!
جوانان باید شدیداً و با دقت هرچه بیشتر مراقب این «مدعیان دروغین عشق» باشند.
این مدعیانى که سرمایهاى جز دروغ و فریب و خدعه ندارند و چه بسا قلب مملو از عشق سوزان خود را در آنِ واحد در چندین جا گرو گذاشتهاند! و با هزار تزویر و نیرنگ همه جا خود را عاشقى صادق و یکهشناس! قلمداد نمودهاند.
باید توجه داشته باشند، که از این قماش افراد در محیط امروز، بسیار زیادند؛ همینها هستند که گاه وقاحت را به جایى مىرسانند که مثلاً نامهی واحد مملو از دروغها را کپیه کرده در آنِ واحد براى چند دختر مىفرستند و در همه جا لباس «عشق مقدس» بر تن کرده تمام قامت خود را در آن فرو بردهاند، ولى در زیر این نام، هزارگونه جنایت مرتکب مىشوند.
نه تنها دختران جوان بلکه پسران نیز باید مراقب این دامهاى گوناگون که به نام «عشق پاک» بر سر راه آنها نهاده مىشود باشند؛ دامهایى که پس از افتادن در آن غالباً رهایى وجود ندارد، و کفارهی یک لحظه غفلت، و خوشبینى بیجا، و تسلیم الفاظ ریاکارانهی توخالى شدن را گاهى در یک عمر هم نمىتوان داد.
مخصوصاً کسانى که از نظر «محبت» کمبودى دارند و در «محرومیت» به سر بردهاند، خیلى زود تسلیم این اظهار عشقها و محبتها مىشوند، و همین محرومیتها سبب مىگردد که زود فریب بخورند و به دام افتند، اینها باید بیش از دیگران مراقب باشند.
در بحث آینده تحت عنوان «خطرات عشق» مطالب لازم دیگرى را با شما در میان مىگذاریم که مکمل این بحث است.
1- تمام تحسینهایى که از عشق شده به خاطر چیست؟
2- چگونه عشقی شایسته تحقیر است؟
3- چه افرادی خیلى زود در دامی به نام «عشق پاک» میافتند؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی