حذر از امثال حسن بصری در هر عصری
حال در هر دوره و زمان و در میان هر قومی امثال حسن بصری بودهاند و اكنون نیز هستند كه به زعم و خیال خویش خود را ارباب تحقیق و صاحبان ذوق و عرفان میپندارند و حقایق عالیهی دین را دربست در انحصار درک و فهم خود دانسته و دیگران را عامی بیخبر از اسرار معارف به حساب میآورند.
آنگاه هر جا كه میرسند و با هر جمعی كه مواجه میشوند حالا یا ریشهای از هواپرستی و خودخواهی در باطن جانشان پنهان است و عاشق جاهند و اشتهار و یا یک نوع خارش فكری و بیماری روحی دارند و دوستدار مِرائند* و جِدال! به هر حال از سر عُجب و غُرور لب به سخن گشوده و تحت عنوان حرفهای تازه و اسرار ناگفته شبهه یا شبهاتی در اذهان سادهدلان میافکنند، پایهی معتَقَدات مردم طیّ قرون متمادی با زحمات و خون دلهای فراوان علمای پاكدل در قلوب عموم افراد امّت جا گرفته است می لرزانند، تشنّج در افکار و اضطراب در عقاید بهوجود میآورند!
گاهی مسائلی که جنبهی بررسی علمی دارد و باید در حوزههای علمیّه بر اساس بحثهای مقدّماتی مورد تجزیه و تحلیل فنّی به وسیلهی صنفی خاصّ از اهل علم قرار گیرد و به کلّی از افق افکار عادی خارج است در محافل عمومی مطرح میکنند و گاهی کتابهای فلسفی یا عرفانی پیچیده و غامض که بهمنظور دور ماندن از دسترس مردم معمولی به عربی و اصطلاحات فنّی نوشته شده است ترجمه میکنند و به صورت مقاله یا در حدّ یک کتاب مُبتذَل به افکار خام و ناپختهی افراد عادی از مردان و زنان عرضه میکنند و طبیعی است که حاصلی جز حیرت و سرگردانی و تزلزل در عقیده و ایمان به دست مردم نمیدهند!
در صورتی که همان عقاید به اصطلاح ساده و قشری که مردم مسلمان از برکات علمای سلف - که به ظنّ قویّ بر حسب مقتضیات شرایط زمان پاکتر و با اخلاصتر بودهاند- به دست آوردهاند، برای هدایت و نیل به سعادتشان کافی است! لذا در سایهی همان عقاید ساده و صاف بوده که افراد پاک و باتقوا فراوان بهوجود آمدهاند و امروز با همهی این تحقیقات و تدقیقات و شبهپرانیها و وسوسهدوانیها، یکهزارم آنها را در میان هیچ صنفی از اصناف مسلمین نمیبینیم!
حال ای داعیهداران ارشاد و هدایت مردم، بیایید مردم را به همان عقاید پاک و سالمی که دربارهی خدا و انبیاء و امامان و شفاعت و رجعت و معراج و ولایت مطلقهی امیرالمؤمنین و اولاد اطهارش(ع) دارند و از ظواهر روشن دینی به دست آوردهاند باقی بگذاریم.
و تدقیقات به اصطلاح عارفانه و تعبیرات مبهم و متشابه اهل فنّ از قبیل "صرف الوجود كلّ الاشیاء و لیس بشیء منها" و بیان مراتب فناء از محو و طمس و محق و سپس"صحو بعدالمحو" و تبیین سنخ ربط خالق و مخلوق از ظلّ و ذی ظلّ و شمس و شعاع شمس و نفس و قوای نفس و نم و یم و موج و بحر و اطلاق و تعین و اَشباه این مفاهیم دور از ذهنهای ساده را به عنوان ارتقاء در مدارج اعلای معارف، به خورد مردم بیچاره ندهیم؛ فکرشان را گمراه و عملشان را ضایع نسازیم که اعظم خیانتها، خیانت به اعتقادیّات مردم است.
در این نکته نیز اندکی بیندیشیم که این سنخ از مطالب غامض و پیچیدهی عرفانی در واقع از دو حال خارج نیست یا حق است و دارای اساس و یا باطل است و بیاساس! اگر واقعاً باطل است و جز مشتی اوهام و بافتههای خیال جمعی از نوابغ در تخیّل چیزی نیست، پس در این صورت دعوت مردم به باطل و سرگرم کردن آنان با «متخیلات لاطائل» بدیهی است که ظلمی است بزرگ و ذَنْبی است لایغْفَر* - و نستجیر بالله منه - و لذا نباید در میان مردم مطرح ساخت و اگر در واقع حق است و جدّاً مراتب عالیهای از توحید و معارف الهیه است، باز هم به طور مسلّم و به تصدیق خود اهل فنّ این دقائق و رقائق و لطائف در خور فهم عامّهی مردم نیست و بحث و درک و فهم آن نیاز به لطافت روحی خاص و ذوق و قریحهی مخصوصی دارد و لزوماً در میان اهلش باید طرح شود، نه در میان تودهی مردم غیر مستعدّ که سببِ اضلالشان گردد و حیرانشان سازد!
لذا به هر حال این سنخ از مطالب باید از دسترس عوام مردم، خارج باشد و ملعبهی دست رهگذران کوچه و بازار - از مردان و زنان - نگردد! این کلام پر مغز رسول خدا(ص) همیشه باید در مدّ نظر باشد که فرموده است:
اِنّا مَعْشَرَ الاَنْبِیاءِ اُمِرنا اَن نُكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم؛[1]
ما گروه پیامبران مأموریم با مردم به اندازهی عقلشان سخن بگوییم.
و نیز از امام صادق(ع) منقول است:
قامَ عیسى بْنُ مَریم خَطیباً فِی بَنِی اِسْرائیلَ، فَقالَ: یا بَنِی اِسرائیلَ! لا تُحَدِّثُوا الْجُهّالَ بِالْحُكْمَةِ فَتَظْلِموها وَ لا تَمْنَعوها اَهْلَها فَتَظلِموهُم؛[2]
حضرت عیسیبن مریم(ع) در میان بنیاسرائیل به پاخاست و به سخنرانی پرداخت و فرمود: ای بنی اسرائیل! حکمت را برای نادانان مگویید که در این صورت دربارهی حکمت ستم روا داشتهاید و آن را از اهلش دریغ مدارید که در این صورت دربارهی آنان ستم کردهاید.
امام امیرالمومنین(ع) ضمن وصیّتش به امام مجتبی(ع) میفرماید:
دَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُكَلَّفْ وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِیقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلالَتَهُ. فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَیرَةِ الضَّلالِ خَیرٌ مِنْ رُكُوبِ الْأَهْوالِ؛[3]
دربارهی چیزی که حقیقت آن را نمیشناسی [ و توانایی درک آن را نداری] سخن مگو و راجع به آنچه که [دانستن آن را] از تو نخواستهاند گفتگو مکن و از [رفتن به] راهی که از ضلالت و گمراهی آن بترسی خودداری کن؛ زیرا خودداری [از اقدام به هر کار] در حال حیرت [و احتمال] گمراهی بهتر از اقتحام* و ورود به کارهای هولانگیز است.
کافی بودن اعتقاد اِجمالی برای عمل
این مطلب باید باورمان بشود و به دیگران نیز بفهمانیم که حقیقت هستی و راز خلقت جهان و کُنْه مبدأ و منتهای آن از حوصلهی درک بشر بیرون است و کنجکاوی زیاد در شناسایی آنها جز رنج بیهوده بردن و عمر تلف کردن و از عمل باز ماندن نتیجهای نخواهد داشت! لذا دین مقدّس اسلام که آیین حکمت است و جز ساختن انسانِ سعید از طریق اصلاح عقیده و اخلاق و عمل هدفی ندارد، در مقام شناسایی حق و صفات حق و رمز نبوّت و وحی و ماهیّت روح و سرّ مرگ و حیات و عوالم پس از مرگ اکتفا به اعتقاد اجمالی کرده و از بحث تفضیلی دربارهی آن امور نهی فرموده است؛ چنان که از امام باقر(ع) منقول است که:
تَكَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللهِ وَ لا تَتَكَلِّمُوا فِی اللهِ فَاِنَّ الْكَلامَ فِی اللهِ لا یزْدادُ صاحِبَهُ اِلاَّ تَحَیراً؛[4]
در [اسرار] مخلوقات خدا سخن بگویید، ولی دربارهی [ذات] خدا سخن مگویید؛ چه آن که سخن در [ذات] خدا گفتن نتیجهای جز افزودن بر حیرت انسان ندارد.
و راجع به مسألهی قضا و قدر فرمودهاند:
طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلا تَسْلُكُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللهِ فَلا تَتَكَلَّفُوهُ؛[5]
[قضا و قدر] راهی است تاریک، در آن نروید [که سرگردان و گم میشوید] و دریایی است ژرف، در آن داخل نشوید [که غرق و هلاک میگردید] و راز نهان خداست [برای فاش ساختن آن] خود را به رنج و تعب میفکنید [که سودی نمیبرید و به جایی نمیرسید]!!
قرآن کریم در پاسخ به پرسش از حقیقت روح (روح انسانی و یا روحالامین و یا موجود دیگری غائب از عالم حس) فرمود:
...قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما اُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلاّ قَلِیلاً؛[6]
...بگو روح از امر پرورگار من است و بهرهی شما از علم اندک است.
مقصود از این جمله آن نیست که تنها بهرهی عربهای زمان نزول قرآن از علم کم بود و قادر بر درک حقیقت روح نبودند؛ امّا کسانی که بهرهشان از علم زیاد باشد، توانایی درک آن را خواهند داشت! بلکه مقصود این است که اصلاً بهرهی نوع بشر از علم و فهم حقایق هستی اندک است و جز از طریق دیدن آثار نمیتواند به حقایق وجود، آن چنان که هست برسد وگرنه بشر نخواهد بود، حاصل آن که دین مقدّس اسلام با یک روش سادهی فطری ابتدا انسان را به خدای یگانه متوجّه میسازد و سپس با توصیف او به قدرت و حکمت و عدالت اعتقاد به روز حساب و ترتّب ثواب و عقاب بر اعمال را در دلها ایجاد مینمایند و آنگاه دستورات عملی میدهد تا آنها را به کار ببندند و سعادت جاودانی خود را با سعی و کوشش خویش به دست آورند.
بنابراین تمام دین - لااقل برای عوام مردم که تشکیل دهندهی اکثریّتند - عبارت است از همین اعتقادات اجمالی و دستورات عملی و زائد بر این، هرچه که نافع به حال انسان در مسیر عمل نباشد و یا احیاناً بازدارندهی وی از عمل باشد در نظر اسلام مذموم و محکوم به منع و طرد است، اگرچه از سنخ مسائل فلسفی و عرفانی باشد که فرمودند:
مِن حُسْنِ اِسلامِ الْمَرءِ تَركُهُ ما لا یعنیهِ؛[7]
از نشانههای یک مسلمان خوب این است که هرچه را که نافع به حالش نیست رها کند.
بعید نیست که اشتغال به چنین مسائلی - حدّاقل برای نااهلان - از مصادیق خوض در آیات الهی به حساب آید و مشمول نهی قرآن گردد که میفرماید:
وَ إذا رَأَیتَ الَّذِینَ یخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیرِهِ...؛[8]
هروقت کسانی را دیدی که خوض در آیات ما میکنند [سخنان بی اساس غیر نافع به حال میگویند] از آنها روی بگردان [و وَقْعی به سخنانشان مگذار] تا [متنبّه شوند و] به سخن دیگری بپردازند...
حضرت رسول اکرم(ص) میفرمود:
ذَرونی ما تَرَکْتُکُمْ فَاِنَّما هَلَکَ مَن کانَ قَبْلَکُم بِکَثرَةِ سُؤالِهِمْ وَ اخْتِلافِهِمْ عَلی اَنْبیائِهِمْ فَما نَهَیتُکُم عَنْهُ، فَاجْتَنِبُوه! وَ ما اَمَرتُکُم بِهِ فَأتوا مِنْهُ ما اسْتَطَعْتُم؛[9]
مرا واگذارید! تا خودم چیزی نگفتهام از من مپرسید! امّتهای پیشین به خاطر همینگونه پرسشها و اختلاف بر سر پیامبران و گفتههای پیامبران راه و رویّهی خود را از دست دادهاند و هلاک شدهاند! از آنچه که شما را از آن نهی میکنم بپرهیزید و آنچه را که شما را به آن امر میکنم به قدر توانتان بجا آورید!
راستی بسیار جای تأسّف و تعجّب است، دینی که برای تربیت انسان و تأمین سعادت هر دو جهانی وی آمده و سادهترین و کوتاهترین راه را پیش پای او نهاده است که به تصدیق متفکّران منصف عالم، بهتر و جامعتر از این دستورات تاکنون در جامعهی بشری به وجود نیامده است! معالاسف در میان ما به صورت یک سلسله مسائل نظری آمیخته با فرضیّات و تخیّلات بیگانه از اذهان اکثریّت مردم در آمده و کار به جایی کشیده که مسلمانان و حتّی متأسّفانه علما و دانشمندانشان همینگونه گفتگوهای فرضی و خیالی را هنر و فصلیت فوقالعاده ممتاز میدانند، آنگونه که اگر کسی با زبانی ساده و خالی از تکلّف و دور از هرگونه قلمبه گویی، وظایف اخلاقی و عملی دین را برای مردم بازگو کند، در ذائقهشان مزّهای نمیکند و اِشباعشان نمینماید، بلکه توقّع آن را دارند که پیوسته سخنانی خیالانگیز و حیرتزا بشنوند و سپس بازاری داغ برای بحث و جدلهای عمر تباه کنِ بیاساس به وجود بیاورند! به فرمودهی دانشمندی صاحب سخن[10]:
روح اینگونه مردم چون رویّه و استقامت فکری را از دست داده است، به بدنی میماند که مبتلا به خارش گشته باشد؛ هر چه به آن بیشتر ناخن بزنند خارشش بیشتر میشود و هرچه خارش بیشتر شود ناخن بیشتر میزنند، اینها هم در همین گفتگوهای بی سروته، عمر را ضایع میکنند؛ هر چه بیشتر میگویند و میشنوند حیرانتر میشوند هر چه حیرانتر میشوند بیشتر به گفتگو میپردازند.
پاسخ به دو اشکال
شاید کسانی برای بهانهجویی و توجیه کار خود بگویند: تا نخست عقاید مردم درست نشود و در مقام عمل بر نخواهد آمد!
در جواب میگوییم: البتّه این حرف صحیحی است. وای آنچه که برای عمل لازم است چنان که گفتیم همان اعتقادات اجمالی است که همهی مسلمانان دارند؛ نه آن تفاصیل پیچیده - فرضاً تحقیقی و علمی - نامفهوم برای عامّهی مردم که نه تنها لازم نیست، بلکه همانگونه که در گذشته بیان شد احیاناً مضرّ هم هست و آیا راستی عقاید سادهی فطری مردم متزلزل ساختن و به قول معروف، سر بیدرد را دستمال بستن به نظر شما اصلاح عقاید است؟!!
کسان دیگری هم ممکن است بگویند: تبلیغ دین و دفاع از حریم شرع مقدّس و پاسخگویی به تشکیکاتِ وسوسهانگیز ملحدین و پیشگیری از سوء تأثیر القائات ابلیسیِ مکاتب انحرافیِ دنیا نیاز به تحقیقات عمیق علمی فلسفی دارد!
در جواب عرض میکنیم: بله، این سخن نیز سخنی است بسیار متین و مقبول در نظرم حکیم و شرع مبین. بلکه مجهّز شدن به جهاز علمی در مقابل افکار و آراء الحادی و دفاع از حریم مقدّس اسلام از اوجب واجبات است و هیچ تردیدی در آن نیست. امّا این هم وظیفهای است مربوط به گروه خاصّی از ارباب فضل و کمال در حوزههای علمیّه که واجد شرایط خاصّی میباشند، آن هم به قدر ایجاب ضرورت! نه این که ما به این بهانه پای این سنخ از مطالب را به محافل عوام مردم باز کنیم و میدان سخن را در مجالس عمومی به هوسبازان مغرور فاقد شرایط بدهیم و افکار ساده و آرام مردم بیچاره را حیران و پریشان سازیم! نه، مگر هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد؟!
خودآزمایی
1- مطالب غامض و پیچیدهی عرفانی حق است یا باطل؟ در هر مورد توضیح دهید.
2- چرا دین مقدّس اسلام در مقام شناسایی حق و صفات حق و رمز نبوّت و وحی و ماهیّت روح و سرّ مرگ و حیات و عوالم پس از مرگ اکتفا به اعتقاد اجمالی کرده و از بحث تفضیلی دربارهی آن امور نهی فرموده است؟
3- مقصود قرآن از جمله « قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما اُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلاّ قَلِیلاً» چیست؟
4- آیا ابتدا باید عقاید مردم درست شود تا در مقام عمل برآیند؟ توضیح دهید.
پینوشتها
[1]ـ تحت العقول، صفحهی ۳۲.
[2]ـ منیة المرید، صفحهی ۸۴.
[3]ـ نهجالبلاغهی فیض الاسلام، نامهی ۳۱، قسمت دوّم نامه.
*اقتحام: بی پروا وارد کاری شدن.
[4]ـ کافی، جلد۱، صفحهی۹۲.
[5]ـ نهجالبلاغهی فیض الاسلام، باب الحکم، حکمت۲۷۹.
[6]ـ سورهی اسراء، آیهی ۸۵.
[7]ـ المحجّة البیضاء، جلد ۵، صفحهی ۲۰۰، از رسول خدا(ص).
[8]ـ سورهی انعام، آیهی ۶۸.
[9]ـ المحجّة البیضاء، جلد ۵، صفحهی ۲۸۷.
[10]ـ مرحوم آقای راشد(رض) ضمن یکی از سخنرانیها.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی