درس سوّم | ۲
شاید تصور كنیم بالاتر از آنچه تا به حال گفتیم دیگر فرض ندارد و كسى نیست؛ اما این تصور اشتباه است. افرادى هستند كه آنچه را ما عبادت مىدانیم و دلمان خوش است كه خدا توفیق انجامش را به ما داده است، گناه مىدانند؛ كه حسناتُ الابرار سیّئات المقرّبین.
یكى از بهترین كارهایى كه در صدر اعمال خوب ما قرار دارد نماز است؛ كه فرمودند:
الصّلوةُ عمودُ الدّینِ،[1] الصّلوةُ خیرُ موضوع[2] والصّلوةُ قربانُ كلِّ تقىّ.[3]
اما آیا نمازهاى ما چنین شأنى دارند؟ اولیاى خدا از نمازهایى كه ما مىخوانیم استغفار مىكنند و آنها را براى خودشان گناه مىدانند. این گونه نماز خواندن در شأن اولیاى خدا نیست. مقدار وقتى را كه ما در ۲۴ ساعت صرف خواندن نماز مىكنیم حتى به یك ساعت هم نمىرسد. همین یك ساعت هم غالباً با توجه كامل همراه نیست. اگر نماز سخن گفتن با خدا است، باید از توجه به غیر مبرّا باشد. كمال بىادبى است كه به هنگام سخن گفتن با خدا دل و قلبمان جاى دیگر باشد.
تصور كنید كه یكى از دوستانتان با شما صحبت مىكند، اما در بین صحبت پشتش را به طرف شما و رویش را به طرف دیگر مىكند؛ آیا این كار را بىحرمتى و اهانت به خودتان تلقى نمىكنید؟ هنگام نماز هم كه رویمان را به طرف خدا مىكنیم، اگر دلمان متوجه چیز دیگرى باشد، در واقع به خدا پشت كردهایم. خداوند جسم نیست كه رو و صورت ما به طرف او باشد، بلكه دل ما باید به طرف خدا باشد. وقتى دلمان متوجه او نیست مثل این است كه رویمان را از او برگردانیدهایم. در این صورت، آیا چنین نمازى استحقاق ثواب دارد؟ آیا باز هم باید به خودمان ببالیم كه چنین عبادتى كردهایم؟ یا باید شرمنده باشیم كه چقدر بىادب بودهایم؟
در روایتى از پیامبر اكرم(ص) نقل شده است كه مىفرماید: كسى كه در نماز توجهش به غیر خدا است، آیا نمىترسد از اینكه خداوند او را به صورت الاغى مسخ كند؟[4] آنهایى كه از ما بالاترند وقتى اعمال خود را محاسبه مىكنند، براى مثال، از خود مىپرسند، نماز صبحى كه خواندیم، یا دعا و قرآنى كه خواندیم، چقدر با حضور قلب و توجه به خدا همراه بود؟ به این دلیل، همیشه استغفار مىكنند؛ چون مىبینند چیزى ندارند كه عرضه كنند، حتى در جایى كه خواستهاند با محبوبشان انس بگیرند، بىادبى كردهاند.
البته امثال بنده در این سطح نیستیم، اما توجه به این مقامات كمترین فایدهاش این است كه بدانیم كه هستیم و چه مىكنیم و به این عبادتهاى دست و پا شكسته خود مغرور نشویم. اگر یك شب موفق شویم دو ركعت نافله بخوانیم، شیطان ما را وسوسه مىكند و دچار عُجب مىشویم كه عجب عبادتى كردهایم! اولیاى خدا نه از گناهانشان، كه از ذكر و عبادتشان نیز به درگاه خداوند استغفار مىكنند. ما هم باید از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد گاهى به آنها شباهتى پیدا كنیم. تشیّع و پیروى كردن از اهلبیت(ع) یعنى این كه انسان سعى كند شباهتى به آنها پیدا كند. حضرت على(ع) مىفرماید:
اَلا اِنّكم لا تَقْدِرونَ على ذلك و لكن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجْتهادٍ و عفّةٍ وسِدادٍ؛[5]
بدانید كه شما قدرت آن را ندارید (كه مثل من به قرص نان و جرعهی آبى بسازید) ولى با اجتناب از محارم، كوشش، پاكدامنى و خودنگهدارى مرا یارى رسانید. باید تلاش كنیم مثل آنها بشویم. انسان وقتى بداند چنین افرادى هم وجود دارند، از خدا مىخواهد به او توفیق دهد كه گاهى از این حالات پیدا كند.
به هر حال، یكى از مراتب محاسبه این است كه بعضى از بندگان خدا توجه به غیر خدا را «در هر حالى» براى خودشان گناه مىدانند، همان طور كه توجه به غیر خدا در نماز، براى مقربان گناه است و نمازهاى امثال بنده، جزو سیئات آنها به شمار مىآید.
البته مقرّبان هم درجاتى دارند، حتى انبیا(ع) نیز در یك مرتبه نیستند و با یكدیگر فرق دارند:
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ؛[6] بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى بخشیدیم. بعضى از اولیاى خدا اگر توجهى به غیر او پیدا كنند آن را براى خودشان یك گناه مىدانند؛ زیرا همیشه در حضور خدا هستند؛ در حالى كه ما فقط نماز را حضور در مقابل خدا مىدانیم و در حالات دیگر، به فكر كار، درس، بحث، خانه و فرزندمان هستیم. خودمان هم طمعى نداریم كه در اوقات غیر نماز توجهى به خدا داشته باشیم. اما بعضى از بندگان خدا همیشه او را حاضر مىبینند؛ بنا به فرمایش امام راحل(رحمه الله)، عالم را محضر الهى مىدانند و همیشه خودشان را با خدا روبرو مىبینند. بنابراین اگر توجهى به غیر او پیدا كنند و قلبشان از او منصرف شود، استغفار مىنمایند. خداوند در وصف آنان مىفرماید:
رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ؛[7] مردانى كه تجارت و معامله، آنان را از یاد خدا غافل نمىسازد. این مقام بسیار عالى است. هستند در میان طلبهها كسانى كه در حین درس و بحث از یاد خدا غافل نیستند، وقتى هم كه در عمق تفكراتشان هستند و مىخواهند یك مشكل علمى را حل كنند، آنجا نیز دلشان با خدا است.
آیا واقعاً چنین چیزى ممكن است؟ شاید تصورش كمى براى ما دشوار باشد، اما نباید هرچه را براى ما میسّر نیست غیر ممكن بشماریم. كسى كه فكر كردنش را یك وسیله و ابزار مىداند براى اینكه علم را از خدا دریافت كند، چطور ممكن است از او غافل شود؟ او تمرین كرده كه همهی معارف را از دست خدا بگیرد. مگر ممكن است خدا را غایب ببیند؟ اگر او با كسى صحبت مىكند، توجه دارد كه خدا خواسته تا این مطالب به زبان او جارى شود و كسانى هدایت شوند و راه خدا را پیدا كنند. او مىداند كه در حضور خدا است و به امر خدا این سخنان را مىگوید. چنین كسى هیچگاه از خدا غافل نمىشود. خدا چنین بندگانى دارد. اگر ما آنها را نمىشناسیم دلیل بر این نیست كه وجود ندارند. به وجود همینها است كه خدا بركاتش را بر مردم نازل مىكند؛ شیعیان خالصى كه به بركت آنها آفات و بلیّات از اهل زمین برداشته مىشود.
براى اینكه این مسایل به ذهنمان نزدیكتر شود، مىتوانیم از مواردى كه شاید براى خود ما هم گاهى پیش آمده باشد مثال بزنیم. مثلاً كسى كه ـ خداى نخواسته ـ عزیزى از دست داده باشد، وقتى در كلاس حاضر مىشود دائماً حواسش پیش عزیز از دست رفته است. درس مىخواند، گوش مىدهد، مباحثه هم مىكند، اما عمق دلش پیش او است. یا مثلاً كسانى كه در آتش محبت و عشق به محبوبى مىسوزند، در عین حال كه به كارهاى روزمرهشان مىپردازند اما ته دلشان متوجه محبوبشان است. كسانى هم كه خدا را شناختهاند، جمال و جلال الهى را كمتر از مخلوقاتش نمىدانند. به همین دلیل، بیش از آن كه به مخلوقات محبت پیدا كنند، به خدا محبت میورزند و وقتى محبت پیدا شد دل نمىتواند سراغ محبوب نرود؛ زیرا به طور طبیعى، دل متوجه محبوب است: الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ؛[8] مؤمنان محبتشان به خدا بیشتر از دیگران است.
پس باید از خدا بخواهیم، از دستورات اهلبیت(ع) هم استفاده كنیم، همچنین به آنها متوسّل شویم، تا به بركت این انوار مقدس، خدا دلهاى ما را به نور معرفت و محبت خود روشن كند. اگر چنین سعادتى نصیب انسان شود و محبت خدا در دلش جا بگیرد و ریشه بدواند، آن وقت یاد خدا كردن كار مشكلى نیست كه برعكس، اگر لحظهاى غافل شود مثل این است كه گم شدهی بزرگى دارد.
خدا بندگانى دارد كه واقعاً دوستش مىدارند. آنها دوستى خدا را با هیچ چیز عوض نمىكنند، دنبال فرصتى مىگردند تا با او خلوت كنند و به راز و نیاز با او بپردازند. یكى از اعاظم از مرحوم شیخ انصارى(رضی الله عنه) نقل مىكرد كه روزى شیخ در گرماى تابستان وارد منزل مىشود. تشنگى به شیخ فشار آورده بوده و طلب آب مىكند. (شاید دیده یا شنیده باشید كه آن وقتها در نجف یخ و یخچال نبود، مشربهها و كوزههایى بود كه آنها را داخل سردابها آویزان مىكردند تا از خنكى سرداب، قدرى خنك شود.) در این فاصله شیخ با خودش مىگوید: خوب است دو ركعت نماز بخوانم. تصور كنید ظهر تابستان نجف با گرماى 50 درجه، شیخ هم خسته از درس برگشته، گفته برایش آب بیاورند، اما در این فاصله بىكار نمىنشیند. از قضا وقتى شیخ مشغول نماز مىشود، حالى پیدا مىكند و در نماز، یكى از سورههاى طویل قرآن را مىخواند. تا وقتى نماز شیخ تمام شود، مدتى طول مىكشد. وقتى مىخواهند آب را تناول كنند مىبینند گرم شده است. در نهایت، از همان آب گرم كمى مىخورند و دنبال كارشان مىروند.
آرى! امثال شیخ انصارى همینكه فرصتى پیدا مىكنند، به نماز مىایستند، گویى محبوبشان را پیدا كردهاند، آن هم با چه انسى! آنقدر از این نماز لذت مىبرند كه تشنگى را فراموش مىكنند.
اینها واقعیت دارد. این حكایت از آن دارد كه این مرد بزرگ چقدر با خدا انس داشته است. ما فقط رسائل و مكاسب شیخ انصارى را مىشناسیم و كمتر به مقامات معنوى او معرفت داریم. باید از خدا بخواهیم كه بهرهاى از این معرفتها را به ما هم مرحمت كند تا قدر عمرمان را بیشتر بدانیم، بهتر در مسیر بندگى خدا قدم برداریم و بیشتر به اهلبیت(ع) شباهت پیدا كنیم، تا انشاءالله مشمول شفاعت آنها واقع شویم.
1- تشیّع و پیروى كردن از اهلبیت(ع) یعنى چه؟
2- در چه صورتی یاد خدا كردن كار مشكلى نیست؟
[1]. بحارالانوار، ج 82، باب 1، روایت 36.
[2]. همان، ج 82، باب 4، روایت 9.
[3]. همان، ج 78، باب 16، روایت 138.
[4]. بحار الانوار، ج 84، باب 15، روایت 3.
[5]. نهجالبلاغه با ترجمه فیض الاسلام، نامه 45.
[6]. بقره (2)، 253.
[7]. نور (24)، 27.
[8]. بقره (2)، 165.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی