انسانها در مقابل این هشدارها نیز واکنشهای متفاوتی دارند، و از همین روی، به آنها مهلت داده میشود تا تدریجاً بیشتر تنبیه یابند و زمینهی بهتری برای بازگشتشان به سوی خدا فراهم شود، و توبه و تضرع، باعث تقرب آنها گردد، یعنی کمبود و نیاز خودشان را به خدا بهتر درک کنند و بهطور کلی زمینهی بندگی فراهمتر شود.
در بعضی از آیات آمده است: فَلَوْلا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا؛[1] یعنی این عامل نیز که از سَرِ ما و به منظور زمینهسازی برای تقرب و تکامل آنها ایجاد شده بود، در بسیاری از مردم مؤثر واقع نشد و حتی کار به جایی رسید که آنها لجاجت کردند و بیشتر به همین امور دنیا دل بستند و از خدا دور شدند: «وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ علت اینکه اینها تضرع نکردند و به سوی خدا برنگشتند این بود که دلهایشان قساوت پیدا کرده بود و به تعبیر قرآن کریم مانند سنگ (کَالْحِجارَة)[2] شده بود، و دیگر سخن حق در آنها نفوذ نمیکرد، تا آنجا که در مقابل انبیا، پنبه درگوش میگذاشتند تا سخن آنان را نشنوند! در اوائل سورهی «یس»، خداوند فرموده است:
إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُمْ مُّقْمَحُونَ *... وَ سَواء عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ،[3] و وقتی کار به اینجا میرسد، دیگر استحقاق مدد الهی را از دست میدهند.
گاهی از این نیز فراتر میروند، و نه تنها خودشان استحقاق مراتب نازل سعادت را از دست میدهند، بلکه باعث گمراهی و بدبختی دیگران هم میشوند؛ چنانکه حضرت نوح عرض کرد:
إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَكَ وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً كَفَّاراً؛[4] خدایا من قریب هزار سال اینها را دعوت کردم و انواع و اقسام انذار و تبشیر را در حق آنها اِعمال کردم، اما نهتنها هیچ سودی به آنها نبخشید، بلکه زمینهی گمراهی دیگران را هم فراهم کردند، و دیگر امید اینکه از نسل ایشان هم انسان صالحی پدید بیاید وجود ندارد:
وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً. کار که به اینجا میرسد، عذابهای دسته جمعی و عمومی نازل میشود، و چنانکه قبلاً گفتیم، بخشی از شرور این عالم را چنین عذابهایی تشکیل میدهد. در نقطهی مقابل، کسانی هم هستند که مراتبی از سختیها موجب بیداری و تنبهشان میشود، یا لااقل کمتر به طرف گناه و عصیان و کفر و الحاد میروند:
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ.[5]
پس از آنکه دانستیم که تدبیرهای الهی در این عالم شامل این حوادث تلخ هم میشود و این شرور هم در واقع جزو تدبیرهای خداوند، و به یک معنا جزو نظام احسن است، لیکن نه بالاصاله بلکه بالتبع یا بالعرض، آن وقت سؤال مطرح میشود که یک مؤمن عادی که نه آنچنان شقاوت در او تثبیت شده و نه سعادت، در قبال خیرات و نعمتهای عالم و نیز در قبال شرور و بلایا و ناهنجاریها چیست؟
با توجه به نکتههای پیش گفته روشن شد که نعمتهای این عالم، عطایای الهیاند؛ چه در بدن خود فرد، چه در روحش، چه در خانوادهاش، چه در محیط زندگیاش، و چه در کل نظام هستی. بندگی ما اقتضا دارد که تنها با اذن الهی در این نعمتها تصرف کنیم و از آنها برای سعادت و تکاملمان بهره ببریم، و طبعاً حق نداریم آنها را از بین ببریم، یا از آنها سوءاستفاده کنیم، یا مانع استفادهی دیگران از آنها شویم؛ زیرا همهشان براساس حکمت الهی ایجاد شده و نشانهی لطف و مرحمت خداوندند؛ پس اگر کاری کنیم که این نعمتها تضعیف شوند، یا از بین بروند، مسئول خواهیم بود.
نکته شایان توجه این است که استفادهی مطلوب از نعمتهای الهی، که مصداق «شکر نعمت» است، موجب برکت و افزایش نعمتها میشود، و متقابلاً سوءاستفاده و کفران نعمت، مقتضی محرومیت و مجازات شدید خواهد بود:
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ.[6]
بنابراین در مواجه با نعمتهای خداوند در این عالم، اصل این است که انسان آنها را بهخوبی بشناسد؛ شکرشان را بهجا آورد؛ از آنها حسناستفاده کند؛ و باعث تضییع آنها برای خودش یا برای دیگران نشود. همچنین متقابلاً از پیدایش عوامل شر و فساد و بیماریهای سخت جلوگیری کند و مانع شیوع و گسترش آنها شود.
این یک جنبهی قضیه است که ما نعمتهای خدا را تضییع و تفویت نکنیم؛ چه نعمتهای خودمان را و چه نعمتهای دیگران را. اما جنبهی دیگر آن مربوط به واکنش قلبی و اعمال جوانحی ماست، که آیا باید در دلمان به آفات و رنجها و بلاها و ناهنجاریها و حتی جنایات دیگران راضی باشیم؟ و چگونه میتوانیم بین نگرانی از درد و رنجها و مصیبتها با رضایت به تقدیرات الهی جمع کنیم؟
این سؤال برحسب اختلاف مراتب معرفت و نگرش انسانها نسبت به خدا و جهان، و نیز بر حسب اختلاف مراتب کمال روحی و معنوی انسانها پاسخهای متفاوتی خواهد داشت. توضیح اینکه، بعضی از دینداران تنها پیدایش اصل جهان و مبادی امور را به خدای متعال نسبت میدهند و آثار طبیعی و انسانی را معلول فاعلهای مادی و انسانی میدانند که خدای متعال در پیدایش آنها تأثیر حقیقی ندارد و نسبت دادن آنها به خدا تنها به لحاظ آفریدن فاعل آنها، و حداکثر، اذن تکوینی در تأثیر فاعلها و مانع نشدن از تأثیر آنهاست. شاید بتوان گفت که اکثر معتقدان به خدای یگانه نیز برای خدا در پیدایش امور طبیعی و امور اختیاری جن و انس قائل نیستند و به نوعی «تفویض» اعتقاد دارند. برای چنین کسانی طبیعی است که از حوادث ناگوار ناراضی باشند و تقدیر الهی را تنها به تقدیر علمی و مانند آن تأویل کنند که مستلزم تأثیر حقیقی الهی در پیدایش آن پدیدهها نباشد.
در برابرِ این دسته از معتقدان به خدا، دستهی دیگری قرار دارند که به نوعی از «جبر» معتقدند و تأثیر فاعلهای دیگر را در حد ابزار کار میپذیرند.
بین این دو گرایش تفریطی و افراطی، نظریهی معتدل و در عین حال ذومراتبی قرار دارد که در لسان روایات «امر بین الامرین» نامیده شده که هم قائل به تأثیر حقیقی برای ارادهی الهی در همهی پدیدههاست هم به فاعلهای متعدد در طول یکدیگر برای مخلوقات، و نیز به تأثیر فاعلهای معدّ و شرایط و موانع اعتقاد دارد. درک کامل این نظریه، نیازمند قوت عقل و عمق تفکر و نیز نیازمند هدایت و توفیق الهی است، و در پرتو این نظریه است که «توحید افعالی» تفسیر صحیحی مییابد؛ تفسیری که موافق آیات فراوانی از قرآن کریم و روایات شریف، و نیز مدعای عارفان حقیقی و اهل کشف و شهود است. محور این دسته از اختلافنظرها در واقع، معرفت و شناخت انسان نسبت به خدای متعال و ارتباط وجودی او با مخلوقات و بهخصوص فاعلهای مختار است.
دستهی دیگر از عوامل اختلاف، مربوط به تفاوت مراتب کمال نفس و ظرفیتهای آن است. توضیح اینکه، روح انسان، چنانکه پیشتر نیزاشاره شد، در آغاز، همسطح روح حیوانات است و شادی و رضایت و خشنودیاش کاملاً به لذتهای مادی و حیوانی زودگذر بستگی دارد. تدریجاً با رشد قوای عقلی، دایرهی شادی و رضایت انسان گسترش مییابد و بعضی از درد و رنجها هم مورد رضایت او واقع میشود، چنانکه به خوردن داروی تلخ برای بهبودی از بیماری، و حتی قطع بعضی از اعضا برای تداوم زندگی رضایت میدهد، و گاهی این رضایت به حدی شدت مییابد که تحمل درد و رنج را آسان میکند و برای تهیهی داروی تلخ و بریدن عضو معیوب حاضر میشود هزینههای سنگین بپردازد.
ایمان به آخرت و حیات ابدی، خود، مرتبهی کمال نفس را عالیتر میکند و ظرفیت بیشتری برای تحمل دردها و رنجها و ناگواریها در جهت نجات از عذاب ابدی و نائل شدن به نعمتهای زوالناپذیر بهشتی فراهم میکند. گاهی بعضی از تجلیات الهی و درک رضوان پروردگار، چنان دوست خدا را تحتتأثیر قرار میدهد که تحمل هر مصیبتی را در برابر آن ناچیز، و بلکه به یک معنا، مطلوب میسازد؛ همانگونه که در حالات انبیا و اولیای الهی(ع) آمده است، و به ویژه از حضرت سیدالشهداء(ع) نقل شده که روز عاشورا در آخرین لحظات زندگی زبانش به این مضمون مترنّم بود که:
تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّاً فی هَواکا
وَ أیْتَمْتُ الْعِیالَ لِکَی أراکا[7]
حاصل آنکه، روح انسان در اثر تکامل دارای لایههای جدیدی میشود، و در نتیجه میتواند در آنِ واحد، بین احساس مادی و درک درد و رنج بدن با یک یا چند نوع حالتِ روحیِ برتر (اعم از مطلوب و نامطلوب یا شادی و اندوه) جمع کند؛ مگر اینکه در یکی از این لایهها متمرکز شود و توجهی به لایههای دیگر نداشته باشد، که در این صورت تنها حالت مناسب با آن لایه را درک خواهد کرد.
بنابراین آنچه گذشت، ما اولاً باید بکوشیم که تکالیف عملی و واجب و حرام شرعی را رعایت کنیم و نگران تقدیرات الهی نباشیم. نمونهی بارز اهتمام به تکالیف شرعی، حضرت امام (رض) بود که در طول سالها مبارزه، روزبهروز این معنا در ایشان بیشتر ظهور مییافت، و حوادث تلخ و شیرین در اراده ایشان تأثیری نداشت، و فقط در این فکر بود که ببینند در هر حالی وظیفهشان چیست تا به آن عمل کنند.
از جمله وظایف شرعی حفظ نعمتهای خداست که ما حق نداریم بگوییم حالا که ویروس کرونا آمد و آب از سر گذشته است، چه یک نی چه صد نی! بلکه در هرحالی باید انجام انجام کرد؛ در حد وجوبش به مقتضای وجوب، و در حد استحبابش به مقتضای استحباب.
این وظایف، مربوط به عمل جوارحی است؛ لیکن در دل هم باید بکوشیم به تقدیرات الهی راضی باشیم و هیچ گلهای از این تقدیرات نداشته باشیم، هر چند موجب ناراحتیها و مصیبتهایی برای خود و دیگران باشد؛ و این یکی از مشکلترین صحنههای عبودیت است که از یک سو به انجام تکلیف اهتمام داشته باشیم، و از سوی دیگر به حوادثی که طبق تقدیر الهی واقع میشوند قلباً رضا دهیم. البته همهی افراد قدرت جمع بین تکالیف، تحمل درد و رنجهای مادی دنیوی، و رضایت قلبی به مقدرات الهی با درجات مختلف را ندارند. رضایت داشتن، شادی، و حتی استقبال از مصیبتهای سنگین، مخصوص کسانی است که به درجات عالی ایمان رسیده باشند.
البته ما باید سعی کنیم تکلیف را هرچه بهتر بفهمیم، و خدای ناکرده هوای نفس و علاقه به پست و مقام و جلب رضایت مردم در تشخیص آن اثر نگذارد. در عمل شخصی خودمان نباید هیچ وقت تحتتأثیر احساسات و عواطف بازدارنده قرار گیریم، بلکه باید تمرین کنیم که همیشه بر احساساتمان حاکم و غالب باشیم. اما نسبت به دیگران، باید عواطف انسانی دلسوزانه داشته باشیم و احیاناً برای مشکلات و رنج آنها اشک بریزیم: «دل میسوزد و اشک جاری میشود، ولی چیزی برخلاف رضای خدا نمیگویم».[8] از جملهی این وظایف، حفظ نعمتهای خدا برای خود و دیگران، و جلوگیری از فسادها در شهر و خانواده و جامعه است. تکالیف مختلفی هست که باید خوب بشناسیم و عاقلانه و به دور از افراط و تفریط و وسواسهای جاهلانه به آنها عمل کنیم و در قبال آنچه واقع میشود به تقدیر الهی راضی باشیم؛ مخصوصاً با توجه به اینکه ارادهی حکیمانهی الهی به آنها تعلق گرفته تا زمینهی درک فیوضات بیشتر و رسیدن به مراتب بالاتری از کمال و رحمت و قرب الهی فراهم شود. به عبارت دیگر، از این جهت که این حوادث جزئی از نظام احسن و تدبیر حکیمانهی الهی در جهان است، نه تنها ناراحت نباشیم، بلکه خوشحال هم باشیم، و این کار بسیار مشکلی است و در سایهی دعا و توکل و تضرع به درگاه الهی و توسل به اولیای خدا آسان میشود.
وفّقنا الله وإیاکم إن شاء الله.
1- واکنشهای متفاوت انسانها در برابر بلاهاى هشداردهنده را مختصراً بیان کنید.
2- وظیفهی ما در برابر نعمتهای الهی چیست؟
3- یکی از مشکلترین صحنههای عبودیت کدام است؟
[1]. انعام، ۴۳.
[2]. بقره، ۷۴.
[3]. یس، ۸ـ۱۰.
[4]. نوح، ۲۷.
[5]. سجده، ۲۱.
[6]. ابراهیم، ۷.
[7]. «همهی خلایق را در هوای رسیدن به کوی تو رها کردم و به کناری نهادم، و به یتیمی و بیسرپرستی زن و فرزندانم، برای دیدن روی تو رضایت دادم».
[8]. مضمون کلامی از پیامبر اکرم(ص) هنگام مرگ فرزند هجده ماههاش، جناب ابراهیم. حضرت وی را بسیار دوست میداشت، و در مقام پاسخ به اعتراض برخی از اصحاب، در قبال گریه در فراق فرزندشان چنین فرمودند.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمّدتقی مصباح یزدی