کد مطلب: ۴۳۶۸
تعداد بازدید: ۵۰۹
تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۰:۰۰
شبیه عرفان، شریک شیطان | ۴
کی از راه‌های نفوذ شیطان در دل انسان وارد شدن افراد غیر مستعدّ ناآگاه از مبانی فنّ و استدلال و قاصر از درک رموز کشف و شهود در وادی فلسفه و عرفان و سرگرم گشتن با آراء و اقوال حیرت‌زای فلاسفه و عارفان است.

نه هر کو ورقی خواند معانی دانست


از اینرو می‌توان گفت یکی از راه‌های نفوذ شیطان در دل انسان وارد شدن افراد غیر مستعدّ ناآگاه از مبانی فنّ و استدلال و قاصر از درک رموز کشف و شهود در وادی فلسفه و عرفان و سرگرم گشتن با آراء و اقوال حیرت‌زای فلاسفه و عارفان است.
گروهی خام فکرِ سطحی‌نگر چنین می‌پندارند که با خواندن کتاب‌هایی چند در رشته‌های مختلف علمی- مثلاً - و آموختن پاره‌ای از قواعد و اصطلاحات صاحب‌نظران در مسائل عقلی و عرفانی می‌توانند درباره‌ی مبدأ و منتهای جهان و حقیقت روح انسان و کیفیت پیدایش آن و شناخت راه سعادت و موجبات شقاوتش نظری بدهند و یا به تشریح و تخطئه و یا تصویب آراء صاحبنظران بپردازد و سپس آن را به افکار نااهلان دیگر نیز منتقل سازند.
آری، این راه هم یکی از راه‌های بسیار خطرناک نفوذ شیطان در دل انسان است که تحت عنوان معرفت و شناخت حقایق دینی و تحصیل عقاید تحقیقی وارد حومه‌ی فکر انسان می‌شود و او را یک عمر در میان تراوشات مغزی انسان‌های غیر معصوم که هیچگونه مصونیّت از خطا و کجروی ندارند گیج و گم می‌سازد...
و آخرالامر آن بینوا در حالی که معتقدات ساده‌ی خود را از دست داده و از این راه پر پیچ و خم نیز به نتیجه‌ی آرام‌بخشی نرسیده است، با قلبی مُرتاب و جانی حیران از دنیا می‌رود و محروم از سعادت ابدی می‌گردد. چه بسا دیده می‌شوند مردمی که هنوز ضروریّات اوّلیه‌ی زندگیشان در زمینه‌ی علم به ظواهر دین از واجبات و محرمات در امر عبادات و معاملات و آداب همسرداری و فرزندپروری و راه و رسم معاشرت با خویش و بیگانه و نظایر آن، مختلّ است و هنوز آن اندازه توانایی تسلّط بر نفس خویش را نیافته‌اند که جلوی تاخت و تاز هوس‌های سرکش ذلّت‌بار را در حومه‌ی وجود خود بگیرند و بر اثر اتّباع هوی، دچار انواع بیماری‌های جسمی و اخلاقی نگردد...
آری، همین مردم با همه‌ی این نقص و عیب‌های شرم‌آور و خفّت‌بار دیده می‌شوند می‌شوند که به جای پرداختن به اصلاح مفاسد ظاهر و باطنشان به فکر یادگیری فلسفه و عرفان افتاده و ایّامی چند، پای گفتار فلان مُتَفَلسِف* می‌نشینند و احیاناً نوشته‌هایی پراکنده از یافته‌های وهم و خیال فلان «مدّعی عرفان»[1] به خورد مغز خود می‌دهند.
و از این که با پاره‌ای از اصطلاحات پرباد و بُروت آشنا شده‌اند، دلخوش می‌شوند و به خود می‌بالند و هرجا که نشستند دم از فضل و کمال برتر می‌زنند.
آن‌گاه بدبختی دردناک این که از سویی خضوع اعتقادی را از دست داده و نسبت به عقاید ساده‌ی دینی خویش که در نظرشان عامیانه و قشری جلوه کرده است بی‌اعتنا می‌‌گردند، و از سوی دیگر بر اثر نداشتن استعداد لازم و لطافت روحی کامل به اصل مرادات و مقاصد قوم و اهل فن نمی‌رسند و در نتیجه یک سلسله اوهام و تخیّلات واهی را به عنوان حقایق فلسفی یا لطایف عرفانی!! در جان می‌نشانند و سپس همانها را در پوشش ارشاد و هدایت افکار مردم به دیگران منتقل می‌سازند و سرانجام گناه اِضْلال غیر را هم بر گناه ضَلال* خویش می‌افزایند.
این جمله در یکی از تألیفات مرحوم فیض کاشانی(رض) آمده است:
اِنَّ شاهِقَ الْمَعْرِفَةِ اَشْمَخُ مِنْ اَنْ یطِیرَ اِلَیهِ كُلُّ طائِرٍ وَ سُرادِقُ الْبَصِیرَةِ اَحْجَبُ مِنَ اَنْ یحُومَ حَوْلَهُ كُلُّ سائِرٍ؛[2]
کوه بلند معرفت بسی بلندتر از آن است که هر پرنده‌ای بتواند به سوی قلّه‌ی آن بال و پر بگشاید و سراپرده‌ی بصیرت مستورتر از آن است که هر رهگذری بتواند در حول و حوش آن به گردش درآید.
شرح مجموعه‌ی گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی معانی دانست
***
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
 که جام جم نکند سود، وقت بی‌بصری
***
نکته‌ها چون تیغ پولاد است تیز
 چون نداری تو سپر واپس گریز
پیش این پولاد بی اسپر میا
 کز بریدن تیغ را نبود حیا


رعایت حدود در شناسایی حق


در نهج‌البلاغه‌ی شریف آمده است که مردی از امام امیرالمؤمنین(ع) درخواست کرد که خدا را به گونه‌ای برایش وصف نماید که گویی او را آشکار می‌بیند. امام(ع) از این درخواست غرورآمیز او (که فراتر از حدّش رفته و در اِکتناهِ ذات حق کرده است) خشمگین شد (و برای پیشگیری از پیدایش چنین وسوسه در افکار دیگران نیز) دستور داد مردم مجتمع شدند، آنگونه که مسجد بر انبوه جمعیّت تنگ شد. آنگاه امام(ع) بالای منبر تشریف‌فرما شد و در حالی که رنگ چهره‌ی شریف از شدّت خشم متغیّر شده بود، آغاز سخن نمود و پس از حمد و سپاس خدا و درود بر رسول معظّم(ص) و بیان شمّه‌ای از صفات کمال حضرت حق -عزّوعلا- فرمود:
فَانْظُرْ أَیهَا السَّائِلُ، فَما دَلَّكَ الْقُرآنُ عَلَیهِ مِنْ صِفَتِهِ، فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدایتِهِ وَ ما كَلَّفَكَ الشَّیطانُ عِلْمَهُ مِمّا لَیسَ فِی الْكِتابِ عَلَیكَ فَرْضُهُ وَ لا فِی سُنَّةِ النَّبِی(ص) وَ اَئِمَّةِ الْهُدَى أَثَرُهُ، فَكِلْ عِلمَهُ اِلَى اللهِ سُبْحانَهُ فَاِنَّ ذلِكَ مُنْتَهى حَقِّ اللهِ عَلَیكَ؛
وَ اعْلَمْ اَنَّ الرّاسِخینَ فِی الْعِلْمِ هُمُ الَّذِینَ أغْناهُم عَنِ اقْتِحامِ السُّدَدِ المَضروبَةِ دونَ الْغُیوبِ الاقْرارُ بِجُمْلَةِ ما جَهِلوا تَفسیرَهُ مِنَ الْغَیبِ الْمَحْجوبِ؛
فَمَدَحَ اللهُ اعْتِرافَهُم بِالْعَجْزِ عَن تَناوُلِ ما لَمْ یحِیطُوا بِهِ عِلْماً وَ سَمَّى تَركَهُمُ التَّعَمُّقَ فیما لَمْ یكَلِّفْهُمُ الْبَحثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسوخاً؛
فَاقْتَصِرْ عَلَى ذلِكَ وَ لا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللهِ سُبْحانَهُ عَلى قَدرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الهالِكینَ؛[3]
هان ای سؤال کننده [که به فکر شناسایی ذات حق از طریق اندیشه و عقل خویش افتاده‌ای] بنگر، هر صفتی از صفات او که قرآن نشانت داده است، تبعیّت کن [خدارا به همان صفت توصیف کن] و از نور هدایت قرآن روشنایی به دست آور [تا راه سعادت را به درستی بپیمایی].
و آنچه را که شیطان [درباره‌ی خدا] تو را به دانستن آن [در پوشش اسرار توحید و دقایق معارف] وا می‌دارد، از مطالبی که نه در قرآن، دانستن آن بر تو واجب شده است و نه در سنّت پیامبر(ص) و ائمّه‌ی هدی(ع) از آن اثری هست [و بیانی شده است رها کن و] علم آن را به خداوند سبحان واگذار [در پی یاد گرفتن و اعتقاد به آن مباش].
چه آن‌ که منتهای حقّ خدا بر تو همین است [که او را به همان صفاتی که خودش در قرآن کریم و یا به بیان پیامبر اکرم(ص) و ائمّه‌ی معصومین(ع) وصف کرده است، وصف نمایی].
و بدان که راسخان در علم کسانی هستند که در مورد آنچه در پس پرده است و از درک آنها پنهان است [و توانایی فهم آن را ندارند] یا تکلّف وارد آن نمی‌شوند و خود را برای پی بردن به آنچه که [حقیقت آن به تقدیر خدا] در پشت درهای بسته قرار دارد دچار مشقّت بی‌حاصل نمی‌کنند! بلکه فقط [در مقام انجام وظیفه] اقرار به [وجود] آن [حقیقت غائب] می‌نمایند [و به کنجکاوی در فهم و تفسیر آن نمی‌پردازند] و خداوند تعالی نیز اعتراف آنان را به عجز و ناتوانی از رسیدن به آنچه که در حدّ توانایی علمی آنها نیست، ستوده است و همین ترک تعمّق و دست برداشتت از کنجکاوی فکری را که آنان درباره‌ی چیزی که بحث و گفتگوی از کنه و حقیقت آن را، خدا از آنها نخواسته و تکلیفشان نکرده است، از خود نشان داده‌اند، رسوخ و استواری (درعلم) نامیده (وآنها را به عنوان راسخین در علم معرّفی فرموده است) زیرا از حدّ خود تجاور نکرده و درباره‌ی آنچه که مامور به اکتناه و درک حقیقت آن نیستند تعمّق نمی‌کنند و تنها «آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبّنا» می‌گویند و می‌گذرند![4]
پس تو نیز اکتفا کن به همانچه قرآن کریم بیان کرده [و درباره‌ی آنچه که در خور فهم تو نیست و مأمور به دانستن آن نیستی، به اندیشه مپرداز] و عظمت و بزرگی خداوند سبحان را به اندازه‌ی عقل خود تقدیر مکن که تباه و هلاک خواهی شد.


خودآزمایی


1- یکی از راه‌های نفوذ شیطان در دل انسان کدام است؟
2- افرادی که با پاره‌ای از اصطلاحات آشنا شده‌اند و به خود می‌بالند و دم از فضل و کمال برتر می‌زنند، چه مسیری را تا اِضْلال غیر و ضَلال خویش طی می‌کنند؟
3- به چه دلیل امام امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ مردی که درخواست کرد، خدا را به گونه‌ای برایش وصف نماید که گویی او را آشکار می‌بیند، دستور دادند مردم مجتمع شدند؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]ـ البتّه ما منکر آن نیستیم که در هر زمان، آحادی عارف به معارف حقّه و راسخ در مبانی فلسفه و آشنا به دقائق عرفان پیدا می‌شوند: امّا بسیار اندکند و آنها غیر از این مدّعیان مغرورند.
*ضَلال: گمراهی.
[2]ـ رسالة‌الانصاف.
[3]ـ نهج‌البلاغه‌ی فیض الاسلام، خطبه‌ی ۹۰ (خطبه اشباح)، قسمت دوّم خطبه.
[4]ـ اشاره به آیه‌ی ۷ سوره ی آل عمران است که ذیل آن می‌فرماید: وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاّ اللهُ وَالرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا. یعنی: تأویل آن (متشابهات) را جز خدا و راسخون در علم کسی نمی‌داند که می‌گویند: ایمان به آن داریم؛ همه از جانب پروردگار ماست.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: