کد مطلب: ۶۹۷۴
تعداد بازدید: ۹۶۵
تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۴۰۲ - ۱۳:۴۳
شرح حال و زندگی حضرت امیرالمؤمنین(ع) | ۱۷
هنگامي كه حضرت علي(ع) مشغول شستن بدن مبارك رسول خدا(ص) بود و گروهي از اصحاب او را كمك مي‏كردند و در انتظار پايان يافتن غسل بودند و خود را براي نمازگزاردن بر پيكر مبارك آن حضرت آماده مي‏كردند، ماجراي پر غوغاي «سقيفه‏ی بني ساعده»[2] براي انتخاب جانشين پيامبر(ص)‌ بر پا شد در آنجا جمعي از انصار‌(مسلمانان اهل مدينه) و برخي از مهاجرين...

نخستین برگ ورق می‏‌خورد


آن‏گاه كه سر مبارك پیامبر گرامی(ص) بر سینه امام(ع) بود، روح او به ابدیّت پیوست. حضرت علی(ع) این جریان را در یكی از خطبه های تاریخی خود چنین شرح می‏ دهد:
«یاران پیامبر(ص) كه حافظان تاریخ زندگی او هستند به خاطر دارند كه من هرگز لحظه ‏ای از خدا و پیامبر او سرپیچی نكرده‏ ام، در جهاد با دشمن كه قهرمانان فرار می ‏كردند و گام به عقب می ‏نهادند، از جان خویش در راه پیامبر خدا(ص) دریغ نكردم، رسول خدا(ص)‌ جان سپرد در حالی كه سرش بر سینه من بود و بر روی دست من جان از بدن او جدا شد و من برای تبرّك دست بر چهره‏ ام كشیدم، آنگاه بدن او را غسل دادم و فرشتگان مرا یاری می‏ كردند، گروهی از فرشتگان فرود آمده و گروهی بالا می ‏رفتند و همهمه‏ آنان كه بر جسد پیامبر(ص) نماز می ‏خواندند، مرتب به گوش می‏ رسید، تا اینكه او را در آرامگاه خود نهادیم. هیچ كس در حال حیات و مرگ پیامبر(ص)‌ از من به او سزاوارتر و شایسته‌‏تر نیست»[1]
درگذشت پیامبر(ص) گروهی را به سكوت فرو برد و گروهی دیگر را به تلاش‏های مرموز و مخفیانه واداشت. پس از رحلت رسول خدا(ص)، نخستین مطلبی كه مسلمانان با آنان روبه‌‏رو شدند موضوع تكذیب مرگ پیامبر(ص) از جانب عمر بود! غوغائی در برابر خانه‏ پیامبر(ص) بر پا كرده بود و افرادی را كه می ‏گفتند پیامبر(ص) فوت كرده است تهدید می‏ كرد، هر چه عباس وابن ‏ام‏مكتوم «از اصحاب رسول خدا» از قرآن آیاتی می‏ خواندند كه در آن آیات به امكان فوت پیامبر(ص) اشاره شده، مؤثر نمی افتاد، تا اینكه دوست او ابوبكر كه در بیرون مدینه به سر می‏برد آمد و چون از ماجرا آگاه شد با خواندن آیه 30 از سوره زمر: اِنّكَ مَیَّتٌ وَ اِنَّهُم مَیَّتون «تو می‏ میری و دیگران نیز می‏ میرند» كه قبل از او دیگران نیز تلاوت كرده بودند عمر را خاموش كرد.
هنگامی كه حضرت علی(ع) مشغول شستن بدن مبارك رسول خدا(ص) بود و گروهی از اصحاب او را كمك می ‏كردند و در انتظار پایان یافتن غسل بودند و خود را برای نمازگزاردن بر پیكر مبارك آن حضرت آماده می ‏كردند، ماجرای پر غوغای «سقیفه‏ بنی ساعده»[2] برای انتخاب جانشین پیامبر(ص)‌ بر پا شد در آنجا جمعی از انصار‌(مسلمانان اهل مدینه) و برخی از مهاجرین (كسانی كه از مكّه همراه رسول خدا(ص) به مدینه آمده بودند) مانند ابوبكر و عمر و ابوعبیده، جسد پیامبر(ص) را كه برای غسل آماده می‏شد ترك كردند و در سقیفه دورهم جمع شدند و پس از ردّ و بدل كردن الفاظ و برخوردهای لفظی و احیاناً فیزیكی، ابوبكر با پنج رأی به عنوان جانشین رسول خدا(ص)‌ انتخاب شد، در حالی كه از مهاجران جز آن سه نفر از انتخاب او آگاه نبودند.
«ماجرای سقیفه و سخنانی كه در آنجا ردّ و بدل شد و سرانجام ابوبكر به گفته بعضی از دانشمندان اهل سنّت حتّی با یك رأی كه آن هم از سوی عمر انتخاب شد، یكی از بحث‏های اصولی تاریخ اسلام است كه نه تنها بعد تاریخی داشته بلكه از نظر اعتقادی نیز قابل تأمل است، و بزرگان ما همه این ماجرا را نكته به نكته از قول خود دانشمندان اهل سنّت نقل كرده و در جای خود به بحث و گفتگو نشسته اند از حوصله این نوشتار بیرون است، زیرا ما در اینجا به نقل تاریخ بسنده می‏كنیم و لی تحلیل آن را به عهده‏ شما خواننده می ‏گذاریم به این امید كه این خود انگیزه‏ ای برای مطالعه‏ كتاب‏هائی كه در این زمینه نوشته شده باشد و سرانجام راز و رمز بزرگترین و طولانی ترین خط اختلاف بین مسلمین را از گوشه همان سقیفه و با توطئه همان چند نفر معدود به دست آورید.»
در این گیروداركه امام(ع) به شستن رسول خدا(ص)‌ مشغول بود، و انجمن سقیفه نیز به كار خود مشغول بود، ابوسفیان كه شمّ سیاسی نیرومندی داشت به منظور ایجاد اختلاف در میان مسلمانان به نزد حضرت علی(ع) آمده و پیشنهاد كرد: «دستت را بده تا با تو «بیعت»[3] كنم و دست تو را به ‏عنوان خلیفه مسلمانان بفشارم كه هرگاه من با تو بیعت كنم دیگر یك نفر از فرزندان عبدمناف با تو مخالفت نخواهد كرد و اگر آنان باتو بیعت كنند كسی از قریش از بیعت كردن باتو تخلف نمی كند و سرانجام تمام عرب تو را به فرمانروایی می ‏پذیرند» ولی حضرت علی(ع) اعتنائی به گفته او نكرده فرمودند: «من فعلاً مشغول غسل دادن و كفن و دفن پیامبرم» ابوسفیان رفت و دوباره آمد و این‌بار عباس عموی پیامبر(ص) را هم با خود همراه كرد، و دو نفری این پیشنهاد را به حضرت دادند. حضرت پیشنهاد عباس را هم رد كردند و بیان شیوا و گفتاری حكیمانه در برابر پیشنهاد آن دو ایراد كردند كه عین فرمایش آن حضرت در نهج البلاغه ضبط شده است. [4]
چیزی نگذشت كه صدای تكبیر به گوش آنان رسید، حضرت علی(ع) جریان را از عباس پرسیدند عباس گفت: «نگفتم كه دیگران در بیعت گرفتن بر تو سبقت می‏ جویند؟ وگفتم تو دستت را بده تا با تو بیعت كنم ولی تو حاضر نشدی و دیگران بر تو سبقت جستند.»

 

چرا پیشنهاد ابوسفیان و عباس رد شد؟

 

بدون تردید، حضرت علی(ع) ابوسفیان را كه از دشمنان دیرینه اسلام بود، می ‏شناختند و می ‏دانستند كه او نقشه‏ نادرستی در سر می ‏پروراند «همانطوری كه بعدها خود و فرزندانش كمر بر نابودی اسلام و مسلمین بستند» و می‌خواهد بدینوسیله در بین مسلمین اختلاف بیندازد و اگر حضرت علی(ع) آن روز پیشنهاد اورا می ‏پذیرفتند و در خانه‏ دربسته دو نفر با آن حضرت بیعت می ‏كردند، تاریخ درباره‏ این بیعت همان داوری را می ‏كرد كه امروز درباره‏ بیعت با ابوبكر دارد زیرا زمامداری حضرت علی(ع) از دو صورت بیرون نبود یا امام(ع) ‌امام و زمامدار تعیین شده از جانب خداوند و پیامبر(ص) بود یا نه، در صورت نخست نیازی به بیعت گرفتن نداشت و رأی گرفتن برای خلافت آن حضرت، تا به ‏وسیله رأی مردم او خلیفه شود، یك نوع بی اعتنائی به حكم خداوند و تعیین الهی شمرده می ‏شد و موضوع خلافت رااز مجرای نصب الهی و این كه زمامدار و جانشین پیامبر(ص) باید از طرف خدا تعیین گردد، خارج می ‏ساخت و امر زمامداری امت اسلامی را یك مقام انتخابی قرار می ‏داد و روشن است كه حضرت علی(ع) كه سال‏ها در میدان‏های نبرد جان خویش را در كف گرفته و برای تثبیت اسلام و احكام قرآن آنقدر فداكاری نموده حاضر نمی شود به سادگی این حكم الهی تحریف شود. و در فرض دوّم با بیعت ابوسفیان و عباس، آن حضرت خلیفه شود آن ‏هم در خانه ‏ای دربسته و به دور از انبوه مسلمانان و بعد از بیعت آن دو نفر، جمعی را اجیر می ‏كردند تا از مردم برای آن حضرت بیعت بگیرند، خلافت اسلامی همان رنگ را می‏ گرفت، كه با روی كار آمدن ابوبكر، به‏ خود گرفت، زیرا نزدیك‏ترین و صمیمی ‏ترین یار ابوبكر، خلیفه‏ دوم عمر بود كه پس از مدت‏ها وقتی از نحوه‏ انتخاب ابوبكر یادش آمد گفت:
«كانَت بیعتُ أبی‏بَكر فَلتَت وَ فِی الله شَرَّها» «یعنی انتخاب ابوبكر برای زمامداری كاری عجولانه بود كه خدواند شرّش را باز داشت.»[5]
و از همه مهم‏تر اینكه ابوسفیان در پیشنهاد خود كوچك‏ترین حسن نیّت نداشت و نظر او جز ایجاد اختلاف و دودستگی و كشمكش در میان مسلمانان و استفاده از آب گِل آلود و بازگردانیدن عرب به دوران جاهلیّت و خشكاندن نهال نوپای اسلام نبود.
او وارد خانه‏ حضرت علی(ع) شد و اشعاری چند در مدح آن حضرت سرود و سپس پیشنهاد خود را بیان كرد ولی حضرت به طور كنایه به نیّت ناپاك او اشاره كرده و فرمود:«تو در پی كاری هستی كه ما اهل آن نیستیم»
طبری در تاریخ خود می ‏نویسد: علی(ع) او را ملامت كرد و گفت: «تو جز فتنه و آشوب هدف دیگری نداری، تو مدّت‏ها بدخواه اسلام بودی، مرا به نصیحت و پند تو و افراد سواره و پیاده تو نیازی نیست.» [6]
ابوسفیان،اختلاف مسلمانان را درباره‏ جانشینی پیامبر(ص) به خوبی دریافت و درباره آن چنین ارزیابی كرد:
«طوفانی می ‏بینم كه جز خون چیز دیگری نمی تواند آن را خاموش كند.»[7]

 

خودآزمایی

 

1- پس از رحلت رسول خدا(ص)، نخستین مطلبی كه مسلمانان با آنان روبه‏ رو شدند، چه بود؟
2- چرا پیشنهاد ابوسفیان و عباس رد شد؟

 

پی نوشت ها

 

[1] ـ نهج البلاغه خطبه 192
[2] ـ محلّی كوچك دارای سقف در مدینه مربوط به قبیله بنی ساعده كه سران قبیله برای تصمیم گیری در امور مربوط به قبیله آنجا جمع می‏شدند.
[3] ـ بیعت یعنی دست به دست فردی دادن و به این وسیله در راستای دستورات آن فرد و انجام آن متعهد شدن. قبل از اسلام رسم بود فردی كه به عنوان رئیس انتخاب می‏شد ، به این گونه آن فرد را نسبت به انجام كارهایش تقویت می‌كردند و بیعت‌كنندگان خود را نسبت به او مطیع دانسته و تابع اوامر او بودند. اسلام هم این رسم را پذیرفت ضمن این كه انتخاب رئیس و حاكم در اسلام از سوی خداوند است و به انتخاب مردم نیست ولی همین كه مسلمانان با این عمل تعهد بیشتری نسبت به پیامبر(ص) یا امام(ع) در خود احساس كنند ارزش دارد.
[4] ـ نهج‌البلاغه خطبه 5
[5] ـ تاریخ طبری ،إبن جریر طبری، ج 2 ، ص 205 - سیره ابن هشام ، ج 4 ، ص 308
[6] ـ همان
[7] ـ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 / ص 44

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله علی تهرانی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: