بدین ترتیب، دختر پیامبر(ص) از منزل خود به خانهی شوهر انتقال یافت، به بیان دیگر از خانهی رسالت به خانهی امامت، وصایت و ولایت منتقل شدند.
شکوفایی زیبایی و نورانیت زندگی او در خانهی شوهر، بیشتر و بیشتر میشد، خانهای که در عین سادگی و بیپیرایگی، قداست و طراوت آن را احاطه کرده بود، همسر مهربان و وفادارش، امیرالمؤمنین(ع) در امور دین و دنیا همراه و یار و یاور او بود و چه شیرین است زندگی زناشویی که در اندیشه و تفکر و نحوهی نگرش به اهداف زندگی بر پایهی ارج گزاری و بزرگداشت دو سویه و هماهنگی کامل باشد.
این جای تعجب نیست چون سرور زنان عالم، فاطمه زهرا(س) مقام و عظمت همسر خود را نزد خدای متعال میدانست، همانگونه که یک زن مسلمان، امام خویش را احترام میکند بلکه بیشتر از آن (یعنی در حد یک مسلمان نمونه که معرفتش نسبت به امام زمانش در حدّ کمال باشد) به او احترام میکرد چون او را که صاحب ولایت کبری و خلافت و امامت مطلقه و محبوبترین کس در نزد رسول خدا(ص) بود و صاحب سوابق درخشان و نیکو در اسلام میدانست. از سوی دیگر علی(ع) هم فاطمه(س) را بس محترم می شمرد نه برای اینکه او را همسر خویش میدانست، بلکه او را محبوبترین انسانها نزد رسول خدا(ص) و سرور زنان جهان میدانست و او را مجموعهای از فضائل و عظمت میدانست که اگر یکی ازآن فضائل درکسی بود، شایسته بودکه موردتعظیم و تکریم قرار گیرد.
در «بحارالانوار» از امام صادق نقل شده که فرمود:
فاطمه زهرا(س) با علی(ع) پیمان بسته بود که کارهای خانه، خمیر کردن آرد، نان پختن و جارو کردن خانه را خود انجام دهد و علی(ع) نیز با او قرار گذاشته بود که کارهای خارج از خانه را مانند تهیه هیزم و مواد غذایی خود انجام دهد.[1]
مدت توقف این زوج بزرگوار در خانهی حارثه بن نعمان به روشنی مشخص نیست، زندگی در آن منزل ادامه یافت تا این که رسول خدا(ص) برای آنان خانهای متصل به مسجد خویش همانطوری که برای همسران و زنان خود نیز اتاقهایی ساخته بود، بنا کرد، و دری از آن خانه به مسجد باز میشد و بدینترتیب به این منزل منتقل شده و در همسایگی منزل پیامبر اکرم(ص) مسکن گزیدند.
فاطمه زهرا(س) در سن دوازده سالگی به امام حسن مجتبی(ع) حامله شدند و نور وجود این فرزند گرامی از صُلب علی مرتضی(ع) به فاطمه زهرا(س) منتقل گردید.
تولد این عزیزکه نزدیک شد، برای رسول خدا(ص) سفری پیش آمد و برای خداحافظی به خانهی دخترشان رفتند و در مورد فرزندش سفارشاتی به او فرمودند، حضرت فاطمه(س) اولین فرزند خود را در نیمهی رمضان بنا به قولی در سال سوم هجرت به دنیا آورد و چه روز بزرگی بود، اسماء بنت عمیس حضور داشت و از آن حضرت پرستاری میکرد.
فاطمه زهرا(س) به همسرشان پیشنهاد کردند که فرزندشان را نامگذاری نماید ولی مولای متقیان علی(ع) فرمودند:
محال است که در نامگذاری بر رسول اکرم(ص) پیشی جویم. پیامبر(ص) از سفر برگشتند و فرمودند: فرزندم را به من نشان بدهید، او را چه نام نهادهاید؟ علی(ع) پاسخ دادند: در نامگذاری بر شما پیشی نجویم، پیامبر(ص) فرمودند: من نیز در نامگذاری بر پروردگار پیشی نمیجویم، خداوند بزرگ به جبرئیل وحی فرستاد، همانا برای محمّد(ص) فرزندی متولد شده است، فرود آی و سلام رسان و تهنیت و تبریک بگوی و بگو علی(ع) برای تو مانند «هارون» برادر موسی است و فرزند علی(ع) را بنام فرزندِهارون نام بگذار، جبرئیل فرود آمد و از جانب پروردگار شادباش گفت و عرض کرد: خدای متعال به شما دستور میدهد که این فرزند را بنام فرزندِهارون نام نهید، پیامبر(ص) سئوال کردند: اسم فرزندهارون چه بود؟ عرض کرد: «شُبَّر». پبامبر(ص) فرمودند: زبان من عربی است، جبرئیل گفت: پس او را «حسن» بنامید.[2] او را حسن نامیدند و پیامبر اکرم(ص) در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفتند و در روز هفتم دو گوسفند سیاه و سفید،«عقیقه»[3] کردند و یک ران گوسفند و مقداری پول به قابله انعام دادند، سر نوزاد را تراشیدند و به وزن موهای او نقره صدقه دادند و نیز سر او را با «خَلوق» که مادهای خوشبو از زعفران و گیاهان معطر درست شده رنگ کردند و فرمودند: در زمان جاهلیّت، سر نوزاد را با خون میآلودند و این از عادتهای زمان جاهلیّت است.
برای دومین بار حضرت صدیقه(س) باردار شدند و پس از شش ماه آثار زایمان نمودار شد، پیامبر خدا(ص) از قبل، تولد دومین نور چشم خود را بشارت داده بودند، بنابر آنچه امام صادق(ع) نقل فرمودند: همسایگان امّ ایمن نزد رسول خدا(ص) آمده و گفتند، ای رسول گرامی! شب گذشته امّ ایمن نمیخوابید و صدای گریهاش بلند بود، پیامبر(ص) کسی را نزد امّ ایمن فرستاد و او را احضار کردند، او به سرعت خدمت پیامبر(ص) شتافت، حضرت فرمودند: خدا دیدگانت را نگریاند، همسایگانت به من از گریه شدید شب گذشتهی تو خبر دادند، عرض کرد: یا رسول الله! خواب عجیبی دیدم که تا صبح گریه کردم. فرمودند: چه خوابی بود؟ برایم نقل کن. عرض کرد: گفتنِ آن خواب برایم سخت است. فرمودند: معلوم نیست آنگونه که تو خواب دیدهای در بیداری هم واقع شود، پس برایم نقل کن. گفت: در خواب دیدم که گویی عضوی از اعضاء بدن شما در منزل من افتاده است، پیامبر(ص) فرمودند: خوش خبر باشی، چه خواب نیکویی دیدهای، ای امّ ایمن! فاطمه زهرا(س) فرزندی به نام حسین به دنیا خواهد آورد و تو او را پرستاری میکنی و در پناه آغوش خواهی گرفت، وقتی امام حسین(ع) به دنیا آمدند، امّ ایمن او را نزد رسول خدا(ص) برد، پیامبر(ص) فرمودند: آفرین بر حامل و محمول، ای امّ ایمن! این، تعبیر خواب توست.[4]
و امّ الفضل، همسر عباس عموی پیامبر(ص)، نیز خوابی شبیه خواب امّ ایمن دیده بود.
هنگام ولادت امام حسین(ع) زنان بنیهاشم و نزدیکان نزد حضرت فاطمه(س) جمع شدند، در میان آنان،«صفیه» دختر عبدالمطلب، عمّهی رسول خدا(ص)، اسماء بنت عمیس و امّ سلمه نیز بودند، وقتی نوزاد به دنیا آمد، پیامبر(ص) فرمودند، ای عمّه او را نزد من بیاورید. صفیه عرض کرد: ای رسول خدا هنوز نوزاد را پاک و تمیز نکردهام. رسول مکرّم(ص) فرمودند: عمّه جان آیا تو میخواهی او را پاک کنی؟ خدای تبارک و تعالی او را پاک و نظیف فرموده است. جبرئیل فرود آمد و خدمت رسول خدا(ص) رسید و ضمن ابلاغ تبریک خداوند عرض کرد: پروردگار امر فرمودند نام دومین فرزند علی(ع) و فاطمه(س) را «شبیر» که نام فرزند دومهارون، برادر موسی است و به عربی حسین میشود بگذارید.
گروههای زیادی از ملائکه پس از تولد امام حسین(ع) بر پیامبر(ص) وارد شدند و تبریک گفته و بعد از تبریک، شهادت امام حسین(ع) را تسلیت میگفتند.
عالم بزرگوار شیعه، سید بحرالعلوم، شیرخوارگی امام حسین(ع) را در سرودهاش اینگونه توصیف میکند:
لِلّه مُرتَضِـع لَم يَرتَضـع اَبَـداً / مِن ثَـدیِ اُنثی وَ مِن طـه مَراضـعُه
يُعطيـه اِبـهامــه آنــا فَـاَوِنَـة / لِسانَــهُ فَـاستَـوَت مِـنـهُ طَبـايعـه[5]
خدای را! شیرخواری که هنوز از پستان زنی شیر نخورده ولی از رسول خدا(ص) شیر نوشید، پیامبر(ص) گاهی انگشت ابهام خویش و گاهی زبان مبارک خود را در دهان او مینهاد و او میمکید، اینگونه و از این طریق خلقت جسمانی او کمال یافت.
در روز هفتم ولادت او، رسول خدا(ص) امر فرمودند تا سر او را بتراشند و به اندازهی وزن موی سر او نقره صدقه دادند و همچنین گوسفندی برایش عقیقه کردند.
تفصیل مطالب مناسب با ولادت حضرت امام حسین(ع) در کتابهایی که مخصوص آن حضرت نوشته شده بیان شده است.
ولادت حضرت زینب(س) بعد از ولادت امام حسین(ع) انجام شد و بدین ترتیب آن حضرت، سومین فرزند بیت نبوت و ولایت بود، این موضوع مورد اتفاق مورّخان و محدّثان است گرچه افراد نادری آن حضرت را فرزند چهارم دانستهاند و ما فعلاً در مقام تحقیق و بیان شواهد تاریخی و غیره در این زمینه نیستیم.
حضرت زینب(س) در سال پنجم هجرت متولد شدند، بانویی که محصول فضائل و نتیجهی بزرگیها بود، شخصیّتی کههالهای از شرافت و قداست و فضیلت از تمام جهات او را احاطه نموده بود.
از آن سینهای که او را شیر و دامنی که او را پرورش داده، و تربیتی که در مورد او لحاظ گردیده، و نگه داری که از وی به عمل آمده و خانهای که در آن چشم گشوده دیگر سئوال نکنید.
از فضائلی که از طریق «ژن» به او ارث رسیده و از تأثیر و تربیت و از محیط مقدّس زندگی او و اندوختههایی که در این خانهی نورانی و مرکز قداست دریافت فرموده اگر توجه کنید و بر آن مسائل ژنتیک و تربیت و محیط بیفزائید دیگر هیچ نیازی نخواهد بود که بپرسید زینب(س) که بود؟
جدش رسول خدا(ص) او را زینب نامید این کلمه در واقع ترکیبی است از «زین» و «اب» یعنی زینت پدر. شیخ محمّد جواد مغنیه در کتاب «حسین(ع) و بانوی قهرمان کربلا» به نقل از روزنامه جمهوریت مصر در تاریخ 31/10/1972 میلادی مقاله ای از نویسنده مصری، یوسف محمود نقل می کند که:
زینب(س) درشعبان سال پنجم هجری به دنیا آمد، مادر او یعنی فاطمه زهرا(س) او را برداشت و نزد پدر یعنی علی(ع) آورد و گفت برای این دختر نو رسیده نامی بگذار، علی(ع) فرمود من در این امر بر رسول خدا(ص) پیشی نمیگیرم، در این هنگام ایشان در مسافرت بودند، وقتی برگشتند از ایشان پرسیدند نام نوزاد را چه نهادید؟ فرمود: من در نامگذاری از پروردگار پیشی نمیگیرم، جبرئیل آمد و عرض کرد پروردگار جلیل به شما سلام میرساند و میفرماید: اسم این دختر «زینب» خواهد بود و این نامی ا ست که پروردگار، خود انتخاب کرده است.[6]
این بانو را حیاتی است روشن و درخشان و تاریخی که پر است از مکارم و فضائل و در عین حال پر از تاثرات و حوادث اندوه باری که در طول زندگیاش مشاهده فرموده، از زمان کودکی به فراق و فقدان جد بزرگوارش رسول اکرم(ص) و مادر گرامیاش فاطمه زهرا(س) گرفتار شد و زمانی شاهد و ناظر خانه نشینی طولانی یعنی بیست و پنج سال انزوای پدر بود، بعد از مدینه به همراه پدر به کوفه هجرت فرمود و در زمان خلافت پدرش پس از مدتّی شاهد حادثه دردناک شهادت پدر بود. به دنبال شهادت پدر، شاهد جنگهای برادرش امام حسن مجتبی(ع) با معاویه و پس از چندین سال ناظر مسموم شدن حضرت امام حسن مجتبی(ع) بود و سرانجام با حادثهی دیگری که بزرگترین فاجعهی جهان بشری است مواجه گردید، فاجعهایکه تاریخ نظیر آن را هرگز به خود ندیده است. این بانوی قهرمان بدون کمترین سستی و ضعف یا پریشانی و اضطراب، این رخدادها را تحمّل فرمود، نه تحمّل و توان خود را از دست داد نه اعصاب وی آشفته گردید و نه ظرفیت خود را از دست داد تا این که به مدینه بازگشت.
چون حاکم زمانه حکم تبعید برای او صادر کرد شام را اختیار کرد و خدا چنین مقدّر کرده بود که در آن جا رحلت کند و آرامگاه وی از گذشته تا حال و تا زمانی که خدا می داند پناهگاه و محلّ رفت و آمد و زیارت و توسل میلیونها نفر گردد.
البته آنچه معروف است، مرقد مطّهر این بانوی نمونهی اسلام شهر دمشق و محلّهی «زینبیه» است ولی حرم دیگری در شهر قاهره در مصر به نام آن حضرت دیده میشود که مرکز عرض ارادت و زیارت و توسّل مردم آن سامان است ولی چون بعد از جریان کربلا و سفر اسارت، زندگی حضرت زینب(س) همانند پیش از حادثهی کربلا به صورت کاملاً در انزوا و دور از دسترس تاریخ نویسان بوده به گونهای که گویا آن حضرت تنها و تنها برای حادثهی کربلا و سفر اسارت آفریده شده بود پس از آنکه این مأموریت سنگین را به طور کامل و بدون هیچگونه نقصی به پایان برد از دسترس تاریخ کنار رفت، بدین ترتیب در کیفیت رحلت و محل دفن و مرقد آن حضرت نمی توان قاطعانه سخن گفت.
خانهی حضرت فاطمه زهرا(س) و علی(ع) پذیرای دومین دختر و چهارمین فرزند گردید.
آن هنگام نیز خانه غرق در شادی و سرور گردید، امّ کلثوم در شرافت و نسب ممتاز با خواهرش زینب شریک و همراه بود منتهی زمان بروز فضائل و کمالات حضرت زینب(س) کربلا و اسارت بود و حضرت امّ کلثوم(س) گرچه در این سفر همراه خواهر به اسارت رفت ولی نقش اساسی رهبری کاروان به عهده حضرت زینب(س) بود، به همین جهت حضرت امّ کلثوم(س) همانند قبل و بعد سفر کربلا و اسارت حضرت زینب(س) ، در پوشش خاصی از نظر تاریخ و تاریخ نویسان به سر بردند و کمالاتشان چنانچه باید بروز و ظهور نداشت.
1- چرا فاطمه زهرا(س) نسبت به همسر خود احترامی مظاعف داشتند؟
2- فاطمه زهرا(س) با علی(ع) چه پیمان بسته بودند؟
[1]. بحار الأنوار ( علامه مجلسی) ، ج 43 ، ص 151.
[2]. الأمالی ( شيخ صدوق ) ، ص 135.
[3].عقيقه يک نوع قربانی است که فرزند با قربانی کردن گوسفند به نيت او از بلاهای ناگهانی محفوظ می ماند.
[4]. الأمالی ( شيخ صدوق ) ، ص 82.
[5]. أدب الطف ( جواد شبّر ) ، ج 6 ، ص 50
[6]. الحسين(ع) و بطلة کربلاء ( محمّد جواد مغنية) ، ص 406-405
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله علی تهرانی