و همان گونه كه قرآن مىفرمايد:
«الَّذي أحْسَنَ كُلَّ شَىْءٍ خَلَقَهُ ...»[2]
«او [: خدا] كسى است كه هر چه را آفريد نيكو آفريد ...»
پس، غريزههايى كه در وجود بشر نهفته است هر كدام در جاى خود لازم و ضرورى است ولى بايد آنها را در مسير صحيح به كار گرفت، زيرا غرايز در صورتى كه به طور صحيح ارضاء نشوند، در شرايط خاص و موقعيّتهاى متناسب سركشى مىكنند و به گونهاى انسان را تحت فشار قرار مىدهند كه از نفوذ و بينايى عقل مىكاهند و براى ارضاى خود، انسان را به هر عملى وا مىدارند.
ميلها همچون سگان خفتهاند
اندر ايشان خير و شر بنهفتهاند
چون كه قدرت نيست خفته آن رده
همچو هيزم پارهها و تن زده
تا كه مردارى در آيد در ميان
نفخ صور حرص كوبد بر سگان
چون در آن كوچه خرى مردار شد
صد سگ خفته بدان بيدار شد
حرصهاى رفته اندر كتم غيب
تافتن آورد سر برزد ز جيب
مو به موى هر سگى دندان شده
وز براى حيله دم جنبان شده
صد چنين سگ اندرين تن خفتهاند
چون شكارى نيستشان بنهفتهاند[3]
اينجا است كه انسان بايد غرايز را از طريق درست و مشروع ارضاء و راه طغيان را بر آن مسدود كند، كه انسان توانايى چنين كارى را دارد، چون خداوند متعال به او اراده و اختيار داده و راه خير و شرّ را نيز به وى نمايانده است:
چنان كه مىفرمايد:
«وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ.»[4]
«راه خير و شرّ را به او نمايانديم.»
و در جاى ديگر مىفرمايد:
«إنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إمّا شاكِراً وَ إمّا كَفُوراً.»[5]
«ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد [و پذيرا گردد] يا كفران ورزد [و نافرمانى كند].»
خلاصه، هر چه قدرت غرايز زياد باشد در برابر اراده و اختيار انسان ناچيز است و اگر كسى تصميم بگيرد و بخواهد با هواى نفس به مبارزه برخيزد و غريزهها را آن گونه كه بايد هدايت كند، مىتواند.
در هر آن كارى كه ميلت است بدان
قدرت خود را همى بينى عيان
و اندر آن كارى كه ميلت نيست و خواست
اندر آن جبرى شود كاين از خداست[6]
و مرحوم نراقى گويد:
گر نباشد اختيار آيد خطا
امر و نهى و وعده و زجر و عطا[7]
نيز هم او گويد:
با تو باشد اختيار و اختيار
اختيارت را بود بيخ استوار[8]
به هر حال، ترديدى نيست كه «نفس امّاره» انسان را به كارهاى زشت وامىدارد، چنان كه قرآن مجيد از قول حضرت يوسف نقل مىكند:
«وَ ما اُبَرِّئُ نَفْسى إنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إلّا مَا رَحِمَ رَبّى ...»[9]
«من هرگز نفس خود را تبرئه نمىكنم، كه نفس [سركش] بسيار به بدیها امر مىكند، مگر آن كه پروردگارم رحم كند ...»
و امير مؤمنان عليه السّلام در اين باره چنين مىفرمايد:
«إِنَ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ فَمَنِ ائْتَمَنَهَا خَانَتْهُ وَ مَنِ اسْتَنَامَ إِلَيْهَا أَهْلَكَتْهُ وَ مَنْ رَضِيَ عَنْهَا أَوْرَدَتْهُ شَرَّ الْمَوَارِد.»[10]
«به راستى كه اين نفس بسيار انسان را به زشتى و بدى فرمان مىدهد. هر كس او را امين پندارد به وى خيانت كند و هر كس به آن مطمئن شود هلاكش سازد و هر كس از او خشنود گردد او را به بدترين جايگاه [: جهنّم] بكشاند.»
امّا با تمام اين احوال نبايد اراده و اختيار و قدرت انتخاب انسان را ناديده گرفت، زيرا اگر قرآن در يك جا «نفس» را با صفت «امّارة بالسّوء» توصيف كرده است در جاى ديگر از آن با صفت «لوّامه» تعبير كرده و مىفرمايد:
«لَا اقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ وَ لا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ.»[11]
«سوگند به روز رستاخيز و سوگند به نفس سرزنشگر.»
و در مورد ديگر با عنوان «نفس مطمئنّه» ياد مىكند و مىفرمايد:
«يَا أيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، اِرجِعى إلَى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً.»[12]
«اى نفس مطمئن و آرام! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.»
در اين مرحله -يعنى مرحله اطمينان- غرايز سركش رام و در برابر اختيار و اراده انسان مقهور و مغلوب مىشوند و اين خود دليل بر اين است كه اگر انسان بخواهد، مىتواند بر خود مسلّط شود و به طور كلّى امتياز انسان به خاطر قدرت انتخاب اوست. اصولاً ثواب و عقاب، و ستايش و نكوهش انسان براى اين است كه او هم مىتواند كار شايسته انجام دهد و هم كار ناشايست، و اگر براى كار نيك تشويق و براى كار بد توبيخ مىشود به دليل آزادى و اختيار اوست.
زارى ما شد دليل اضطرار،
خجلت ما شد دليل اختيار
گر نبودى اختيار اين شرم چيست؟
وين دريغ و خجلت و آزرم چيست؟[13]
اختيارى هست ما را بى گمان،
حسّ را منكر نتانى شد عيان
سنگ را هرگز نگويد كس بيا
از كلوخى كس كجا جويد وفا
آدمى را كس نگويد هين بپر
يا بيا اى كور تو در من نگر
گفت يزدان ما على الاعمى حرج
كى نهد بر كس حرج ربّ الفرج
كس نگويد سنگ را دير آمدى
يا كه چو با تو چرا بر من زدى
اينچنين واجستها مجبور را
كس بگويد يا زند معذور را؟
امر و نهى و خشم و تشريف و عتيب
نيست جز مختار را اى پاك جيب[14]
و به خاطر نعمت آزادى اراده و اختيار است كه با بازوى علم و ايمان و اخلاق مىتوان غرايز را كنترل و به سوى اهداف عاليّهی خلقت هدايت كرد.
خلاصه، علم اخلاق عبارت است از شناخت غرايز و انگيزهها و كيفيّت تعديل و هدايت آنها به سوى اهداف عاليّه خلقت به طور اعمّ و هدفهاى خلقت انسان به طور اخصّ، و از آنجا كه در اوّل بحث يادآور شديم، مقصود ما در اين كتاب بيان اهميّت اخلاق عملى و عموم و شمول و نزديكى آن به مقام عمل و ايصال به مطلوب است. بدين لحاظ، هنگامى كه در دانشگاه امام صادق عليه السّلام مسأله درس اخلاق مطرح شد و اين وظيفه به حقير موكول گرديد، در مرحله اول اين راه را يعنى راه عمل را برگزيدم و از طرح مباحث نظرى جز در موارد ضرورى دورى جستم، زيرا احساس مىكردم كه در جامعه ما آنچه بيش از همه چيز جايش خالى است اخلاق عملى است و مردم و دانشجويان نيز تشنه آنند. البته مسائل نظرى را نبايد ناديده گرفت و در جاى خود بايد به طرح آن پرداخت و دانشجويان را از نظر مبانى و معانى نيز محكم و استوار ساخت، امّا آنچه بيش از همه و پيش از هر چيز ضرورت دارد سلامت روح در پرتو سلامت عمل است و اين را جز از طريق اخلاق عملى متّكى به وحى نتوان به دست آورد.
استناد به كتاب و سنّت به اين جهت، در طرح مباحث به طور كلّى از كتاب خدا و سنّت سنّيه نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم استمداد جستم و مطالب مطروحه را حتّى الامكان به اين دو منبع عظيم كه سرشار از نور هدايت و ولايت است مستند ساختم و آن را به دلايل كتاب و سنّت مدلّل نمودم. و چه بيانى بهتر از كلام خدا و اولياى كرامش كه حقايق عالم را آن طور كه هست مىدانند و انسان ناشناخته را بهتر از خودش مىشناسند و به دردها و درمانش كاملا آگاهى دارند و با زبان فطرت با او سخن مىگويند؟ بنابراين، اساس گفتار ما در اين دروس آيات قرآن و احاديث مأثوره است و احيانا، به منظور توضيح و تأييد، از كلمات علما و فقها و فلاسفه و مفسّران و مورّخان و اهل لغت نيز مطالبى آوردهايم كه در جاى خود خالى از فايده نيست.
خودآزمایی 1. چرا نباید غرایز را سرکوب کرد؟ 2 مورد را ذکر کنید.
2. چگونه انسان میتواند غرايزش را از طريق درست و مشروع ارضاء و راه طغيان را بر آن را مسدود سازد؟
3. اصولاً ثواب و عقاب انسان به چه دلیل است؟
پینوشتها [1]. مؤمنون- 115.
[2]. سجده- 7.
[3]. مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ص 851.
[4]. بلد- 10.
[5]. دهر- 3.
[6]. مثنوى معنوى، دفتر اوّل، ص 33.
[7]. طاقديس ملا احمد نراقى، ص 289.
[8]. همان، ص 336.
[9]. يوسف- 53.
.[10] فهرست غرر، ص 391، شماره 3491.
.[11] قيامت- 1 و 2.
.[12] فجر- 27 و 28.
.[13] مثنوى معنوى، دفتر اول، ص 32.
.[14] همان، دفتر پنجم، ص 974 و 985.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی