قساوت در لغت به معنای صلابت و غلظت است. زمین با
قساوت زمینی است که چیزی از خود نمیرویاند. گاهی قلب انسان قسی میشود. قلب قسی
یعنی چه؟ بنا بر معنایی که از لغت قساوت به دست آمد، قلب قسی و جان باقساوت، آن
دل و آن روحی است که یک نوع صلابت و غلظت و خشونت پیدا کرده و سفت و سخت شده است
که در مقابل عوامل معنوی و تذکّرات روحانی تکانی نمیخورد هیچ گونه لینت و نرمی از
خود نشان نمیدهد گلهای تقوا و فضیلت از خود نمیرویاند حالت مجذوبیّت نسبت به
خدا و حیات ابدی (آخرت) در او پیدا نمیشود از اعمال و اخلاق زشت و منفورش نادم و پشیمان
نمیگردد مانند زمین سخت که هر چند قطرات پیدرپی باران بر آن میبارد نه لینتی
پیدا میکند و نه گیاهی میرویاند و همچون شب ظلمانی است که نه نوری در آن به چشم
میخورد و نه راه از چاه تشخیص داده میشود. همچنان که یک عمر با کوردلی و سنگدلی
و سنگینگوشی نسبت به کمالات انسانی و معارف آسمانی که سعادت جاودانی آدمی در گرو
آنهاست زندگی کرده و میمیرد، وای
که چنین آدمی چه بدبختیهای دردناک پشتسر دارد و چه سوز و گدازهای بیپایان به
بار میآورد که خداوند میفرماید:
فَوَيْلٌ لِّلْقَسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ[1]
وای به افرادی که قلب آنها قسی شده و ذکر خدا نمیگویند و غافل از یاد خدا هستند.
هیچ میدانیم که دردناکترین بیماری روحی و
شدیدترین عقوبت و تازیانههای الهی قساوت قلب است. امام باقر(ع) میفرماید:
اِنَّ لِلّهِ عُقُوباتٍ فِی الْقُلُوبِ وَ الْاَبْدَانِ ضَنْکٌ فِی الْمَعیشَۀِ وَ وَهْنٌ فِی العِبادَۀِ وَ ما ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَۀٍ اَعْظَمَ مِنْ قَسْوَۀِ الْقَلْبِ.
یک نوع عقوبتهای الهی وجود دارد که به دلهای مردم میرسد و نوع دیگری از عقوبتها به بدن انسان میرسد. به عنوان نمونه: سختی در امر زندگی و معیشت، سستی در امر عبادت و بندگی و هیچ بندهای وجود ندارد که به مثل قساوت قلب، عقوبت شده باشد، تمام اینها عقوبت الهی است.[2]
این بیان امام باقر(ع) نشان میدهد که شدیدترین و
دردناکترین تازیانهای که خدا به عنوان کیفر و عقوبت بر انسان میزند حالت قساوت
است که در دل آدم پیدا میشود و دنبال این حالت، هم زندگی به صورت معیشت سخت درمیآید
و مشقّت و تنگی و پیچیدگی در همه جای زندگی ظاهر میشود و هم روح آدمی در کار
عبادت به سستی و بیحالی میگراید و امر خداپرستی و سیر و سلوک روح به سوی مبدأ
هستی که غایت خلقت و هدف اصلی آفرینش انسان است در نظرش موهن و بیارزش و غیرقابل
اعتنا میآید و در نتیجه از نیل به سعادت و کمال انسانی بیبهره و محروم میماند
البته امام میخواهند بفرمایند که منشأ تمام انواع عقوبتهای جسمی و روحی که
دامنگیر انسان میشود عقوبت قساوت قلب است زیرا تنها وسیلهی تشخیص صلاح در زندگی
و یگانه ابزار کار برای حقایق معنوی و الهی قلب آدمی است بالاتر از این عرض میکنیم
از نظر قرآن و حدیث میتوان پی برد که بیماری قساوت دل باعث بطلان انسانیّت انسان
میشود و مایهی هلاک دائمی بشر، بنابراین بر ما واجب و لازم است از نظر عقلی که
در حال خود بیندیشیم و در قلب خود تفحّص کنیم اگر آثار و علائم این بیماری را در
خود احساس میکنیم تا وقت نگذشته و مهلتی باقی است بیدرنگ دست به کار علاج و
درمان آن بشویم و از سهلانگاری بپرهیزیم زیرا اهمال و مسامحهکاری در علاج این مرض،
یکی از دو خطر را حتماً به دنبال دارد: 1ـ افتادن به چنگال مرگ به طور ناگهانی؛
2ـ مزمن شدن و ریشهدار شدن مرض و صعبالعلاج بودن آن و عاقبت با همان مرض جان
دادن و به عذابهایی دردناک بعد از مرگ مبتلا شدن. پناه بر خدا.
سئوال: سبب و علت پیدایش قساوت دل چیست؟
واضح است که برای علاج هر مرض اول باید علّت و سبب
پیدایش مرض را شناخت و در دفع و رفع آن کوشید در این صورت است که با رفع علّت، مرض
خود به خود رفع میگردد، قرآن کریم نشان میدهد که قساوت یک بیماری عارضی است بر
قلوب آدمیان نه این که ملازم سرشت و طبیعت انسان باشد بلکه مولود یک سلسله
انحرافات و کجرویهای آدمی است که با سوءاختیار خود وی در مسیر حیات پیش میآید و
دلها را از قابلیت پذیرش هدایت انداخته و مسخ میکند و به صورت موجودات مردهای
درمیآورد که جز جنبش حیوانی برای تأمین حیات مادی هیچگونه اهتزاز انسانی از خود
نشان نمیدهند و احساس مسئولیتی نسبت به کمالات معنوی در خود نمینمایند و همچنان
یک عمر با بیخبری از مبدأ و منتهای هستی میخورند و میخوابند و عاقبت سر از
پایان شوم در تاریکی درمیآورند این حالت عارضی است نه ذاتی و طبیعی.
اما عوامل قساوت قلب:
1ـ گناه و معصیت؛ این احادیث را ملاحظه کنید: 1ـ امام صادق(ع) فرمودند: پدرم امام باقر(ع) میفرمود: هیچ چیزی نیست که فسادش برای قلب بیشتر از گناه باشد. همانا قلب گرفتار آمیزش با معصیتها میشود و علیالدّوام گناه اثر خود را در دل مینشاند یعنی شیرینی و حلاوت گناه در دل جایگزین میشود تا آن که بر قلب غالب میشود و عاقبت وِجههی اعلای قلب راه تبدیل به وِجههی اسفل میکند یعنی او را واژگون میسازد.[3]
قلب آدمی که برحسب طبع اولی چهرهاش روبه خدا و مستعدّ عروج به عالم بالا و نیل به درجات رفیعهی قرب حضرت حق است در اثر گرایش به خطاها تغییر قیافه میدهد و وجههاش وجههی دنیاطلبی و باطلخواهی میشود و همّش رسیدن به آرزوهای پست نفسانی میشود.
امام صادق(ع) فرمود: همانا سرعت تأثیر گناه در انسان (از نظر محرومیت از ادراکات معنوی) بیشتر است از سرعت تأثیر کارد و چاقوی برّنده در گوشت.[4]
امام باقر(ع) فرمودند: هیچ بندهای نیست مگر این که در قلب او نقطهی سفیدی است (البته روشن است که مراد از قلب، روح است و شاید مقصود از نقطهی سفید همان فطرت صاف و درخشان انسان باشد که در مسیر توحید و خداشناسی و آمادهی تحصیل فضائل روحی و اخلاق الهی است) پس اگر انسان گناهی مرتکب شود نقطهی سیاهی در آن نقطهی سفید ظاهر میشود اگر توبه کرد و پشیمان شد آن سیاهی زائل میشود و اگر اصرار بر معاصی ورزید و گناهان را تکرار کرد آن نقطهی سیاه روبه ازدیاد و شدّت میرود تا آن که تمام آن نقطهی سفید را میپوشاند پس همین که آن نقطهی سفید از سیاهی پوشیده شد در آن موقع است که صاحب آن قلب مبتلا به بیماری مهلک قساوت میشود و تا ابد به خیر و سعادت برنمیگردد.[5]
در یک روایتی آمده است که خشکی چشم اثر قساوت قلب است و قساوت قلب اثر گناهان زیاد است. بعضی از افراد اشک چشم ندارند نه از ترس خدا و نه از ترس جهنم و عذاب آخرت نه از ترس مرگ و سفر قیامت و نه برای مصیبتهای امام حسین(ع) و بقیه اهلبیت(ع)، به طوری که اگر جانسوزترین مصیبتها را برای او بخوانی گریه نمیکند. در این حدیث میخوانیم اگر چشمی اشک ندارد محصول قساوت قلب است و قساوت قلب محصول گناهان زیاد انسان است. البته ناگفته نماند که اشک چشم نتیجهی تأثرات قلبی است، ممکن است برخی آن تأثرات قلبی را دارند ولی از نظر جسمی اشک چشم ندارند. مهم آن است که در برابر پروردگار اضطراب و نگرانی از گناه داشته و نسبت به مظلومین و یاد مظلومیت آنان متاثر باشد و اگر توأم با اشک شود قهراً اثر بیشتری دارد.
البته میدانیم که عوامل تولید این مرض قساوت بسیار است و اقسام مختلفی دارد. بعضی از عوامل جلّی است و آشکار، بعضی خفیّ است و پنهان، ما فعلاً آنچه را که به طور علنی و آشکارا، در داخل زندگی ما راه پیدا کرده و باعث انتشار این مرض قساوت شده و روز به روز بر شدّت بیماری و تعداد بیماران اضافه میشود، نشان میدهیم و با استناد به آیات قرآن کریم و بیانات ائمّه هدی به خانوادههای مسلمان اعلام خطر کرده و از عواقب شوم این زندگی آلوده و مسموم پرهیز نمائیم.
یکی از عوامل بسیار مؤثر در پیدایش قساوت دل که متأسفانه همچون میکربی خطرناک در پیکر زندگی ما راه یافته و در قیافهی موجودی مهربان تیشه به ریشهی سلامت روح مردم میزند و دامنهی سنگدلی را گسترش میدهد موضوع شنیدن غناء یعنی گوش دادن به موسیقی است که فقط خدا میداند چه دلها را سیاه و چه عمرها را تباه و چه سرمایههای پر ارج انسانی را بر باد داده است و میدهد و متأسفانه مردم مسلمان چنان این دشمن خطرناک بشر و سمّ مُهلک انسانی را در قلب زندگی خود جا دادهاند و مانند عسل مسموم به خورد عزیزان خود میدهند که گویی اصلاً ندای لرزانندهی قرآن را نشنیدهاند و از تنبیهات و تهدیدهای اولیای دین به کلّی بیخبرند که چه عواقب شومی را با دست خود برای خود و عزیزان خود به وجود میآورند.
به عنوان نمونه یک آیه از آیات قرآن را مطرح و کمی پیرامون آن بحث میکنیم:
از بین مردم کسانی هستند که سخنان باطل را انتخاب میکنند و از روی جهالت
وسیلهای گمراهکننده فراهم کرده و مردم را از راه خدا باز میدارند و آیات الهی
را به مسخره میگیرند، اینان عذاب خوارکنندهای در پیش دارند.
لهوالحدیث یعنی چه؟
لهوالحدیث برحسب لغت و ارباب تفسیر عبارت از سخنان بازل و داستانهای لغو و بیاساس است که گفتن و شنیدن آنها جز ضایع کردن وقت و بیخبر ماندن از خدا و حقایق زندگی نتیجهای ندارد. هرچه که انسان را مشغول کرده و از مقصد مهم و نافع به حالش، بازدارد لهو است.
بیشتر مفسّرین قرآن بر این عقیده هستند که مقصود از لهوالحدیث در آیه شریفه، موسیقی است. هر چه که از راه خدا و طاعت خدا باز دارد، گفتارهای باطل و آلات موسیقی داخل در لهوالحدیث است.
مفسّرین میگویند این آیه دربارهی شخصی به نام نضر بن حارث نازل شده است و او کسی بود که افسانههای عجمی و قصّههای رستم و اسفندیار ر ا ضمن سفرهایی که برای تجارت به شهرهای فارس میرفت به دست میآورد و جلساتی تشکیل میداد و داستانسرائی میکرد و منظورش این بود که مردم را با این داستانها سرگرم کرده و وقت آنها را بگیرد تا مجالی پیدا نکنند که حضور مقدّس پیامبر اکرم(ص) بروند و آیات آسمانی قرآن را بشنوند. خداوند حکیم در مقام مذمّت او و کار او میفرماید: این افسانهها لهوالحدیث است و نتیجهاش ضلالت و دور افتادن از راه خدا و سعادت و استهزاء به آیات خداست و به همین دلیل متصدیانش مستحق عذاب دردناک هستند.
حالا شما قضاوت کنید قصههای حسین کرد و رستم و افراسیاب و اسفندیار و امیرارسلان رومی و نظایر آن که نضر بن حارث تهیّه میکرد و مردم را با آن سرگرم میکرد تنها فسادش این بود که وقت گرانبهای مردم گرفته میشد و فرصت استماع آیات قرآن و بهرهمند شدن از مواعظ و نصایح رسول اکرم(ص) را از دست میدادند امّا دیگر آن قصّهها آتش شهوت جنسی را در وجود جوانان شعلهور نمیساخت، رموز بیعفّتی را به پسران و دختران جوان یاد نمیداد و راههای فساد و خباثت را واضح و روشن به اطفال بیگناه نمیآموخت با این وصف قرآن مجید او را تخطئه میکند شدیداً و عمل او را خیانت به بشر معرّفی نموده و وعدهی عذاب دردناک را به او و به همکاران او داده است حال بیائید و به وضع لهوالحدیث فضیحتبار در زمان ما نگاه کنید که چه آتشی بر افروخته و چه مفاسد سوزانی به بار آورده است. امروز کار لهوالحدیث از یک فرد و دو فرد و صد فرد و قصّه گفتن و سرگرم ساختن و اتلاف وقت گذشته است بلکه با به وجود آوردن سازمانهای وسیع و تشکیلات مجهّز به صورت سینما و رادیو و تلویزیون و مطبوعات با برنامههای منظم و جالب در گمراه کردن مرد و زن و پیر و جوان بیداد میکند.
لهوالحدیث در زمان ما مصداق بارز و آشکارای او همین رمّانهای عشقی و افسانههای جنائی و فیلمهای فسادآموز و ساز و آوازهای محرّک و صحنههای شهوتانگیز است که به وسیلهی سینما و مجلّه و رادیو و تلویزیون در بین مردم پخش میشود و تنها فسادش این نیست که سرمایه عزیز و گرانبهای عمر جوانان را تلف کرده و بر باد میدهد بلکه به طور وسیع و مؤثر پردههای شرم و حیا و عفّت را دریده و ضربههای کاری بر پیکر عزّت و شرف انسانی آنان وارد میسازد به طوری که پسران و دختران جوان که از این برنامههای مُفسد الهام میگیرند و با آن سر و کار دارند یکپارچه شهوت و سراپا التهاب و تشنه گناهند و آمادهی شعلهور شدن بهآتش معصیت هستند، همّی جز برخورداری از لذّات نفسانی ندارند و به چیزی جز ارضای تمایلات و اشباع شهوات فکر نمیکنند و این مطلب از شدّت وضوح احتیاجی به ارائه شاهد ندارد. حوادث ننگین و شرمآوری که روز و شب در صفحات جراید منعکس است و نمونهای از خروار میباشد شاهد گویای مطلب است و ما برای حفظ طهارت کتاب از آلودگی به آن گونه مطالب ننگین از نقل آنها و ارائه شاهد خودداری میکنیم. خلاصه لهوالحدیث در روزگار ما مصادیق فراوان و بازار گرم و با رونقی دارد.
در میان روایات ما ذیل آیه لهوالحدیث از امام باقر و امام صادق و امام رضا(ع) نقل شده است که یکی از معانی مقصود از لهوالحدیث غناء و موسیقی است به طور حتم یکی از مصادیق مسلّم لهوالحدیث همین آهنگهای محرّک و هوسانگیر رایج در زمان ماست که به وسیله رادیو و تلویزیون و صفحات گرام و نوار ضبط و سیدیها به همه جا راه یافته و در هر کوره ده و هر کلبه خرابهای سفره مسموم شیطان، پهن است و مردم بدبخت بینوا چنان معتاد به این مادّهی مخدّر روح گشتهاند که صبح و شام تا این نغمههای شیطانی به گوششان نرسد و شهوات حیوانی آنها تحریک نشود خمارند و حوصلهی هیچ کاری را ندارند. آری این بینوایان به همین تخدیر عصبی و نشاط مصنوعی خوشند اما توجّه ندارند که از همین رهگذر چه ضربهای بر روح انسانی وارد میشود و چه سرمایهی عظیمی را از دست میدهند و به چه ضرر مهمی مبتلا میشوند.
نتیجه: یک ضرر قطعی و حتمی استماع موسیقی، واژگون شدن قلب است و از خدا برگشتن دل، که ناکامیها و محرومیتهای بیپایان به دنبال خود میآورد. اگر چه ممکن است بسیاری از مردم به بزرگی این خطر پی نبرند و شاید اصلاً از درک این معنی عاجز باشد که موسیقی قلب و جان آدمی را وارونه میکند یعنی چه؟ و اگر بتواند این واقعیت را هم بفهمد و ضرری را که از این راه عاید انسان میشود در میزان عقل خود بسنجد وحشتزده از این صداهای نرم و لطیف که فضای زندگی مردم را پر کرده و سرگرمشان ساخته است فرار میکنند و از صمیم دل میگویند درود نامحدود بر روان پاک تو یا رسولالله که به منظور زنده نگهداشتن روح انسان و جلوگیری از مرگ روح و دل دستور حرام بودن موسیقی و آواز مهیّج را به امر خدا صادر کردی.
یک نصیحت: شما ای دلبستگان به خاندان عصمت و طهارت خود را از این گونه آلودگیها برکنار دارید که لغو کاریها و یاوهشنویها مناسب شأن شما نیست. گوش شما باید رهگذر آیات آسمانی قرآن باشد و نغمههای حضرت روحالامین را در خود جا بدهد حکم و معارف الهی باید در قلب شما ریخته شود.
صدای شهوتآلود زنان آلوده و منحرف کجا و گوش
مسلمان انسگرفتهی با قرآن کجا؟ هر کاری اهلی
دارد و هر خانه مناسب با خود اثاثی دارد پس موسیقی شنیدن قلب را قسی میکند. پایان
بحث قساوت
برگردیم به اصل بحث:
مولا علی(ع) فرمودند: به 3 دلیل مبادرت کردم به نوشتن این وصیتنامه:
1ـ سن جوانی امام حسن(ع).
2ـ قبل از آن که قلب فرزندش مبتلا به قساوت شود.
3ـ و اما سومین دلیل، «یَشْتَغِلَ لُبُّکَ». قبل از آن که ذهن تو به مشکلات زندگی مشغول بشود که دیگر مجال تعلیم و تعلّم نداشته باشی.
حضرت امیر(ع) در این بیان میفرماید: تا ذهن تو مشغول به مشکلات و درگیریهای زندگی نشده تو را موعظه و نصیحت میکنم. از این جمله میتوانیم استفاده کنیم که فراغت یکی از نعمتهای بزرگ الهی است، بسیار مناسب است که در اینجا یک حدیث را به مناسبت ذکر کنیم که این روایت برای ما درس عبرتی باشد.
رسول اکرم(ص) به اباذر غفاری فرمود: یا اَباذَرْ اِغْتَنِمْ خَمْسَاً قَبْلَ خَمْسٍ. ای اباذر 5 نعمت را قبل از رسیدن به 5 مصیبت، قدردانی کن و غنیمت بشمار:
1ـ شَبابَکَ قَبْلَ هِرَمِکَ؛ تا زمانی که جوان هستی قدر جوانی خود را بدان، قبل از آن که پیر بشوی و پیری و هزار مشکلات. آن شاعر عربزبان میگوید: ای کاش جوانی برای من برمیگشت، به آن خبر میدادم که پیری با من چه کرد.
حضرت امیر(ع) فرمود: دو نعمت است که وقتی از دست میرود قیمت آنها مشخص میشود: 1ـ جوانی 2ـ عافیت و سلامتی.
2ـ صِحَّتُک قَبلَ سُقْمِک؛ پیامبر(ص) فرمود: اباذر وقتی سالم هستی قدر سلامتی خودت را بدان قبل از آن که بیمار بشوی و به بستر مرض بیفتی که واقعاً این طور است. اگر بیماری بیاید بسیاری از توفیقات انسان گرفته میشود چون انسان با حال بیماری چکار میتواند بکند. بد نیست یکی دو حدیث راجع به عافیت و صحّت و سلامتی ذکر کنیم شاید قدر این نعمت بزرگ را بدانیم.
رسول اکرم(ص) فرمود: از خداوند عافیت طلب کنید زیرا بعد از نعمت یقین، نعمتی بهتر از عافیت به کسی داده نشده است.[7]
حضرت امیر(ع) به فرزندش امام حسن(ع) این دعا را یاد داد که: خدایا تا من زنده هستم هرگز بین من و عافیت جدایی مینداز.[8]
امام صادق(ع) فرمود: هر که دوست دارد از عافیت طولانی بهرهمند شود سعی کند با تقوا بشود.[9]
3ـ وَ حَیاتَکَ قَبْلَ موْتِکَ؛ رسول اکرم(ص) فرمود: ای اباذر قدر نعمت زنده بودن را بدان قبل از آن که به چنگال مرگ گرفتار بشوی که اگر مرگ انسان برسد پایان همهی توفیقات او اعلام میشود نه گناه میتواند بکند و نه ثواب.
حضرت امیر(ع) فرمود: بندگان خدا برای آخرت کار کنید فعلاً زبان شما آزاد است و مشکل پیدا نکرده و بدنهای شما سالم است و بیمار نشدید و فعلاً اعضاء و جوارح شما اطاعت از فرمان شما میکنند و فعلاً مهلت و فرصت شما پایان نگرفته، قبل از آن که حادثهی مرگ برای شما اتفاق بیفتد.
4ـ وَ غِناکَ قَبْلَ فَقْرِک؛ رسول اکرم(ص) فرمود: ای اباذر وقتی ثروتمند هستی قدر ثروت خودت را بدان قبل از آن که فقیر بشوی و بدبختی به تو روی بیاورد.
5ـ وَ فَراغَک قَبْلَ شُغْلِک؛ رسول اکرم(ص) فرمود: ای اباذر وقتی فراغتبال داری و فرصت کافی در اختیار توست قدر آن را بدان قبل از آن که وارد زندگی بشوی و مشکلات زندگی گریبان تو را بگیرد و ذهن تو مشغول شود به این مشکلات و درگیریها و دست و پنجه نرمکردن با گرفتاریهای طبیعی زندگی.
تاریخ انبیاء نشان میدهد جوانان نخستین گروهی بودند که به آنها ایمان میآوردند و از اهداف آنها دفاع میکردند. قرآن کراراً داستان نوح و ایمان آوردن جوانان را به او و ایراد بزرگسالان ثروتمند را بیان کرده و نیز تاریخ اسلام نشان میدهد که مؤمنان به پیغمبر اکرم(ص) بیش از همه، جوانان بودند. روایات اسلامی نیز این حقیقت را تأیید میکند. امام صادق(ع) به یکی از یارانش که برای دفاع از مکتب اهلبیت(ع) به بصره رفته بود و ناکام برگشت، فرمود: بر تو باد که به سراغ جوانان بروی که آنها برای پذیرش هر امر خیری از همه سریعترند.[10]
در حدیثی دیگر فرمودند: هر کس قرآن را بخواند در حالی که جوان با ایمان باشد، قرآن با گذشت و خون او عجین میشود. دلیل این مسئله واضح است از یکسو قلب جوانان پاک و خالی از آلودگی به تعصّبهای کور و لجاجت و عقاید باطله است به همین دلیل همانند زمینی که خالی از هر گونه گیاه و علفهای هرزهی مزاحم باشد و هر بذری در آن افشانده شود به سرعت آن را میپذیرد. از سوی دیگر تعلّقات دنیوی و مادی هنوز او را مشغول به خود نکرده است تا پذیرش او نسبت به حق ضعیف شود. از سوی سوّم تعلیمات انبیا و احکام دین خدا با منافع نامشروع بسیاری از بزرگسالان در تضادّ است و آنها حاضر نیستند به آسانی دست از منافع خود بردارند در حالی که جوانان گرفتار چنین منافعی نیستند، تربیت نسبت به جوانان در مدت کوتاهی فایده میبخشد ولی بعد از بزرگسالی اثری ندارد.
شاخههای تر و نازک را به راحتی میتوان صاف کرد و مستقیم ولی هنگامی که به صورت چوبهای سختی درآمد قابل تغییر نیست. پایان