کد مطلب: ۳۹۴۵
تعداد بازدید: ۱۱۰۸
تاریخ انتشار : ۳۱ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۵:۱۷
نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی| ۴۶
آرى، هستند كسانى كه به منظور بی‌اعتبار كردن ديگران از عامل تمسخر بهره می‌گيرند و براى مجلس آرايى و خنداندن حاضران از آبرو و حيثيت ديگران مايه می‌گذارند و با كارهايى از قبيل‏ تقليد در راه رفتن، سخن گفتن، غذا خوردن و خلاصه به هر طريقى از اشاره و كنايه و ... ديگران را به مسخره می‌گيرند...

پرهیز از محرّمات (دوری از گناه و معصیّت)| ۳۳


 
سخريّه و استهزاء
 


يكى ديگر از محرّمات (كه از عوامل غيبت هم به شمار می‌رود) سخريّه و استهزاء است. اين عامل گر چه خود نيز از عوامل و انگيزه‌هاى ديگرى ناشى می‌شود كه در جاى خود قابل بررسى است ولى اينك بحث در اطراف عوامل قريبه غيبت (يعنى عواملى كه بی‌واسطه در ارتكاب غيبت مؤثرند) می‌باشد و شك نيست كه سخريّه و استهزاء يكى از آن عوامل است كه بسيارى از اوقات انسان‌هاى ضعيف الايمان را وادار به غيبت می‌کند. آرى، هستند كسانى كه به منظور بی‌اعتبار كردن ديگران از عامل تمسخر بهره می‌گيرند و براى مجلس آرايى و خنداندن حاضران از آبرو و حيثيت ديگران مايه می‌گذارند و با كارهايى از قبيل‏ تقليد در راه رفتن، سخن گفتن، غذا خوردن و خلاصه به هر طريقى از اشاره و كنايه و ... ديگران را به مسخره می‌گيرند و از اين راه حس خودپسندى و انتقام‌جويى خويش را اشباع می‌کنند و حداقلّ با خرج كردن آبروى ديگران مستمعان و دوستان خود را راضى می‌سازند و بدين جهت است كه قرآن كريم از اين عمل شديدا نهى كرده و آن را به عنوان ظلم و ستم مورد توبيخ و تهديد قرار داده است و امر به توبه می‌کند و می‌فرمايد:
«يا ايُّهَا الَّذينَ امَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ انْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُم وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ انْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا انْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالالْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الايمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَاولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ.[1]
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را استهزاء كنند، شايد آنها كه مورد استهزاء واقع می‌شوند بهتر از مسخره كنندگان باشند. و همچنين زنان يكديگر را مسخره نكنند زيرا ممكن است زنان مسخره شده از آنها كه مسخره می‌کنند بهتر باشند. و مبادا از يكديگر عيب جويى كنيد و زنهار از اين كه يكديگر را با القاب زشت و ناپسند ياد كنيد كه پس از ايمان آوردن، نامى كه نشان از فسق و فجور دارد بسيار زشت است و هر كس كه از اين رفتار توبه نكند ستمگر و ظالم است.»
برخى از مفسّران در شأن نزول آيه فوق گفته‌اند: اين آيه درباره ثابت بن قيس بن شماس نازل شده است. ثابت گوش‌هايش سنگين بود و هنگامى كه وارد مسجد می‌شد براى او راه باز می‌کردند تا برود نزديك پيامبر(ص) بنشيند و سخنان حضرت را بشنود. يك روز وارد مسجد شد در حالى كه مردم از نماز صبح فارغ شده و هر كدام در جايى نشسته بودند. ثابت نيز طبق روش هر روز سعى می‌کرد نزديك پيامبر(ص) بنشيند، به اين جهت جمعيت را می‌شكافت و می‌گفت جا بدهيد، جا بدهيد تا خدمت پيامبر بروم.
سر انجام يكى از آنها گفت همين جا بنشين. او نيز همانجا نشست ولى از اين كه راهش ندادند تا نزديك پيامبر بنشيند به شدّت ناراحت شد. پس از اين كه هوا روشن شد ثابت از روى ناراحتى گفت: اين مرد كيست؟ گفت: من فلان كس هستم. ثابت گفت: فرزند فلان زن؟! و نام مادر او را طورى بر زبان جارى كرد كه در آن دوران (دوران جاهليّت) اين گونه تعبير را مايه سرزنش و ملامت می‌دانستند. آن مرد شرمنده شد و از خجالت سر به زير افكند، سپس اين آيه نازل شد.[2]
يادآورى:
ملاك و ميزان و معيار ارزش‌ها نزد خداى متعال تقوا و پاكدامنى است.[3]
از اين رو هيچ كس حق ندارد ديگرى را كوچك بشمرد و با چشم حقارت به او بنگرد، چه بسا همين شخص پيش خدا آبرومند باشد.
 


مقام مؤمن در پيشگاه خدا
 


بنده مؤمن نزد خداوند متعال بسيار عزيز و محترم است. خداوند بندگان مؤمن را دوست می‌دارد و عزّت و سربلندى را از آن مؤمنان می‌داند، چنان كه می‌فرمايد:
«... وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنينَ ...[4]
... عزّت و سرفرازى تنها از آن خدا و پيامبر و مؤمنان است ...»
و به همين جهت در سوره حجرات آيه‏ «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ ...» فرمود هر كس مؤمنان را مسخره كند يا با القاب زشت از آنها ياد كند در زمره ستمكاران محسوب مى‏شود. و در جاى ديگر می‌فرمايد:
«الَّذينَ يَلْمِزُونَ المُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤمِنينَ فِى الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لا يَجِدُونَ الّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اليمٌ.[5]
آنان كه از مؤمنان متعبّد و متعهّد به خاطر صدقاتى كه در راه خدا می‌دهند انتقاد و عيب‌جويى می‌کنند و نيز افراد بی‌بضاعتى را كه حد اكثر توانشان را در طبق اخلاص نهاده‌اند به مسخره می‌گيرند، خداوند نيز آنها را مسخره خواهد كرد و براى آنان عذابى دردناك در پيش است.»
همچنين در احاديث اسلامى آمده است كه احترام به مؤمن احترام به خدا است و اهانت و تحقير مؤمن اهانت به ذات اقدس الهى و موجب خشم خداوند سبحان است و در حديث قدسى آمده است: خداوند به كسانى كه مؤمنان را بيازارند اعلان جنگ می‌دهد:
«عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: قال اللّه عزّ و جلّ: لِيَأذَنْ بِحَرْبٍ مِنّى، مَنْ اذَلَّ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ وَ لِيَأمَنْ مِنْ غَضَبى مَنْ اكْرَمَ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ.[6]
از امام صادق(ع) آمده است كه خداوند عزّوجلّ فرمود: كسى كه بنده مؤمن مرا خوار شمارد بايد بداند كه خداوند با او در جنگ است و كسى كه بنده مؤمن مرا تعظيم و تكريم كند بی‌شك از غضب من در امان است.»
رسول خدا(ص) فرمود:
«... وَ مَن اَذَلَّ مُؤمِناً اَذَلَّهُ اللّهُ.[7]
... كسى كه مؤمنى را خوار شمارد خدا او را ذليل خواهد كرد.»
امام صادق(ع) فرمود:
«مَن حَقَّرَ مُؤمِناً لِقِلَّةِ مَالِهِ حَقَّرَهُ اللّهُ فَلَم يَزَل عِندَ اللّهِ مَحقُوراً حَتَّى يَتُوبَ مِمَّا صَنَعَ ...[8]
كسى كه به خاطر فقر و تهيدستى مؤمنى را كوچك شمرد خداوند او را كوچك می‌شمارد و هميشه در نزد خدا خوار و زبون است تا آن كه از كردارش توبه كند ...»
 


حرمت مؤمن از حرمت كعبه بيشتر است‏
 


ابن أبي الحديد در شرح اين جمله از نهج البلاغه (اِذَا استَولَى الصَّلاح عَلَى‏ الزَّمَان وَ اَهله ...)[9] روايتى را از رسول خدا(ص) چنين نقل می‌کند:
«... وَ الخَبَر مَا رَواهُ جَابِرُ قَالَ: نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله إِلَى الْكَعْبَةِ فَقَالَ: "مَرْحَباً بِكِ مِنْ بَيْتٍ مَا أَعْظَمَكِ وَ مَا أَعْظَمَ حُرْمَتَكِ، وَ اللَّهِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ مِنْكِ، لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَرَّمَ مِنْكِ وَاحِدَةً، وَ حَرَّمَ مِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلَاثاً: دَمَهُ وَ مالَهُ وَ اَن یَظُنَّ بِهِ ظَنَّ السُّوءِ. [10]
جابر روايت كرده است كه رسول خدا(ص) به كعبه نظر افكند و فرمود: آفرين بر تو، خانه‌اى كه چقدر بزرگى و احترام تو چقدر زياد است! سوگند به خدا، احترام مؤمن نزد خدا از تو بيشتر است زيرا حرمت تو فقط از يك جهت است [كه خونريزى در تو حرام است‏]، ولى مؤمن از سه جهت احترام دارد:
1. خون وى محترم است.
2. مال او حرمت دارد.
3. بدگمانى نسبت به او حرام است.
 

تذكّر لازم:
 

چنان كه قبلا يادآور شديم آنچه بيش از هر چيز در پيشگاه خداى متعال اهميّت و ارزش دارد تقوا است و ساير امور از قبيل پول و جاه و مقام و منصب و ... دليل بر عظمت و محبوبيّت انسان نيست. از اين رو نبايد در هيچ مؤمنى به ديده حقارت و پستى نگريست چرا كه ما نمی‌دانيم اولياى خدا چه كسانى هستند، چون از باطن افراد جز پروردگار هيچ كس آگاه نيست، چنانكه حضرت رسول گرامى اسلام(ص) نيز در ضمن يكى از سخنان خود فرمود:
«إنَّ اللّهَ عَزّوجَلّ كَتَمَ ثَلاثَةً فِي ثَلاثَةٍ: ... وَ كَتَمَ وَليَّهُ فِي خَلقِهِ ... وَ لَا يَزرَ أنَّ اَحدَكُم بِأحَدٍ مِن خَلقِ اللّهِ فَاِنَّهُ لا يَدرِى أيُّهُم وَلىُّ اللّهِ.[11]
خداى عزّ و جلّ سه چيز را در سه چيز مخفى كرده است: ... ولىّ خود را در ميان خلق خويش مخفى داشته است ... بنابراين مبادا هيچ يك از شماها احدى از بندگان خدا را كوچك شمرد زيرا نمی‌داند كدام يك از آنها ولىّ خدا است.
همچنين حضرت على(ع) در ضمن حديثى فرمود:
«إِنَّ‏ اللَّهَ‏ تَبَارَكَ‏ وَ تَعَالَى‏ أَخْفَى‏ أَرْبَعَةً فِي‏ أَرْبَعَة... وَ أَخْفَى‏ وَلِيَّهُ‏ فِي‏ عِبَادِهِ‏ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَ‏ عَبْداً مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا يَكُونُ وَلِيَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ.[12]
خداى تبارك و تعالى چهار چيز را در چهار چيز پنهان نموده است: ... ولىّ خود را در ميان بندگان خويش پنهان داشته است. پس به هيچ بنده‌اى از بندگان خدا با چشم حقارت نگاه مكن كه شايد همان [كسى كه به او بی‌اعتنا هستى‏] ولىّ خدا باشد و تو ندانى.
 


خودآزمایی
 


1- مختصری درباره شأن نزول آیه 11 سوره حجرات مختصری شرح دهید.
2- چرا احترام مؤمن نزد خدا از احترام کعبه بيشتر است؟
3- به چه دلیل به هيچ بنده‌اى از بندگان خدا نباید با چشم حقارت نگاه کرد؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1] . حجرات- 11.
[2] . مجمع البيان، چاپ بيروت، ج 9- ص 135.
[3]. در قرآن كريم پنج معيار براى فضيلت و برترى ميان افراد بشر ذكر شده است كه عبارت است از:
الف. تقوا كه فرمود: «انَّ اكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اتْقيكُمْ ...» (حجرات- 13): بهترين شما باتقواترين شما است ...
ب. عقل و تعقّل (بكارگيرى عقل) كه خمير مايه ساير ارزش‌ها است و آيات فراوانى از قرآن كريم بر آن گواهى می‌دهد.
ج. جهاد در راه خدا، چنانكه می‌فرمايد:
«لا يَسْتَوِى الْقاعِدُونَ مِنْ الْمُؤمِنينَ غَيْرُ اولى الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللّهِ بِامْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدينَ بِامْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ علَىَ الْقاعِدِينَ درجةً و كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ اجْرًا عَظِيمًا (نساء- 95).
افراد با ايمانى كه بدون بيمارى و ناراحتى از جهاد باز نشستند با مجاهدانى كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند يكسان نيستند. خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان خود جهاد كردند بر قاعدان برترى بخشيده و به هر يك از اين دو دسته [به نسبت اعمال نيكشان‏] خداوند وعده پاداش نيك داده و مجاهدان را بر قاعدان برترى و پاداش عظيمى بخشيده است.
د. ايمان ه. علم و دانش. علم و ايمان دو معيار اساسى و دو ركن شجره طيّبه فضيلت و انسانيت است.
قرآن كريم دراين ‏باره می‌فرمايد:
... يَرْفَعِ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ اوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ ... (مجادله- 11).
... خداوند به آنها كه ايمان آورده و بهره‌اى از علم دارند درجات بزرگى ارزانى می‌دارد ....
ولى بايد دانست كه در ميان تمام ارزش ‏ها تقوا از همه بالاتر است بلكه تقوا اساس و پايه تمام ارزش‌ها است زيرا بدون داشتن تقوا نه علم كارساز است و نه جهاد راهگشا و نه عقل راهنما و نه ايمان می‌تواند انسان را به سر منزل مقصود برساند. در زمينه تقوا است كه عقل حقايق را درك می‌كند و علم حلّال مشكلات می‌شود. اين همه تعريف و تشويق و ستايش از علم مشروط به آن است كه هدف از تعليم و تعلّم شناخت حقيقت و آگاهى به مسئوليت و خدمت به بندگان خدا و تحصيل خشنودى پروردگار متعال باشد، وگر نه نتيجه علم همان خواهد شد كه مولوى می‌گويد:
بد گهر را علم و فن آموختن‏
دادن تيغ است دست راهزن‏
تيغ دادن در كف زنگى مست‏
به كه آيد علم ناكس را به دست‏
علم و مال و منصب و جاه و قران‏
فتنه آمد در كف بد گوهران‏
(مثنوى، دفتر چهارم، ص 693.)
[4] . منافقون- 8.
[5] . توبه- 79.
[6] . ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صدوق، ص 284، محاسن برقى، انتشارات اسلاميه، چاپ دوم، ج 1- ص 97.
[7] . امالى طوسى، ص 114.
[8] . مشكوة الانوار، چاپ نجف، ص 59. حديث ديگرى به همين مضمون در ثواب الاعمال و عقاب الاعمال( ص 299) از آن حضرت نقل شده است.
[9] . ترجمه آن در بحث« سرچشمه غيبت» تحت عنوان« نكته بسيار مهم در تفكيك موارد» آمده است.
[10] . شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، ج 18- ص 278.
[11] . بحار الانوار، چاپ بيروت، ج 72- ص 147.
[12] . خصال صدوق، ج 1- ص 198، حديث 26.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: