شرح بزرگترین خطبه نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان | ۳۸
روشنگرى اذهان، با یادآورى گذشتهی دوران
امام(ع) در چنین موقعیتى، براى روشن شدن اذهان و دفع شبهات به گوشهاى از سوابق درخشان و فضایل فراوان[1] خود اشاره كرده و فرمودند:
أَنَا وَضَعْتُ فِی الصِّغَرِ بِكَلاَكِلِ[2] الْعَرَبِ وَكَسَرْتُ نَوَاجِمَ[3] قُرُونِ رَبِیعَةَ وَمُضَرَ؛[4] من در خردسالى بزرگان عرب را به خاك ذلت نشاندم و شاخهاى برآمده (و شجاعان تازه نفسِ) دو قبیله ربیعه و مضر را در هم شكستم.
حضرت اشاره به حدود چهل سال[5] پیش از آن زمان اشاره كرده و شجاعت آن روزشان را به یاد آنان مىآورند تا شبهه «عدم صلاحیت رهبرى و فرماندهى جنگ» را از اذهان بزدایند.
جملات پرصلابت و متقن آن بزرگوار، در ذهن مخاطبان آن روز، صحنههاى بسیار حساسى از هماوردخواهى پهلوانان سپاه كفر را تداعى مىكرد كه با سكوت وحشتبار نیروهاى خودى گره خورده بود و غرّشهاى شیرافكن آن شیر خدا را به یاد مىآورد كه دقایقى بعد صاعقههاى عظیم از عذاب الاهى را بر سر اهریمنان فرود مىآورد و سپاه اسلام قوت مىگرفت و از داشتن چنین فرمانده دلاورى بر خود مىبالید. بزرگ قهرمان پرتوانى كه همه رشادتها و افتخارآفرینىهاى بىنظیر خود را مرهون شخصیت گل سرسبد هستى، رسول گرامى اسلام(ص) مىدانست.
نسلهاى بعد نیز با ژرفنگرى در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام و سپردن گوش جان به نواى روحافزاى آن «افتخار همیشهی دوران» بر این نكته اذعان كرده و مىكنند كه گرچه همچون آن یاران، توفیق درك حضور، یارشان نشد ـ ولى علىرغم همهی تلاشهاى مذبوحانهی نورستیزان ـ خورشید عالمتاب علوى همچنان در حال گرمابخشى و نشاطآفرینى است. بر این اساس، شبههی واهى «عدم صلاحیت آن تالى تلوِ رسول خدا(ص)» براى رهبرى و فرماندهى، نه مقبول خردمندان آن روز بود و نه مورد پسند فرهیختگان پس از آن روز.
وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللهِ(ص) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَالْمَنْزِلَةِ[6] الْخَصِیصَةِ، وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ[7] وَأَنَا وَلِیدٌ[8] یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَیَكْنُفُنِی[9] فِی فِرَاشِهِ وَیُمِسُّنِی[10] جَسَدَهُ وَیُشِمُّنِی[11] عَرْفَهُ،[12] وَكَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ[13]، وَمَا وَجَدَ لِی كَذْبَةً[14] فِی قَوْل وَلاَ خَطْلَةً[15] فِی فِعْلٍ؛ شما جایگاه مرا نسبت به رسول خدا(ص) به خوبى مىدانید، و از قرابت بسیار نزدیك و مرتبهی ویژهام در این مورد به نیكى آگاهید. پیامبر اكرم(ص) مرا در كودكى بر دامان خویش قرار مىدادند و به سینه مباركشان مىچسبانیدند و در رختخواب خویش جایم مىدادند. بدن مطهرشان را به من تماسّ مىدادند و بوى (عطر دلانگیزشان) را به مشام من مىرساندند. غذا را در دهانِ مبارك نرم نموده و سپس به من مىخورانیدند. و هرگز به سخن دروغ، یا رفتار غیر معتدل و ناهنجارى از من ندیدند.
همانگونه كه گفته شد، امام(ص) براى زدودن این شبهه كه «از كجا عملكرد شما در برخورد با مسائل گوناگون نظامى و غیر نظامى صحیح باشد؟»، به بیان تفاوت اساسى خود با دیگران[16] پرداخته و جایگاه بلند خویش نزد پیامبر اكرم(ص) را باز گفتند و مواردى از نخستین دوران زندگى سراسر نورِ دنیایىشان را كه حاكى از ارتباط بسیار نزدیك با اشرف كائنات(ص) بود یادآورى فرمودند[17] فرازهایى را كه محبتِ فوقالعادهی «آن والاترین برگزیدهی خداى تعالى(ص)» را در مورد آن «یگانه مولود كعبه(ع)» به زیبایى به تصویر مىكشد.
امام(ع) در این قسمت، عصمت فراگیر خویش را در محضر مبارك زیركترین گواه الاهى[18] گوشزد كرده و مخاطبان را به وجود چنین طهارت فوقالعاده در روح پاكیزه خود از اَوان خردسالى توجه دادند و فرمودند: «ایشان هیچگاه از من كمترین نشانهاى از سخن ناروا یا رفتار ناهنجار مشاهده نفرمودند.»
1- حضرت علی(ع) برای روشنگرى اذهان چه کاری انجام دادند؟
2- نسلهاى بعد نیز با ژرفنگرى در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام بر کدام نكته اذعان كردهاند؟
3- امام علی(ع) براى زدودن این شبهه كه «از كجا عملكرد شما در برخورد با مسائل گوناگون نظامى و غیر نظامى صحیح باشد؟»، کدام نکات را بیان فرمودند؟
[1]. مرحوم صدوق در خصال به نقل حدیثى پرداختهاند كه طى آن، امام(ع) از برترى خویش سخن به میان آوردهاند و پس از بیان تقدمشان بر همه اصحاب در فضایل، از اختصاص هفتاد فضیلت به خودشان و شركت نداشتن صحابه در آنها خبر دادند. خصال، ص 572، حدیث 1.
[2]. الكلكل: الصدر (سینه)، كَلاكِل هم به معناى دستهجات و جماعتهاست چنان كه كراكر در مورد اسبان به كار رفته است. العین، ج 5، ص 280.
[3]. مقصود از نواجم قرون، افراد سرشناس و پهلوانان نامى است؛ چراكه قرون جمع قرن، به معناى شاخ است، و نواجم هم بر بروز و تشخّص آنها دلالت دارد.
[4]. ربیعه و مضَر، دو فرزند نزار بن معد بن عدنان هستند، و آنها را ربیعة الفرس، و مضرالحمراء هم مىگویند؛ چون ربیعه اسب و استر پدر را، و مضر طلا و جواهرات او را به ارث برد. و به هر حال این، ضربالمثلى براى عظمت مطلب است. منهاج البراعه، ج 12.
[5]. چون این خطبه اواخر عمر مبارك حضرت ایراد شده (نزدیك سال 40 هجرى) و اولین جنگ اسلام (بدر) در سال دوم هجرى اتفاق افتاده است.
[6]. المنزَلَة و المنزِلة: موقعیت و مكانت. المصباح المنیر، ص 601.
[7]. معانى مختلفى براى حِجر ذكر شده؛ مانند: عقل و خرد به لحاظ نگهدارى و احاطه آن. «هَلْ فِی ذلِكَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ» (فجر (89)، 5). همچنین: «نَشَأ فُلانٌ فی حِجرِ فلانٍ، وَحَجْرِ فلانٍ»، به معناى حفاظت و تحت پوشش بودن است. لسان العرب، ج 4، ص 170.
[8]. در بعضى نسخهها «وَلَد» است. مرحوم خلیل، «ولید» را «صبى» (پسر بچه) معنا كردهاند. العین، ج 8، ص 71.
[9]. كَنَفُ الرَّجُل: بازوان و سینه. منظور از كَنَفُه، به خود ملحق كردن، در سایه قرار دادن و كمك كردن است. لسان العرب، ج 9، ص 308.
[10]. مَسَّ و شَمَّ به ترتیب به معناى «لمس كرد» و «بویید» است. آنچه در متن آمده، باب اِفعال همین مادههاست كه دو مفعول گرفته.
[11]. همان.
[12]. عَرْف: بو. گفته مىشود: «ما اطیبَ عَرْفَهُ؛ (چه خوشبوست)» یا: عَرَّفَهُ: خوشبویش كرد. (لسان العرب، ج 9، ص 240). مرحوم طبرسى در آیه: «وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ». (محمد(ص)، 6)، یكى از احتمالات را خوشبو كردن گرفته و فرمودهاند: «من الْعَرْف وَ هُوَ الرائِحةُ الطَّیّبة. یقال: طعمٌ مُعَرَّف ای مُطَیَّب». (مجمعالبیان، ج 9 و 10، ص 148). یا در اصول كافى در مورد بوى خوش پیامبر اكرم(ص) مىخوانیم:«... و كانَ لا یَمُرُّ فى طَرِیق فیمرّ فیهِ بَعْدَ یَومَینِ أوْ ثلاثة إلاّ عُرِفَ أنَّهَ قَدْ مَرَّ فیهِ لِطیبِ عَرْفِهِ...؛ (رسول اكرم(ص)) از راهى عبور نمىكردند، مگر اینكه (حتى) بعد از دو سه روز، رهگذران از بوى خوش آن حضرت متوجه عبورشان مىگشتند». ابواب التاریخ، باب اول، حدیث 11.
[13]. سرعتِ خوردن، و مبادرت به آن را لَقْم گویند و باب اِفعال آن ـ چنانكه در متن است ـ به دهان كسى گذاشتن است. لسان العرب، ج 12، ص 316.
[14]. كَذِبْ، كِذْبْ، كِذْبَة و كَذِبَة، همه مصدر، و متضاد «صدق» هستند. (لسان العرب، ج 12، ص 50). در نسخههاى نهجالبلاغه نیز، هم كَذْبَة دیده مىشود، هم كِذْبَة (مانند منهاج البراعة، ج 12، ص 19)؛ از این رو بعید نیست ضبط صحیح، كِذْبة به كسر كاف و سكون ذال باشد.
[15]. عمل غیر معقول و عجولانه. چنانكه اخطل هم به انسانِ داراى این صفت اطلاق مىشود. لسان العرب، ج 4، ص 144.
[16]. علاوه بر ادله عقلى بر «لزوم تمایز هادیان معصوم از دیگران به جهت اتمام حجت»، مىتوان به ادله نقلى دیگر نیز اشاره كرد؛ مانند: «یا عَلىُّ خُلِقَ النّاسُ من شَجَرٍ شَتّى وَ خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرةٍ واحِدَةٍ» (بحار الانوار، ج 37، ص 38 از عیون الاخبار) و مشابه آن عبارتى در دعاى ندبه (بحارالانوار، ج 102، ص 106 و نهجالبلاغه، خطبه 2: «...لا یُقاسُ بِآل مُحمَّد(ص) مِنْ هذِهِ الاُمَّةِ اَحَدٌ...».
[17]. ر.ك: بحارالانوار، ج 35، ص 2 ـ 44، احادیث فریقین در مورد ولادت حضرت امیرالمؤمنین(ع).
[18]. «فَكَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً». (نساء (4)، 41)؛ همچنین: بقره (2)، 143؛ حج (22)، 78 و... .
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی