کد مطلب: ۶۵۶
تعداد بازدید: ۲۷۲۹
تاریخ انتشار : ۰۵ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۶
به مناسبت شهادت حضرت امام علی(ع)| ۲
پر کشیدن از دنیایی که از ستم و آزار و زحمت در حق علی(ع) ذرّه ای فرو گذار نکرد و چنان کرد که پس از خوردن ضربت شمشیر به دست ناپاک اشقی الاشقیاء ابن ملجم مرادی، سوز سینه حیدر کرّار به جوشش در آمد و نتیجه آن این نغمه جان کاه شد: «فُزتُ و رَبِّ الکعبه».

شهید محراب

مختصری از زندگانی امام علی(ع)

مشهور آن است كه آن حضرت در روز جمعه، سيزدهم ماه رجب، بعد از سى سال از عام الفيل در ميان كعبه معظّمه متولّد شده است. پدر آن حضرت ابوطالب، عموی بزرگوار و بزرگ ترین حامی و مدافع رسول اکرم (ص) می باشد. ابوطالب برادر اعیانی (پدر و مادری) عبدالله، پدر رسول خدا (ص) است. مادر آن حضرت فاطمه، دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است. او اوّلین زن هاشمی بود که از مردی هاشمی فرزند دار شد. وی مسلمان و جزء اوّلین گروهی بود که به مدینه هجرت کردند. فاطمه بنت اسد مدّتی پرستاری از رسول خدا (ص) را به عهده داشت و برای ایشان مانند مادر بود.(۱)

مدّت عمر شريفش شصت و سه سال بود. ده‏ ساله بود كه حضرت رسول (ص) به پيغمبرى مبعوث گرديد و به آن حضرت ايمان آورد. و بعد از بعثت، سيزده سال با آن حضرت در مكّه ماند و بعد از هجرت به مدينه با آن حضرت ده سال در مدينه بود.چون در خدمت حضرت رسول شروع به جهاد كرد، شجاعان کفّار و مشرکین را كشت و هيچ‏ يك از ايشان جرأت بر مبارزه با او نمى ‏نمودند. پس از آن به مصيبت حضرت رسول (ص) مبتلا شد، و بعد از آن حضرت سى سال زندگانى فرمود، دو سال و چهار ماه در خلافت أبو بكر، و يازده سال در خلافت عمر و دوازده سال در خلافت عثمان به سر برد. و خلافت ظاهريّه آن حضرت قريب به پنج سال طول كشيد و در اكثر آن مدّت با منافقان مشغول قتال و جدال بود.(۲)

علی(ع) این گونه بود

سیّد محسن امین در اعیان الشیعه به نقل از گروهى از علماء اهل سنّت روايت كرده كه ضرار بن ضمرة كنانى نزد معاويه رفت. معاويه از ضرار درخواست كرد تا خصوصيات على(ع) را براى او برشمارد. ضرار به معاويه گفت: «مرا از اين كار معذور دار». معاويه گفت: بايد صفات او را برايم بازگويى. وى گفت: حال كه گريزى نيست، برخى از صفات او را برخواهم شمرد. به خدا سوگند كه على(ع) بسيار دورنگر (بعيد المدى) و بسيار نيرومند بود. سخن حق مى ‏گفت و به عدالت حكم مى‏ كرد. چشمه‏ هاى علم از هر طرفش سرازير و بدايع حكمت از هر نقطه بدنش در سخن بود. از دنيا و آرايه‏ هاى او رميده و به شب و تنهايى آن خو گرفته بود. فراوان اشك مى ‏ريخت و بسيار در انديشه و تأمّل غرقه مى‏ شد. پيوسته در كار توبه و بازگشت به سوى خداوند بود و خود را مورد خطاب قرار مى‏ داد. لباس خشنى در بر مى ‏كرد و از خوردن غذاى گوارا سر باز مى ‏زد (به جهت این که امام و خلیفه مردم بود، همچون فقراء و قشر فقیر جامعه می زیست تا درد ایشان را درک کند و ایشان بین خود و خلیفه خدا فاصله ای احساس نکنند و همچنین زهد آن بزرگوار اقتضا می کرد تا خود را چون دیگران سرگرم لذّات دنیوی نکند). در ميان ما مانند خودِ ما مى‏ زيست. چون از او چيزى به وام مى ‏خواستيم ما را بى ‏بهره نمى ‏گذاشت و چون پرسش مى‏ كرديم، آن را بى ‏پاسخ رها نمى‏ كرد و گاهى كه او را فرا مى ‏خوانديم نزد ما مى ‏آمد و اگر درباره خبرى از او مى ‏پرسيديم ما را از آن آگاه مى ‏ساخت. و سوگند به خداوند با آن كه به ما نزديك بود و ما نيز به او نزديك بوديم از شُكوه و شوكتى كه داشت با او هم سخن نمی شدیم.

چون لبخند مى ‏زد مانند مرواريدى درخشان مى‏ شد. دين داران را گرامى مى‏ داشت و به بيچارگان نزديكى مى ‏جست و حالِ آنان را بررسى مى ‏كرد. هنگامى كه به قضاوت مى ‏نشست، قدرتمندان در اثبات مدّعاى باطل و نارواى خود دست از طمع و زياده ‏خواهى مى ‏شستند و ضعفا از عدالت و داد او نا اميد نمى ‏شدند. خداى را گواه مى ‏گيرم در بعضى اوقات مى ‏ديدم او را در وقتى كه شب پرده سياه خود را بر روى جهان مى كشيد و ستارگان از چشم نظاره‏ گران پنهان مى ‏شدند، محاسن خود را به دست مى‏ گرفت و چون مار گزيده‏ اى به خود مى ‏پيچيد و مانند غمزدگان مى‏ گريست. گويى هنوز آواى يا رب يا رب او را مى ‏شنوم. تضرّع و زارى خود را به پيشگاه خدا عرضه مى ‏داشت و آن‏ گاه مى‏ گفت: اى دنيا! ديگران را بفريب! براى من‏ خود را به نمايش گزارده‏ اى و زينت داده‏ اى. هيهات! هيهات! من تو را سه طلاقه كرده‏ ام و راهى براى بازگشت به تو نيست. دوره تو كوتاه و خطر تو بس بزرگ و راحتى و خوشى تو بس بى ‏مقدار و ناچيز است. آه! آه! از كمی‏ توشه و دورى سفر و وحشت راه». پس از اين گفتارها، معاويه (با وجود دشمنی فراوان با امیر المؤمنین(ع)) بدون آن كه بتواند خود را نگه دارد گريست. آن ‏چنان ‏كه اشك هايش بر محاسن جارى شد. وى اشك هايش را با آستين پاك كرد و كسانى كه در گِرد او بودند نيز گريه كردند. آن ‏گاه معاويه گفت. خدا رحمت كند ابو الحسن را! قسم به خدا كه او همين‏گونه بود. اى ضرار اندوه تو بر على چگونه است؟ ضرار پاسخ داد: مانند كسى است كه فرزندش را در كنارش سر بريده ‏اند. چنين كسى نه قادر است از گريستن خوددارى كند و نه مى‏ تواند اندوه خود را آرام بخشد، آن ‏گاه بيرون رفت.(3)

شجاعت علوی

تاریخ عاجز از آن است که برای دلاوری ها و شجاعت های امیر المؤمنین(ع) نظیری بیاورد. او در شجاعت هم چون دیگر اوصافِ الهیِ خود یگانه بود. به عنوان مثال به گوشه ای از خدمات و شجاعت های علوی اشاره می کنیم:

در جنگ خيبر على(ع) چشم درد داشت، به گونه ‏اى كه نه صحرا را مى ‏ديد و نه كوه‏ را. از اين ‏رو پيامبر دو تن از مهاجران (خلیفه اوّل و دوّم) را به جنگ دشمنان فرستاد، امّا آنان شكست خورده بازگشتند. يكى از آن دو به دوستانش دشنام مى‏ داد و آنان نيز او را دشنام مى‏ دادند و ديگرى دوستان خود را سرزنش مى ‏كرد و آنان او را سرزنش مى ‏كردند. آن ‏گاه پيامبر فرمود: فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه دوستدار خدا و رسول اوست و خدا و رسول نيز دوستدار اويند. او حمله ‏بَرنده ‏اى است كه از ميدان نمى‏ گريزد و از معركه باز نمى ‏گردد مگر آن كه خداوند بر او گشايشى قرار دهد. سپس على(ع) را فرا خواند و چشم او را با آب دهان خود متبرّک نمود و چشم علی(ع) بهبود يافت. چون فردا شد پيامبر پرچم را به على(ع) سپرد. مرحب (از مردان نيرومند و پهلوان يهوديان خيبر) در حالى ‏كه بر سر كلاهخودى گذارده بود و بر تن زرهى داشت، با على(ع) رو به ‏رو شد. على(ع) با ضربت شمشيرى آن كلاهخود را هم چون تخم مرغى در هم شكست و زره و سر او را پاره كرد تا آن كه شمشير به فك او رسيد و همه لشگريان صداى اين ضربه را شنيدند. آن حضرت در اين جنگ درب قلعه خيبر را كه بيست مرد از آن محافظت مى ‏كردند، از جاى كند. و آن را چون پلى بر روى خندق قرار داد. چون مسلمانان از كار جنگ باز مى‏ گشتند افراد زورمند اين درب را اندكى جا به‏ جا كردند و هفتاد تن آمدند تا آن در را به حالت اول بازگردانند امّا نتوانستند و آن‏ گاه مى ‏بينيم كه على(ع) درى را كه هفتاد نفر نتوانستند بلند كنند به عنوان سپرى براى خود مى‏ گيرد. به راستى در جهان كدام مرد شجاعى است كه تا اين حدّ به شجاعت و دليرى رسيده باشد؟ در جنگ حنين على(ع) در كنار پيامبر قرار گرفت. و اين در حالى بود كه همه مسلمانان از كنار او متوارى و پراكنده شده بودند. به جز ده تن كه نُه تن از آنان از قبيله بنى هاشم بودند. على و عبّاس و پسر عبّاس در بين اين نه تن قرار داشتند. در اين جنگ على(ع) ابو حرول و چهل تن ديگر از آنان را به ديار عدم روانه كرد. و با فرار مشركان، و به لطف ثبات قدم على و آن عدّه قليل، مسلمانان دوباره بازگشتند. مسلمين با ديدن پايمردي هاى على(ع)، استقامت كردند، چرا كه از آنان، شجاعتى همچون دلاورى كه على به خرج مى ‏داد، ديده نمى‏ شد. امير المؤمنين(ع) در تمام پيشامدها و جنگ ها از مقامى شامخ برخوردار بود. در جنگ هاى جمل و صفين و نهروان، آن حضرت شخصاً شركت داشت و پهلوانان نامدار را از ميان برداشت و با مردان زورمند آنان به جنگ پرداخت.

در جنگ جمل هر دو لشگر رو به ‏روى هم ايستادند و نيزه‏ هاى آن ها در قلب يكديگر مى ‏نشست. هر سپاهى كه آهنگ رفتن به سوى شتر عايشه را مى ‏كرد، كشته مى ‏شد. از صداى برهم خوردن شمشيرها صدايى همچون صداى پتك به گوش مى‏رسيد. چون جنگ به اوج خود رسيد، آن حضرت به تنهايى به طرف شتر، كه با پارچه ‏اى سبز پوشانده شده بود و مهاجرين و انصار گِردش را گرفته و اطراف آن فرزندانش بودند، يورش برد. آن‏ گاه بر آنان تاخت و به قلب لشگريان جمل زد و با آنان در كار نبرد شد، سپس بازگشت و شمشيرش را كه خم شده بود با زانويش راست كرد. ياران و پسرانش گفتند: ما به تو كمك خواهيم كرد امّا على(ع) هيچ پاسخى به آنان نداد و حتّى نگاهى به ايشان نكرد و آن‏ گاه دوباره چون شيرى ژيان، خروشيد و براى بار دوّم به تنهايى به خيل دشمن زد. مردان جنگى دشمن از ترس رويارويى با علی(ع) مى ‏گريختند و از چپ و راست او عقب مى‏ نشستند، تا آن كه زمين از خون كشتگان، رنگين شد. آن حضرت دوباره به ميان ياران خود بازگشت و شمشيرش را كه خم شده بود، راست كرد و به پسرش محمّد بن حنفيه فرمود: اى پسر حنفيه! در ميدان نبرد چنين بايد جنگ كرد. كسانى كه در اطراف آنان بودند خطاب به امير المؤمنين عرض كردند: اى امير المؤمنين! چه كس خواهد توانست كارى را كه تو مى‏ كنى، انجام دهد؟!

«يوم الهرير» يكى از فرازهاى حسّاس جنگ صفين است. بعض راويان گفته ‏اند: «به خدايى كه محمّد را برانگيخت سوگند كه ما رئيس هيچ گروهى را، از زمانى كه خداوند آسمان ها و زمين را آفريده است، نديده ‏ايم كه يك روز بتواند مانند على(ع) عمل كند. او، بنابر آنچه حسابگران شمرده ‏اند بيش از پانصد تن از نام ‏آوران عرب را كشت، وى با شمشيرى كج و ناراست به سوى سپاه دشمن خارج مى‏ شد و مى ‏گفت «از خداوند و از شما پوزش مى‏ طلبم». ما او را در ميان مى‏ گرفتيم و از وى مراقبت مى ‏كرديم ولى او به ناگاه از دست ما به در مى‏ شد و بر قلب لشگريان دشمن، تاخت مى‏ آورد. به خدا سوگند ما هيچ شيرى را قوى ‏تر و نزديك‏ تر از او به دشمن نديديم.(4)

در جهانی همه شور و همه شر/ ها علیٌ بشرٌ کیف بَشر

شبروان مست ولای تو علی/ جان عالم به فدای تو علی

مجموعه اضداد

با مراجعه به زندگانی مولا امیر المؤمنین علی(ع) تصدیق می کنیم که آنان که او را محلّ اجتماع صفات ضدّ بر شمرده اند، به خطا نرفته و حرفی گزافه بر زبان جاری ننموده اند، مردی که این چنین در میدان نبرد برای اعتلای کلمه حق می تازد و در آسمان ها به «اسد الله» شهرت یافته، همان یکه تازی که برق نگاهش برای پاره شدن رگ حیات دشمنان خدا و رسول کفایت می کند، امّا در محراب عبادت پروردگار متعال چنان می گرید و مناجات می کند که مادر فرزند مرده را توان این مویه و انابه نیست. در مقام عبادت علی(ع) مناجات هایی که از او به یادگار مانده، ما را کفایت می کند. غشوه های علی(ع) در دل شب از خوف خدا و نمازهایی که در هر شب از عمر علی(ع) تعداد رکعات آن به هزار می رسید و ... کار را به جایی می رساند که زین العابدین(ع) عبادات خود را در مقابل عبادات جدّش علی(ع) ناچیز می شمارد. و چه خوش سروده است استاد شعر شهریار:

علی آن شیر خدا شاه عرب/ الفتی داشته با این دل شب

شب ز اسرار علی آگاه است/ دل شب محرم سرالله است

شب شنفته است مناجات علی/ جوشش چشمه عشق ازلی

دردمندی که چو لب بگشاید/ در و دیوار به زنهار آید

کلماتی چو دُر، آویزه گوش/ مسجد کوفه هنوزش مدهوش

زانوان حیدر کرّار، در برابر اشک یتیم سست می شود و چشمه های اشک را از دوچشم نورانیش جاری می سازد. آری این همان علی است که کودک یتیمی را بر دوش عرشی خود سوار کرده و برای آن که غم بی پدری و غربتْ دلش را نسوزاند، چهار دست و پا روی زمین راه می رود و خویش را که راکبِ عرش خداست، مرکبِ طفلِ بی پناهی می کند. آری علی(ع) مجموعه اضداد است. در برابر دشمنان خدا کوهی استوار و شیری ژیان، و در برابر طفل صغیری مرکبی سواری، و در آستان معبود، فانیِ فانیِ فانی.

فجر تا سینه آفاق شکافت/ چشم بیدار علی خفته نیافت

ناشناسی که به تاریکی شب/ می برد شام یتیمان عرب

پادشاهی که به شب برقع پوش/ می کشد بار گدایان بر دوش

شاه بازی که به بال و پر راز/ می کند در ابدیت پرواز

از کعبه تا مسجد

یکی از ویژگی های امیر المؤمنین(ع) که در تمام ابناء بشر، حتّی انبیاء و اولیاء الهی نظیر ندارد، ولادت آن بزرگوار در داخل خانه کعبه است، آن هم به گونه ای ویژه و با تشریفاتی خاص که خدای متعال تنها برای آن بزرگوار قائل شده است. بنا به شهادت تاریخ شیعه و سنّی دیوار خانه کعبه شکافته شد و فاطمه بنت اسد مادر گرامی علی(ع) به همراه کودکی که در رحم داشت از شکاف دیوار خانه خدا به داخل رفت و سه روز کامل مهمان پروردگار متعال بود و قریش هرآنچه تلاش کردند تا درب خانه خدا را بگشایند موفّق به این امر نشدند و به همین جهت دانستند که این امر به اراده خدای تعالی است، و روز چهارم فاطمه به همراه کودک نورانیش علی(ع) از خانه کعبه خارج شد. حاكم نيشابورى (از دانشمندان بزرگ اهل سنّت) مىگويد: ولادت على در داخل كعبه به طور تواتر به ما رسيده است. آلوسىِ بغدادى (از مشاهیر علمای اهل سنّت) صاحب تفسير معروف مىنويسد: تولّد على در كعبه در ميان ملل جهان مشهور و معروف است و تاكنون كسى به اين فضيلت دست نيافته است.(5)

این حُسن مطلع مولای متّقیان امیر مؤمنان علی(ع) است ولی خداوند متعال برای آن بزرگوار نیز حُسن ختامی قرار داد تا ولادت و شهادتش را در خانه خود گذارده باشد. آری محراب مسجد کوفه در صبح گاه روز نوزدهم ماه رمضان سال 40 هجری نظاره گر شهادت شیر خدا در سجده عشق بود تا همگان شاهد سیر ملکوتیش از کعبه تا مسجد کوفه باشند. و چه فضیلتی بالاتر از آن که در ماه مهمانی خدا و با زبان روزه، در نزدیک ترین حالتی که بنده نسبت به معبود می تواند داشته باشد یعنی سجده، آن هم در محراب عبادت مسجد و در نماز جماعت، به سمت پروردگار پر کشید. پر کشیدن از دنیایی که از ستم و آزار و زحمت در حق علی(ع) ذرّه ای فرو گذار نکرد و چنان کرد که پس از خوردن ضربت شمشیر به دست ناپاک اشقی الاشقیاء ابن ملجم مرادی، سوز سینه حیدر کرّار به جوشش در آمد و نتیجه آن این نغمه جان کاه شد: «فُزتُ و رَبِّ الکعبه» یعنی به خدای کعبه تولّدگاه علی قسم که علی پس از این همه رنج در آغوش مسجد، خانه خدا، رستگار شد.

در کعبه شد پدیدار و به محراب شد شهید/ نازم به حُسن مطلع و حُسن ختام او

کلامی از امام علی(ع)

«إِنَّمَا أَخْشَى عَلَيْكُمُ اثْنَتَيْنِ طُولَ الْأَمَلِ وَ اتِّبَاعَ الْهَوَى أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ وَ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ». همانا كه من از دو چيز بيش از هر چيز بر شما بيمناكم: آرزوى طولانى داشتن، و پيروى هواى نفس كردن، چون آرزوى دراز آخرت را از ياد ببرد، و پيروى هواى نفس، آدمى را از راه حقّ باز دارد.(6)

پی‌نوشت‌ها

برگرفته از کتاب های:

۱-منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ج‏۱ ص۳۴۷/ الطبقات الکبری، ابن سعد ج ۱ ص ۱۱۹/ الاستیعاب، ابن عبدالبر ج ۳ ص ۱۰۸۹.

۲-منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ج‏۱ ص۴۱۱/ جلاء العيون، المجلسي ص۳۲۰.

3-سيره معصومان (ترجمه اعیان الشّیعه) ج ‏3 ص 20.

4-همان ص 32.

5-فروغ ولایت (آیت الله سبحانی) ص 16 (به نقل از مستدرک حاکم ج3 ص483 و شرح قصیده عبدالباقی افندی ص15).

6-تحف العقول (ترجمه جعفرى) ص 186.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی‌زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: