فصل پنجم: دوّمین خطبهی بانوی اسلام فاطمهی زهرا(س) | ۲
بخش اوّل
لَمّا مَرِضَتْ فاطِمَةُ(س) الْمَرضَةَ الَّتِی تُوَفِّیَتْ فیِها اجْتَمَعَ اِلَیْها نِساءُ الْمُهاجِرینَ وَ الْاَنْصارِ، یَعُدْنَها، فَقُلْنَ لَها: کَیْفَ اَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِکِ یَابْنَةَ رَسُولِ اللهِ؟
فَحَمِدَتِ اللهَ وَ صَلَّتْ عَلى اَبِیها(ص) ثُمَّ قالَتْ:
اَصْبَحْتُ وَاللهِ عائِفَةً لِدُنْیاکُنَّ، قالِیَةً لِرِجالِکُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ سَبَرْتُهُمْ.
فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ، وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ، وَ قَرْعِ الصَّفاةِ، وَ صَدْعِ الْقَناةِ، وَ خَطَلِ الْآراءِ، وَ زَلَلِ الْاَهْواءِ، وَ (لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ اَنفُسُهُمْ اَنْ سَخِطَ اللهُ عَلَیْهِمْ وَفِى الْعَذابِ هُمْ خَالِدُونَ).[1]
لا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَها وَ حَمَّلْتُهُمْ اَوْقَتَها وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِمْ عارَها.
فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ؛
هنگامى که فاطمه(س) بیمار شد همان بیمارى که در آن وفات یافت، زنان مهاجر و انصار به عنوان عیادت خدمتش حاضر شدند، و عرض کردند: چگونه صبح کردى از بیماریت؟ (و حال تو چگونه است) اى دختر رسول خدا؟
او در پاسخ، حمد و سپاس خدا را بجا آورد، و درود بر پدرش پیامبر(ص) فرستاد، و سپس فرمود:
بخدا در حالى صبح کردم که از دنیاى شما متنفرم، مردان شما را دشمن میشمرم، و از آنها بیزارم.
آنها را آزمودم و دور افکندم، و امتحان کردم و مبغوض داشتم. چقدر زشت است شکسته شدن شمشیرها (و سکوت در برابر غاصبان) و بازى کردن بعد از جدّ (و به شوخى گرفتن سرنوشت اسلام و مسلمین) و کوبیدن بر سنگ (و کار بىحاصل کردن) و شکافته شدن نیزهها (و تسلیم در برابر دشمن) و فساد عقیده، و گمراهى افکار، و لغزش ارادهها و «چه بد اعمالى از پیش براى (معاد) آنها فرستاد، نتیجهی آن، خشم خداوند بود، و در عذاب (الهى) جاودانه خواهند ماند». و چون چنین دیدم مسئولیت آن را به گردنشان افکندم، و بار سنگین گناه آن را بر دوششان، و رهآورد هجومش را بر عهدهی آنها نهادم.
شرح کوتاه:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان!
همیشه در طول زندگى انسان ساعات و روزهاى حساسى پیش میآید که دوران امتحان و آزمون اوست، البته امتحان الهى براى شکوفا ساختن استعدادها و پرورش روحیات و تحکیم مقاومت و پایمردى است و نیز براى روشن شدن باطن هر کس براى خود او، زیرا که گاهى انسان در شناخت خود دچار اشتباه میشود؛ نه همچون امتحان بشرى که براى کشف مجهولات و آگاهى آزمایش کننده بر باطن و نهاد افراد، صورت میگیرد.
در این بخش از خطبهی بانوى اسلام(س)، همین مسأله گوشزد شده است.
حضرت ضمن اظهار تنفر و انزجار شدید از گروهى از مردان فرصتطلب و نان به نرخ روز خور، از مهاجرین و انصار بخاطر سکوتشان ـ نه فقط سکوت ـ که هماهنگىشان با جریانات انحرافى بعد از پیامبر(ص) به آنها هشدار میدهد که مواظب این آزمون بزرگ الهى باشند.
او مجاهدتهاى بىنظیر آنها را در عصر پیامبر(ص) یادآورى کرده، و سپس آنان را به شمشیرهاى شکستهاى تشبیه میکند که قدرت و کارآئى خود را در برابر دشمن از دست داده است، نیزههاى شکسته و شکافتهاى که توانائى بر چیزى ندارد.
دختر پیامبر(ص) از اینکه مبانى اسلام را به شوخى گرفته، و بازیچهی هوسهاى خود قرار دادهاند آنها را سخت نکوهش میکند.
و از اینکه ارادههاى آهنین آنها به سستى گراییده، و قدرت بر تصمیمگیرى را در برابر جریانات انحرافى از دست دادهاند، مورد ملامت و سرزنش قرار میدهد.
او در پایان این بخش به همهی آنها هشدار میدهد که مسئولیت غصب خلافت بر دوش آنان براى همیشه سنگینى خواهد کرد، و این داغ ننگ بر پیشانى آنها میماند که سکوت کردند و این حادثهی دردناک در تاریخ اسلام با کمال تأسف رخ داد.
آرى، بسیارى از آنها از این امتحان بزرگ پیروز بیرون نیامدند و رو سفید نشدند و چه خوش بود که «محکهاى تجربه» به میان آید تا آنها که «غش» دارند، سیهروى شوند، و چه خوب است که کورههاى داغ امتحان بر پا شود تا «سیاه سیم و زر اندود» باطن خود را آشکار سازد و حساب آن در نظر خلق از طلاى ناب جدا گردد.
بخش دوّم
وَیْحَهُمْ اَنّى زَعْزَعُوها عَنْ رَواسِی الرِّسالَةِ وَ قَواعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدَّلالَةِ، وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْاَمِینَ وَ الطّبِینِ بِاُمُورِ الدُّنْیا وَ الدِّینِ (اَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانِ الْمُبِینِ).[2]
وَ مَا الَّذِی نَقِمُوا مِنْ اَبِی الْحَسَنِ(ع)؟
نَقَمُوا مِنْهُ وَ اللهِ نَکِیرَ سَیْفِهِ، وَ قِلَّةَ مُبالاتِهِ بِحَتْفِهِ، وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ، وَ نَکالَ وَقْعَتِهِ، وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذاتِ اللهِ.
وَ تَاللهِ لَوْ مالُوا عَنِ الْمَحَجَّةِ اللاّئِحَةِ، وَ زالُوا عَنْ قَبُولِ الْحُجَّةِ الْواضِحَةِ، لَرَدَّهُمْ اِلَیْها، وَ حَمَلَهُمْ عَلَیْها، وَ لَسارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً، لا یَکْلُمُ خُشاشُهُ، وَ لا یَکِلُّ سائِرُهُ وَ لا یَمِلُّ راکِبُهُ.
وَ لَاَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَمِیراً صافِیاً رَوِیّاً تَطْفَحُ ضَفَتاهُ وَ لا یَتَزَنَّقُ جانِباهُ، وَ لأَصْدَرَهُمْ بِطاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ اِعْلاناً.
وَ لَمْ یَکُنْ یَتَحَلّى مِنَ الدُّنْیا بِطائِلٍ، وَ لا یَحْظى مِنْها بِنائِلٍ، غَیْرَ رَیِّ النّاهِلِ وَ شَبْعَةِ الْکافِلِ، وَ لَبانَ لَهُمُ الزّاهِدُ مِنَ الرّاغِبِ، وَ الصّادِقُ مِنَ الْکاذِبِ.
(وَلَوْ اَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).[3]
(وَالَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ)[4]
واى بر آنها چگونه خلافت را از کوههاى محکم رسالت، و شالودههاى متین نبوت و رهبرى، و جایگاه نزول وحى و جبرئیل امین، و آگاهان در امر دنیا و دین، کنار زدند؟
«آگاه باشید زیان آشکار همین است!»
آنها چه ایرادى را بر ابوالحسن على(ع) داشتند؟
والله آنها بر شمشیر برندهی او ایراد میگرفتند، و بىاعتنائیش در برابر مرگ در میدان نبرد، و قدرت او در جنجگوئى، و ضربات درهم شکنندهاش بر دشمن!
(آرى) بخدا سوگند (اگر امر خلافت با او بود) هرگاه مردم از جادهی حق منحرف میشدند و از پذیرش دلیل روشن سرباز میزدند، آنها را با نرمى و ملایمت به سوى منزل مقصود سیر میداد سیرى که هرگز آزار دهنده نبود، نه مرکب ناتوان میشد، و نه راکب خسته و ملول.
و سرانجام آنها را به سرچشمهی آب زلال و گوارا وارد میساخت، نهرى که دو طرفش مملو از آب بود، آبى که هرگز ناصاف نمیشد سپس آنها را پس از سیرابى کامل باز میگرداند و سرانجام او را در پنهان و آشکار خیرخواه خود مییافتند.
(آرى) او هرگز از دنیا بهره نمیگرفت، و از آن سودى جز سیراب کردن تشنه کامان و سیر نمودن گرسنگان نداشت.
و در اینجا دنیا پرست از زاهد، و راستگو از دروغگو، براى همهی آنها روشن میشد.
(و همانگونه که خداوند فرموده): «و اگر اهل شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم، ولى (آنها حق را) تکذیب کردند و ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم».
«و ظالمان این گروه نیز بزودى گرفتار بدیهاى اعمالى که انجام دادهاند خواهد شد و هرگز نمیتوانند از چنگال عذاب الهى بگریزند» آرى این سرنوشتى است که در انتظار آنهاست.
شرح کوتاه
معیارها و ارزشهای الهی
در یک جامعهی سالم و الهى همهی امتیازات خصوصاً تقسیم پستها بر محور ارزشها و معیارهاى خدائى دور میزند. زد و بندهاى سیاسى، گروهبندیها و فرصت طلبىها، تعصبهاى قومى و قبیلهاى، و بالاخره معاملات پشت پردهی سوداگران بازار سیاست، در تصدى این پستها راهى ندارد.
بانوى اسلام(س) در این بخش، زنان مدینه را مخاطب ساخته و میگوید: چرا؟ و به کدام مجوز مردان شما محور خلافت را از آنچه پیامبر(ص) در بیانات صریح و سخنان روشن خود بیان کرده بود منحرف ساختند؟ مگر ابوالحسن علىّ بن ابىطالب(ع) چه عیبى داشت؟ و فاقد کدامیک از کمالات لازم، اعم از روحى و جسمانى بود؟
آرى عیب این بود که شمشیر برندهاش خواب را از چشمان دشمنان اسلام ربوده، قدرت بىنظیرش در میدان جنگ، و بیاعتنائیش نسبت به مرگ در صحنهی پیکار، او را بصورت دژى تسخیرناپذیر در برابر دشمنان اسلام درآورده بود.
ایراد او این بود که فقط به خدا متوجه بود؛ رضاى او، رضای خدا؛ خشم او و غضب او تنها براى خدا بود.
در واقع بانوى اسلام(س) این حقیقت را به آنها یادآورى میکند که ارزشها در محیط اسلام بعد از پیامبر اکرم(ص) دگرگون شده، و این گروه از مهاجران و انصار به خاطر انحراف مزاج روحشان از سلامت لازم، شهد شیرین ارزشهاى واقعى اسلام در ذائقهی جانشان همچون حنظل تلخ و بد طعم شده است، و امتیازاتى که مهمترین شرائط یک رهبر قدرتمند و قاطع الهى را تشکیل میدهد، براى او عیب میشمرند.
سپس در ادامهی سخنانش به آنها گوشزد میکند که با کنار گذاردن على(ع) چه نعمت بزرگ و موهبت عظیمى را از دست دادند، زیرا على(ع) آگاهترین مردم به حلال و حرام الهى و آیات قرآنى است.
او حق و باطل را بهتر از هر کس میشناسد و از هم جدا میسازد. اگر زمام حکومت به دست او سپرده میشد، هرگز اجازه نمیداد به این سرعت باز ماندگان دوران شرک (خاندان ابوسفیان بزرگترین دشمن اسلام، و سرسختترین مخالف قرآن) در حکومت اسلامى طمع کنند، و آن را به دستگاه خودکامهاى مبدل سازد که بدتر و بیرحمتر از حکومت کسرى و قیاصره و فراعنه، باشد.
اگر زمام اختیاراتشان در کف با کفایت على(ع) بود آنها را بر مرکب راهوار حق مینشاند، و با نرمى و ملایمت و محبت و مدارا بسوى سرچشمهی آب حیات رهنمون مىگشت، و سپس آنان را از آن چشمهی جوشان و زلال و گوارا سیراب مینمود، و حیات جاویدان میبخشید.
یکى دیگر از شرائط رهبران الهى، دلسوزى و خیرخواهى براى امت است، آیا آنها کسى را دلسوزتر از على(ع) سراغ داشتند؟ کسى که همّتش سیر کردن گرسنگان و سیراب کردن تشنهکامان بود، درد و رنجهاى مردم او را رنج میداد، و غم و اندوه آنان قلبش را میفشرد.
شرط دیگر مسألهی خلافت و امامت، زهد و بىاعتنائى به مال و مقام و زندگى مادى است، چرا که اگر پیشواى جامعه، دلبسته و دلباختهی دنیا باشد از همین طریق میتوان در او نفوذ کرد، و او را از راه حق منحرف ساخت.
آیا در میان تمام امت اسلامى کسى در زهد و وارستگى به پایهی على(ع) میرسید؟ کسى که هرگز زرى نیندوخت، خانهاى مجلل براى خود نساخت، لباسش ساده همچون لباس غلامش بود، و غذایش با فقیرترین مردم برابرى میکرد.
اگر معیار خلافت، قدرت روحى و جسمى، خلوص نیت و زهد و پارسائى و عصمت، دلسوزى و مهربانى براى امت است، چه کسى بهتر از امیرالمؤمنین(ع) واجد این شرائط بود؟ و اگر پیامبر(ص) على(ع) را به جانشینى خود نصب کرد و بارها و بارها این معنی را در قالب عبارتهاى مختلف ریخت و بیان فرمود، و او را از همه لایقتر براى این مقام شمرد، به همین دلیل بود، نه او، که خداى او نیز او را از همه لایقتر شمرد.
بانوى اسلام(س) در پایان همین بخش به آنها هشدار میدهد که گمان نکنند این سستى و کوتاهى، و ترک حمایت از لایقترین فرد امت براى خلافت، ارزان تمام خواهد شد. باید در انتظار پیامدهاى دردناک آن باشند و نتیجهی تلخ آن را بچشند، آنها تصور نکنند که از چنگال عذاب الهى در همین دنیا نیز میتوانند فرار کنند، نه، هرگز.
آرى، سرانجام آنچه را کاشتهاند درو خواهند کرد، و در چنگال حکومتهاى خودکامه و بیرحم و ستمگر و جبار و فاسد و مفسد همچون حکومتهاى بنىامیه و بنىعباس گرفتار خواهند شد، روزى که راه فرارى در پیش و پس نداشته باشند و عذاب آخرت آنها نیز ناگفته پیداست.
پینوشتها
[1]. سورهی مائده (۵)، آیهی ۸۰.
[2]. سورهی زمر (۳۹)، آیهی ۱۵.
[3]. سورهی اعراف (۷)، آیهی ۹۶.
[4]. سورهی زمر (۳۹)، آیهی ۵۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی