ده درس عدل الهی | ۵
درس پنجم: باز هم فلسفهی آفات و شرور
از آنجا که مشکل آفات و شرور و حوادث ناگوار و ناخوشایند براى بسیارى از مطالعهکنندگان بحثهاى خداشناسى و توحیدى، مشکل قابل ملاحظهاى است، باز هم ناچاریم بحث و تحلیل دیگرى روى این مسئله داشته باشیم و فلسفههایى را که دربارهی شرور و آفات گفتیم ادامه میدهیم.
۵ـ مشکلات و فراز و نشیبها به زندگى روح مىدهد
شاید درک این مسئله براى بعضى مشکل باشد که مواهب و نعمتها اگر مستمر و یکنواخت باشند ارزش و اهمیت خود را از دست مىدهند.
امروز ثابت شده که اگر جسمى را در وسط اطاقى بگذارند و از تمام اطراف نور قوى و یکسان به آن تابنده شود و خود جسم و اطاق نیز کاملاً صاف و مدّور باشد هرگز آن جسم را نمىتوان مشاهده کرد؛ زیرا همیشه سایهها وقتى در کنار نور قرار مىگیرد ابعاد جسم را مشخص مىکند و آن را از اطراف خود جدا مىسازد و ما مىتوانیم آن را ببینیم.
ارزش مواهب زندگى نیز بدون سایههاى کمرنگ و پررنگ مشکلات هرگز قابل مشاهده نیست. اگر در تمام عمر بیمارى وجود نداشت، لذت سلامتى هرگز احساس نمىشد؛ به دنبال یک شب تب داغ و سوزان و سردرد شدید و جانکاه است که صبحگاهان به هنگام قطع تب و درد، چنان طعم سلامتى در ذائقهی انسان شیرین مىگردد که هر زمان به یاد آن شب بحرانى و رنج مىافتد متوجه مىشود چه گوهر پرارزشى به نام سلامتى در اختیار دارد.
اصلاً زندگى یکنواخت ـ حتى مرفّهترین زندگىها ـ خسته کننده و بیروح و مرگبار است. بسیار دیده شده که افرادى به خاطر یک زندگى مرفّه و خالى از هرگونه ناراحتى و رنج آنچنان خسته شدهاند که دست به خودکشى زده و یا دائماً از زندگى خود شکایت دارند.
شما هیچ معمار با ذوقى را پیدا نمىکنید که دیوارهاى یک سالن بزرگ را مانند دیوار یک زندان صاف و یکنواخت کند، بلکه با فراز و نشیب و پیچ و خمها به اصطلاح به آن حالت مىدهد.
چرا جهان طبیعت این قدر زیباست؟
چرا منظرهی جنگلهایى که بر روى کوهپایهها مىروید و نهرها به صورت مارپیچ از لابهلاى درختان کوچک و بزرگش مىگذرد آنقدر جالب و دلانگیز است؟!
یک دلیل روشن آن عدم یکنواختى است.
نظام «نور» و «ظلمت» و آمد و شد شب و روز که قرآن در آیات مختلفش روى آن تکیه کرده، یک اثر مهمّش پایان دادن به زندگى یکنواخت انسانهاست؛ چرا که اگر همواره خورشید در یک گوشهی آسمان، یکنواخت به کرهی زمین مىتابید، نه تغییر حالتى داشت و نه پردهی شب جاى آن را مىگرفت، گذشته از اشکالات دیگر، در مدت کوتاهى همهی انسانها خسته مىشدند.
روى این حساب، باید قبول کرد که حدّاقل بخشى از مشکلات و حوادث ناگوار زندگى این فلسفه را دارد که به بقیهی زندگى روح مىدهد و آن را شیرین و قابل تحمل مىسازد؛ ارزش نعمتها را آشکار مىکند و به انسان امکان مىدهد که از مواهبى که در دست دارد حداکثر بهرهبردارى کند.
۶ـ مشکلات خودساخته!
نکتهی دیگرى که در آخرین مرحلهی این بحث اشارهی به آن را ضرورى مىدانیم این است که بسیارى از مردم در محاسبهی علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهى گرفتار اشتباه مىشوند و ظلمهایى که به دست انسانهاى ستمگر انجام شده است، به حساب بىعدالتى دستگاه آفرینش مىگذارند، و بىنظمى کار بشر را به حساب بىنظمى سازمان خلقت.
مثلاً گاهى ایراد مىکنند:
چرا هر چه سنگ است براى پاى لنگ است!؟
چرا زلزلهها در شهرها خسارت کمى ایجاد مىکند اما در روستاها قربانیان زیادى مىگیرد و گروه کثیرى زیر آوار مىمانند، این چه عدالتى است؟!
اگر بنا هست بلایى قسمت شود چرا یکسان قسمت نمىشود؟!
چرا باید همیشه لبهی تیز حوادث دردناک متوجه مستضعفین باشد؟!
چرا در بیماریهاى عمومى و همهگیر بیشتر این گروه قربانى مىشوند؟
غافل از این که هیچ کدام از اینها مربوط به دستگاه آفرینش و خلقت و عدالت خداوند نیست، اینها نتیجهی ظلم و استعمار و استثمار انسانها نسبت به یکدیگر است.
اگر روستانشینان به خاطر ظلم شهرنشینان در محرومیت و فقر شدید نباشند و بتوانند خانههایى محکم و مقاوم مانند آنها بنا کنند، چرا زلزله این همه از آنها قربانى بگیرد و از دیگران بسیار کم! اما هنگامى که خانههاى آنها از یک مشت گل یا سنگ و چوب که گاهى حتى در میان آنها کمترین گچ و سیمانى به کار نمىرود و به طور ساده روى هم چیده شده و با یک حرکت شدید باد یا تکان خفیف زمین فرو مىریزد، نباید انتظار داشت وضع بهتر از آن باشد؛ اما این چه ربطى به کار خدا دارد!
نباید مانند آن شاعر، خُردهگیرى کرده بگوییم: «یکى را دادهاى صد ناز و نعمت» در حالى که دیگرى را بر خاک ذلّت نشاندهاى، یکى را کاخ نشین کردهاى و دیگرى را کوخ نشین!
باید این انتقادها را متوجّه وضع ناموزون و نظام غلط جامعه کرد، باید بپا خاست و به این بىعدالتىهاى اجتماعى پایان داد. با محرومیت و فقر مبارزه کرد، و حقوق مستضعفان را به آنها داد تا چنین پدیدههایی پیدا نشود.
اگر همهی قشرها از تغذیهی کافى و بهداشت و درمان لازم بهرهمند باشند، در برابر بیماریها همگى پرقدرت و پرمقاومت خواهند بود؛ اما هنگامى که وضع غلط نظام اجتماعى یک جامعه و استثمار حاکم بر آن به یکى آن قدر امکانات مىدهد که حتى سگ و گربه خانگیاش داراى پزشک و درمان و دارو است، ولی دیگرى ابتدایىترین وسیلهی بهداشى را براى پرورش نوزادش ندارد، چنین صحنههاى ناگوار، فراوان به چشم مىخورد.
به جاى این که در این گونه موارد ایراد بر کار خدا بگیریم باید ایراد بر کار خود بگیریم.
باید به ظالم بگوییم ظلم مکن!
و باید به مظلوم بگوییم زیر بار ظلم مرو!
و باید کوشش کنیم که همهی افراد یک جامعه از حدّاقل وسایل بهداشتى و درمانى و غذا و مسکن و فرهنگ و آموزش و پرورش بهرهمند باشند.
خلاصه این که نباید ما گناه خود را به گردن نظام خلقت بیندازیم.
کِى خداوند به ما چنین زندگى را تحمیل کرده و کجا چنین نظامى را توصیه فرموده است!
البته او ما را آزاد آفریده، چرا که آزادى رمز تکامل و ترقّى ماست.
ولى این ماییم که از آزادىِ خود سوء استفاده مىکنیم و ظلم و ستم بر دیگران روا مىداریم و نتیجهی این ظلم و ستم به صورت نابسامانىهاى اجتماعى خودنمایى مىکند.
متأسفانه این اشتباه دامنگیر گروه زیادى شده و حتى نمونههاى آن در اشعار شعراى معروف دیده مىشود.
قرآن مجید در یک جملهی کوتاه و پر معنى مىفرماید:
«إِنَّ اللهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»[1]
خداوند کمترین ظلمى به کسى نمىکند ولى مردم به خویشتن ظلم و ستم روا مىدارند.
و به این ترتیب به پایان بحث فلسفهی شرور و آفات مىرسیم، هر چند سخن در این زمینه بسیار است، اما براى یک بحث کوتاه و فشرده همین مقدار کافى به نظر مىرسد.
فکر کنید و پاسخ دهید
1ـ چرا بحث فلسفهی آفات و شرور را در ضمن سه درس ادامه دادیم؟
2ـ یکنواخت بودن زندگى چه اثر سویى مىگذارد؟ و آیا کسى را دیدهاید که از زندگى مرفه خود رنج ببرد؟
3ـ از فلسفهی نظام نور و ظلمت در جهان آفرینش چه مىدانید؟
4ـ آیا همهی مصائبى که در جامعه وجود دارد مربوط به نظام آفرینش است یا ما نیز در آن سهمى داریم؟
5ـ آیا براى از بین بردن مصائب اجتماعى راه صحیحى در دست هست؟ ما چه وظیفهاى در برابر مستضعفین داریم؟
پینوشت
1. سورهی یونس، آیهی 44.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی