فصل هشتم: واحدهای اجتماعی | ۵
در منابع اسلامی اعم از قرآن و احادیث اشاره به مرحلهی مهمتر و بالاتری از عفو و گذشت شده و آن اینکه «بدی را با نیکی پاسخ گویند!».
این عمل بدون شک عالیترین تجلیات روح انسانی است و نیاز به پرورش اخلاقی و لطافت خاص روحی دارد و اثر معجزهآسایی در نرم کردن دلهای مملوّ از عداوت دارد.
و نیز بهترین «درسی» است که میتوان به افراد متجاوز و مجرم داد، بعلاوه تنها «مجازاتی» است که هیچگونه واکنش نامطلوبی در افراد مجرم ایجاد نمیکند و آنها را به تجاوز جدید دعوت نمینماید.
مجموعهی این جهات است که آن را به صورت یکی از مؤثرترین طرق برای پایان دادن به خصومتها و عداوتها درآورده است.
در قرآن مجید میخوانیم:
ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌ حَمِیمٌ * وَما یُلَقّیها اِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَما یُلَقّیها اِلّا ذُو حَظٍّ عَظیمٍ؛[1]
بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است! امّا جز کسانی که دارای صبر و استقامتند به این مقام نمیرسند. و جز کسانی که بهرهی عظیم (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمیگردند.
در آیهی نخست به اثر معجزآسای «دفع به احسن» (پاسخ گفتن بدی به نیکی) اشاره شده که در پرتو آن میتوان بزرگترین دشمنان را به دوستان صمیمی تبدیل نمود.
سپس در جملهی بعد تأکید شده وصول به این مقام تنها درخور آنهاست که بهرهی وافری از ایمان و تقوا و فضائل اخلاقی و سهم بزرگی از صبر و استقامت در برابر تمایلات نفسانی دارند، و این هر دو حقیقتی است غیر قابل انکار.
اثر عجیب «دفع به احسن» در پایان دادن به خصومتها در حقیقت از اینجا ناشی میشود که افراد متجاوز همواره در انتظار انتقام از ناحیهی طرف مخالف هستند و ای بسا وجداناً خود را نیز مستحق چنین انتقامی بدانند، اما هنگامی که بر خلاف این «انتظار» و این «استحقاق» پاسخ کار بد آنها با نیکی داده شود، نیروی نهفتهی وجدان آنها برانگیخته شده و از درون در برابر خود آنها صفآرایی میکند، وجدان آنها این را دلیل بر بیگناهی و پاکی طرف مقابل و گناهکاری و آلودگی خود آنها، میشمارد و آنها را برای تغییر روش تحت فشار شدید قرار میدهد، این فشار بقدری شدید است که کمتر کسی میتواند آن را نادیده گرفته و باز به همان روش خصومتآمیز خود ادامه دهد و به همین دلیل غالب دشمنان با این طریق روش خود را تغییر میدهند و انعطاف پذیر میشوند.
در تعبیرات جالب و لطیفی که در اخبار پیغمبراکرم(ص) و ائمهی هدی(ع) در مورد این صفت برجسته نقل شده آن را به عنوان یکی از بزرگترین و عالیترین صفات انسانی معرفی نموده است:
1ـ قالَ رَسُولُ اللهِ(ص) فِی خُطْبَتِهِ: «اَلا اُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ خَلائِقِ الدُّنْیا وَ الْاخِرَةِ؟ اَلْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ، وَ الْاِحْسانُ اِلی مَنْ اَساءَ اِلَیْکَ، وَ اِعْطاءُ مَنْ حَرَمَکَ»[2]
پیغمبر(ص) در یکی از سخنرانیهایش فرمود: میخواهید شما را از بهترین اخلاق دنیا و آخرت آگاه سازم؟ عفو از کسی که به تو ستم کرده، و پیوند با کسانی که با تو قطع رابطه کردهاند، نیکی به آن کس که بر تو بدی کرده، و بخشش به آن کس که محرومت ساخته است.
طبق این حدیث که پیامبر(ص) آن را در مجمعی از مسلمانان بعنوان یک درس عمومی بیان فرموده (تعبیر به خطبه گواه این معنی است) بهترین اخلاق این جهان و آن جهان «گذشت» و «دفع سیّئه به حسنه» است؛ و از این چهار جمله که در حدیث ذکر شده، سه جمله مربوط به دفع سیّئه به حسنه و تنها یک جمله مربوط به عفو و گذشت میباشد.
2ـ عَنْ اَبِی جَعْفرٍ (الْباقِرِ)(ع): «ثَلاثٌ لا یَزِیدُ اللهُ بِهِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ اِلّا عِزّاً: الصَّفْحُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ اِعْطاءُ مَنْ حَرَمَهُ، وَالصِّلَةُ لِمَنْ قَطَعَهُ»[3]
سه چیز است که برای مسلمان غیر از عزّت نمیآورد: گذشت از کسی که به او ظلم کرده، و بخشش به کسی که او را محروم ساخته، و پیوند با کسی که از او بریده است.
در حدیث فوق نیز سه کار وسیلهی عزّت و قدرت شمرده شده که دو قسمت آن مربوط به دفع سیئه به حسنه و یک قسمت مربوط به عفو و گذشت میباشد.
اشتباه نشود، عفو و گذشت را هرگز نباید با تسلیم در برابر دشمن ستمگر اشتباه کرد، چه اینکه تسلیم نشانهی ناتوانی و فقدان شخصیت و ذلت است، اما گذشت نشانهی بزرگواری و شخصیت میباشد؛ عفو و گذشت همیشه در مسائل شخصی است، در برابر کسی که انسان قدرت بر انتقام از او دارد، نه در مسائل اجتماعی و حقوق جامعه، حتی اگر گذشت در مسائل شخصی و حقوق فردی سبب جرأت طرف گردد در چنین مواردی نیز گذشت صحیح نیست.
توسل به خشونت در حل مشکلات اجتماعی ـ بخصوص مشکلات جهانی و بینالمللی ـ یکی از مهمترین عوامل تصادمها و کشمکشهای سخت و حوادث خطرناک و ناگوار است.
توسل به خشونت حس کینهتوزی را در دلها برمیانگیزد و آتش انتقام را روشن میسازد.
توسل به خشونت نه تنها تأثیری در تخفیف بحرانها و مشکلات ندارد، بلکه غالباً بحرانها را تشدید میکند و بر حجم مشکلات میافزاید و بسیاری از مشکلات دنیای امروز نیز از همینجا ناشی میگردد.
توسل به خشونت هیچگاه مقرون به صرفه نیست و دائماً به قیمت گزافی تمام میشود و مرتکبین آن باید غرامت سنگینی به خاطر آن بپردازند.
ولی این عمل با تمام عیوب و خطرات و عواقب شومی که دارد نخستین راهی است که به نظر هرکس برای حل مشکلات میرسد. دلیل آن هم این است که توسل به راههای مسالمتآمیز و ترک خشونت جنبهی عقلایی دارد و اِعمال خشونت جنبهی احساساتی، و این را میدانیم که رشد و تکامل عقلانی انسان آخرین مرحلهی رشد اوست در حالی که دوران تکامل احساس پیش از آن میباشد. غالب مردم در مرحلهی احساس زندگی میکنند و تحت تأثیر آن میباشند.
دوران کودکی دوران پرورش احساسات است و با یک مطالعهی دقیق در وضع انسانهای کنونی و اجتماعات روشن میشود که از نظر عقلانی و اخلاقی غالباً سنین کودکی را طی میکنند و به همین دلیل، بیشتر طرفدار خشونت و اعمال زور و قدرت میباشند.
ولی این راه اگرچه از نظر مطالعات عادی، نخستین راهی است که جلب توجه میکند، از نظر ارزش در آخرین مرحله قرار دارد و توسل به آن تنها در صورتی تجویز میگردد که تمام طرق دیگر بسته شود.
یک فرد یا ملت رشید برای حل مشکلات اجتماعی خود بسیار کم به این طریق متوسل میگردد چون غالب مشکلات را از راههای مسالمتآمیز و با نیروی تفکر و اخلاق میتوان حل کرد.
اسلام اهمیت فوقالعادهای به این مسألهی حیاتی داده و اخبار فراوانی از پیشوایان بزرگ اسلام دربارهی نقش «رِفق»[4] در زندگی بشر وارد شده و با عبارات گوناگون نتایج آن را بر شمردهاند و پیروان خود را به آن دعوت نمودهاند، در کتب اخبار ما بابی تحت عنوان «رفق» دیده میشود که متضمن احادیث فراوانی است. شاید برای پی بردن به منطق اسلام در این زمینه ذکر چند حدیث زیر کافی باشد:
1ـ عَنِ النَّبِیِّ(ص): «اِنَّ فِی الرِّفْقِ الزِّیادَةَ وَالْبَرَکَةَ وَمَنْ یُحْرَمُ الرِّفْقَ یُحْرَمُ الْخَیْرَ»[5]
در رفق و مدارا زیاده و برکت است، و کسی که از مدارا و نرمش محروم باشد از خیر محروم خواهد بود.
در این حدیث صریحاً میگوید: هرگونه خیر و برکتی در رفق و ترک خشونت است و کسانی که متوسل به خشونت میشوند از هرگونه خیر و برکتی محرومند؛ و این منطق، اهمیت این موضوع را در زندگی انسانها کاملاً روشن میسازد.
2ـ عَنِ النَّبِیِّ(ص): «لَوْ کانَ الرِّفْقُ خَلْقاً یُری ما کانَ مِمّا خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ شَیْءٍ اَحْسَنَ مِنْهُ»[6]
اگر مدارا مجسّم میشد، مخلوقی از آن نیکوتر نبود.
در این حدیث، ترک خشونت زیباترین چهرههای اخلاقی شمرده شده، و مفهوم آن این است که خشونت زشتترین چهرهای است که روح انسانی ممکن است به خود بگیرد.
3ـ قالَ رَسُولُ الله(ص): «مَا اصْطَحَبَ اثْنانِ اِلَّا کانَ اَعْظَمُهُما اَجْراً وَاَحَبُّهُما اِلَی اللهِ اَرْفَقَهُما بِصاحِبِهِ»[7]
از دو نفر، آن کس که نسبت به دیگری رفاقت و مدارایش بیشتر باشد، اجرش زیادتر و در نزد خدا محبوبتر است.
در این حدیث بزرگترین اجرها و محبوبترین مقامها در نزد خداوند از آنِ کسانی که در زندگی طرفدار رفق و مسالمت و نرمش هستند شمرده شده است.
4ـ عَنْ اَبِی جَعْفَرِ الْباقِر(ع): «مَنْ قُسِمَ لَهُ الرِّفْقُ قُسِمَ لَهُ الْاِیمانُ»[8]
کسی که نرمش نصیبش شده، ایمان نصیبش گردیده است.
مرحوم فیض کاشانی در کتاب «وافی» در یکی از احادیث این باب، ارتباط «رفق» را با «ایمان» چنین تفسیر میکند:
توسل به خشونت چه بسیار که زمام اختیار و کنترل اعصاب را از انسان میگیرد، و چنین کسی ممکن است هر خطایی حتی کلمات کفرآمیز از او سر زند.
این ارتباط را میتوانیم از طریق دیگر نیز تفسیر کنیم و آن اینکه خشونت غالباً سرچشمهی بدبینی و سوءظن به خلق خدا و از آن منتهی به خالق میگردد، و هیچ کدام از اینها با کمال ایمان نمیسازد؛ به عبارت دیگر افراد خشن همواره دوستان کمتری خواهند داشت و کار آنها تدریجاً به انزوای اجتماعی میکشد، و انزوای اجتماعی سرچشمهی سوء ظنّ به خلق و خالق است و این با ایمان سازگار نیست.
5ـ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ(ع) قالَ: قالَ رَسُولُ الله(ص): «اِنَّ الرِّفْقَ لَمْ یُضَعْ عَلی شَیْءٍ اِلّا زانَهُ وَلا نُزِعَ مِنْ شَیْءٍ اِلّا شانَهُ»[9]
رفق و نرمش با هرچه همراه باشد آن را زینت میدهد و از هر چیز جدا شود نازیبایش میسازد.
طبق این گفتار حکیمانه، رفق و مسالمت همهچیز را زینت میبخشد؛ و خشونت هر چیز و هر کار و هر شخص را نازیبا نشان میدهد.
۶ـ عَنْ اَبِی جَعْفَر(ع): اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ رَفِیقٌ یُحِبُّ الْرِّفْقَ وَیُعْطِی عَلَی الرِّفْقِ ما لا یُعْطِی عَلَی الْعُنْفِ»[10]
خداوند دارای رفق و مداراست، و رفق را دوست دارد، و آنچه بخاطر رفق میبخشد بخاطر عنف و خشونت نمیبخشد.
در این حدیث رفق و مسالمت از صفات خداوند شمرده شده است.
موضوع مهمی که یادآوری آن در اینجا نهایت لزوم را دارد این است که بسیاری از دشمنان اسلام میکوشند به اسلام قیافهی خشونتآمیز بدهند و غزوات اسلامی را بهانه ساخته و دست به سمپاشی میزنند با اینکه تنها مطالعهی روش پیامبر(ص) در همان غزوات و طرز رفتار او با دشمنانی که تشنهی خون او بودند و سدّ خطرناکی در برابر دعوت او ایجاد نموده بودند و همچنین رفتار او با اسرای جنگی و با اقوام شکست خورده و با مجروحان میدان نبرد، خود یکی از درخشانترین فصول تاریخ اسلام و از زندهترین شواهد طرفداری اسلام از مسالمت و ترک توسل به خشونت است.
و از آن مهمتر اینکه عدهای میکوشند روحانیون اسلام را ـ همچون روحانیون مسیحی قرون وسطی ـ به خشونت نسبت دهند و شاید اعمال بیرویه و سختگیریهای بعضی از افراد کماطلاع که عقل اجتماعی آنها به موازات عقل علمی آنها پرورش نیافته بهانههای زیادی بدست آنان داده باشد.
این دو جهت ایجاب میکند که ما به پیروی از آنهمه دستوراتی که دربارهی ترک توسل به خشونت به ما داده شده، بیش از حد مواظب حرکات خود در اجتماع باشیم و چهرهی واقعی اسلام را در این زمینه با رفتار مسالمتآمیز و نرمش خود نشان دهیم و رسوبات تبلیغات مسموم مخالفان را با عمل خود از مغزها بیرون آوریم... در زمینهی غزوات و جنگهای اسلامی فلسفهی آنها را تشریح نماییم تا «جنبههای دفاعی» و یا در مواردی «جنبهی مبارزه آزادیبخش داشتن» آنها کاملاً روشن گردد.
باز اشتباه نشود؛ نرمش و انعطاف و رفق و عدم توسل به خشونت به معنی تسلیم در برابر زورگوییها و خشونت تبهکاران و دشمنان لجوج و خونآشام و استعمارگران و استثمارچیان نیست، بلکه همانطور که قرآن صریحاً در آیهی 29 سورهی فتح مسیرها را مشخص ساخته است اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ؛ در برابر دشمنان بیرحم، باید روشی شدید اتخاذ کرد و در برابر دوستان باید نرمش نشان داد، و همچنین در برابر دشمنانی که پس از پیروزی بر آنان احتمال ضربات جدیدی از ناحیهی آنان در میان نباشد، اینجا نیز جای نرمش است.
1- عالیترین تجلیات روح انسانی چیست و چه تاثیراتی دارد؟
2- سه کار که وسیلهی عزّت و قدرت میشود را نام ببرید.
3- بزرگترین اجرها و محبوبترین مقامها در نزد خداوند از آنِ چه کسانی است؟
[1]. سورهی فصّلت (۴۱) آیهی ۳۴ و ۳۵.
[2]. مجلسی، بحار الانوار 71/399.
[3]. مجلسی، بحارالانوار، جلد 71، صفحهی 403.
[4]. رفق نقطهی مقابل عنف و خشونت است.
[5]. مجلسی، بحار الانوار 75/60.
[6]. مجلسی، بحار الانوار 75/63.
[7]. مجلسی، بحار الانوار 76/268.
[8]. کلینی، کافی 2/118.
[9]. کلینی، کافی ۲/۱۱۹، روایت ۶.
[10]. همان مدرک، روایت 5.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت