دورنمایى از جنگ حُنَین
پس از فتح مكّه، مردم هوازن و ثَقیف كه دو قبیله بزرگ بودند، و در طائف (12 فرسخى جنوب شرقى مكّه) و اطراف آن زندگى مینمودند، باهم اجتماع و اتفاق كردند كه به جنگ مسلمانان بیایند.
ماجرا ازاینجا شروع میشد كه عوف بن مالك رئیس طایفه هوازن، دو طایفه مذكور را جمع كرد و به آنها گفت: ممكن است محمد (ص) پس از فتح مكّه به جنگ با ما برخیزد و سپس در شور خود گفتند: تا مسلمین بهسوی ما نیامدهاند، صلاح در این است كه ما پیشدستى كنیم. و پسازاین اتفاق، همه غرق در اسلحه، آماده جنگ و حركت بهسوی مكّه شدند.
مالك بن عوف، از همه قبایل اطراف، نیرو جمع كرده بود، و جز چند نفرى از قبایل قیس، عیلان، كعب، و كلات، همه حاضر بودند.
وقتى لشكریان آماده شدند، مالك فرمان داد تا زن و فرزندانشان و حتى حیوانات و گوسفندانشان را نیز با خود بردارند. این دستور ازآنجهت بود كه میخواست، مردان - هرچند به خاطر حفظ ناموس و اموال خود باشد - فرار نكنند.
معروف است كه این جنگ به نام جنگ حُنین خوانده میشود، زیرا این جنگ در سرزمین حنین بین مكّه و طائف واقع شد، و گاهى این جنگ به نام جنگ اوطاس خوانده میشود، زیرا بخشى از این جنگ در سرزمین اوطاس به وقوع پیوست.
و گاهى جنگ هوازن میگویند، زیرا اكثر جمعیت دشمن در این جنگ از قبیله هوازن بودند.
اعتراض پیرمرد كور
هنگامیکه سپاه سیهزارنفری دشمن و هوازن به سرزمین اوطاس رسیدند همانجا را براى میدان جنگ مناسب دیدند و انتخاب كردند.
پیرمردى كور، از مشركان به نام دُرید بن صمه پرسید: صداى شتران و عرعر الاغها و بع بع گوسفندان و گریه كودكان را میشنوم؟
گفتند: آرى، مالك بن عوف صلاح را در این دانسته كه زنان و فرزندان و حیوانات را با خود بردارند، تا به حمایت از اموال و ناموسشان بهتر بجنگند.
درید گفت: مگر به گوسفندچرانى میروید؟ مگر میتوان شخص فرارى را با این خیالات، برگردانید! فتح و پیروزى در جنگ تنها در سایه مردان دلاور و نیزه و شمشیر بهدست میآید؛ و شما اگر شكست بخورید، رسوا خواهید شد؛ چراکه ناموس و اموالتان به دست مسلمین میافتد.
سپس پیر نابینا از دو قبیله كعب و كلاب سؤال كرد، و به او گفتند: هیچیک از آنها در سپاه ما شركت ننمودند.
پیر نابینا گفت: آرى، اگر روز پیروزى بود، آنها هم شركت میکردند؛ بههرحال من دوست دارم اموال و زنان و كودكانتان را در بلندترین نقطه این سرزمین قرار دهید و تنها با مردان به جنگ دشمن بروید.
مالك بن عوف، اعتراض پیرمرد نابینا را گوش نكرد و به او گفت: تو پیر شدهای و تجربههای جنگى را فراموش نمودهای. من از تصمیمى كه گرفتهام برنمیگردم و سپس اعلام كرد: وقتى با دشمن روبرو شدید، شمشیرها را از نیام برکشید و تمام شما پشتبهپشت همدیگر همانند یك نفر، حمله كنید.
مالك، جاسوسانى براى كسب اطلاعات از اوضاع مسلمین فرستاد، آنها بعد از مدتى رنگ باخته و ناراحت برگشتند.
مالك علت ناراحتى را از آنها پرسید. آنها در پاسخ گفتند: ما مردانى سفید كه بر اسبهای ابلق سوار بودند دیدیم؛ ازاینرو وحشتزده شدیم.[1]
پیامبر (ص) از تصمیم قبیله هوازن، آگاه شد، عَتّاب بن اُسَید را حاكم مكّه قرارداد، و از صفوان بن امیه كه مشرك بود، مقدارى اسلحه خواست.
صفوان گفت: آیا از روى غصب میگیری یا عاریه؟!
پیامبر (ص) فرمود: از روى عاریه آنهم با ضمانت.
صفوان، صد لباس جنگى به رسول اكرم (ص) عاریه داد.
پیامبر (ص) با ده هزار نفر از مسلمینى كه از مدینه همراه آن حضرت به مكّه آمده بودند، و دو هزار نفر تازهمسلمان از مردم مكّه، جمعاً با دوازده هزار نفر عازم سرزمین حنین گردید[2]، و پرچم بزرگ سپاه اسلام را، على (ع) به دست گرفته بود، (این حركت و جنگ در آخر ماه رمضان یا در ماه شوال سال هشتم هجرت واقع شد. یعنى فاصله این جنگ یا فتح مكّه كمتر از یك ماه بود).
مالك بن عوف فرمانده لشكر دشمن كه شخص شجاع، و بیباکی بود، در میان لشكر خود فریاد زد: محمد هنوز با مردانى جنگى روبرو نشده است تا طعم شكست را بچشد.
سپس گفت: شمشیر و كمان و نیزههای خود را آماده سازید، و در شکافهای كوه و درههاى اطراف و لابهلای درختها، بر سر راه سپاه اسلام كمین كنید؛ وقتى مسلمانان رسیدند، آنها را غافلگیر كرده و یورش ناگهانى به آنان بنمایید.
پیامبر (ص) با یاران خود، نماز صبح را خواند، و فرمان حركت را صادر نمود؛ مسلمین همراه پیامبر بهسوی حنین سرازیر شدند.
سه عامل شكست
در آغاز وقتى مسلمین با لشگر هوازن روبرو شدند - چنانکه خواهیم گفت - شكست خوردند و بسیارى از افراد پا به فرار گذاشتند.
سه عاملى كه موجب این شكست در آغاز گردید عبارت بود از:
1 - غرور به جمعیت. (چنانکه این مطلب از آیه 25 سوره توبه استفاده میشود.)
2 - كمین دشمن در شکافها و پشت درختها و ناآگاهی اطلاعاتى مسلمین از این نقشه.
3 - وجود دو هزار تازهمسلمان در سپاه اسلام كه فرار آنها باعث تضعیف و روحیه سایرین گردید.
توضیح اینکه: در آیه 25، سوره توبه میخوانیم:
«لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِى مَوَاطِنَ كَثِیرَةٍ وَ یوْمَ حُنَینٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَیئًا وَضَاقَتْ عَلَیكُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیتُم مُّدْبِرِینَ؛»
خداوند شما را در میدانهای زیادى، یارى (پیروز) كرد و در روز حنین (نیز یارى نمود) در آن زمان که بسیارى جمعیت اسلام، شما را مغرور و فریفته كرد؛ ولى (فزونى جمعیت) هیچ مشكلى را براى شما حل نكرد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ گردید، سپس پشت به دشمن كرده، فرار نمودید.
در ذیل آیه، روایت شده است كه یكى از مسلمین، مغرورانه گفت: «لَن نَغلِبَ الیومَ؛» هرگز (با این جمعیت بسیار) شكست نخواهیم خورد.
همین غرور جمعیت (و سیاهیلشکر) كه موجب بیرون رفتن از ایمان و توكل كامل به خدا میگردد، یك عامل شكست گردید. اینك به دنبال داستان توجه كنید:
همینکه سپاه اسلام به سرزمین حنین رسیدند، ناگهان لشكر هوازن از هر سو از کمینگاههای خود، مسلمانان را زیر رگبار تیرهاى خود قراردادند گروهى كه در جلو لشگر اسلام بودند (و در میان آنها تازهمسلمانان مكّه وجود داشتند) پا به فرار گذاشتند و این امر سبب شد كه باقیمانده لشكر به وحشت افتاده و پا به فرار گذارد، و بدینترتیب، آثار شكست ظاهرى در میان آنان آشكار گردید.
عجیب اینکه در این بحران شدید، تنها ۹ نفر[۳]، با پیامبر (ص) باقى ماندند؛ كه ازجمله على (ع) و عباس (عموى پیامبر) و چند نفر از بنیهاشم بودند، كه باکمال دلاورى میجنگیدند و مقاومت میکردند.
پیامبر (ص) به عباس كه صداى بلند و رسایى داشت، فرمود: فوراً مسلمانان را صدا بزن تا برگردند.
عباس بر بالاى تپهای رفت و فریاد زد: اى گروه مهاجر و انصار، اى یاران سوره بقره، و اى كسانى كه در حدیبیه، زیر درخت بیعت كردید، به كجا فرار میکنید؟ پیامبر اینجاست.
هنگامیکه مسلمانان، این صدا را شنیدند با فریاد لبیك لبیك، بازگشتند و به یارى خدا، حمله سختى به دشمن نمودند؛ و دشمن به طرز وحشتناكى به هر سو پراكنده گردید؛ در حالی که مسلمانان، بیوقفه آنان را تعقیب میکردند، حدود صد نفر از سپاه دشمن كشته شدند، و اموالشان به غنیمت مسلمین درآمد، و جمعى از آنها اسیر گشتند.
غرور عددى از سپاه اسلام و عدم اطلاع كافى از کمینگاههای دشمن، وجود دو هزار نفر تازهمسلمان، كه فرارشان باعث تضعیف روحیه دیگران شد، موجب شكست ظاهرى سپاه اسلام گردید؛ ولى ثبات و استوارى پیامبر اسلام و على و چند نفر دیگر (جمعاً ۹ نفر)، باعث پیروزى بزرگ مسلمین گردید.
در صحیح بخارى كه از معتبرترین كتب اهل تسنن است نقل شده:
«فَاِذا عُمَر بنِ الخطَّاب فِى النَّاسِ، وَ قُلتُ ما شأنُ النَّاسِ؟ قال: اَمرُ اللهِ ثُمَّ تَراجَعَ النَّاسُ اِلى رَسُولِ اللهِ»؛
ناگهان دیدم عمر بن خطاب در میان سپاه پا به فرار گذارده است.
به او گفتم: راستى مردم چه كردند؟
گفت: قضاى الهى بود.
سپس مردم بهسوی رسول خدا بازگشتند.[4]
آرى، مهمترین عامل پیروزى، توكل و ایمان به خدا است كه موجب ارتقاء روحیه و تضعیف دشمن خواهد شد، در سوره توبه، آیه 25، خداوند میفرماید:
«لَقَد نَصَرَكُمُ اللهُ فِى مَواطِنَ كَثِیرَةٍ؛»
خداوند شما را در میدانهای بسیارى یارى كرد.
مطابق بعضى از روایات، خداوند مسلمانان عصر پیامبر (ص) را در هشتاد جنگ یارى فرمود و این همان امدادهاى غیبى و ارتش نامرئى الهى است كه موجب آرامش مسلمین و عذاب و مجازات سخت كافران گردید.[5]
مشركین شکستخورده به دو دسته تقسیم شدند: طایفه ثقیف به طائف رفتند و در پناهگاههای طائف خزیدند[6] و اعراب به سرزمین اوطاس رفتند. پیامبر (ص) ابوعامر اشعرى را به اتفاق گروهى از سپاه اسلام روانه جنگ با اعراف فرارى فرستاد ابوعامر در اوطاس در نبرد با مشركان به شهادت رسید؛ و بعد از او برادرش ابوموسى اشعرى پرچم را برگرفت و همراه سپاه اسلام با مشركان جنگید تا اینکه دشمن را شكست داد و مسلمانان پیروز گشتند (و در تاریخ، از این درگیرى به نام غزوه اوطاس یاد میکنند.)[7]
سپس سپاه اسلام بهفرمان پیامبر بهسوی طائف رفتند، و قلعه طائف را محاصره نمودند و این شهر، حدود ده روز و به نقلى بیست یا سى روز در محاصره مسلمین قرار گرفته بود (و در تاریخ این برخورد را، غزوه طائف مینامند.)
عدهای از طایفه ثقیف به فرماندهى نافع بن غیلان براى جنگ با سپاه اسلام از طائف بیرون آمدند و با گردان على (ع) روبرو شدند و سرانجام سپاه اسلام، نافع را در نبردى كه در دشت وج صورت گرفت به هلاكت رساند و سپاه او در هم شكست. سپس جمعى از بستگان آنها از قلعه طائف بیرون آمدند و به حضور پیامبر رسیدند و قبول اسلام كردند؛ ولى قلعهای كه داراى دیوار بلند و برجهای مراقب بود، گشوده نشد.
پیامبر (ص) با سپاه پیروز اسلام تا سرزمین جِعرانَه آمد و غنائم بسیارى را كه بهدست آمده بود، در این محل بین مسلمین تقسیم نمود.[8]
سپس مسلمانان همراه پیامبر بهسوی مكّه بازگشتند، و مناسك عمره را انجام دادند. آنگاه پیامبر (ص) استاندار مكّه را تعیین كرد و نظم مكّه را تحتنظر حكومت اسلامى تنظیم نمود و پسازآن به همراه سپاه بهسوی مدینه رهسپار شدند و روز 24 ذیقعده به مدینه رسیدند و این سفر جنگى، حدود هشتاد روز طول كشید. دوم ماه رمضان از مدینه بیرون آمدند و 24 ذیقعده به مدینه بازگشتند. و قول دیگر این است كه پیامبر (ص) و مسلمین دهه اول ذیحجه سال 8 هجرت را در مكّه ماندند و پس از انجام حج به مدینه بازگشتند.
این خلاصهای بود از دورنماى حماسه بزرگ مسلمین در جنگ حنین و دست آوردهاى بزرگ سفر هشتاد یا صدروزه پیامبر و مسلمانان از مدینه بهسوی مكّه و طائف و بازگشت به مدینه.
براى پى بردن به عظمت این جنگ و پیروزى بزرگ مسلمین (با توجه به بسیارى سپاه كفر) كافى است كه بدانیم: در این جنگها شش هزار نفر از سپاه دشمن اسیر مسلمین شدند و 24 هزار شتر و 40 هزار گوسفند و 852 كیلو نقره، به غنیمت سپاه اسلام درآمد.
و بعضى نقل کردهاند: شتر و گوسفند به غنیمت گرفته شده بهقدری زیاد بود كه قابلشمارش نبود.[9]
پیامبر بزرگ اسلام (ص) با تدبیر دقیق نظامى، با تقویت بنیههای معنوى و مادى مسلمین، به یك چنین پیروزى بزرگ تا آن روز چنان پیروزى نصیب مسلمانان نشده بود نائل شد.
پینوشتها
[1] . این همان امدادهاى غیبى است كه در آیه 26، سوره توبه به آن اشاره شده است.
[2] . بیابان حنین، در یك سرازیرى طولانى بود كه منتهى به سرزمین حنین میشد، و سپاه اسلام شبانه از مكه حركت كرده و صبح زود پس از نماز وارد حنین گردید.
[3] . این 9 نفر عبارت بودند از: 1 - على g 2 - عباس 3 - ابوسفیان بن حارث (پسرعموى پیامبر) 4 - نوفل بن حارث 5 - ربیعة بن حارث 6 و 7 - عتبه و معیب (دو فرزندان ابولهب) 8 - فضل بن عباس 9 - عبدالله بن زبیر و بعضى ایمن پسر ام ایمن را نیز افزودهاند.
[4] . تفسیر المنار، ج 10، ص 262 تا 265؛ بحار، ج 21، ص 150.
[5] . اعلام الورى، ص 119 تا 123؛ مجمعالبیان، ج 5، ص 17 - 19؛ كامل ابن اثیر، ج 2، ص 239 - بحار: ج 21، ص 146.
[6] . طائف در فاصله 12 فرسخى جنوب شرقى مكه قرار دارد و از شهرهاى ییلاقى حجاز بهشمار میآید.
[7] . اعلام الورى، ص 123.
[8] . همان مدرك، ص 124؛ مورخین مینویسند: کشتهشدگان بهدست حضرت على g به چهل نفر رسید (تفسیر صافى، ص 239).
[9] . تفسیر صافى، ص 229، ذیل آیه 25 توبه اعلام الورى، ص 123؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 152.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی