«... يَا مُوسَى*إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ... ؛[1]
...ای موسی من خدای تو هستم...»
اینجا گفتن این که «ما خدای تو هستیم» معنا ندارد. «من» یعنی هیچ شریکی ندارم.
«إنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إلهَ إلّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي»؛[2]
در این آیهی شریفه «من» چندین بار تکرار شده است:
إنَّنِي: «من».
أَنَا: «من».
إلهَ إلّا أَنَا: هیچ معبودی در عالم جز «من» نیست.
فَاعْبُدْنِي: «من» را عبادت کن.
أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي: فقط یاد «من» در جان تو زنده باشد، نماز برای یاد «من» باشد. در اینجا «من» جا دارد چون مقام توحید است. میخواهد انسان را به مقام توحید و وحدانیّت معبود آگاه کند.
گاهی مقام تهدید است؛ آنجا هم «من» گفته میشود:
«فَذَرْنِي وَ مَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ...؛[3]
مرا واگذار با این کسانی که تکذیب قرآن میکنند...»
«من» باشم و آنها. آنجا که از لحاظ قدرت میخواهد تهدید کند، میگوید من خودم به حسابشان میرسم.
«ذَرْنِي و مَنْ خَلَقْتُ وَحِيدا؛[4]
مرا با آن که [او را] تنها آفریدم واگذار.»
«وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ...؛[5]
و مرا با تکذیب کنندگان توانگر واگذار...»
اینجا هم مقام «من» گفتن است، چون مقام تهدید است.
«نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ * وَ أَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِيمُ؛[6]
به بندگان من بگو: [اگر چه] من غفور و رحیم هستم [ولی به جای خودش هم] عذاب دردناک دارم.»
گاهی مقام تحریم است، میخواهد رحمت و عطوفت خود را نشان دهد در آیهی:
«وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»؛[7]
کلمه «من» چند بار تکرار شدهاست: وقتی بندگان «من» راجع به «من» از تو میپرسند، بگو: «من» نزدیکم. کسی که دعا کند و من را بخواند جوابش میدهم. حرف «من» را بپذیرند. به «من» ایمان بیاورند.
پس گاهی مقام، مقام توحید است و گاهی تهدید و گاهی ترحیم که در هر سه مقام «من» گفته میشود. گاهی هم مقام حاکمیّت، قهّاریّت و مدیریّت و فرمانروایی است. اینجا «ما» گفته میشود:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛[8]
ما خودمان قرآن را نازل کردهایم، خودمان هم حفظش میکنیم.»
این از موضع قدرت سخن گفتن است.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنزِيلاً؛[9]
ما قرآن را به تدریج بر تو نازل کردیم.»
در آیه مورد بحث نیز مقام حاکمیّت، قهّاریّت و فرمانروایی مطرح است؛ میفرماید: ما نازل کردیم، باید مطاع باشیم.
«عَلَی عَبدِنَا؛
بر بندهی خود نازل کردهایم.»
اینجا کلمهی «عبد» تعبیر شده. نفرموده: «اَنزلنا عَلیَ رَسولِنا» یا «نَبِیَّنا». یعنی او چیزی از خود نمیگوید. او بنده است. آنچه گفته، ما گفتهایم. او از آن جهت که بنده است مورد حمایت ماست. چون بندهی ماست، ما عنایت به او داریم و قرآن خود را بر او نازل کردیم. از خود چیزی اظهار نمیکند چنانچه یک کلمه بر خلاف گفتهی ما بگوید، رگ دلش را میبُریم:
«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ؛[10]
و اگر [او] برخی سخنان را به ما نسبت میداد دست راستش راست را میگرفتیم؛ سپس؛ رگ قلبش را قطع میکردیم.»
او حق ندارد تَقَوَّلَ کند (یعنی کلمهای که ما نگفتهایم به ما نسبت دهد) او بنده است و پلّه ارتقاء هم عبودیّت است. چون بنده است، بالایش بردهایم و رسول و نبیّش کردهایم.
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى...؛[11]
نفرموده: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِرَسولِهِ یا بِنَبِیَّهِ» چون بنده است بالایش میبریم، بندگی و عبودیّت نردبان ارتقاء و معراج است. سرچشمهی همهی کمالات و مقامات معنوی، عبودیّت است. خداوند متعال میفرماید بنده باشید تا شما را به مقام عالی برسانم. او (پیامبر) بنده است، شما هم بنده باشید و لذا ما هم در نمازهای یومیّه، اوّل کمالی که برای رسول اکرم (ص) در تشهّد اقرار میکنیم، عبودیّت است، میگوییم:
«اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»؛
اوّل شهادت به عبودیّتش میدهیم؛ کمالی که پایهی همه کمالات است. او چون بنده است، رسول است.
«وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ؛
آنچه ما در روز بلا بر بندهی خود نازل کردیم.»
شما ایمان آوردهاید به الله و به آنچه ما در روز بدر بر بندهی خود نازل کردیم. از روز بدر در آیه، تعبیر به یَوْمَ الْفُرْقَانِ شده؛ روزی که حقّ و باطل از هم جدا شد. چون روز بدر لطف و عنایت خدا دربارهی اهل ایمان بارز شد. در جنگ بدر، عدّهی مسلمانان سیصد و سیزده نفر بیشتر نبود و مسلّح و مجهّز هم نبودند. دشمن هم تقریبا سه برابر آنها و مسلّح و مجهّز بود. تمام موازین عادی اقتضا میکرد که مسلمانان مغلوب و دشمن پیروز شود. امّا، بر خلاف جریان عادی، مسلمانها پیروز شدند. همین جمعیّت کم به رغم نداشتن و مهمّات جنگی پیروز شدند. و لذا یوم الفرقان است. چون معلوم شد که اینها حقّ هستند و دشمن باطل و به مسلمانان از غیب مدد میرسد.
«يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ و اللَّهُ عَلَی كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛
آن روزی بود که دو گروه مسلمین و مشرکین با هم تلاقی کردند و خدا بر همه چیز تواناست.»
اوست که میتواند جمعیّت کم غیر مجهّز را بر جمعیّت زیاد و مجهّز پیروز کند. احتمالاً منظور از آنچه در روز بدر نازل شده، همان خوارق عادات است. از جمله این که ملائکه به کمک مسلمانان آمدند که در آیات اوّل سورهی انفال به آن اشاره شده و همچنین فرمود: ما خواب را بر شما مسلّط کردیم (در آن شبی که فردایش میخواستید بجنگید) تا مضطرب نباشید و با آرامش خاطر بخوابید. سکینه و آرامش در دل شما مسلمانان ایجاد کردیم و رعب شما را در دل کفّار انداختیم.
«... لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ... ؛[12]
...تا این که دلهای شما به [نصرت حقّ] مطمئن و آرام شود...»
«...سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ...؛[13]
...به زودی در دلهای کسانی که کافرند رعب و ترس میافکنیم...»
روحیّهی شما را تقویت کردیم. در شما طمأنینه و در آنها رعب پیدا شد. اینها خوارق عاداتی بود که روز بدر ظاهر شد. پس ممکن است منظور از «مَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ» همان خوارق عادات باشد. یعنی نزول ملائکه و آمدن باران در آن موقع که تشنه بودند و آب نداشتند و خود را شستشو دادند و زمین زیر پایشان سفت شد. احتمال دارد که این تعبیر مربوط به نزول آیات انفاق مال باشد که ما این آیات را نازل کردیم.
«لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ... ؛[14]
هرگز به حقیقت نیکوکاری نمیرسید مگر این که از آنچه دوست دارید انفاق کنید...»
این آیات در مورد انفاق مال است؛ مطمئن باشید که شما هرگز به خیر و سعادت و نجات نمیرسید مگر این که از محبوب خود انفاق کنید. از همان چیزی که دوستش دارید و در دل شما محبّتش گرفته است دل بر کنید، محبّت و مال را از دل خود بیرون کنید و حبّ خدا را در دل بنشانید. محبوب ادنی را فدای محبوب اعلی کنید.
«...وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً...؛[15]
...آنچه برای خود [تا زندهاید برای برزخ و محشرتان] پیش میفرستید، مطمئن باشید ما به شما بر میگردانیم و بهتر از آن را به شما میدهیم...»
«وَ أَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاكُم مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُن مِنَ الصَّالِحِينَ؛[16]
از آنچه به شما روزی کردهایم انفاق کنید قبل از این که مرگ شما را در یابد. پس [با حال اعتراض] بگویید: پروردگارا، چرا عمر مرا طولانی نکردی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم.»
تا نمردهاید از مال خود انفاق کنید. زیرا، وقتی مرگتان فرا رسد نادم و پشیمان خواهید شد و خواهید گفت: ای خدا، میشود ما را به دنیا بازگردانی تا انفاق مال کنیم و از صالحان باشیم؟ جواب میشنوید: نه، دیگر بازگشتی در کار نیست. پس ممکن است «وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ» اشاره به این آیات باشد.
خودآزمایی
1- «من» و «ما» در چه مقامهایی به کار میروند؟
2- سرچشمهی همهی کمالات و مقامات معنوی، چیست؟
3- چرا از روز بدر در آیه «وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ»٬ تعبیر به یَوْمَ الْفُرْقَانِ شده است؟
پینوشتها
.[1] سورهی طه، آیات ۱۱ و ۱۲.
[2] . سورهی طه، آیات ۱۴.
.[3] سورهی قلم، آیهی ۴۴.
[4] . سورهی مدثّر، آیهی ۱۱.
.[5] سورهی مذّمل، آیهی ۱۱.
.[6] سورهی حجر، آیات ۴۹ و ۵۰.
.[7] سورهی بقره، آیهی ۱۸۶.
.[8] سورهی حجر، آیهی ۹.
.[9] سورهی انسان، آیهی ۲۳.
.[10] سورهی حاقه، آیات ۴۴ تا ۴۶.
.[11] سورهی اسراء، آیهی ۱.
[12] . سورهی انفال، آیهی ۱۰.
.[13] سورهی انفال، آیهی ۱۲.
[14] . سورهی آل عمران، آیهی ۹۲.
.[15] سورهی مزمل، آیهی ۲۰.
[16] . سورهی منافقون، آیهی ۱۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سید محمد ضیاءآبادی