فصل دوّم: اصول چهارگانه اخلاق از نظر قدما | ۱
نخست باید دورنمایی از اصول علم اخلاق از دریچهی افکار بزرگان این فن را از نظر بگذرانیم و مسیر بحثهای آنها بطور اجمال در این علم مورد دقت و بررسی قرار گیرد.
علمای اخلاق، اصول فضایل اخلاقی را در چهار اصل خلاصه کردهاند:
1ـ حکمت.
2ـ عفت.
3ـ شجاعت.
4ـ عدالت.
آنها معتقدند هریک از این چهار اصل حد وسطی است در میان افراط و تفریط قوای نفسانی و غرایز، و به این ترتیب رذائل اخلاقی در دو طرف آنها قرار دارند و لذا در برابر هر فضیلتی دو صفت رذیله ذکر کردهاند به این ترتیب:
1ـ حکمت که عبارت است از اعتدال در تشخیص و درک واقعیات آنچنانکه هست؛ و در مقابل آن در طرف افراط «جربزه ودهاء» یعنی فعالیت بیش از اندازهی قوهی ادراک و تکیه بر احتمالات و تشکیکات کردن و عدم ثبات بر نظریات صحیح، و در طرف تفریط «بلاهت» و کودنی است.
2ـ عفت که عبارت است از اعتدال در اعمال شهوات و بهرهبرداری صحیح از امیال و غرایز؛ و نقطهی مقابل آن در طرف افراط «حرص و شره»، و در طرف تفریط «خمود» است.
3ـ شجاعت که عبارت است از اعتدال در قوهی غضب و ترسیدن از آنچه باید ترسید و نترسیدن از آنچه نباید ترسید؛ و نقطهی مقابل آن در طرف افراط «تهوّر» و بیباکی، و در طرف تفریط «جُبن» و ترس است.
4ـ عدالت که عبارت است از پیروی نیروی شهوت و غضب از نیروی عقل و کنترل صحیح آنها در راه اصلاح و سعادت؛ و نقطهی مقابل آن در طرف افراط «ظلم»، و در طرف تفریط «انظلام و تحمل ظلم» است.
آنها از یک نظر رذایل اخلاقی را غیر متناهی دانسته در حالی که فضائل اخلاقی که حد وسط و نقطهی اعتدال است یک مرحله بیشتر ندارد و لذا آن را تشبیه به مرکز دایره که یک نقطه بیشتر نیست و رذائل را تشبیه به نقاط نامتناهی که در اطراف دایره فرض میشوند نمودهاند.
گاهی نیز آن را تشبیه به خط مستقیم در میان دو نقطه کردهاند که همواره یکی است، در حالی که خطوط کج و منحنی در میان دو نقطه بینهایت میباشد.
از محقق طوسی، خواجه نصیرالدین و جمعی دیگر از محققان نقل شده که منظور از «صراط» که وصف آن در اخبار آمده: «اَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَاحَدُّ مِنَ السَّیْفِ؛[1] از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است»، همین «اعتدال اخلاقی» است.
بعضی دیگر از بزرگان علم اخلاق این موضوع را چنین تفسیر کردهاند که: چون وضع جهان دیگر در حقیقت تجسمی از وضع این جهان میباشد ممکن است آن «صراط» تجسمی از همین اعتدال ملکات اخلاقی در این دنیا بوده باشد.
اکنون باید دید این اصول چهارگانه از کجا بدست آمده است؟
علمای اخلاق در پاسخ این سؤال میگویند: نفس انسان دارای سه قوه است:
1ـ قوهی تشخیص و ادراک.
2ـ قوهی جلب منافع یا «جاذبه» و به عبارت دیگر «شهوت» (به معنی وسیع کلمه).
3ـ قوهی دفع ضرر یا «دافعه» و به عبارت دیگر «غضب».
اعتدال هریک از این سه قوه یکی از فضائل اخلاقی را تشکیل میدهد که به ترتیب حکمت، عفت و شجاعت نامیده میشوند.
و اگر دو قوهی شهوت و غضب در اختیار قوهی تمیز و ادراک قرار گیرد «عدالت» حاصل میگردد.
به عبارت دیگر، تعادل قوای سهگانهی مزبور هرکدام به تنهایی فضیلتی است، ولی ترکیب آنها به یکدیگر که همان پیروی نیروی شهوت و غضب از نیروی «ادراک» است فضیلت دیگری خواهد بود، زیرا بسیار میشود که انسان شجاعت دارد و مثلاً در میدان جنگ بدون جهت نمیترسد ولی این شجاعت ممکن است در راه غلطی اعمال گردد مانند جنگ بخاطر هدفهای پست و بیارزش در این مورد شجاعت هست ولی عدالت نیست اما اگر این شجاعت در راه یک هدف عالی و عقلانی به کار افتد و با حکمت آمیخته شود عدالت بوجود میآید.
اصولی که دانشمندان پیشین برای اخلاق (نیک و بد) گفتهاند و در بحث سابق تشریح شد گرچه جالب به نظر میرسد ولی خالی از اشکالاتی نیست:
1ـ پارهای از ملکات اخلاقی پیدا میشود که قرار دادن آنها در یکی از اصول چهارگانهی مزبور مشکل به نظر میرسد. مثلاً «نوع دوستی و ایثار و فداکاری» را به زحمت میتوان در «عفت» جای داد زیرا ممکن است شهوات کسی در سرحد اعتدال باشد در عین حال ایثار و فداکاری و نوع دوستی هم نداشته باشد، به این معنی که نه تجاوز به حقوق دیگران میکند و نه راضی به زیان آنهاست ولی در عین حال ایثار و فداکاری هم ندارد.
همچنین موضوع «خوشبینی» را نمیتوان جزء «حکمت» شمرد، زیرا «خوشبینی» با «تشخیص صحیح» دوتاست.
شاید اصرار بر این تقسیم رباعی (چهارگانه) معلول طرز تفکر قدما باشد که اصول بسیاری از موضوعات جهان را بر پایهی عدد چهار میدانستند و عناصر اصلی را چهار چیز میدانستند، و اجزاء ترکیبی بدن را نیز چهار، و مزاج را هم به چهار نوع تقسیم میکردند، و اصول بیماریهای جسمی را هم چهار بیماری میدانستند، و برای تمام داروها یکی از چهار طبیعت قائل بودند، در حالی که امروز برای ما مسلم است که هیچ یک از این تقسیمهای چهارگانه صحیح نیست؛ تقسیم اصول اخلاق نیک به چهار، نیز از همین قبیل به نظر میرسد.
2ـ حکمت را جزء اصول فضائل اخلاقی و نقطهی مقابل آن را جزء رذائل شمردن، چندان صحیح نیست، زیرا ملکات اخلاقی در کنار دستگاه ادراک قرار دارد و سروکار آن با امیال و عواطف و غرایز است، نه با ادراکات، و لذا تعبیر «حسن اخلاق» در مورد خوشفکر بودن مناسب به نظر نمیرسد.
3ـ اصرار بر اینکه تمام ملکات فاضلهی اخلاقی حد وسط میان افراط و تفریط است آن نیز خالی از دلیل میباشد زیرا این موضوع گرچه در پارهای از موارد صحیح است اما در پارهای دیگر نادرست میباشد.
مثلاً حکمت را حد وسط در فهم و تمیز دانستن چندان صحیح نیست زیرا «جربزه» از کثرت فهم و هوش نمیباشد چون اصولاً افراط در علم معنی ندارد، بلکه «جربزه» در اصطلاح علمای اخلاق یک نوع نارسایی فکر و انحراف ذهنی و عدم درک صحیح میباشد.
همچنین طرف افراط برای عدالت که تحمل ظلم شمرده شده صحیح نیست، زیرا در عدالت افراط معنی ندارد؛ اگر تحمل ظلم به معنی سستی و خمودی باشد نقطهی مقابل عفت خواهد بود، و اگر به معنی ترس از احقاق باشد تفریط قوهی غضبیه خواهد بود و در هرحال افراط در عدالت معنی ندارد، بخصوص اینکه عدالت را به معنی پیروی قوهی غضب و شهوت از عقل گرفتهاند، مسلم است که در این پیروی، افراط معنی ندارد.
نتیجه اینکه مسألهی حد وسط بودن ملکات فاضلهی اخلاقی گرچه در بعضی از موارد مانند شجاعت و عفت صادق است ولی عمومیت ندارد و در مورد عدالت و حکمت صادق نیست ـ دقت کنید.
از بحثهای فوق چنین استفاده میشود که تقسیم بندی اصول صفات نیک و بد، به چهار اصل نه تنها دلیل روشنی ندارد بلکه از جهات مختلفی قابل ایراد است.
بنابراین حق این است که اصول فضائل اخلاقی را منحصر به چهار ندانیم بلکه به تعداد غرایز و امیال و عواطف مختلفی که در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است صفات اخلاقی نیک و بد داریم، زیرا پرورش و تعدیل هریک از این غرایز و امیال بطوری که در راه تکامل فرد و اجتماع مفید و مؤثر باشد فضیلت است، و انحراف هریک از آنها بطوریکه موجب انحطاط فرد یا اجتماع گردد رذیلت محسوب میگردد.
روی این حساب تعداد صفات فضیله و رذیله به تعداد غرایز و امیال انسان است همانطور که تعداد بیماریهای جسمی به تعداد دستگاههای مختلف بدن و اجزاء ترکیبی آن میباشد.
در احادیث و روایات اهل بیت(ع) نیز برای فضائل اخلاقی عدد بزرگی دیده میشود که با عدد چهار فاصلهی بسیار دارد، مثلاً در حدیث معروفی که در اوایل اصول کافی از امام صادق(ع) دربارهی «جنود عقل و جهل» نقل شده تعداد لشکرهای عقل و جهل هرکدام 75 شمرده شده که قسمت مهم از آن جزء فضائل یا رذائل اخلاقی میباشد.
ضمناً تعبیر به «جند» (لشکر) یک تعبیر پرمعنی است و حکایت از این میکند که غرایز و عواطف در حقیقت وسیله و ابزار هستند در دست نیروی عقل که به کمک آنها مشکلات حل میگردد، نه اینکه خود آنها حکمران وجود انسان باشند.
1- علمای اخلاق، اصول فضایل اخلاقی را در چند اصل خلاصه کردهاند؟ نام ببرید و هر یک را توضیح دهید.
2- این اصول چهارگانه از کجا بدست آمده است؟
3- چرا نباید اصول فضائل اخلاقی را منحصر به چهار اصل ندانیم؟
[1]. مجلسی، بحارالانوار 73/270.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت