امام کاظم(ع) در عصر پدر و آغاز امامت او| ۱
پدر و مادر امام کاظم(ع)
پدر بزرگوار امام کاظم(ع)، امام صادق(ع) میباشد که شرح زندگی او در شماره قبل گذشت.
مادر بزرگوار امام کاظم(ع) به نام «حُمَیْده» از مهاجران اندلس بود، امام باقر(ع) در آغاز ازدواج پسرش امام صادق(ع) با او، به او فرمود: نامت چیست؟ او عرض کرد: حُمَیده، امام به او فرمود:
«حُمَیْدَةٌ فِی الدُّنْیَا، مَحْمُودَةٌ فِی الْآخِرَةِ:
تو ستوده باشی در دنیا، و پسندیده باشی در آخرت.»
آنگاه به امام صادق(ع) فرمود: «این دختر را به عنوان همسر نزد خود ببر.»
امام صادق(ع) در شأن همسرش حُمیده (مادر امام کاظم) فرمود:
«حُمَیْدَةُ مُصَفّاةٌ مِنَ الْاَدْناسِ کَسَبِیکَهِ الذَّهَبِ، مازالَتِ الْاَمْلاکُ تَحْرِسُها حَتّی اُدِّیَتْ اِلَیَّ کَرامَةً مِنَ اللهِ لِی، وَ الْحُجَّةِ مِنْ بَعْدِی.
حُمیده مانند شمش خالص طلا از ناپاکیها و ناخالصیها، پاک است، فرشتگان او را همواره نگهداری کردند تا به من رسید، به خاطر کرامتی که خدا نسبت به من و حجّت پس از من (فرزند او) عنایت فرمود.»[1]
حُمَیده بانوی آگاه و حدیثدان بود، از او همچون یک راوی مورد اطمینان، گاهی روایات را که از امام صادق(ع) شنیده بود نقل میکرد، از جمله: ابوبصیر میگوید: پس از شهادت امام صادق(ع) نزد او رفتم و تسلیت گفتم، او گریه کرد و من نیز گریستم، گفت: «اگر هنگام رحلت امام صادق(ع) در محضرش بودی امر عجیبی میدیدی، آن حضرت در آن لحظات آخر، چشمش را گشود و فرمود: «همهی بستگانم را در اینجا حاضر کن.» همه را حاضر نمود، آن حضرت نگاهی به آنها کرد و فرمود:
«اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلوةِ:
همانا شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمرد نرسد.»[2]
ماجرای عجیب ولادت امام کاظم(ع)
امام کاظم(ع) در روستای اَبْواء (که در بین مکّه و مدینه قرار گرفته و قبر حضرت آمنه(ع) مادر پیامبر(ص) در آنجاست) چشم به جهان گشود، در آن هنگام که پدر و مادرش (امام صادق و حُمیده) همراه دوستان، از مدینه به سوی مکّه برای انجام مراسم حج، رهسپار بودند ماجرای ولادت آن حضرت، آمیخته به کرامت و شگفتیها بود، که داستان زیر بیانگر آن است.
ابوبصیر میگوید: همراه امام صادق(ع) در آن سالی که پسرش موسی بن جعفر(ع) متولّد گردید (سال 128 ه.ق) برای شرکت در مراسم حجّ به سوی مکّه رفتیم، به سرزمین «اَبْواء» (منزلگاهی بین مکّه و مدینه) رسیدیم، امام صادق(ع) برای ما صبحانه آورد، وقتی که آن حضرت به اصحابش غذا میداد، آن را فراوان و خوب تهیّه میکرد، ما مشغول خوردن صبحانه بودیم که فرستادهی حُمَیده (همسر امام صادق ع) آمد و گفت: حُمیده میگوید: حالم منقلب شده و درد زایمان گرفتهام، و شما دستور دادهاید که نسبت به این پسر اقدامی نکنم (از این رو جریان را به اطّلاع میرسانم.)
امام صادق(ع) بیدرنگ برخاست و همراه فرستادهی حمیده رفت، و پس از مدّتی نزد اصحاب بازگشت.
اصحاب: خدا تو را شاد کند و ما را فدایت نماید، ماجرای حُمیده چه بود؟
امام صادق: خداوند حُمیده را سلامت داشت و به من پسری عنایت فرمود، که در میان مخلوقاتش از همه بهتر است، و حمیده در مورد آن نوزاد مطلبی به من گفت که گمانش من آن را نمیدانم، در صورتی که من به آن از او آگاهتر هستم.
ابوبصیر: قربانت گردم، آن مطلب چه بود؟
امام صادق: حمیده گفت؛ هنگامی که آن نوزاد متولّد شد، «دستهایش را بر زمین نهاد و سر به سوی آسمان بلند کرد.»
من به حمیده گفتم: این کار، نشانهی رسول خدا(ص) و نشانهی وصیّ بعد از او است.
ابوبصیر: توضیح بدهید، این کار، چگونه نشانه برای رسول خدا(ص) و وصّی بعد از او است؟
امام صادق: در آن شبی که نطفهی جدّم (امام سجّاد(ع)) منعقد شد، فرشتهای ظرفی که در آن شربت بود نزد پدرش (امام حسین(ع)) آورد که روانتر از آب، نرمتر از کره، شیرینتر از عسل، خنکتر از برف و سفیدتر از شیر بود، به او آشامانید و دستور آمیزش با همسر را به او داد، او پس از آشامیدن آن شربت، با همسرش آمیزش کرد و نطفهی جدّم بسته شد.
در مورد انعقاد نطفه پدرم، و سپس خودم نیز همین برنامه انجام گردید، و وقتی که انعقاد نطفه پسرم (موسی) فرا رسید، فرشتهای نزد من آمد همان شربت را به من آشامانید و سپس با همسرم آمیزش کردم و نطفهی همین پسرم که تازه متولّد شده، بسته گردید، «بنابراین آنچه را که خدا به من داده شادمانم، به این پسر توجّه داشته باشید و بدانید که سوگند به خدا، او پس از من، صاحب شما است...» این همان کلمهی خداست که وقتی از مادر متولّد شود، دستهایش را بر زمین گذارد و سرش را به آسمان بلند کند، دست به زمین گذاردنش نشانه و رمز آن است که هر علمی را که خداوند از آسمان به زمین بفرستد، او دریافت نماید، و سر به آسمان بلند کردنش نشانهی آن است که ندا دهندهای در درون عرش، از جانب خدا و از اُفُق اعلی، او را به نام خود و به نام پدر صدا زند و بگوید:
«ای فلان! پسر فلان! در راه حق ثابت باش تا (امانت را) استوار سازی، به خاطر عظمت خلقت، تو برگزیدهی من هستی و رازدار و مخزن علم و امین وحی، و جانشین من در زمین من میباشی، آن کس که تو را رهبر خود کند و از تو پیروی نماید، رحمتم را بر او واجب کردم و بهشتم را به او بخشیدم و او را به جوار رحمتم آوردم، به عزّت و جلالم هر کس با تو دشمنی کند، او را با عذاب سختم بسوزانم، اگر چه در دنیا مشمول رحمت وسیع من گردد.»
هنگامی که ندای منادی به پایان رسید، امام، در حالی که دستش در زمین و سرش به سوی آسمان است، جواب منادی را بدهد، و بگوید: «خدا و فرشتگان و دانشمندان گواهی دهند که معبودی یکتا جز خدا نیست، او که به عدالت قیام کرده و معبودی جز خدای قادر و آگاه نیست.»
هنگامی که امام چنین گوید، خداوند علم پیشینیان و آیندگان را به او عطا کند و او را شایسته زیارت روح (اعظم) در شب قدر سازد.
ابوبصیر: آیا این روح، همان جبرئیل نیست؟
امام صادق: این روح، بزرگتر از جبرئیل است، جبرئیل از فرشتگان است، ولی روح، از فرشتگان بزرگتر است.
آیا نمیدانی که خداوند میفرماید:
«تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ:
فرشتگان و روح در شب قدر فرود میآیند.» (سوره قدر/5)، بنابراین (طبق این آیه) روح، غیر از فرشته است.[3]
ولیمهی عمومی ولادت امام کاظم(ع)
ابوعبدالله برقی از منهال قصّاب نقل میکند که گفت: «از مکّه به قصد مدینه، حرکت کردم، در مسیر راه به روستای «اَبْواء» رسیدم، با خبر شدم که امام صادق(ع) دارای پسری شده است، من زودتر از آن حضرت به مدینه رسیدم، او یک روز بعد از من به مدینه آمد، و سه روز به مردم غذا داد، من جزء آنان بودم که در کنار سفرهی آن حضرت، هر روز غذا میخوردم، به اندازهای شکمم پر میشد و سنگین میشدم و بر اثر سنگینی بر بالشی تکیه میکردم، و تا فردای آن روز غذا نمیخوردم.»
علاقهی شدید امام صادق(ع) به پسرش موسی(ع)
روایت شده: شخصی از امام صادق(ع) پرسید: «چقدر فرزندت موسی را دوست داری؟»
امام صادق در پاسخ فرمود:
«وَدَدْتُ اَنْ لَیْسَ لِی وَلَدٌ غَیْرَهُ، حَتَّی لا یُشارِکَهُ فِی حُبِّی لَهُ اَحَدٌ:
دوست داشتم غیر از او (موسی) فرزند دیگری نداشتم، تا هیچ کس در علاقهام به موسی(ع) شریک نمیشد.»[4]
نهی از منکر امام کاظم(ع) در گهواره
یعقوب سرّاج میگوید: به حضور امام صادق(ع) رفتم، دیدم در کنار گهوارهی پسرش موسی(ع) ایستاده و موسی (امام کاظم) در گهواره بود و مدّتی با او راز گفت، پس از آن که فارغ شد، به نزدیکش رفتم، به من فرمود: «نزد مولایت (در گهواره) برو و بر او سلام کن.»
من کنار گهواره رفتم و سلام کردم، موسی بن جعفر (که در آن هنگام کودک در میان گهواره بود) با کمال شیوایی، جواب سلام مرا داد، و به من فرمود: «برو آن نام را که دیروز بر دخترت گذاشتهای عوض کن و سپس نزد من بیا، زیرا خداوند چنان نام را ناپسند میداند.» {یعقوب میگوید: خداوند دختری به من داده بود و نام او را حُمَیْرا گذاشته بودم.}
امام صادق(ع) به من فرمود: «برو به دستور او (موسی) رفتار کن تا هدایت گردی.»
من رفتم و نام دخترم را عوض کردم.[5]
استفادهی معنوی امام، به جای بازی کودکانه
صفوان میگوید: به محضر امام صادق(ع) رفتم، و از امام بعد از او پرسیدم:
امام صادق(ع) در پاسخ سؤال من فرمود: «صاحب مقام امامت، بازی و بیهودهگری نمیکند.» (لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَبْ)
در همین هنگام موسی بن جعفر(ع) را که در آن هنگام کودک بود، دیدم آمد، و همراهش یک بزغالهی مکّی بود، آن بزغاله را گرفته بود و به او میگفت: «خدایت را سجده کن.»:
امام صادق(ع) او را در آغوش گرفت و فرمود: «پدر و مادرم به فدای کسی که بازی و بیهودهگری نکند.»[6]
با این که بزغاله وسیلهی بازی کودکان است، ولی برخورد حضرت موسی بن جعفر(ع) با بزغاله، بازی کودکانه نبود، بلکه از این برخورد، استفادهی ذکر خدا میکرد.
خودآزمایی
1- دست به زمین گذاردن و سر به آسمان بلند کردن امام کاظم(ع) در هنگام تولد، نشانه و رمز چیست؟
2- امام صادق(ع) در پاسخ به ابوبصیر که پرسید: «آیا این روح، همان جبرئیل نیست؟» چه پاسخ دادند؟
3- امام صادق(ع) نشانه امام بعد از خود را چه بیان کردند؟
پینوشتها
[1] . اصول کافی، ج1، ص476 و477.
[2] . ریاحین الشّریعه، ج3، ص19.
[3] . اصول کافی، ج1، ص385 و386.
[4] . انوار البهیّة، ص178 و179.
[5] . اصول کافی، ج1، ص310- کشف الغمّه، ج3، ص15 و16.
[6] . بِاَبی وَ اُمِّی مَنْ لا یلْهُو وَ لا یَلْعَبْ (اصول کافی، ج1، ص313- کشف الغمّة، ج3، ص16)
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی