فصل پنجم: دوّمین خطبهی بانوی اسلام فاطمهی زهرا(س) | ۴
بخش پنجم
قالَ سُوَیْدُ بْنُ غَفْلَة: فَاَعادَتِ النِّساءُ قَوْلَها(ع) عَلى رِجالِهِنَّ فَجاءَ اِلَیْها قَوْمٌ مِنْ وُجُوهِ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ مُعْتَذِرِینَ وَ قالُوا:
یا سَیِّدَةَ النِّساءِ لَوْ کانَ اَبُوالْحَسَنِ ذَکَرَ لَنا هذَا الْاَمْرَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نُبْرِمَ الْعَهْدَ، وَ نُحْکِمَ الْعَقْدَ، لَما عَدَلَنا عَنْهُ اِلى غَیْرِهِ.
فَقالَتْ: اِلَیْکُمْ عَنِّی فَلا عُذْرَ بَعْدَ تَعْذِیرِکُمْ، وَ لا اَمْرَ بَعْدَ تَقْصِیرِکُمْ؛
سوید بن غفله (راوى این خبر) مىگوید: زنان مهاجر و انصار، سخنان آتشین دختر پیامبر(ص) را براى مردانشان بازگو کردند، و به دنبال آن گروهى از مهاجران و انصار خدمتش رسیدند و در مقام عذرخواهى برآمدند، و گفتند:
اى بانوى زنان! اگر ابوالحسن على(ع) پیش از محکم شدن پیمان، و بیعت با دیگران، پیشنهاد بیعت میکرد، هرگز او را رها نمیکردیم (و به سراغ دیگران نمیرفتیم).
بانوى اسلام(س) از این عذر بدتر از گناه سخت ناراحت شد و فرمود: بس کنید، و از من دور شوید! این عذرهاى دروغین شما هرگز پذیرفته نیست، وچارهاى بعد از آن همهی تقصیرات وجود ندارد».
شرح کوتاه:
پاسخهای تلخ و دردناک
از همه زشتتر و دردناکتر پاسخى است که گروهى از مهاجران و انصار بعد از شنیدن پیام بانوى اسلام فاطمه زهرا(س) در حضورش مطرح کردند که همچون خنجرى بر قلب پاکش فرو نشست و خونابهاش در کلماتش پاشید.
آنها با شنیدن محتواى این خطبه سخت تکان خوردند، و احساس شرمسارى کردند، و شاید از مجازاتهاى الهى در دنیا و آخرت بیمناک شدند، و همین امر آنها را بر این داشت که اجازهی شرفیابى گرفته و به محضر دختر پیامبر(ص) بشتابند و جوابى خدمتش عرض کنند که محتوایش این بود:
چرا ابوالحسن علىّ بن ابى طالب(ع) قبل از آنکه دیگران پیشنهاد بیعت کنند ما را به سوى خود فرانخواند تا دست بیعت در دست او بگذاریم، مقدمش را گرامى داشته، و از حکومتش پاسدارى کنیم؟ در اطاعتش بکوشیم، و فرمانش را از جان و دل پذیرا شویم، و با وجود او ما هیچکس را مقدم نمیداشتیم! چرا که او را از همه لایقتر براى این امر مهم، و از همه نزدیکتر به رسول الله(ص) و مکتب و فکر او میدانیم.
ولى افسوس که حالا کار از کار گذشته! و ما دست دیگران را به منظور بیعت فشردهایم، و طوق طاعتشان را بر گردن نهادهایم و چون پیمان خود را در این زمینه محکم کردهایم راه بازگشت به روى ما بسته است!
اما اى کاش آنها این عذر بدتر از گناه را در محضر بانوى اسلام(س) مطرح نمیکردند، پاسخى زشت و ننگین، و عذرى رسوا و دروغین، سخنى که قلب پاک او را سخت آزرده ساخت، و روح دردمندش را دردمندتر کرد.
اى کاش لااقل با صراحت به گناه خود اعتراف میکردند، و قول بازگشت در فرصت مناسب را به او میدادند و از این زشتگوئى و عذرهاى واهى چشم میپوشیدند، زیرا:
اولاً: آنها بارها از شخص پیامبر(ص) شنیده بودند که وصى و جانشین او کسى جز على(ع) نیست و این مسأله نیازى به بیعت نداشت.
ثانیاً: به فرض اینکه نیازى به بیعت بود، مگر در غدیر خم پیامبر(ص) از همهی آنها بیعت نگرفت، داستان غدیر خم چیزى نبود که بر کسى مخفى باشد، مطلبى بود که خود آنها در فاصلهی نزدیکى آن را دیده یا شنیده بودند و از آن خبر داشتند.
ثالثاً: به فرض که پیام پیامبر(ص) را نشنیده و در غدیر خم حضور نداشتند، آیا برترى على(ع) بر دیگران بر کسى مخفى و پوشیده بود؟!
چرا بعد از رحلت پیامبر(ص) دسته جمعى به سراغش نیامدند و اگر نیازى به بیعت مجدد بود دست بیعت در دستش نگذاردند؟
خلافت یک حق شخصى و خصوصى مربوط به امیرمؤمنان على(ع) نبود که نیاز به «مطالبهی صاحب حق» داشته باشد، خلافت یک حق عمومى مربوط به جامعهی اسلامى، بلکه مربوط به کل اسلام بود، و لذا پیامبر اکرم(ص) او را به این مقام به فرمان پروردگار نصب نمود.
پذیرش خلافت از سوى على(ع) و حمایت مسلمین از او، هر دو از وظائف حتمى الهى بود که «چون و چرا» و «اگر و مگر» و «چنین و چنان» در آن معنی ندارد.
رابعاً: به فرض که على(ع) میبایست پیشنهاد بیعت به عنوان خلافت به مردم کند، آیا سزاوار است بدن پیامبر(ص) روى زمین بماند و کسى اقدام به خاکسپارى این جسم مطهر نکند و نخست دعواى خلافت مطرح گردد.
این چه توطئهاى بود که گروهى مراسم دفن آن حضرت را رها کرده و عجولانه به دنبال نصب خلیفه رفتند؟ چرا؟
خامساً: اگر از همهی اینها چشم بپوشیم هرگاه کسى فرضاً رهبرى براى خود انتخاب کند و بعد بفهمد در این انتخاب گرفتار اشتباه شده است، و راهى را که مىرود نه به ترکستان که به سوى پرتگاه است، آیا باید به راه خود ادامه دهد، و در پرتگاه سقوط کند، چون بیعت با دیگرى کرده، و قول وفادارى به دیگرى داده است؟! کدام منطق و قانون و کدام عقل چنین داورى میکند؟
یادآوری لازم
در در پایان ذکر این نکته ضرورى به نظر میرسد که این خطبه گرچه در مقطع خاصى ایراد شده و ناظر به مسألهی ولایت على(ع) میباشد، ولى درسى است براى همهی مسلمانها در تمام قرون و اعصار، که در مسائل مربوط به حکومت اسلامى سستى و بیتفاوتى نشان ندهند و از در سازشکارى با افراد نااهل در نیایند، با این مسأله، سطحى برخورد نکنند، و در انتخاب افراد براى پستهاى حساس ترجیح «مرجوح» بر «راجح» ندهند، و اگر چنین کنند باید در انتظار نتیجهی شوم اعمالشان باشند، و بدانند که عواقب دردناک حکومتهاى ناصالح و خودکامه و طاغوتها را با تمام وجود خود لمس میکنند سپس بر کوتاهى و تقصیر خود اشک حسرت میریزند.
اشکى که ثمرى جز اندوه و حسرت و رسوائى ندارد.
پایان
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی