صفیّه پس از تحقیق بهسوی برادرانش بازگشت و آنها را از صداقت خبر مطّلع ساخت، آنان از شنیدن این خبر خوشحال شدند و به قصد خانهی خدیجه از جا برخاستند و او را از «خویلد» یا عمویش خواستگاری کردند. او ابتدا امتناع داشت ولی بعد موافقت کرد، امّا به این شرط که سزاوار است صداق و مهریهای در خور مقام و لایق شأن او باشد، این مشکل که چنین مهریهای را چگونه تهیّه کنند، خواستگاران را به خود مشغول داشت و اینجا باز خود خدیجه به یاری آنان شتافت و بهعنوان هدیه، چهار هزار دینار طلا برای رسول خدا(ص) فرستاد و از او درخواست کرد که آن را مهریه قرار داده و به پدرش، خویلد، بپردازد. این موضوع در بین اعراب بیسابقه و بینظیر بود که زنی خودش مهریهاش را به شوهر بدهد و شوهر از مال او بپردازد، پس جای تعجّب نبود که آتش حسادت ابوجهل شعله کشید و گفت: ای مردم ما دیده بودیم که مردان مهریه زنان را میپردازند، امّا ندیده بودیم که زنان مهریهی مردان را بدهند. و ابوطالب با حالت خشم پاسخ او را داد و فرمود: ای نادان چه میگویی به مردی مانند محمّد دختر میدهند و به او هدیه نیز تقدیم میکنند ولی مثل تویی هرچه مال هم داشته باشد و بدهد از او نمیپذیرند. یا به قول دیگر به او چنین گفت: اگر مردان مانند برادرزادهام باشند آنان را به بهای سنگین و مهریههای گران خواهند بُرد و اگر مانند تو باشند، برای ازدواج باید مهریهای سنگین بپردازند.
سرانجام، این ازدواج مبارک صورت گرفت و رسول خدا(ص) به خانهی خدیجه نقل مکان فرمودند و خدیجه به بزرگترین آرزوی خویش رسید و سعادت دنیا و آخرت نصیبش شد.
خدیجهی کبری چند فرزند پسر برای رسول خدا(ص) به دنیا آورد، ولی تمام آنها در سنّ خردسالی از دنیا رفتند و چهار دختر نیز از او متولّد شد به نامهای زینب، امّکلثوم، رقیّه و فاطمهی زهرا(س) که حضرت فاطمه(س) کوچکترین آنها بود. گرچه از نظر قدر و منزلت و کمال با آنان قابل مقایسه نبود.
شخصیت والای حضرت زهرا(س) از فضائل بلندی برخوردار است که برخی از آنها مخصوص خود آن حضرت است و به تعبیر دیگر جزء خصایص فاطمیّه به شمار میرود، یعنی فضیلتهای مخصوص به او که برای اولین بار و آخرین بار در مورد حضرتش رخ داد.
از میان آن فضیلتها، آنچه تمام ناقلان حدیث از شیعه و سنّی گفتهاند موضوع کیفیت شکلگیری نطفهی آن حضرت است، اینک ما یکی از آن احادیث را برای آگاهی شما خوانندگان عزیز بیان میداریم.
جبرئیل امین(ع) بر رسول خدا(ص) نازل شد و عرض کرد یا محمّد، خداوند متعال سلام میرساند و به تو فرمان میدهد که به مدّت چهل روز از همسرت خدیجه دوری گزین.
این موضوع بر حضرتش بسیار گران آمد، چون به او علاقه زیادی داشت ولی فرمان خدا باید انجام شود، به دنبال این فرمان به مدّت چهل روز از آن خانهی عشق و محبّت و صمیمیت فاصله گرفتند، روزها روزه و شبها را به عبادت پرداختند و بهوسیله عمّار یاسر به خدیجه پیغام فرستادند که گمان نکند دوری از او از روی بیاعتنایی است، بلکه به دستور پروردگار است و این موضوع را خیر بداند، زیرا خداوند متعال هر روز بر فرشتگان خود به او مباهات میکند.
پیغام دادند: خدیجه! چون شب فرا رسید در را ببند و استراحت کن و من در خانهی فاطمه بنت اسد هستم. خدیجه هم که از روز اوّل سراپا تسلیم بود، این فرمان را با جان پذیرفت ولی آتش فراق محبوب هر روز بیشتر از روز پیش او را میسوزاند و متأثّر میکرد، چون چهل روز شد جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای محمّد! پروردگار متعال تو را سلام میرساند و میفرماید، خود را برای پذیرش تحفه و هدیّه پروردگار آماده ساز.
پیامبر(ص) فرمودند: جبرئیل! تحفهی پروردگار چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: من نمیدانم.
در این بین که رسول خدا با جبرئیل سخن میگفتند، میکائیل فرود آمد و با او طَبَقی بود که روی آن با دستمالی از حریر پوشیده بود، آن طَبَق را پیش روی پیامبر(ص) گذاشت و گفت: ای محمّد! پروردگارت به تو فرمان میدهد که با این طعام افطار کنی؟
علی ابن ابیطالب(ع) میفرماید: هر شب وقتی پیامبر(ص) میخواست افطار کند، دستور میداد که در را باز بگذارم تا هر کس میخواهد افطار کند بیاید و مهمان آن حضرت شود، ولی آن شب مرا پشت در نشاندند و فرمودند: ای پسر ابوطالب! این طعامی است که جز من به دیگری حرام است. حضرت علی(ع) فرمودند من پشت در نشستم و پیامبر(ص) با غذا تنها ماند، وقتی پارچهی حریر را برداشتند، خوشهای از خرمای تازه و خوشهای انگور بود، پیامبر(ص) از آن غذا میل فرمودند و آب نیز نوشیدند، دست خود را دراز کردند و جبرئیل بر دست آن حضرت آب میریخت و میکائیل میشست و اسرافیل خشک میکرد. سپس بقیهی غذا همراه ظرف به آسمان برده شد.
رسول خدا(ص) برای نماز برخاستند ولی جبرئیل عرض کرد امشب نماز بر تو حرام است تا به منزل خدیجه بروی و با او بیامیزی زیرا خداوند عزّوجلّ قسم خورده است که امشب از صُلب تو فرزندی پاک و پاکیزه بیافریند و حضرتش بهسرعت بهسوی منزل خدیجه آمدند.
خدیجه میگوید: بهتنهایی انس گرفته بودم و چون شب میشد، سر خود را میپوشاندم و پرده را میافکندم و در را میبستم و نماز به جای میآوردم و چراغ را خاموش کرده، در بستر میآرمیدم.
چون آن شب فرا رسید، بین خواب و بیداری بودم که پیامبر(ص) آمدند و در را کوبیدند، صدا زدم کیست در را میزند؟ دری که جز محمّد حق کوبیدن آن را ندارد؟
رسول خدا(ص) با لحن زیبا و دلنشین خود فرمودند: خدیجه! در را باز کن، من محمّدم. خدیجه با شادمانی در را باز کرد، پیامبر(ص) وارد شدند، هرگاه حضرتش به خانه میآمدند ظرف آبی میخواستند، وضو میگرفتند و نماز کوتاهی میخواندند و سپس به کارهای جاری منزل میپرداختند ولی آن شب نه ظرف آب خواستند و نه برای نماز خواندن آماده شدند، بلکه بلافاصله به بستر من آمدند، پس سوگند به آن کسی که آسمان را برافراشت و آب را جاری کرد که آن شب رسول خدا از من دور نشد، مگر اینکه سنگینی حمل فاطمه(س) را در خود حس کردم.
در این حدیث شریف، نکات بسیار جالبی وجود دارد، ابتدائاً حضرت مأمور میشوند چهل روز از همسرشان جدا شوند، و روزها روزه بگیرند و شبها را به عبادت سپری کنند، و سپس در آخرین شب، افطار آن حضرت از مائدهی آسمانی است که با غذاهای عالم طبیعت بسیار متفاوت است و تنها در شکل و صورت ظاهری شاید شباهت دارد و بلافاصله نطفه در صلب مبارک آن حضرت شکل گرفته و مأمور به انتقال نطفه به رحم حضرت خدیجه شدند.
این حدیث را با مختصر تفاوتی دانشمندان اهل سنّت نیز نقل کردهاند ازجمله:
١ـ خوارزمی در مقتل الحسین، صفحه ٦٣
٢ـ ذهبی در اعتدال، ج ٢ صفحه ٢٦
٣ـ تلخیص المستدرک، ج ٣ صفحه ١٥٦
٤ـ عسقلانی در لسان المیزان
احادیث زیادی در این مورد با اختلاف کمی در الفاظ وجود دارد و ما به نقل یکی از آن احادیث که بهطور مکرّر از راویان مختلف نقلشده بسنده میکنیم.
ابن عبّاس میگوید: عایشه بر رسول خدا(ص) وارد شد و دید پیامبر خدا(ص) فاطمه(س) را میبوسد، عرض کرد: آیا فاطمه را دوست دارید؟ فرمود: آری به خدا تو نیز اگر میزان محبّت مرا به او میدانستی محبتت به فاطمه زیادتر میشد چون آن شبی که مرا به آسمان چهارم بردند... تا آنکه میفرماید: در آن هنگام به من خرمای تازهای که نرمتر از کَره و معطّرتر از مشک و شیرینتر از عسل بود دادند. خرما را خوردم و آن خرما بهصورت نطفه درآمد چون به زمین آمدم و با خدیجه همبستر شدم، او فاطمه را حامله شد، پس فاطمه حوریهای است بهصورت انسان و هر وقت مشتاق بهشت شوم فاطمه را میبوسم.
این حدیث با الفاظ مختلف نقل شده و ازجمله افرادی که نقل کردهاند عبارت است از: ١- تاریخ خطیب بغدادی ج ٥/٨٧، ٢- خوارزمی در «مقتلالحسین»، صفحه ٦٣، ٣ـ ذهبی دمشقی در «میزان الاعتدال»، ج ١/٣٨، ٤ـ زرندی در «نظم درر السمطین»، ٥- عسقلانی در «لسان المیزان»، ج ٥/١٦٠، ٦ـ قندوزی در «ینابیعالموده»، ٧ـ محبّالدین طبری در «ذخایرالعقبی» صفحه ٤٣.
روایان این حدیث، عایشه و ابن عبّاس و سعید بن مالک و عمر بن خطاب است.
فرقی که این احادیث با حدیثی که قبلاً نقل کردیم دارد این است که در اینجا سخن از معراج است و اینکه آن حضرت در شب معراج از آن میوه میل فرمودند و... از طرفی معراج پیامبر(ص) در سال سوم بعثت بوده و ولادت حضرت فاطمه(س) در سال پنجم بعثت.
این مشکل را میتوان اینگونه حل کرد بهطوریکه بین این دو دسته از روایات ناسازگاری نباشد یا اینکه بگوییم پیامبر اکرم(ص) بیش از یک بار به معراج رفتهاند همانطوری که در کتاب شریف کافی در ضمن حدیثی بیان شده است و بدین ترتیب آن معراج که در سال سوّم بوده و به دنبال آن مطالبی در میان مردم مکه مطرحشده با آن معراج که در آن، خرمایی میل فرمودند و... فرق دارد.
یا اینکه بگوییم ولادت حضرت فاطمه(س) نیز در سال سوم بعثت و پس از همان معراج اوّلیّه بوده است.
خوانندگان محترم توجه دارند اینگونه اختلافها در نقل این قبیل مسائل از صدر اسلام که تا به حال بیش از سیزده قرن میگذرد و راویان آن روز نیز همه افراد منضبط و دقیق که ریز مطالب را بدون کم و زیاد نقل کنند، نبودهاند تازه این مربوط به راوی اوّل بوده، راویان بعدی نیز این گرفتاری را داشتهاند. بدین ترتیب طبیعی است که اختلافاتی در نقل حدیث وجود خواهد داشت، ولی وقتی راویان زیادی نقل کردهاند، اصل مطلب و عصارهی سخن که محتوای همهی آن احادیث است، قابل انکار نخواهد بود.
در اینکه ولادت آن حضرت در چه سالی رخ داده است اختلاف مختصری بین راویان و محدثان وجود دارد که نقل آنها خیلی برای خوانندگان ما مفید نخواهد بود و اگر محقّقی بخواهد در این زمینه تحقیق نماید راه باز است و کتابهای گوناگون از همه طبقات مسلمانان موجود است.
بههرحال بهطوریکه طبری در «ذخائرالعقبی» و دیگران نقل میکنند، حضرت خدیجه میفرماید:
چون ولادت فرزندم نزدیک شد به سراغ قابلههای قریش فرستادم، ولی چون همسر محمّد(ص) بودم آنها اعتنایی نکردند، در همین هنگام چهار زن بر من وارد شدند با جمال و زیبایی و نورانیتی وصفنشدنی، یکی از آنها گفت که من مادر تو «حوّا» هستم و دیگری گفت من آسیهام و سوّمی گفت من امکلثوم، خواهر حضرت موسی هستم، چهارمی گفت من مریم هستم، ما آمدیم تا در زایمان فرزندت به تو کمک کنیم.
در آن موقع سرور زنان عالم به دنیا آمد، روی زمین به سجده افتاد و... محدثان و راویان اخبار چنین گفتهاند که هرگاه خدیجه فرزندی به دنیا میآورد، او را به دایه میداد تا از شیر او بنوشد ولی در مورد حضرت زهرا(س)، خودش این کار را به عهده گرفت، و شیر او کاملاً فرزندش را سیراب مینمود.
1- شرط «خویلد» یا عمویش برای ازدواج محمد(ص) با خدیجه چه بود و چگونه حل شد؟
2- معمولاً زمانی که پیغمبر(ص) به منزل نزد خدیجه(س) میآمد چه میکردند؟
3- چگونه میتوان تفاوت روایتی که در اینجا مطرح شده است با روایتی که توسط عایشه و ابن عبّاس و سعید بن مالک و عمر بن خطاب نقل شده است را تبیین کرد؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله علی تهرانی