ده درس عدل الهی | ۷
درس هفتم: روشنترین دلیل بر آزادی اراده و اختیار
۱ـ وجدان عمومى انسانها، جبر را نفى مىکند
گرچه فلاسفه و دانشمندان الهى پیرامون مسئلهی آزادى ارادهی انسان بحثها و دلایل مختلفى دارند، اما براى این که راه را کوتاه و میانبُر کنیم، به سراغ روشنترین دلیل طرفداران آزادى اراده مىرویم و آن «وجدان عمومى انسانها» است.
توضیح این که: ما هر چیز را انکار کنیم، این واقعیت را نمىتوانیم منکر شویم که در همهی جامعههاى انسانى اعم از خداپرست و مادّى؛ شرق و غرب؛ قدیم و جدید؛ ثروتمند و فقیر؛ توسعه یافته و توسعه نیافته؛ و داراى هرگونه فرهنگ؛ همه بدون استثنا، در این مسئله توافق دارند که باید «قانون» بر جوامع انسانى حکمفرما شود، و افراد در مقابل قوانین «مسئولیت» دارند، و کسانى که از قانون تخلّف کنند باید به نحوى «مجازات» گردند.
خلاصه، حاکمیت قانون، مسئولیت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسایلى است که مورد اتفاق همهی عقلاى جهان است، و تنها اقوام وحشى بودند که این مسایل سهگانه را به رسمیت نمىشناختند.
این مسئله که از آن به وجدان عمومى مردم جهان تعبیر مىکنیم، روشنترین دلیل بر آزادى ارادهی انسان و دارا بودن اختیار است.
چگونه مىتوان باور کرد که انسان در اراده و عملش مجبور باشد و هیچگونه اختیارى از خود نداشته باشد ولى او را در برابر قوانین مسئول بدانیم، و به هنگام تخلّف در قانون، به پاى میز محاکمه بکشانیم و تحت بازپرسى قرار دهیم و بگوییم چرا چنین کردى؟ و چرا چنان نکردى؟
و بعد از ثبوت تخلف او را محکوم به زندان و گاهى اعدام کنیم.
این درست به آن مىماند که ما سنگهایى را که از کوه ریزش مىکنند و در وسط جادّهها مایهی مرگ مسافرین مىشوند، به پاى میز محاکمه بکشانیم.
درست است که ظاهراً یک انسان با یک قطعه سنگ تفاوت بسیار دارد، اما اگر ما آزادى ارادهی انسان را نفى کنیم این فرق ظاهرى هیچ تأثیرى نخواهد داشت؛ و هر دو معلول عوامل جبرى خواهند بود، سنگ تحت تأثیر قانون جاذبه به وسط جاده ریزش مىکند، و انسان جانى و قاتل و متخلف، تحت تأثیر عوامل جبرى دیگر. مطابق اعتقاد جبریها میان این دو، هیچ فرقى از نظر نتیجه وجود ندارد و هیچ کدام کارى به ارادهی خود انجام ندادهاند، چرا یکى محاکمه شود و دیگرى نشود.
ما بر سر دوراهى قرار داریم؛ یا باید وجدان عمومى همهی مردم جهان را تخطئه کنیم و تمام قوانین و دادگاهها و مجازاتهاى متخلفان را کارى عبث و بیهوده، بلکه ظالمانه بشمریم و یا عقیدهی طرفداران جبر را انکار کنیم.
مسلماً ترجیح با دوّم است.
جالب اینکه حتى آنها که از نظر تفکر و عقیدهی فلسفى، دم از متکب جبر مىزنند و براى آن استدلال مىکنند، به هنگامى که وارد زندگى مىشوند، در عمل طرفدار اصل آزادى ارادهاند!
زیرا اگر کسى به حقوق آنها تجاوز کند، و یا اذیت و آزار به آنها برساند، او را در خور سرزنش و توبیخ مىشمرند و از او شکایت به دادگاه مىکنند، و گاهى مىخروشند و فریاد مىکشند و تا متخلف را به کیفر قانونى نرسانند از پاى نمىنشینند!
خوب، اگر به راستى انسان از خود اختیارى ندارد، این سرزنش و شکایت و جوش و خروش و داد و فریاد براى چیست!
به هر حال، این وجدان عمومى عقلاى جهانى دلیل زندهاى است بر این واقعیت که همهی انسانها در اعماق جانشان آزادى اراده را پذیرفتهاند، و همیشه نسبت به آن وفادار بودهاند و حتى یک روز بدون این اعتقاد نمىتوانند زندگى کنند، و چرخهاى برنامههاى اجتماعى و فردى خود را بچرخانند.
فیلسوف بزرگ اسلامى «خواجه نصیرالدین طوسى» در بحث جبر و اختیار در یک عبارت کوتاه چنین مىگوید: «وَ الضَّرُورَةٌ قاضِیَةٌ بِاسْتِنادِ اَفْعالِنا اِلیْنا»[1]
درک ضرورى و وجدان ما داورى مىکند که همهی اعمال ما مستند به خود ماست.
۲ـ تضادّ منطق «جبر» با منطق «مذهب»
آنچه در بالا گفتیم پیرامون تضادّ مکتب جبر با وجدان عمومى عقلاى جهان بود، اعم از طرفداران مذهب و کسانى که اصلاً مذهبى نپذیرفتهاند.
ولى از نظر تفکر مذهبى نیز دلیل قاطع دیگرى بر ابطال مکتب جبر در دست داریم؛ زیرا هرگز اعتقادات مذهبى با عقیدهی جبر سازگار نیست، و برنامههاى مذهبى نیز با قبول این مکتب همه مخدوش مىشود؛ ما چطور مىتوانیم عدالت خداوند را که در بحثهاى گذشته به وضوح ثابت کردیم با مکتب جبر تطبیق دهیم! چگونه ممکن است خداوند کسى را مجبور به انجام کار بدى کند، بعد او را مجازات نماید که چرا چنین کردى! این با هیچ منطقى سازگار نیست!
بنابراین، با قبول مکتب جبر «ثواب» و «عقاب» و «بهشت» و «دوزخ» بىمعنى و بىمحتوا خواهد بود؛ همچنین، نامهی اعمال؛ سؤال؛ حساب الهى؛ مذمّتى که در مورد بدکاران در آیات قرآن شده و ستایشى که از نیکوکاران به عمل آمده، همهی این مفاهیم از بین مىرود؛ زیرا، مطابق این فرض، نه نیکوکار اختیارى از خود داشته و نه بدکار.
از این گذشته، ما در نخستین برخورد با مذهب، به مسئلهی «تکلیف و مسئولیت» برخورد مىکنیم، ولى آیا در موردى که هیچ کس از خود اختیارى ندارد، تکلیف و مسئولیت معنى دارد! آیا به کسى که دستش بى اختیار لرزان است مىتوان گفت: این کار را نکن! یا به کسى که در یک سراشیبى تند گرفتار شده و بىاختیار به پایین مىدود، مىتوانیم بگوییم بایست!
به همین دلیل، امیر مؤمنان على(ع) در روایت معروفى مىفرماید مکتب جبر مکتب بتپرستان و حزب شیطان است:
«تِلْکَ مَقالَةُ اِخْوانٌ عَبْدَةٌ الاَوْثانِ وَخُصَماءُ الرَّحْمانِ وَحِزْبُ الشَّیْطانِ»[2]
این گفتار برادران بتپرستان و دشمنان خدا و حزب شیطان است.
فکر کنید و پاسخ دهید
1ـ روشنترین دلیل بر ابطال جبر چیست؟
2ـ وجدان عمومى مردم جهان را در زمینهی اصل آزادى اراده شرح دهید.
3ـ آیا طرفداران مذهب جبر در عمل هم جبرى هستند؟
4ـ آیا جبر با اصل عدالت خدا سازگار است، اگر نیست چرا؟
5ـ چگونه آزادى اراده پایهی قبول هرگونه تکلیف و مسئولیت است؟
پینوشتها
1. کتاب تجریدالعقائد، بحث جبر و اختیار.
2. اصول کافى، جلد اول، صفحهی 119، باب الجبر والقدر.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی