علم مكمّل ايمان است
البته علم در بسيارى از اوقات مقدّمه ايمان و مكمّل آن است و به همين لحاظ در قرآن كريم از آن ستايش شده و در جنب ايمان قرار گرفته است:
«... يَرْفَعِ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ ...»[1]
«... خداوند كسانى را كه ايمان دارند و از علم و دانش بهرهمند شدهاند به مراتب بر ديگران برترى میدهد ...»
با تمام اين مراتب، علم و ايمان از دو مقولهاند. اگر بگوييم ايمان از مقوله عشق و عرفان است گزاف نگفتهايم. بدين جهت در دعاى كميل میخوانيم:
«وَ هَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَولایَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ.»
اين مناجات عاشق با معشوق است. از اين رو هر جا سخن از ايمان است مسأله محبّت و سوز و گداز به ميان میآيد.
خداوند در وصف اهل ايمان میفرمايد:
«وَ إذا سَمِعُوا مَا اُنْزِلَ إلَى الرَّسُولِ تَرَى أعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا امَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ.»[2]
«و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر نازل كردهايم بشنوند چشمهاى آنها را میبينى كه [از شوق] اشك میريزد به خاطر حقيقتى كه دريافتهاند. آنها مىگويند: پروردگارا! ايمان آورديم، ما را نيز در زمره آن گواهان بنويس.»
ايمان هر چند بیمايه و بیپايه باشد با محبّت همراه است. حتّى بتپرستان نسبت به بتهاى خويش عشق میورزند و نسبت به آنها تقديس و تكريم دارند و آنها را میپرستند. قرآن كريم در اينباره میفرمايد:
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذينَ امَنُوا أشَدُّ حُبّاً لِلّهِ ...»[3]
«پارهاى از مردم بتها را به جاى خدا گرفته و آنها را همانند خدا دوست میدارند. و مؤمنان محبّتشان نسبت به خدا شديدتر و محكمتر است، زيرا آنها [: مؤمنان] با سرچشمه زلال ارتباط برقرار كردهاند، ولى اينان [: بت پرستان] در اثر اشتباه و غفلت آب گل آلود را به جاى آب زلال گرفته و از سرچشمه دور افتادهاند ...»
ارتباط دو جانبه
برخى از ملحدان و غافلان گمان میكنند كه ايمان به خدا و پرستش او نوعى ارتباط يك جانبه مردم با خدا است و بر اثر اين پندار نادرست براى گريز از ايمان بهانهجويى میكنند. ولى اين برداشت جاهلانه و مغرضانه است، چرا كه ايمان ارتباطى است دوجانبه ميان آفريده و آفريدگار، و اين ارتباط مبتنى بر يك واقعيّت تكوينى (علّى و معلولى) است و در اين ارتباط جاذبه و علاقه طرفينى وجود دارد، يعنى خدا بندگانش را دوست میدارد كه اين همه نعمت در اختيارشان گذاشته است. البته خدا مؤمنان با تقوا و نيكوكار و پاكدامن را بيشتر دوست میدارد كه فرمود:
«... فَإنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ.»[4]
«... وَ أحْسِنُوا إنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ.»[5]
«... وَ اللّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرينَ.»[6]
و نيز مىفرمايد:
«يا أيّها الَّذينَ امَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يأتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤمِنينَ أعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ ...»[7]
«اى كسانى كه ايمان داريد! هر كس از شما از دينش برگردد خداوند به جاى آنان گروهى را خواهد آورد كه آنها را دوست دارد و آنها نيز خدا را دوست میدارند. آنها در برابر مؤمنان متواضع و خوار، و در برابر كافران عزيز و سرفرازند ...»
در اين آيه سخن از دوستى دوجانبه است كه نخست از خدا و سپس از سوى بندگان خدا ابراز میشود و اين خود دليل بر آن است كه ايمان حقيقى نوعى ارتباط و پيوند طرفينى است، و به ديگر سخن، ايمان واقعى نوعى معاشقه ميان خالق و مخلوق است. قرآن كريم احتمالاً به اين پيوند دو جانبه اشاره دارد آنجا كه خدا را به صفت «مؤمن» توصيف میكند و میفرمايد:
«هُوَ اللّهُ الَّذى لا الَهَ الَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ.»[8]
«او خدايى است كه جز او معبودى با اين صفات [: ملك، قدّوس، سلام، مؤمن، عزيز، جبّار و متكبّر] وجود ندارد و او منزّه است از آنچه مشركان میگويند.»
مفسّران در تفسير كلمه مؤمن احتمالاتى دادهاند[9]:
1. آن كه به بندگانش آرامش و امنيّت میبخشد،
2. بندگانش از ظلم و ستم او در امانند (به كسى ستم نمیكند)،
3. پيش از همه به وحدانيّت خويش ايمان دارد و پيش از همه به توحيد و يگانگى خود گواهى میدهد:
«شَهِدَ اللّهُ أنَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالقِسْطِ ...»[10]
«خدا گواه است كه جز او معبودى نيست و فرشتگان و صاحبان علم و دانش نيز بر اين عقيده گواهند در حالى كه او قائم به قسط است [و عالم را بر پايه عدل و داد بنيان نهاده است] ...»
جاذبه و دافعه
بايد دانست كه محبّت همانند ساير احساسات باطنى داراى دو قطب «مثبت» و «منفى» است. ممكن نيست انسان چيزى را دوست بدارد و ضدّ آن را نيز دوست داشته باشد. انسان اگر طالب كمال و جمال باشد بیترديد از وِزر و وبال متنفّر است، چنان كه اگر ايمان نزد كسى مطلوب باشد بیترديد كفر و نفاق نيز نزد او مبغوض خواهد بود. خداى تعالى میفرمايد:
«... وَ لكِنَّ اللّهَ حَبَّبَ إلَيْكُمُ الْايمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ ...»[11]
«... و لكن خدا ايمان را محبوب شما كرد و آن را در دلهایتان نيكو بياراست و انكار و نافرمانى و عصيان را نزد شما زشت و منفور ساخت ...»
پس، هرگاه سخن از محبّت میشود مقصود آن نيست كه انسان صلح كل باشد و همه چيز و همه كس را دوست بدارد. انسان مؤمن و معتقد نمیتواند با همه از در آشتى در آيد، چنان كه نمیتواند با همه قهر باشد. پس، بیترديد محبّتى ارزشمند است كه در ارتباط با ارزشها و زيباييها باشد و ضدّ ارزشها را دفع كند، آشنايان را بپذيرد و با ناآشنايان طرح دوستى نريزد.
تولّى و تبرّى
تولّى و تبرّى كه از اصول فروع به شمار مىآيد[12] به همين معنا است كه انسان بايد خوبیها و خوبها را دوست بدارد و با كژيها و كژمدارها در ستيز باشد.
مگر نه اين است كه خداى متعال در وصف پيروان راستين حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است:
«محمّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ ...»[13]
«محمّد [صلّى اللّه عليه و آله و سلّم] پيامبر خدا و پيروانش با كافران سخت در ستيزند و نسبت به يكديگر رحيم و مهربان ...»
و نيز میفرمايد:
«لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُون بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آبائَهُمْ أوْ أبْنائَهُمْ أوْ إخْوانَهُمْ أوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ...»[14]
«نمیيابى گروهى را كه به خدا و روز جزا ايمان داشته باشند ولى با مخالفان خدا و رسول او دوستى كنند، گرچه آن مخالفان پدران يا پسران يا برادران يا خويشاوندانشان باشند. خدا در دل آنان ايمان را رقم زده و به روحى از جانب خويش نيرومندشان ساختهاست ...»
و نيز میفرمايد:
«يا أيّهَا الَّذينَ امَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّى وَ عَدُوَّكُمْ أوْلِياءَ تُلْقُونَ إلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ ...»[15]
«اى مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خود را به ولايت مگيريد كه با ايشان طرح دوستى و محبّت افكنيد در صورتى كه آنها به اين حقيقت كه براى شما آمده كفر میورزند ...»
بنابراين، مؤمن متعهّد بايد هم جاذبه داشته باشد و هم دافعه، كسانى كه مىخواهند پيش همه محبوب باشند منافقاند. در اينباره در احاديث نيز تأكيد فراوان ديده میشود. در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده است كه به يكى از صحابه فرمود:
«يَا عَبْدَاللَّهِ أَحْبِبْ فِي اللَّهِ وَ أَبْغِضْ فِي اللَّهِ وَ وَالِ فِي اللَّهِ وَ عَادِ فِي اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا يُنَالُ وَلَايَةُ اللَّهِ إِلَّا بِذَلِكَ وَ لَا يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ وَ إِنْ كَثُرَ صَلَاتُهُ وَ صِيَامُهُ حَتَّى يَكُونَ كَذَلِكَ وَ قَدْ صَارَتْ مُوَاخَاةُ النَّاسِ يَوْمَكُمْ هَذَا أَكْثَرُهَا فِي الدُّنْيَا عَلَيْهَا يَتَوَادُّونَ وَ عَلَيْهَا يَتَبَاغَضُونَ وَ ذَلِكَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً فَقَالَ لَهُ وَ كَيْفَ لِي أَنْ أَعْلَمَ أَنِّي قَدْ وَالَيْتُ وَ عَادَيْتُ فِي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَمَنْ وَلِيُّ اللَّهِ حَتَّى أُوَالِيَهُ وَ مَنْ عَدُوُّهُ حَتَّى أُعَادِيَهُ فَأَشَارَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم إِلَى عَلِيٍّ عَلَیهالسَّلامِ فَقَالَ أَ تَرَى هَذَا فَقَالَ بَلَى فَقَالَ وَلِيُّ هَذَا وَلِيُّ اللَّهِ فَوَالِهِ وَ عَدُوُّ هَذَا عَدُوُّ اللَّهِ فَعَادِهِ وَ وَالِ وَلِيَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ قَاتِلُ أَبِيكَ وَ وُلْدِكَ وَ عَادِ عَدُوَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ أَبُوكَ وَ وُلْدُكَ.»[16]
«اى بنده خدا! دوستى و دشمنى خود را براى خدا و در راه او قرار ده، موالات و معادات بايد در اين راستا باشد، زيرا جز از اين طريق به ولايت «اللّه» نمیتوان رسيد و جز از اين راه كسى طعم ايمان را نخواهد چشيد، هر چند كه نماز و روزهاش فراوان باشد. امروزه بيشترين انگيزه براى دوستيها و دشمنيها اغراض دنيوى است و اين گونه اغراض در پيشگاه خدا هيچ گونه ارزشى ندارد. آن صحابى پرسيد: چگونه میتوانيم بفهميم كه دوستى و دشمنى ما براى خدا است و از كجا میتوان فهميد ولىّ خدا كيست تا او را دوست بداريم و از كجا بدانيم دشمن خدا كيست تا او را دشمن بداريم؟ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اشاره كرد به حضرت على عليه السّلام و فرمود: دوست اين، دوست خدا و دشمنش دشمن خدا است. پس دوست او را دوست بدار هر چند قاتل پدر و فرزندت باشد، و دشمن او را دشمن بدار هر چند پدر و فرزندت باشد.»
تولّى و تبرّى به قدرى اهميّت دارد كه در برخى از احاديث به عنوان محكمترين دستاويز ايمان به شمار آمده است.[17]
يكى از امتيازات انصار كه قرآن آن را مورد ستايش قرار میدهد آن است كه آنها مهاجران را به خاطر ايمانشان دوست میداشتند و در اين راه از هيچ چيز مضايقه نكردند، به طورى كه خانههاى خود را با قلبى آكنده از ايمان و صفا و صميميّت آماده ساختند و با آغوش باز به استقبال آنان شتافتند و از آنها به گرمى پذيرايى كردند. قرآن در اینباره میفرمايد:
«وَ الَّذينَ تبَوَّءُوا الدّارَ وَ الْايمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ في صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا اُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصةٌ ...»[18]
«و آنان كه خانه هجرت [مدينه] و خانه ايمان [فضاى انديشه و عقيده] را [پيش از آن كه مهاجران بيايند] آماده ساختند در حالى كه مهاجران را دوست میدارند و از آنچه به آنان داده شده از غنيمت جنگ، در دل خويش دغدغهاى و خواهشى نمیيابند و آنها را بر خويش مقدّم میدارند هر چند خود نيازمند باشند...»
اگر دوستى و دشمنى به خاطر خدا نباشد پايدار نيست و بزودى به ضدّش تبديل میشود و بايد دانست كه اين گونه دوستيها موجب خسران ابدى خواهد شد و خداوند متعال میفرمايد اين گونه دوستان در روز قيامت بر يكديگر لعن میفرستند و از يكديگر تبرّى میجويند و اظهار میدارند اى كاش ما با فلانى دوست نمیشديم:
«الْأخِلّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إلَّا الْمُتَّقينَ ...»[19]
«دوستان امروزى در آن روز با يكديگر دشمن میشوند مگر آنها كه داراى تقوا باشند [و دوستىشان بر پايه ايمان و تقوا استوار باشد].»
و در جاى ديگر میفرمايد:
«يا وَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أتَّخِذْ فُلاناً خَليلًا.»[20]
«اى واى بر من! كاش من فلانى را به دوستى انتخاب نمیكردم!!»
پس، اى برادر و خواهر ايمانى، بكوش تا دوستیات همواره در راه خدا و دشمنیات براى او باشد، و هميشه خوبيها و خوبان را دوست بدار و با كژيها و كژمداران در ستيز باش و از خدا بخواه:
«إلَهِى تَوَفَّنى مُسْلِماً وَ ألْحِقْنى بِالصَّالِحينَ».
خودآزمایی
1- آیاايمان به خدا و پرستش او نوعى ارتباط يك جانبه مردم با خدا است؟ چرا؟ شرح دهید.
2- مفسّران در تفسير كلمه مؤمن در آیه «هُوَ اللّهُ الَّذى لا الَهَ الَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» چه احتمالاتى دادهاند؟
3- يكى از امتيازات انصار كه قرآن آن را مورد ستايش قرار میدهد چه بوده است؟
4- اگر دوستى و دشمنى به خاطر خدا نباشد چه اتفاقی روی میدهد و خداوند در این باره چه میفرماید؟
5- محكمترين دستاويز ايمان چیست؟
پینوشتها
.[1] مجادله- 11.
[2]. مائده- 83.
[3]. بقره- 165.
.[4] آل عمران- 76.
[5]. بقره- 195.
[6]. توبه- 108.
.[7] مائده- 54.
[8]. حشر- 23.
.[9] مجمع البيان، ج 10- ص 267.
.[10] آل عمران- 18.
.[11] حجرات- 7.
.[12] فروع دين منحصر به نماز و روزه و حج و خمس و زكات و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و تولّى و تبرّى نيست، زيرا تمام دستورها و احكام عملى اسلام- اعم از عبادات و معاملات و حدود و ديات- همه از فروع دين است، چنانكه تمام مسائل اعتقادى از اصول دين است. پس آنچه شايع است كه فروع دين ده چيز است مقصود آن است كه اين ده چيز از اصول فروع است كه همه از سنخ عبادات است نه اين كه فروع دين در اين ده چيز خلاصه مىشود.
.[13] فتح- 29.
.[14] مجادله- 22.
[15]. ممتحنه- 1.
.[16] بحار الانوار، ج 66- ص 236.
.[17] همان، ص 239.
.[18] حشر- 9.
.[19] زخرف- 67.
.[20] فرقان- 28.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی