دانشگاه جعفری و آثار درخشان آن| ۵
۴- مسلمان شدن عبدالله دَیْصانی در پرتو کلام امام صادق(ع)
عبدالله دیصانی از دانشمندان عصر امام صادق(ع) بود، ولی طبیعی مسلک بود و اعتقاد به وجود خدا نداشت، او نام امام صادق(ع) را شنیده بود، روزی با راهنمایی دوستانش نزد آن حضرت آمد و گفت: «مرا به معبودم راهنمایی کن!»
امام(ع) به جایی اشاره کرد و فرمود: در آنجا بنشین.
عبدالله نشست، در همین هنگام یکی از کودکان امام که تخم مرغی در دست داشت و با آن بازی میکرد، به آنجا آمد.
امام: آن تخم مرغ را به من بده.[1]
کودک تخم مرغ را به امام داد.
امام صادق(ع) آن را به دست گرفت و به عبدالله نشان داد فرمود: «ای دَیْصانی! این تخم مرغ را نگاه کن که سنگری پوشیده است که دارای چند چیز است:
1- پوست کلفت
2- پوست نازکی زیر پوست کلفت
3- زیر آن پوست نازک مادهای همچون نقره روان است. (سفیده)
4- سپس طلایی است آب شده (زرده) که نه طلای آب شده با آن نقره روان بیامیزد، و نه آن نقره روان با آن طلای روان مخلوط گردد، و به همین وضع باقی است، نه سامان دهندهای از میان آن بیرون آمده که بگوید: من آن را آنگونه ساختهام، و نه تباه کنندهای از بیرون به درونش رفته، که بگوید من آن را تباه ساختم و روشن نیست که برای تولید فرزند نر، درست شده یا برای تولید فرزند ماده، ناگاه پس از مدّتی شکافته میشود و پرندهای مانند طاووس رنگارنگ، از آن بیرون میآید، آیا به نظر تو چنین تشکیلات (ظریفی) دارای تدبیر کنندهای نیست؟»
عبدالله دیصانی در برابر این سؤال مدّتی سر به زیر افکند، سپس (در حالی که نور ایمان بر قلبش تابیده بود) سر بلند کرد و گفت: «گواهی میدهم که معبودی جز خدای یکتا نیست و او یکتا و بیهمتا است، و گواهی میدهم که محمّد(ص)، بنده و رسول خداست، و تو امام و حجّت از طرف خدا بر مردم هستی و من از عقیدهی باطل و کردهی خود توبه کردم و پشیمان هستم.»[2]
5- پاسخی از حجاز آمد
ابوشاکر دَیْصانی از دانشمندان معروف عصر امام صادق(ع) بود، و در صف منکران توحید قرار داشت و معتقد به خدای نور و خدای ظلمت بود و همواره میکوشید تا با بحثهای کلامی عقیدهی خود را ثابت کند، و اسلام را نقض نماید، او بنیان گذار مکتبی به نام دَیْصانیّه شده بود و شاگردانی داشت و حتّی مدّتی «هشام بن حَکَم» از شاگردان او بود، در اینجا به یک نمونه از ایرادتراشیهای او توجّه کنید:
ابو شاکر به نظر خود ایرادی برای قرآن یافته بود، روزی به هشام بن حکم (شاگر برجستهی امام صادق) گفت:
در قرآن آیهای وجود دارد که عقیدهی ما (دوگانه پرستی) را تصدیق میکند.
هشام: کدام آیه را میگویی؟
ابوشاکر: آنجا که (در آیه84 سورهی زخرف) میخوانیم:
«وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ»:
«او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین نیز معبود میباشد.»، بنابراین آسمان معبودی دارد و زمین معبودی دیگر.
هشام میگوید: من ندانستم چگونه به او پاسخ بگویم، در آن سال به زیارت خانهی خدا مشرّف شدم و نزد امام صادق(ع) رفتم و ماجرا را عرض کردم.
امام صادق(ع) فرمود: این سخن بیدین خبیثی است، هنگامی که بازگشتی از او بپرس: نام تو در کوفه چیست؟
میگوید: فلان.
بگو: نام تو در بصره چیست؟
میگوید: فلان، سپس بگو: «پروردگار ما نیز همین گونه است، نام او در آسمان «اِله» است و در زمین نیز نام او «اِله» است، و همچنین در دریاها، و در صحراها و در هر مکانی، اِله و معبود، اوست.»
هشام میگوید: هنگامی که بازگشتم، به سراغ ابوشاکر رفتم، و همین پاسخ را به او دادم، گفت:
«هذِهِ نَقَلْتَ مِنَ الْحِجازِ»:
«این پاسخ را از حجاز (از حضور امام صادق) آوردهای.»[3]
6- مناظرهی جالب با ابوحنیفه دربارهی قیاس
ابن ابی لیلی (قاضی معروف کوفه) روزی همراه ابوحنیفه (رئیس مذهب حنفی) به محضر امام صادق(ع) آمدند.
امام صادق(ع) به ابن ابی لیلی فرمود: «این مردی که همراهت آمده کیست؟»
ابن ابی لیلی: فدایت گردم، این مرد از اهالی کوفه است که صاحب نظر و فتوا میباشد، اهل بصیرت بوده و در کوفه نفوذ دارد.
امام: گویا همان کسی است که با رأی خود احکام را به همدیگر، قیاس[4] میکند (یعنی ابوحنیفه، نعمان بن ثابت است) آنگاه امام صادق(ع) به ابوحنیفه رو کرد و چنین فرمود:
ای نعمان! آیا سرت را به چیزی قیاس میکنی؟
ابوحنیفه: نه.
امام: تو را چنان نمییابم که بتوانی با قیاس نتیجه نیکی بگیری، آیا میدانی چرا داخل چشمها شور است، و داخل گوشها تلخ است، و آب داخل بینی سرد است و آب دهان گوارا است.
ابو حنیفه: نه نمیدانم.
امام صادق: آیا آن سخنی را که آغازش کفر و پایانش ایمان است میشناسی؟
ابو حنیفه: نه، نمیشناسم.
در این هنگام ابن ابی لیلی به امام عرض کرد: «فدایت گردم، ما را در مورد آنچه فرمودید، ناآگاه نگذارید، تقاضا میکنیم توضیح بدهید.»
امام صادق: پدرم از پدرانش و آنها از رسول خدا(ص) نقل کردند که فرمود: خداوند دو عدد پیه در چشم قرار داده، و آن را شور نمود، اگر آن شوری نبود، آن دو عدد پیه، فاسد میشدند، و اگر چیزی مانند تیغ و خاشاک به آن میرسید، آن را پاره و نابود میکرد، خداوند تلخی را در درون گوشها قرار داد، تا نگهبان مغز باشد، زیرا هر حشرهای وارد گوش گردد، همان تلخی باعث خروج آن حشره میشود، وگرنه آن حشره وارد مغز میشد و آن را تباه میساخت، خداوند سردی و انجماد را در (آب) بینی قرار داد، که اگر چنین نبود، آب بینی همواره ریزش میکرد، خداوند آب دهان را گوارا نمود تا انسان لذّت خوردنیها و نوشیدنیها را دریابد، اما سختی که آغاز کفر است و پایاش ایمان، گفتن «لا اِلهَ اِلَّا اللهُ» است (که از نفی معبود شروع شده، و با اثبات معبود حق، ختم میگردد.)
آنگاه امام صادق(ع) به ابوحنیفه رو کرد و گفت: ای نعمان! از قیاس کردن بپرهیز، زیرا پدرم از پدرانش و آنها از رسول خدا(ص) نقل کردند که فرمود: «کسی که چیزی از دین را بر اساس رأی خود قیاس و تشبیه کند، خداوند او را با ابلیس مقرون نموده است، زیرا نخستین شخصی که قیاس کرد، ابلیس بود (طبق فرمودهی قرآن) دلیل سجده نکردنش بر آدم(ع) را بر اساس قیاس قرار داد و گفت:
«خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»:
«خدایا تو مرا از آتش آفریدی و آدم را از خاک و آتش برتر از خاک است» (اعراف/12)
بنابراین از رأی و قیاس دوری کنید، همانا روا نیست دین خدا بر پایهی قیاس نهاده شود.[5]
{سپس امام صادق(ع) با ذکر چند مثال زیر، بطلان قیاس در دین خدا را، برای ابوحنیفه شرح داد}
ای ابوحنیفه! به نظر تو گناه کشتن کسی به ناحق بزرگتر است یا گناه زنا؟
ابوحنیفه: گناه کشتن بزرگتر است.
امام: (اگر عمل کردن به قیاس، صحیح باشد) پس چرا خداوند، دو شاهد را برای اثبات کشتن کافی میداند، ولی برای اثبات زنا، چهار گواه لازم است؟!
مثال دیگر؛ از تو میپرسم: ادرار پلیدتر است یا منی؟
ابو حنیفه: ادرار پلیدتر است.
امام: اگر مطابق عقیدهی تو، قیاس را اساس فتوا قرار دهیم، باید برای ادرار، غسل کرد، نه برای خارج شدن منی، ولی حکم خداوند آن است که برای خارج شدن منی، باید غسل کرد و برای ادرار وضو گرفت.
مثال دیگر؛ از تو میپرسم: نماز برتر است یا روزه؟
ابوحنیفه: نماز برتر است.
امام: اگر قیاس درست باشد، باید زنی که در حال قاعدگی است و نماز را نمیخواند بعد از پاک شدن، قضا کند، ولی روزهاش را قضا نکند، در صورتی که حکم خدا برعکس است، نماز قضا ندارد، ولی روزه قضا دارد.
مثال دیگر؛ از تو میپرسم: آیا زن ضعیفتر است یا مرد؟
ابوحنیفه: زن ضعیفتر است.
امام: پس چرا خداوند در قانون ارث، برای مرد دو سهم قرار داد و برای زن یک سهم؟ آیا با قیاس میتوان این مسأله را درست کرد؟
ابوحنیفه: نه.
امام: به دستور خداوند اگر کسی ده درهم دزدی کرد، دستش قطع گردد، ولی اگر کسی دست کسی را به ناحقّ قطع کند، دیهی آن پانصد درهم است، آیا چنین حکمی با قیاس هماهنگ است؟
ابوحنیفه: نه.
امام: به من خبر رسیده که تو این آیه (8تکویر) «لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیم» (حتماً در روز قیامت از نعمتها سؤال میشوید) را چنین تفسیر میکنی که منظور از این نعمتها، غذای گوارا و آب خنک در روز گرم تابستان است.
ابو حنیفه: آری.
امام: هرگاه شخصی تو را مهمان کند و غذای لذیذ و آب خنک به تو بدهد، سپس بر تو منّت بگذارد، در مورد چنین میزبانی چگونه داوری میکنی؟
ابوحنیفه: میگویم او شخص بخیل است.
امام: آیا خداوند بخیل است که در قیامت از آب و نان بازخواست کند؟
ابوحنیفه: پس منظور از نعمتها در آیه چیست؟
امام: «حُبُّنا اَهْلَ الْبَیْتِ»؛ منظور دوستی ما خاندان است که خداوند در قیامت، در مورد آن بازخواست میکند.[6]
اینها نمونههایی از بحثها، تحلیلها و مناظرات امام صادق(ع) بود که در اینجا ذکر شد، که برای رعایت اختصار به همین مقدار اکتفا گردید.[7]
* * *
ناگفته نماند: که آثار حوزهی علمیّه امام صادق(ع)، بسیار فراوان است، از جمله حوزهی هزار سالهی علمیّه نجف اشرف و حوزهی علمیّه قم، و حوزههای دیگر که هر کدام در هر عصر، نگهبان و پاسدار نیرومند مکتب و کیان اسلامی بوده و هست از آثار همان حوزهی علمیّه امام صادق(ع) است، حوزههایی که مراجع بزرگ، فلاسفه و متفکّران و دانشمندان سترگ را در هر عصری در دامن خود پرورانده و میپروراند، که هر کدام از آنها مایهی افتخار و عظمت فرهنگ اسلام بوده و نشانهی پر بار بودن و عمق و وسعت مکتب بالنده و سازندهی امام صادق(ع) است.
۷- اعتراف طبیب هندی به عظمت علمی امام صادق(ع)
روزی امام صادق(ع) در مجلس منصور دوانیقی، (دوّمین خلیفه مقتدر عباسی) حضور یافت. در آنجا دانشمندی هندی، کتابهای طبّ را میخواند و امام صادق(ع) گوش میداد. پس از فراغت به امام صادق(ع) عرض کرد: «آیا از آنچه که از علم طبّ در نزد من هست، میخواهی به تو بیاموزم؟»
امام صادق(ع) پاسخ داد: «نه زیرا آنچه در نزد من وجود دارد بهتر از آنچه در نزد تو است.»
او گفت: «در نزد تو چیست؟»
امام صادق(ع) فرمود: گرمی را با سردی، و سردی را با گرمی، و خشکی را با تری، و تری را با خشکی، با توکّل بر خداوند، درمان میکنم و سخن پیامبر(ص) را انجام میدهم که فرمود: «معده، خانه درد است و مراقبت و پرهیز در غذا خوردن، همان دوا است، و با بدن بر اساس عادتش رفتار مینمایم.»
دانشمند هندی گفت: «وَ هَلِ الطّبُّ اِلّا هذا»: «آیا علم طبّ، غیر از این است؟»
سپس امام صادق(ع) سؤالاتی طبّی و تشریحی از او کرد، او از پاسخ آن سؤالات درمانده شد.
امام صادق(ع) فرمود: ولی من میدانم. آنگاه به تمام پرسشهای مطرح شده پاسخ داد.
در پایان، دانشمند هندی که تحت تأثیر شدید بیانات طبّی امام، قرار گرفته بود، عرض کرد: «این علم را از کجا فرا گرفتهای؟»
امام صادق(ع) فرمود: از پدرانم و آنها از رسول خدا(ص) و رسول خدا(ص) از جبرئیل، و جبرئیل از ذات پاک خدا فراگرفته است.
دانشمند هندی، همان دم به حقّانیّت اسلام پیبرد و گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر(ص) داد، سپس به امام صادق(ع) عرض کرد: «اِنَّکَ اَعْلَمُ اَهْلِ زمانِکَ»: «همانا تو آگاهترین مردم زمانت هستی.»[8]
خودآزمایی
1- آن سخنی را که آغازش کفر و پایانش ایمان است چیست؟
2- امام صادق(ع)، معبود در آیه 84 سورهی زخرف «او کسی است که در آسمان معبود است و در زمین نیز معبود میباشد.» را چگونه تفسیر کردند؟
3- قیاس یعنی چه؟ هدف امام صادق(ع) از ذکر چند مثال (که با قیاس نمیشود جوابی به آنها داد) برای ابوحنیفه چه بود؟
پینوشتها
[1]- از ذیل روایت فهمیده میشود آن تخم مرغ، تخم طاووس بود.
[2]- اصول کافی، ج1، ص80.
[3]- همان مدرک، ص128.
[4]- قیاس یعنی: حکمی که خداوند در موردی فرموده، بی آن که علّت آن را در مورد دیگر بشناسیم، به خاطر شباهت ظاهری آن حکم را در مورد دیگر جاری مینماییم.
[5]- احتجاج طبرسی، ج2، ص110 تا114.
[6]- بحار، ج10، ص220.
[7]- این مناظرات در اصول کافی و در بحار، ج10، ص163 تا240- احتجاج طبرسی- ج2، ص69 تا153 آمده است.
[8]- بحار، ج10، ص250 تا 207- خصال، ج2، ص97.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی