کد مطلب: ۴۳۴۱
تعداد بازدید: ۶۵۶
تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۹
خطبه فدک | ۱۷
امروز هم با این شیوه روبرو هستیم. گاه کسی حق دیگری را ضایع و به او تعدّی و تجاوز می‌کند و بعد عدّه‌ای می‌آیند و به مظلومی که می‌خواهد حقّش را طلب کند می‌گویند: «آقا از شما بعید است! این برخوردها شایسته‌ی شما نیست! حالا این نفهمی کرده شما چرا این‌طور تند برخورد می‌کنید!» با همین دو کلمه، حقّ مظلوم را پایمال می‌کنند و تمام!

فصل دوم؛ محاجّه‌ی حضرت با ابوبکر | ۱


اینجا خطبه‌ی حضرت زهرا(س) تمام می‌شود امّا ابن ابی قحافه برمی‌خیزد که به سخنان حضرت زهرا(س) پاسخ بدهد.


بخش اوّل فرافکنی‌های ابوبکر


فَأجابَها اَبُوبَکْرٍ عَبْدُاللهِ بْنُ عُثْمانَ
سپس ابوبکر شروع کرد به پاسخ دادن. نام ابوبکر عبدالله و نام پدرش عثمان بوده است. اوّلاً؛ باید توجّه داشت که چرا ابوبکر پاسخ می‌دهد؟ همان‌طور که در ابتدای خطبه عرض شد، حضرت زهرا(س) پس از آنکه وارد مجلس شدند و نشستند، ابتدا حمد الهی را به جا آورده و فرمودند: «اَلْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما اَنْعَمَ»، و سپس به ذکر شهادت و توحید و نبوّت و معاد و بعد مسئله‌ی رحلت پیامبر اکرم(ص) پرداختند تا آخر خطبه. در هیچ جای خطبه هم خطاب ایشان به شخص خاصّی نبود. در روایت هم نقل شد که: «ثُمَّ الْتَفَتَتْ(س) إلی اَهْلِ الْمَجْلِسِ»، یعنی سپس به حضّار مجلس توجّه کردند. در جای دیگر هم حضرت در ضمن خطبه فرمود: «أَنْتُمْ عِبادَ اللهِ»، یعنی باز هم مخاطب را جمع قرار دادند. امّا چرا ابوبکر پاسخ می‌دهد؟ علّت پاسخگویی ابوبکر این است که: اولاً: حضرت(س) مسئله‌ی «غصب فدک» را مطرح کرد که در آن، ضمیر مرجع خود را پیدا می‌کند، ثانیاً: حضرت(س) مسئله‌ی «غصب خلافت» را مطرح نمود که در هر دو مورد اصلاً اشاره و کنایه در کار نبود، بلکه صراحت داشت که منظور کیست. ضمن آنکه حضرت به این هم اشاره داشت که این‌ها از مهاجرین بودند نه انصار. پس اینکه چرا ابوبکر اقدام به پاسخ می‌کند معلوم می‌شود.
یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ لَقَدْ کانَ أَبُوکَ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً رَؤوفاً رَحیماً وَ عَلَی الْکافِرینَ عَذاباً ألیماً وَ عِقاباً عَظیماً
ابوبکر گفت: ای دختر پیغمبر! پدر تو نسبت به مؤمنین با عطوفت و بزرگی و رأفت و مهربانی برخورد می‌کرد و فقط در مقابل کفّار به منزله‌ی عذابی دردناک و کیفری بزرگ بود.
ابوبکر می‌خواست بگوید که تو هم باید مثل پدرت رئوف و مهربان باشی و با ما مهربانانه برخورد کنی.


اتّخاذ یک موضوع نرم!


در اینجا توجّه کنید که ابوبکر چه شیوه‌ای را برای پاسخ انتخاب کرده است! همان‌طور که در طول خطبه دیدید حضرت زهرا(س) بحث استدلالی عقلی و شرعی حساب شده‌ای را که ضمناً با حالت تهاجم نسبت به مردم بود که چرا نسبت به پایمال شدن حق بی‌تفاوت هستید، ارائه کرد. طبیعی است کسی که در مقابل چنین حمله‌ی محکم و استدلالی قرار بگیرد، سعی می‌کند از موضعی ظاهراً اخلاقی وارد بحث شود و با این شیوه حضرت را خلع سلاح کند. ابوبکر این حرف‌ها را زد تا در میان اجتماع، سخنان حضرت زهرا(س) را بی‌اثر کند، یعنی برای پایمال کردن حق وارد شیوه‌ای می‌شود که من نامش را «عوام مالی» گذاشته‌ام.
امروز هم با این شیوه روبرو هستیم. گاه کسی حق دیگری را ضایع و به او تعدّی و تجاوز می‌کند و بعد عدّه‌ای می‌آیند و به مظلومی که می‌خواهد حقّش را طلب کند می‌گویند: «آقا از شما بعید است! این برخوردها شایسته‌ی شما نیست! حالا این نفهمی کرده شما چرا این‌طور تند برخورد می‌کنید!» با همین دو کلمه، حقّ مظلوم را پایمال می‌کنند و تمام!
یادم آمد زمانی مرحوم آقای مطهری (رضوان الله تعالی علیه) برای من نقل کرد که: در یکی از روستاها یک سیّد عالمی بود. وقتی که این سیّد از دنیا رفت، پسر او که به موازین شرعی هم آگاهی داشت، امّا ملبّس به لباس روحانیت نبود، در امور ده همکاری می‌کرد. مثلاً اگر در تقسیم آب یا امور دیگر اختلافی پیش می‌آمد این پسر وارد می‌شد و می‌ایستاد تا حق به صاحب حق برسد. مردم هم احترام سادات را نگه می‌داشتند. پس از مدّتی برخی از آن شیطان‌های دِه پیش خود فکر کردند، این‌طور نمی‌شود که این پسر همیشه مزاحم ما باشد! لذا نقشه کشیدند که او را ملبّس به لباس روحانیت می‌کنیم تا دیگر از این کارها نکند. بالاخره مجلسی گرفتند و با این حرف‌ها که خدا پدر شما را رحمت کند و شما یادگار او هستی و ما هم غیر از شما کسی از اهل علم را نداریم، به او لباس روحانیت پوشاندند. او هم در همان مسجد یا حسینیه‌ی ده نماز جماعت می‌خواند. تا اینکه یک شب بعد از نماز که داشت برای مردم مسئله‌ی شرعی می‌گفت، بچّه‌ای آمد در گوشش چیزی گفت، یک‌دفعه مردم دیدند او بلند شد، عبا و قبا و عمّامه را زمین گذاشت و بعد از برداشتن بیل، دوید. پرسیدند: آقا کجا می‌روید؟ گفت: فلانی دارد آب دیگری را می‌دزد. او تسلیم این «عوام مالی»ها نشد؛ یعنی دید می‌گویند: آقا! این برخوردها شایسته‌ی شما و لباس شما نیست! بلافاصله لباس را کنار گذاشت و اقدام کرد و فریب نخورد. به هر حال اینکه برخی از افراد وارد برخی مسائل می‌شوند و با یک موضع ظاهراً اخلاقی مانع احقاق حق می‌شوند از آن مصیبت‌های روزگار است. مثلاً در باب نهی از منکر هم موضع اخلاقی و عوام مالی می‌گیرند، حال آنکه نهی از منکر که تعارف‌بردار نیست.
در آن مجلس هم، کسی که اقدام به پاسخ‌گویی حضرت زهرا(س) کرد، این روش را انتخاب نمود؛ یعنی از یک موضع نرم شروع کرد که: شما دختر پیغمبر هستید! او مهربان بود، تندی نداشت و تنها با کفّار تندی داشت، نه با مؤمنین! این کلام خود نوعی تعرّض به بیانات حضرت(س) است، زیرا آن شخص می‌خواهد بگوید: پیغمبر فقط به کفّار تندی داشت، امّا حضرت(س) به مؤمنین تندی می‌کند. در حالی که ما هرگز اجازه نداریم به خاطر مسائل به ظاهر اخلاقی بگذاریم حق پایمال شود. تازه این مسائل در واقع اخلاقی هم نیست بلکه فریب‌های شیطانی است. کجا اخلاق حقیقی اجازه می‌دهد ظلم شود یا حقّ قطعی و مسلّم پایمال گردد یا معصیت صورت گیرد. پس بدانید! آن کسی که با دستاویز قرار دادن مسائل اخلاقی می‌خواهد جلوی احقاق حق و نهی از منکر گرفته شود در واقع اهل اخلاق هم نیست، بلکه یا فریب‌خورده یا فریب‌دهنده است.


اعتراف به حقّانیت اهل بیت


ابوبکر در ادامه می‌گوید:
إِذا عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ أَبْاکِ دُونَ النِّساءِ وَ أَخاً لِبَعْلِکِ دُونَ الإخِلّاء آثَرَهُ عَلی کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ عَلی الأمْرِ جَسیمِ لا یُحِبُّکُمْ اِلا سَعیدٌ وَ لایغِضُکُمْ اِلاّ شَقِی وَ أَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ اللهِ الطَّیبُونَ وَ خِیرِتُهُ الْمُنْتَجَبُونَ عَلَی الْخَیرِ اَدِلَّتُنا وَ إِلَی الْجَنَّةِ مَسالِکُنا وَ أَنْتِ یا خِیرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیرِ الأَنْبِیاءِ صادِقَةٌ فی قَوْلِکِ سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ
اگر بخواهیم سنّت پدرت را جستجو کنیم، می‌بینیم که او پدر تو است نه پدر زن‌های دیگر و او برادر شوهر تو است نه سایر دوستان. پیامبر شوهر تو را بر همه‌ی بستگان مقدّم می‌داشت و با او در هر امر بزرگی همراهی می‌کرد. شما را کسی دوست نمی‌دارد مگر آنکه سعادتمند است و شما را کسی دشمن نمی‌دارد مگر آنکه شقاوتمند است. شما عترت پاک پیغمبر و برگزیده‌ی خدا هستید! شما راهنمایان ما بر خوبی‌ها و راهنمایی برای ما به سوی بهشت هستید! و ای بهترین زنان و دختر بهترین پیامبران! تو در گفتارت صادق هستی و در عقل و درایت از سابقین می‌باشی!
اگر در سخنان ابوبکر دقّت کنید چند مسأله معلوم می‌شود، اوّلاً؛ از آنجا که حضرت زهرا(س) در بیاناتشان گفته بودند: مگر من دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر غیر از من کسی از او باقی مانده است و مگر غیر از شوهر من کسی همراه و هم‌رزم پیغمبر بوده است؟ و مگر شما به وسیله‌ی ما اهل‌بیت از جاهلیت کبری و دوران ذلّت بیرون نیامدید؟ و... لذا ابوبکر همه‌ی این مطالب را تأیید می‌کند.
این نیز شیوه‌ی دیگری برای پایمال کردن حقّ است. فرض کنید دو نفر با هم دعوا کنند، یک طرف با تندی و درشتی برخورد کند، امّا طرف دوم که ظالم است به جای تندی شروع کند به اینکه: هر چه شما می‌گویید درست است، ما که حرفی نداریم، امّا در ظاهر و فقط برای شعار و عوام‌فریبی به این صورت گویی آب سردی بر همه‌ی حرارت و تندی طرف مظلوم می‌ریزد و مسائل را به نفع خودش مطرح می‌کند.
در این شیوه‌ی شیطانی، ظالم معمولاً از میان ادعاهای مظلوم، چند ادّعا را که قابل انکار و آنچنان مهمّ نیست انتخاب کرده و به آن‌ها اقرار می‌کند، بعد هم آرام آرام مسائل اصلی را به حاشیه می‌برد. این سیاست شیطانی در هر عصری روی می‌دهد؛ یعنی ظالم همیشه همه‌ی حقایق را انکار نمی‌کند، چون در این صورت هر آدم معمولی هم می‌فهمد که او باطل است و در نتیجه او را از صحنه بیرون می‌کنند، پس می‌آید چند مسئله‌ی حق را که در درجه‌ی اوّل اهمّیت هم نیست مطرح می‌‌نماید، تا حقّی را که بسیار اهمّیت دارد پایمال کند. این شیوه، یعنی ابتدا آرام کردن جوّ و در دست گرفتن آن، بعد با اقرار به برخی مطالب صحیح، یک مطلب باطل را جا انداختن و حقّی را پایمال کردن. معمولاً بازیگران سیاسی و شیطان‌صفت‌ها از این شیوه استفاده می‌کنند.


دلیل عدم تصدیق حضرت


ابن ابی الحدید در شرح نهج‌البلاغه وقتی به این عبارت می‌رسد می‌گوید: «خودم از علی‌بن فارقی که مدرّس مدرسه‌ی غربی در بغداد بود پرسیدم: آیا فاطمه در آنچه می‌گفته، راست‌گو بوده است؟ گفت: آری! گفتم: چرا ابوبکر فدک را به او که راست می‌گفته، تسلیم نکرده است؟ خندید و جواب بسیار لطیفی داد که با حرمت و شخصیت و کم شوخی کردن او سازگار بود. گفت: اگر آن روز به مجرّد ادّعای فاطمه، فدک را به او می‌داد، فردای آن روز می‌آمد و خلافت را برای همسر خویش مدّعی می‌شد و ابوبکر را از مقامش برکنار می‌کرد و دیگر هیچ بهانه‌ای برای ابوبکر باقی نمی‌گذاشت، زیرا او را صادق دانسته بود و بدون هیچ دلیل و گواهی فدک را تسلیم کرده بود و این سخن درستی است».[1]
البتّه این نظر ابن ابی‌الحدید یا استاد او است، امّا اگر از من بپرسید، می‌گویم: این‌طور نیست! زیرا بحث امروز و فردا نبود. حضرت(س) در همان روز به صراحت مسأله‌ی غصب خلافت را هم مطرح کرد. اصلاً از نظر حضرت(س) فدک و خلافت به هم مربوط و متّصل بودند نه دو مسأله‌ی جدا از هم. علّت اصلی برخورد ابوبکر و سخنان به ظاهر نرم او آن سیاست فریب‌کارانه بود تا جوّ را کنترل سازد و بتواند حکومت کند. در باب حکومت در روایتی آمده است که اگر کسی بخواهد «حقّ محض» را حاکم کند برای ذائقه‌ی بعضی‌ها تلخ است و اگر کسی بخواهد «باطل محض» را حاکم کند باز هم تلخ است، یعنی فطرت بشر باطل محض را نمی‌پذیرد، پس ناچار باید اموری را با آن باطل توأم کنی تا فطرت بشر آن را بپذیرد.
یکی از دوستان اهل علم روایتی را از امام محمّدباقر(ع) برای من نقل کرد که احتمالاً در کتاب سیّد نعمةالله جزایری(رض) است. در آنجا نقل شده که از حضرت سؤال کردند: چه شد که امیرالمؤمنین علی(ع) که حکومت حقّه بود در عرض چهار سال و چند ماهِ حکومتش این همه جنگ کرد، آن هم نه با کفّار بلکه با مسلمین، با اینکه همین مسلمان‌ها علیه عثمان هم قیام کرده بودند. امام باقر(ع) فرمود: علّت این است که علی(ع) از نظر حکومتی «حقّ محض» بود و می‌خواست مُرّ و حقیقت خالص و صریح را عمل کند، حضرت باطل را با حق آمیخته نمی‌ساخت، امّا عثمان چنین نبود، در زمان حاکمیت او «باطل محض» حکومت می‌کرد و او نیز حاضر نمی‌شد حتّی مقداری حق در آن داخل کند، امّا در حکومت آن دو نفر حقّ و باطل به هم آمیخته بود، لذا به ظاهر با ذائقه‌ی بشر هم هماهنگی داشت و آن‌ها به راحتی حکومت می‌کردند.
به هر حال صریح بگویم من از روایت این‌طور برداشت کردم که مردم نه «حقّ محض» می‌خواهند نه «باطل محض». در باب حکومت، مردم این‌ها را مخلوط با هم می‌خواهند، چون با ذائقه‌شان جور درمی‌آید.
 

خودآزمایی


1- چرا ابوبکر به سخنان حضرت فاطمه(س) پاسخ می‌دهد؟
2- اگر در سخنان ابوبکر دقّت کنید کدام مسأئل معلوم می‌شود؟
3- به چه دلیل امیرالمؤمنین علی(ع) در مدت حکومتش این همه (با مسلمانان) جنگ کرد؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱۶، ص۲۸۴
«و سألت علی بن الفارقی مدرّس المدرسة الغربیة ببغداد، فقلت له: أکانت فاطمة صادقة؟ قال: نعم، قلت: فلم لم یدفع إلیها أبوبکر فَدَک و هی عنده صادقه؟ فتبسّم، ثمّ قال کلاما لطیفا مستحسنا مع ناموسه و حُرمته و قلّة دعابته. قال: لو أعطاها الیوم فَدَک بمجرّد دعواها لجاءت إِلیه غداً وادّعت لزوجها الخلافة، و زحزحته عن مقامه، و لم یکن یمکنه الاعتذار و الموافقة بشیء؛ لأنه یکون قد أسجل علی نفسه أنّها صادقة فیما تدّعی کائنا ما کان من غیر حاجة إِلی بینة و لاشهود؛ و هذا کلام صحیح.»

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله مجتبی تهرانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: