فصل دوّم: نبوت
حقیقت وحی چیست؟ ما که حقیقت وحی را نمیدانیم چگونه پیامبران را تصدیق نمائیم؟
چرا خداوند ملائک را مستقیماً برای هدایت انسانها نفرستاد؟
در جواب این سؤال باید توجه داشته باشیم که این پرسش فقط برای تکمیل معرفت، و آگاهی بیشتر به حکمت الهی میتواند بجا باشد و بصورت اعتراض و به عنوان حق سؤال داشتن، منطقی و قابل توجیه نیست زیرا خداوند متعال عز اسمه مسئول کسی نیست و همه مسئول او میباشند *لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ[1]*
که از این جمله- انشاء باشد یا اخبار- عدم صحت سؤال از افعال او استفاده میشود.
گفته نشود که چگونه اخبار است و حال آنکه هزارها مردم به کارهای خدا اعتراض و از وجه افعال او میپرسند.
زیرا در پاسخ گفته میشود بنابر اینکه اخبار باشد مفاد این خواهد بود که سؤال و پرسش حقیقی که سائل بتواند و حق داشته باشد مسئول را در مقام پاسخگوئی و جواب قرار دهد صورت خارجی پیدا نمیکند. بنده کجا و خالق بزرگ جهان کجا (ما للتراب و رب الأرباب).
بلی صورت سؤال که حاکی از جهل و خودخواهی و غرور بشر است پیدا میشود اما این سؤال از شخصی که بر کرسی سؤال نشسته باشد و مسئول را در موقف بازخواست و استیضاح قرار بدهد نیست بشر روی عجز خود یا اینکه میخواهد همه چیز و همه جریانها مطابق هواها و ملائم با طبع او باشد- با اینکه در این امور نیز همیشه تشخیص او صواب نیست و همان مصداق
*عَسَی أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ
وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[2]*
اظهار نظر میکند که البته از حد استعداد عقل و فهم او خارج است و نمیتواند کارهای خدا را زیر سؤال ببرد.
ولی برای ازدیاد بصیرت و معرفت و کسب ایمان و یقین بیشتر پرسش و سؤال جائز است و در حدیث است: «ان دائکم الجهل و دوائکم السؤال».
سؤال برای دانستن و آگاهی موجب رفع پردههای جهل و نادانی میشود.
پیغمبران خدا و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین از سؤال افرادی که در مقام کسب علم و معرفت بودند استقبال میکردند و بیشتر بدون سؤال مطالب مهم را مطرح میفرمودند و حقائق عالیه را بیان میکردند.
همه وظیفه دارند که از علماء و بزرگان و از رجال الهی بپرسند و به وسیله سؤال از آنها پردههای جهل را از پیش روی خود بردارند آن بزرگواران نیز در کمال شفقت و مهربانی آنچه را در حقایق علمی و معرفتی باید بیان کنند بیان فرمودهاند و از همگان دستگیری نمودهاند و چنانکه در عالم تکوین و اعطاء نعمتهای مادی قدم به قدم بشر جلو برده شده هر لحظه و هر دم مشمول نعمتی جدید و رحمتی تازه واقع شده است در این مورد نیز جهل ما را مرتفع و به رفع پردههای جهل و نادانی از دلها همت گماشتهاند.
و چنانکه جسم ما را غذا روزی فرمودهاند روح ما را نیز غذا بخشیده و همه از فیض رزّاقیت خدا در امور مادی و معنوی بهرهمند میباشند. وقتی اینگونه سؤالها با اینگونه بینش مطرح شد جوابهای شافی و کافی از آن دریافت خواهد گردید.
و امّا اصل این سؤال ظاهراً به چند جهت پیش آمده است:
یکی اینکه ربط انسان را با خدا با ملاحظه حال خود و قیاس بخودشان و سایر افراد عادی نمیتوانستند باور کنند و چگونگی حقیقت این ربط و حقیقت وحی بر آنها پنهان بود چنانکه بر دیگران نیز پنهان است.
دوّم اینکه گرفتاری انسان را به عوارض عالم طبیعت بویژه نیازمندیهای مشترک بین انسان و حیوان مثل خوردن و نوشیدن و خوابیدن و غیر آن را مناسب با مقام رسالت و سفارت الهی نمیدانستند.
قرآن از قول آنها میفرماید:
*مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ[3]*
اینان گمان میکردند که باید پیمبران در این عوارض با دیگران فرق داشته باشند و غذا و خوراکشان مادی نباشد یا خوراکیها و نوشیدنیهای خاصی باشد که افراد عادی به آن دست نیابند لذا چنانکه قرآن مجید میفرماید میگفتند:
*مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ[4]*
یعنی این نیست مگر بشری مانند شما میخورد از آنچه شما میخورید و مینوشد از آنچه شما مینوشید.
چنانکه برخی از اینها که سطح فکر پائینتر داشتند گمان میکردند اولی و سزاوارتر به پیامبری زورداران و متنفذین و رؤسای قبایل و مترفین و متنعمین میباشند لذا میگفتند:
*لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ[5]*
اینان به معیارهای واقعی و اینکه ارزش انسان به فضائل نفسانی و کمالات و صلاحیتهای معنوی و اخلاقی است توجه نداشتند.
سوم، مخالفت با پیامبران بود که چون میدیدند در برابر دعوت آنها حرفی ندارند و نمیتوانند دعوت آنها را ردّ کنند و یا معجزاتشان را انکار نمایند این شبهه را میآوردند و شاید این آیه شریفه:
*إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِیدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَآؤُنَا[6]*
مثال همین مردم بوده است چنانکه از این آیه:
*أبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ[7]*
هم استفاده میشود که انگیزه آنها استکبار و گردنکشی بوده است.
در حالی که در همه جا و همه جوامع رسم متابعت از بشر متدوال بود و همه رؤسای قبایل متبوع بودند در مورد رسولان خدا میگفتند آیا یک نفر بشری از خودمان را متابعت کنیم. معلوم است این کلام گفتار رؤساء بوده است که رسالات انبیاء را با استضعاف و استبداد خود منافی میدیدند.
به هر صورت هر کدام از این جهات منشاء این اشکال باشد ما از آن چند جواب میدهیم:
1. درک نکردن حقیقت وحی و چگونگی ربط انسان با عالم غیب دلیل عدم امکان و وقوع این ربط نمیشود این یک اتصال است و یک ربط است که حاصل میشود و رسالات انبیا بر آن دلالت دارد و معجزاتشان نیز گواه آن است.
ما میبینیم در خواب گاه انسان با گذشته و آینده و شرق و غرب مرتبط میشود و فواصل زمانی و مکانی از میان میرود و معلوماتی انسان کسب میکند اما چگونگی این ربط و اتصال و حقیقت آن نامفهوم است اما نمیتوانیم اصل این اتصال را منکر شویم.
وحی و ارتباط نبی با عالم غیب ثابت است اما حقیقت آن بر بشر معلوم نیست بنابراین نمیتوان این ارتباط را چون برای همگان و اکثریت اتفاق نمیافتد یا چون حقیقت آن بر ما مکشوف نیست انکار کرد. ربط انسان با عالم غیب هم مثل مسئله ربط حادث و قدیم است که هست اما چگونه است؟ حقیقت آن بر ما نامعلوم است.
اگر بگویند ما این ربط را قبول داریم اما برای غیر انسان از ملائکه امکانپذیر است و لذا بسیاری از آنان میگفتند ملائکه باید این ارتباط و سفارت را عهدهدار باشند.
جوابش این است که ملائکه نیز مثل انسان مخلوق هستند و ارتباط آنها با عالم اعلی از خودشان مثل ارتباط انسان برای ما متصور نیست : ان الملا الاعلی یطلبونه کما تطلبونه انتم [8]
علاوه بر اینکه ارتباط بشر با ملائکه نیز یک امر غیر عادی است و حقیقت آن نیز نامفهوم است خواه یکفرد به عنوان رسول با آنها مرتبط شود و خواه تمام افراد با همه یا یکی از آنها که حامل وحی میباشند ارتباط پیدا کنند مگر اینکه ملائکه در عوارض و مقومات انسانی ظاهر شوند که در اینصورت باز هم ارتباط انسان با عالم غیب خواهد بود.
حاصل اینکه این عدم درک حقیقت وحی و اختصاص آن به افراد نادری که انسان مافوقند نه مافوق انسان، صحت رسالت و سفارت بشر را از جانب خدا نفی نمینماید.
2. ملائکه اگر ملک باشند و بنا باشد با حفظ همان جهات ملکوتی خود اداء رسالت نمایند ارتباط آنها در عالم ظاهر و شهادت با هر انسانی ممکن نیست مگر اینکه واجد لباس بشری و خصایص انسانی گردند که باز اشکال عود میکند و لذا در قرآن مجید میفرماید:
*وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُون[9]*
و اگر بگویند فرشته بطور پنهانی با هر کس ارتباط پیدا کند و وحی را به او برساند، جوابش این است که این موجب هرج و مرج میشود زیرا هر کس ممکن است سخنی بگوید و ادعائی کند و آن را مستند به وحی خاص به خود بشمارد و مفاسد و معایب دیگر از آن پیدا خواهد شد.
3. فرستادن پیغمبران بدیهی است برای راهنمائی بشر است باید تا ممکن است این برنامه چنان پیاده شود که این غرض بیشتر و بهتر فراهم شود و الّا نقض غرض خواهد شد.
بدیهی است که فرستادن پیغمبر از جنس خود مردم از جهات ذیل برای تامین این غرض مناسبتر است:
الف- پیغمبران علاوه بر آنکه رسالت خدا را میرسانند با عمل نیز مردم را راهنمائی و شخصا رسالتی را که دارند در بین مردم پیاده مینمایند تا رفتارشان نمونه عملی و الگو باشد و این مقصد با اینکه از جنس خود بشر باشند و عوارض و حوائج بشری را داشته باشند امکانپذیر خواهد بود.
مردم دوست میدارند نمونههای عملی را ببینند و افراد صالح و شایسته و فداکار اگرچه حرف کم بزنند با عملشان بیشتر مردم را تحت نفوذ خود و رهنمودهای خود قرار میدهند چنانکه میبینیم یکی از علل عمده پیروزی سریع و گسترده پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهو آله همان اخلاق حمیده و التزام آن حضرت به عمل به احکام خدا و نظامات اسلام بود.
ب- برگزیدن پیغمبر از خود مردم موجب انس و گرایش مردم به او خواهد شد و بین او و دیگران یک حال عادی و روابط عادی برقرار میشود با آنها معاشرت و مجالست می نماید و از آنها همسر میگیرد و ... ، در حالیکه اگراز ملائکه باشد این فائده که اسوه و نمونه باشند وجود پیدا نمیکند.
در قرآن مجید میفرماید:
*وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُواْ إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی إِلَّا أَن قَالُواْ أَبَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَّسُولاً[10]*
در این دو آیه به این نکته مهم اشاره شده است که باید پیغمبر از خود جامعه باشد و اگر در زمین فرشتگان مسکن داشتند برای آنها از ملائکه پیامبر میآمد.
همچنین میفرماید: *هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ[11]*
و بلکه منّت بر مؤمنین میگذارد که میفرماید:
*لقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ[12]*
و در آیه دیگر میفرماید:
*لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ[13]*
بنابراین وقتی در بین انسانها افرادی باشند که شایسته مقام رسالت و تحمل وحی و سفیر خدا بودن و وساطت بین خدا و خلق را داشته باشند حکمت خدا اقتضا مینماید که پیامبران خود را از میان خود انسانها برگزیند و اگر از غیر انسانها و از فرشتگان باشد فوائد مهمی که در بعثت انبیاست تأمین نمیشود.
اگر تمام لشکرهای دنیا و جنود غیبی بر سر بنیامیه ریخته بودند این چنین که حسینعلیهالسلام با امتناع خود از بیعت با یزید و قبول آن همه مصائب، آنها را پایمال کرد و شکست داد، یزیدیان رسوا نمیشدند و شکست نمیخوردند و این چنین حق ظاهر و باطل آشکار نمیگردید.
[1] سوره انبیاء، آیه 23
[2] سوره بقره، آیه 216
[3] سوره فرقان، آیه 7
[4] سوره مؤمنون، آیه 33
[5] سوره زخرف، آیه 31
[6] سوره ابراهیم، آیه 10
[7] سوره قمر، آیه 24
[8] بحارالانوار، ج 66، ص 292
[9] سوره انعام، آیه 9
[10] سوره اسراء، آیه 94
[11] سوره جمعه، آیه 1
[12] سوره آلعمران، آیه 164
[13] سورهتوبه، آیه
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت