امام هادی(ع) از آغاز تولّد تا آغاز خلافت متوکّل عبّاسی| ۶
تفسیر بزرگ امام هادی(ع) بر قرآن
مطابق روایات متعدد، تفسیر بسیار مشروحی از قرآن، که صد و بیست جلد (باب) است، از حسن بن خالد برقی نقل شده که اصل آن از امام هادی(ع) در تفسیر قرآن است ولی از دست رفته و ناپدید است.
حسن بن خالد برقی، برادر محمّد بن خالد و عموی احمد بن محمد بن خالد برقی صاحب کتاب «المحاسن» میباشد و مورد وثوق است.
عالم خبیر، حاج آقا بزرگ تهرانی، این تفسیر را در نهایت اعتبار دانسته است.[1]
هزاران افسوس که چنان تفسیر بزرگی با آن محتوای عالی، به دست ما نرسیده و معلوم نیست که در چه عصر گم شده و یا دستهای مرموز خائنان آن را از بین برده است.
این مطلب نیز در جای خود بیانگر عمق وسعت حوزۀ علمیّه امام هادی(ع) است که آن حضرت غیر از معارف اسلامی و عقاید و فقه تشیّع، قرآن را به طور مشروح تفسیر کرده که مجلدات آن به 120 جلد رسیده است.
بعضی گمان کردهاند که این تفسیر، همان تفسیر منسوب به امام حسن عسگری(ع) است؛ ولی قطعاً این گمان، بیاساس است؛ بلکه دو تفسیر بوده است.[2]
شاگردان حوزه امام هادی(ع)
با تدریس و همّت ارجمند امام هادی(ع) آن هم در شرایط بسیار سخت رژیمهای فاسد عبّاسی، شاگردان بسیار و برجستهای تربیت و بروز کردند. علّامه باقر شریف قرشی، 178 نفر از شاگردان و اصحاب امام هادی(ع) را نام میبرد که به طور مستقیم از آن حضرت نقل روایت میکردند و مطالب علمی را فرا گرفته و به دیگران منتقل مینمودند.[3] در اینجا نظر شما را به شرح کوتاه چند نفر از شاگردان برجستۀ آن حضرت، جلب میکنیم:
1- حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
حضرت عبدالعظیم(ع) از نوادههای امام حسن مجتبی(ع) است که با چهار واسطه به امام حسن(ع) میرسد. به این ترتیب:
عبدالعظیم، فرزند عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن امام حسن مجتبی(ع) [4] این مرد بزرگ از فقها و علمای با همّت و برجستهای بود که خود دارای حوزه درس بود و مؤسس حوزه علمیه در شهر ری و اطراف آن گردید.
او در محضر امام هادی(ع) به مرتبهای از علم و اجتهاد و وثوق رسید که آن حضرت به ابو حَمّاد رازی فرمود: «ای حمّاد! اگر در شهر و محلّ سکونت خود (شهر ری) در مسائل دینی به مشکلی برخوردی، از حضرت عبدالعظیم(ع) بپرس و سلام مرا به او برسان.»
حضرت عبدالعظیم از شاگردان و اصحاب امام رضا(ع) و امام جواد(ع) و سپس امام هادی(ع) بود. نامههای بسیاری را بین امام جواد و پسرش امام هادی، ردّ و بدل کرد.[5]
حضرت عبدالعظیم(ع) کتابهایی تألیف کرد؛ مانند: کتاب «یومٌ وَ لیلةٌ» و کتاب «خُطَبُ امیر المؤمنین(ع) » و کتاب روایات عبد العظیم بن عبدالله الحسنی و....
حضرت عبدالعظیم(ع) در شهر سامرّا، به محضر امام هادی(ع) میرسید. متوکّل عبّاسی نسبت به او ظنین شد. او به دستور امام هادی(ع)، برای حفظ جان خود از گزند متوکّل، مخفیانه از شهر سامرّا بیرون رفت و به صورت پیک (پستچی) از راه طبرستان (مازندران) به شهر ری آمد و در آنجا در سرداب خانه یکی از شیعیان مخفی گردید و کمکم شیعیان به ورود او آگاه شدند و به محضر او میرفتند.
و همین ملاقاتها موجب تحکیم و گسترش تشیّع در شهر ریِ آن روز گردید.
مردم شهر ری، در آن عصر، از اهل تسنّن بودند و سنّیهای ناصبی نیز در میان آنها نفوذ داشتند؛ چرا که شهر ری در سال 22 (عصر خلافت عمر) به دست مسلمین فتح شد و حاکمان آنجا همه از اهل تسنّن بودند که از طرف خلیفه، نصب شده بودند.[6]
مهاجرت حضرت حمزة بن امام کاظم(ع) به این شهر و سپس ورود حضرت عبد العظیم(ع) به آنجا، نقش بسیار در گرایش مردم آنجا به تشیّع داشت.
علّامه نجاشی(ره) روایت کرده که: حضرت عبد العظیم در شهر ری مخفی بود. روزها روزه میگرفت و شبها را به عبادت بسر میآورد و مخفیانه بیرون میآمد و کنار قبر حضرت حمزه(ع) میرفت و آن را زیارت میکرد.[7]
پذیرش آیین عبدالعظیم(ع) از نظر امام هادی(ع)
روزی حضرت عبدالعظیم به حضور امام هادی(ع) رفت. وقتی که آن حضرت او را دید فرمود:
«مَرْحَباً بِکَ یا اَبَا الْقاسِمِ اَنْتَ وَلِیُّنا حَقّاً:
آفرین بر تو ای ابو القاسم، تو به حقّ ولیّ ما (دوست ما) هستی.»
آنگاه حضرت عبد العظیم(ع) خلاصهای از اعتقادات خود از توحید، عدل و معاد و عقیده به دوازده امام(ع) را بیان کرد. نام امامان معصوم(ع) را یکیک شمرد و پس از ذکر امام جواد(ع) عرض کرد: «اکنون امام ما تو هستی.»
امام هادی(ع) به او فرمود: «پس از من فرزندم حسن(ع) امام است. سپس ذکری از امام مهدی(عج) به میان آمد و حضرت عبد العظیم، اعتقاد خود را به همه اقرار و ابراز نمود و سپس از فروع و عبادات سخن به میان آورد و اعتقاد خود به همۀ آنها را اقرار کرد. در این هنگام امام هادی(ع) به او فرمود:
«یَا اَبَا الْقَاسِمِ! هَذَا وَ اللهِ دِینِی وَ دِینِ الَّذِی ارْتَضَاهُ بِعِبادِهِ، فَاَثْبِتْ عَلَیْهِ ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنیَا وَ الْآخِرَةِ:
ای ابوالقاسم! سوگند به خدا، این همان دین من و دین کسانی است که خداوند آن را برای بندگانش پذیرفته است. بر آن استوار باش. خداوند تو را به سخن استوار در دنیا و آخرت ثباتقدم کند.»[8]
مقام بسیار ارجمند حضرت عبد العظیم در نزد امام هادی(ع)
روایت شده: مردی از اهالی شهر ری به حضور امام هادی علیه السّلام رسید. امام هادی(ع) از او پرسید: کجا بودی؟
او عرض کرد: از زیارت مرقد امام حسین(ع) آمدهام.
امام هادی(ع) به او فرمود:
«اَمَا اِنَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ. لَکُنْتَ کَمَنْ زارَ الْحُسَیْنَ بْنِ عَلِیٍّ:
اگر قبر عبد العظیم را که در شهر شما است، زیارت میکردی، ثواب کسی را داشتی که حسین بن علی علیه السّلام را زیارت کرده است.»[9]
2- عثمان بن سعید
ابو عمرو عثمان بن سعید عَمْری، از یازده سالگی در محضر امام هادی(ع) بود و در حوزه علمی آن حضرت، موقعیّت ممتاز و برجسته یافت. تا آنجا که امام هادی(ع) به احمد بن اسحاق قمّی که پرسیده بود اگر دسترسی به شما نیافتیم به چه کسی در احکام رجوع کنیم؟ فرمود:
«این ابو عمرو، مردی امین و مورد اطمینان است. هرچه به شما بگوید سخن من است و از طرف من ابلاغ میکند.»
عثمان بن سعید همان کسی است که پس از شهادت امام حسن عسکری(ع)، نخستین نایب خاصّ امام زمان(ع) در غیبت صغری بود و از سال 260 هجری تا سال 300 (چهل سال) مقام نیابت را داشت و در سال 300 هجری از دنیا رفت. بعد از او مقام نیابت خاصّ، به پسرش محمّد بن عثمان رسید.
امام حسن عسکری(ع)، نیز عثمان بن سعید و پسرش را تأیید کامل نمود تا آنجا که به احمد بن اسحاق فرمود:
فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ اَطِعْهُمَا، فَهُمَا الثِّقَتانِ الْمَأْمُونَانِ:
«به سخن آنها گوش فرا ده و از آنها اطاعت کن. آنها دو فرد امین و مورد اطمینان هستند.»[10]
۳- ابن سکّیت فقیه بزرگ اهوازی
ابو یوسف یعقوب بن اسحاق، معروف به «ابن سکّیت اهوازی» از علمای محقّق و ادیبان نامی شیعه و از یاران و شاگردان مخصوص امام جواد و امام هادی(ع) است. او در علوم لغت، شعر، منطق، فلسفه و ادبیات سرآمد همۀ علمای عصر خود بود و تألیفات بسیاری در زمینههای مختلف اسلامی نوشت که مورّخان نام 23 کتاب او را ذکر کردهاند.[11]
وجود او در اهواز و اطراف آن، مایه پرفیض برای گسترش مکتب امامان(ع) بود.
متوکّل عبّاسی برای پسرانش «اَلْمعتزّ و اَلْمؤیّد» در جستجوی معلّم جامع و محقّق بود. ابن سکّیت به عنوان برجستهترین معلّم، انتخاب شد. مدّتی او ناگزیر به فرزندان متوکّل، درس میداد و به عنوان معلّم پسران خلیفه معروف شد. ولی او شیعه و شاگرد امام هادی(ع) بود و هرگز مذهبش را که در جان و روحش آمیخته بود، رها نمیساخت. یک روز به مناسبتی مجلس با شکوهی از طرف متوکّل، تشکیل شد. رجال، شخصیّتها، ادیبان و شاعران به آن مجلس وارد میشدند و از متوکّل تجلیل و احترام میکردند. ابن سکّیت نیز وارد آن مجلس شد. متوکّل اطّلاع داشت که او پیرو مذهب تشیّع است. در آن مجلس در حضور حاضران به ابن سکّیت رو کرد و گفت:
«این دو پسرم (شاگردانت اَلْمعتزّ و اَلْمؤیّد) را بیشتر دوست داری یا حسن و حسین علیهما السّلام را؟»
ابن سکّیت در تنگنای سختی قرار گرفت. چرا که به خونخواری متوکّل و جلّادان بیرحم او اطّلاع داشت. در عین حال با کمال صراحت جواب داد:
«و اللهِ اِنَّ قَنبراً خادِمَ عَلیٍّ عَلَیه السّلام خَیرٌ مِنکَ وَ مِن اِبنَیکَ:
سوگند به خدا قنبر غلام علی(ع) بهتر از تو و از پسران تو بهتر است.»
متوکّل مغرور از این پاسخ، آنچنان خشمگین شد که به غلامان ترک خود دستور داد، زبانش را از پشت سرش بیرون بکشند.
دژخیمان بیرحم متوکّل، با شدیدترین برخورد، فرمان متوکّل را اجرا کردند و ابن سکّیت را به شهادت رساندند.
آری این شاگرد برجسته و شجاع امام هادی(ع) در شهر سامرّا در عصر زندگی امام هادی(ع) ، در سال 244 یا 246 هجری اینگونه جان باخت.
جالب اینکه: او را که یعقوب نام داشت، به خاطر وقار و خاموشی در گفتار «ابن سکّیت» (که از واژۀ سکوت است) میخواندند و خودش دربارۀ مدح کنترل زبان و نکوهش پرحرفی سفارش بسیار کرد.
ولی او سکوت و خاموشی را به معنی غلط آن تفسیر نمیکرد؛ بلکه در موارد نهی از منکر، زبان او صدها برابر برّانتر از شمشیر بود. او در میدان اخلاق، ابن سکّیت بود؛ ولی در میدان مبارزه ابن الْجَهر بود که قرآن میفرماید:
«لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ:
خداوند فریاد خشن را دوست ندارد؛ جز فریاد خشن مظلوم بر سر ظالم را که دوست دارد.» (نساء / 148)[12]
خودآزمایی
1- دو تن از شاگردان امام هادی(ع) را نام ببرید.
2- به چه دلیل حضرت عبدالعظیم(ع) از شهر سامرّا به شهر ری آمد؟
3- چرا ابو یوسف یعقوب بن اسحاق را «ابن سکّیت» میخواندند؟
پینوشتها
[1] الذّریعه الی نصانیف الشّیعه، ج 4، ص 285.
[2] همان مدرک.
[3] زندگانی امام علی الهادی (ع)، از ص 206 تا 257.
[4] رجال شیخ طوسی.
[5] مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 389 - سفینة البحار، ج 2، ص 121.
[6] کامل ابن اثیر، ج 3، ص 24.
[7] منتهی الآمال، ج 2، ص 157.
[8] کمال الدین صدوق، بحار، ج 3، ص 268.
[9] ثواب الاعمال شیخ صدوق، ص 222.
[10] قاموس الرّجال، ج 6، ص 245 - بحار، ج 51، ص 344.
[11] فهرست ابن ندیم، ص 79 - وفیات الاعیان، ج 5، ص 442.
[12] همان مدرک و الکنی و الالقاب، ج 1، ص 314 و 315.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی