امام حسن عسکری(ع) قبل از امامت| ۲
به چاه افتادن امام حسن(ع) در کودکی و نجاتش
روایت شده هنگامی که امام حسن عسکری(ع) کودک بود، روزی کنار پدر که مشغول نماز بود به چاه آبی افتاد. شیون زنها بلند شد. امام هادی(ع) بعد از نماز به آنها فرمود: باکی نیست. آنها مشاهده کردند آب از قعر چاه کم کم بالا آمد تا به سر چاه رسید. حضرت حسن(ع) بالای آب آمد و با آب بازی میکرد. به این ترتیب از آب و چاه بیرون آمد.[1]
دوری شیطان از امام، حتی در خواب
محمّد بن اقرع میگوید من برای امام حسن عسکری(ع) نوشتم: «آیا امام، محتلم میشود؟» پس از آن که نامه را فرستادم، پیش خودم گفتم: «احتلام یک نوع نفوذ شیطان است و خداوند اولیای خود را از نفوذ شیطان حفظ کرده است.» پس از چندی، جواب نامه آن حضرت به من رسید که در آن نوشته بود: «حال امامان در خواب، همان حالشان در بیداری است. خواب چیزی در حال آنها تغییر نمیدهد و خداوند اولیای خود را از تماس شیطان حفظ کرده است، همانگونه که خودت پیش خود، همین پاسخ را یافتی.»[2]
خوف شدید از خدا در کودکی
روزی بهلول، امام حسن عسکری(ع) را در آن هنگام که کودک بود در کنار کودکان دید که بازی میکردند ولی آن حضرت منقلب بود و میگریست. بهلول پنداشت که گریه او به خاطر آن است که کودکان وسایل بازی دارند و او ندارد. نزدیک آمد و به آن حضرت عرض کرد: «برای تو آن وسایل را که با آن بازی کنی فراهم میکنم.» امام حسن(ع) فرمود:
«یا قَلیلَ الْعَقْلِ ما لِلَعْبٍ خُلِقْنا:
ای کم عقل، ما برای بازی آفریده نشدهایم.»
بهلول: پس برای چه آفریده شدهایم؟
امام حسن: برای علم و عبادت.
بهلول: به چه دلیل برای علم و عبادت آفریده شدهایم؟
امام حسن: خداوند در قرآن میفرماید:
«اَ فَحَسِبْتُمْ اِنَّما خَلَقْناکُم عَبَثاً وَ اِنَّکُمْ اِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ:
آیا میپندارید که شما را بیهوده آفریدهایم و شما به ما بازگشت نمیکنید.»[3]
بهلول: از شما تقاضا میکنم مرا موعظه و نصیحت کنید.
امام حسن(ع) با حال ملکوتی مخصوصی با خواندن اشعاری او را مواعظه کرد. در هنگام موعظه حالش منقلب شد و از حال رفت. وقتی حالش خوب شد، بهلول عرض کرد: «با این که تو کودک هستی و گناهی برعهده تو نیست، چرا این گونه از خود بیخود شدی؟»
امام حسن: ای بهلول! این سخن را نگو، من مادرم را دیدم با هیزمهای بزرگ آتش روشن میکرد، ولی همانها را با روشن کردن هیزمهای کوچک، آغاز نمود. من ترس آن دارم که از هیزمهای کوچک دوزخ شوم!
بهلول: پسر جان! تو را شخصی حکیم و آگاه میبینم، مرا به طور مختصر موعظه کن.
امام حسن(ع) این اشعار عبرت انگیز را به عنوان موعظه خواند:
اَرَی الدُّنْیا تَجَهَّزَ بِانْطِلاقِ / مُشَمَّرَةً عَلی قَدَمٍ وَساقِ
فَلاالدُّنْیا بِباقِیَةٍ لِحَیٍّ / وَلا حَیٌّ عَلَی الدُّنْیا بِباقِ
کَاَنَّ الْمَوْتُ وَ الْحَدثانِ فِیها / اِلی نَفْسِ الْفَتی فَرَساً سُباقِ
فَیا مَغْرُورُ بِالدُّنْیا رُوَیْداً / وَ مُنْها خُذْ لِنَفْسِکَ بِالْوِثاقِ
«دنیا را مینگرم که آماده گذشتن و رفتن است و پاچههایش را بالا زده و با شتاب حرکت میکند.
نه دنیا برای زنده، پایدار است و نه زنده برای دنیا باقی است. گویی مرگ و حوادث ناگوار در دنیا همچون اسب سبقت گیرنده به سوی (گرفتن) جان جوان میدود.
پس ای مغرور و دلباخته دنیا! آرام گیر و از دنیا برای آخرتت توشه استواری برگیر.»[4]
حضرت حسن عسکری(ع) همکار و همیار باوفای پدر
گفتیم امام حسن عسکری(ع) در دو سالگی یا چهار سالگی همراه پدر، از مدینه به تبعیدگاه سامرّا هجرت نمود و تا آخر عمر در همانجا زیست. آن حضرت در سامرّا حدود بیست سال در کنار پدر بود و برای وصول به اهداف و آرمانهای مقدّس پدر، تلاشی پیگیر و خستگی ناپذیر داشت و بازویی پرتوان و غمخواری دلسوز برای آرمانهای پدر بود. در موضعگیریهای سیاسی پدر در برابر طاغوتها و دشمنان، شرکت فعال داشت و در حوزه علمیه پدر و پاسخ به سوالات و رونق دادن به فقه جعفری و رابطه با شیعیان و ارشاد آنها سهم به سزایی داشت.
بر همین اساس مطابق بعضی از روایات (چنان که ذکر میشود) آن حضرت در عصر امامت پدر، گاهی در زندان به سر میبرد و گاهی در برابر توطئه دشمنان قرار میگرفت.
کوتاه سخن آن که: امام حسن(ع) از همان دوران کودکی در کنار پدر بود و با انواع مصایب و رنجها و گزندهایی که از ناحیه دشمن به امام هادی(ع) وارد میشد، نظارت و شرکت داشت و سرانجام با مسموم شدن پدر توسط دشمنان روبرو گردید و حکومت ستمگر خلفا، او را مجبور کرد که پدرش را در خانهاش به خاک میسپارد، تا مردم جنازه مطهر او را تا گورستان عمومی شهر تشییع نکنند.[5]
موضعگیریهای امام حسن عسکری(ع) در برابر طاغوتهای عصر پدر
امام حسن عسکری(ع) قبل از آن که به مقام امامت (در سال 254) برسد، در عصر پدرش با چهار خلیفه روبرو بود که عبارتند از:
1- متوکّل دهمین خلیفه عباسی (حدود 13 سال)
2- منتصر یازدهمین خلیفه عباسی (حدود 6 ماه)
3- مستعین دوازدهین خلیفه عباسی (حدود 5 سال)
4- معتزّ سیزدهمین خلیفه عباسی (حدود دو سال در آغاز خلافتش.)
امام حسن عسکری(ع) در این عصر، پا به پای پدر حرکت میکرد و در برابر این چهار خلیفه – جز منتصر – همان موضعگیری پدرش امام هادی(ع) را داشت. هرگز آنها را تایید نکرد، بلکه در هر فرصتی مخالفت خود را با آنها ابزار مینمود. توضیح این که:
متوکّل جلاد خبیث و خون آشامی بود که کینه و دشمنی خود را همواره بر ضدّ آل علی(ع) نشان میداد. حتی زیارت قبر مطهر حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) را قدغن کرد و به امام هادی بسیار آزار رسانید، که امام حسن عسکری(ع) در این آزارها شریک پدر بود و در برابر متوکل با قاطعیت ایستادگی کرد.
متوکّل به دست پسرش منتصر کشته شد، منتصر شیعه بود و وقتی زمام امور خلافت را به دست گرفت، شیعیان و آل علی(ع) نفس تازهای کشیدند. او فدک را به علویان بازگردانید و با آنها نیک رفتاری نمود، ولی عمر او کوتاه بود. بعضی مینویسند ترکان توسّط ابن طیفور، طبیب منتصر، او را مسموم کردند. این طبیب مزدور سی هزار دینار رشوه گرفت و منتصر را هنگام فصد (رگزنی) و خونگیری، با شاخ خونگیری یا تیغ زهرآلودش مسموم نمود. به این ترتیب هنوز اندوه علویان کاملاً تمام نشده بود که بار دیگر با کشته شدن او، و روی کار آمدن مستعین، تازه شد.[6]
خودآزمایی
1- امام حسن عسکری(ع)، حال امامان در خواب را چگونه توصیف کردند؟
2- امام حسن عسکری(ع)، علت آفرینش(انسان) را چه چیزی بیان داشتند؟ چرا؟
3- امام حسن عسکری(ع) قبل از آن که به مقام امامت (در سال 254) برسد، در عصر پدرش با چند خلیفه روبرو بود؟
پینوشتها
[1] انوارالبهیّه، ص 483.
[2] همان مدرک.
[3] مؤمنون/ 115.
[4] نورالابصار، ص 183 – احقاق الحق، ج 12، ص 473.
[5] الامام الحسن العسکری من المهد الی اللّحد، ص 17.
[6] زندگی امام هادی(ع) (باقر شریف) ص 312.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی