منظور از اسماى الاهى
اكنون باید دید كه مراد از اسماى الاهى چیست؟ خداوند نامهاى فراوانى از قبیل الله، رحمن، رازق، و خالق و... دارد. بر اساس روایات اهلبیت(ع) اسماى الاهى عینیّت دارند نه به این معنى مثلاً در گوشهی آسمان قرار گرفته باشند. البتّه ما با هر مفهومى كه مواجه مىشویم براى درك آن به سراغ مصادیق مادى مىرویم و چارهاى هم نداریم. مثلاً وقتى كه مىگوییم اسم عینیّت دارد، گمان مىكنیم كه چیزى در محلى گذاشته شده، و ما باید خودمان را به آنجا برسانیم، در حالى كه عینیّت به معناى واقعیت داشتن است. انسان در هر مرحله از شناخت خدا، وقتى كه از افق مادّیات گذشت، جلوهاى از خدا را با دل خود مىبیند كه نام آنها را اسم مىگذارد. مفهوم لغوى اسم، نشانه و علامت است و چون انسان مىخواهد آن مشاهدهها و جلوهها را توصیف كند، به ضرورت و ناگزیر، آن مشاهدهها را با واژههایى مثل اسم، جلوه، تجلّیات و انوار عنوان مىكند.
پس اسماى الاهى تنها یك مفهوم ذهنى نیست كه ما در ذهن خود مىآوریم، چرا كه كافر نیز همان مفهوم را در ذهن آورده و وجود خارجى آن را انكار مىكند ولى ما وجود خارجى آن را اثبات مىنماییم. این مرحلهاى است كه ما گرفتار الفاظ و مفاهیم هستیم و با امور مادى سر و كار داریم ولى اگر آن را بیابیم مىفهمیم كه غیر از مفهوم است. مثلاً ما شادى را احساس مىكنیم كه خود شادى است نه مفهوم آن.
بارى، باید به اصطلاح فلسفى با علم حضورى آن را درك كنیم. و كسانى كه در مسیر الاهى قدم بر مىدارند كمكم پردههایى از جلو چشم قلبشان برداشته شده و در هر مرحلهاى متناسب با مقام و شأن خود جلوهاى از جلوههاى خدا را مىبینند، آنگونه كه شادى و غم و عشق و محبّت خود را مىبینند. یافتن و رسیدن به اسماى و محلّ قدس غیر از داشتن مفاهیم است.
* * *
اِلهی هَبْ لی كَمالَ الْاِنْقِطاعِ اِلَیْكَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْكَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْوحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ؛
خداوندا، كمال انقطاع به سوى خودت را به من عطا كن و چشمهاى دل ما را با نور نگاهت روشن گردان تا چشمهاى دل، حجابهاى نورانى را بدرد و به معدن عظمت برسد و ارواح ما معلّق به عزّت قدس تو گردد.
در این فراز از مناجات چنین عرض مىكنیم: خداوندا به من نهایت انقطاع به خودت را مرحمت كن و چشمهاى دل ما را با نور نگاه به خودت روشن كن تا پردههاى نورانى را پاره كند و به معدن عظمت برسد.
این تعبیرات براى ذهن ما كه هنوز در آغاز راه ماندهایم نامأنوس است. براى ما كه نمىدانیم آیا گناهانمان آمرزیده شده یا خیر، مفاهیم والا و دور دستى هستند.
در توضیح این مفاهیم مىتوان گفت: انسان در این جهان براى رفع نیازها و رسیدن به خواستههاى خود به اسباب و عواملى متوسّل مىشود و خواه ناخواه در ضمیر ناخودآگاه خود مىفهمد این اسباب و عوامل نیازهاى او را برطرف مىكنند. مثلاً وقتى تشنه مىشود، آب مىنوشد و پس از چند مرتبه به این نتیجه مىرسد كه آب رفع تشنگى مىكند بنابراین هر گاه تشنه مىشود به سراغ آب مىرود، و اگر تربیت دینى نیافته باشد كارى به خدا ندارد و نیز در هنگام گرسنگى به سراغ نان مىرود و خاطر جمع مىشود كه نان رفع گرسنگى مىنماید و اگر آب و غذا نباشد عزا مىگیرد و به فكر فرو مىرود كه اگر بر اثر تشنگى و گرسنگى بیمار شد باید به پزشك مراجعه كند و سرانجام زندگى خود را مدیون دهها و صدها ابزار و وسیله مىبیند و به آنها احساس دلبستگى و وابستگى مىكند.
انسان در طول عمر خود، به ویژه به واسطهی كشفیّات جدیدى كه حاصل شده نیازهاى بسیار گستردهاى از قبیل منزل و وسایل آن چون فرش و یخچال و فریزر و ماشین پیدا مىكند كه هر كدام دهها شاخه و شعبه از نیازهاى جدید را ظاهر مىسازند و موجب دلبستگى او گشته و هرموار به سوى بىنهایت پیش مىرود و اگر هزار سال عمر كند دلبستگى او هزار برابر وضع موجود مىگردد.
انسان نیز دوست دارد همسر، فرزند، نوه، نتیجه، داماد، عروس و امثال اینها داشته باشد و این دلبستگىها مانند تارهاى عنكبوت او را از هر سو محاصره مىكنند آن چنان كه در بسیارى از موارد فراموش مىكند كه خدایى هم هست.[1]
امّا خداوند دوست دارد بندگانش به گونهاى دیگر بیاندیشند و نمونههایى نیز ارائه كرده كه فكر و فرهنگ آنها مورد رضا و پسند الاهى بوده است. آنها عقیده داشتهاند كه این ابزارها همگى به ارادهی الاهى ابزار و وسیلهاند و بدون ارادهی الاهى تأثیر گذار نمىباشند. به عنوان مثال:
وقتى كه طاغوت زمان از حضرت ابراهیم(ع) مىپرسد كه خداى تو كیست؟ مىفرماید: خداى من آن كسى است كه به من غذا مىخوراند و آب مىنوشاند و وقتى كه مریض مىشوم مرا شفا مىدهد و مرا مىمیراند و زنده مىگرداند.
ابراهیم(ع) به این سخنان عقیدهی كامل داشته و به همین خاطر وقتى او را در آتش بزرگ نمرودیان مىافكنند بین زمین و آسمان و قبل از افتادن در آتشْ جبرئیل نزد او آمد و عرض كرد: اَلَكَ حاجَةٌ؟ آیا حاجتى دارى؟ فرمود: اَمّا اِلَیْكَ فَلا یعنى به تو نیازى ندارم و خداوند خود از حال من آگاه است. او مىدانست كه كار به دست جبرئیل هم نیست.
خداوند در رابطه با جنگ بدر و نزول فرشتگان مىفرماید: «وَمَا جَعَلَهُ اللهُ إِلاَّ بُشْرَى لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللهِ»[2] این فراز از مناجات نیز مىخواهد همین حال توجّه را به انسان بدهد و بفهماند كه حتّى چنین حالى و خواندن درس و نوشتن كتاب و امثال آن نیز نمىتواند خودبهخود براى انسان پدید آید بلكه باید با عنایت الاهى باشد تا این موهبت نصیب وى گردد.
پس عرض مىكنیم: خداوندا، كمال انقطاع را به عنوان یك موهبت به من عنایت كن. كمال انقطاع، یعنى نهایت بریدگى از خلق و اتصال به خالق، مؤثر دیدن خدا و خواستن تمامى نیازها از او و مساوى بودن وجود و فقدان اسباب و ابزار.
به تأیید یك روایت، مؤمن به آنچه كه نزد خداست امیدوارتر است از آن چیزى كه در نزد او است، چرا كه گاهى مؤمن پول در جیب خود دارد ولى احتمال مىدهد گم شود ولى مىداند آنچه كه نزد خداست هرگز گم نمىشود و در این زمینه دهها و صدها داستان شنیدنى وجود دارد كه فقط به یك حكایت مىپردازیم.
خاطرهاى از بهلول
بهلول كه قهرمان جریان مسجد گوهرشاد است و به مدت سى سال به افغانستان تبعید شده و داراى عمرى طولانى (بیش از صد سال) است نقل مىكند كه: من در سنین كودكى مىخواستم با مادرم از یك روستا به شهرى از شهرهاى خراسان بروم. كالسكهاى كرایه كردیم و از شهر بیرون رفتیم ولى در بین راه مادرم متوجّه شد كه وقت نماز فرا رسیده است و لذا از رانندهی كالسكه درخواست كرد بایستد تا نماز بخواند. راننده گفت: «شما با من شرط نكرده بودید در میان راه توقّف كنم، من هم عجله دارم و باید بروم». مادرم گفت: «پس ما پیاده مىشویم». راننده گفت: «چطور جرأت مىكنید وسط این بیابان بایستید و نماز بخوانید». مادرم گفت: «خدا بزرگ است». راننده ما را پیاده كرد و رفت. مادرم بدون هیچ نگرانى وسط بیابان به نماز ایستاد و با خیال راحت نماز و تعقیبات آن را خواند. من نگران بودم كه در وسط بیابان با یك زن تنها چه كنم. ناگهان دیدم مادرم دستهایش را بلند كرد و نجوایى نمود. طولى نكشید كه گویا از وسط زمین یك کالسکه بیرون آمد و با شتاب به سوى ما حركت كرد و در كنار ما توقف نمود و رانندهی آن گفت: «كه هستید و كجا مىروید»؟ مادرم خود را معرفى كرد و مقصد را گفت. راننده گفت: «سوار شوید». ما با راحتى به منزل رسیدیم.
آرى، تمام كارها به دست خدا است. او وظیفهی خود را كه نماز اوّل وقت است به جا مىآورد و خداوند نیز این چنین بندهنوازى مىكند.
این حالت خیلى شیرین است كه خداوند به اولیاى خود مرحمت فرموده است كه در هیچ حالى نگران كار خود نیستند و كار را فقط به دست خدا مىدانند. این همان حالت انقطاع الى الله است.[3]
و امّا فهم معناى روشن شدن چشم دل به نور نگاه به خداوند (و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیك) كمى مشكل است. همه مىدانیم كه انسان یك حالت قلبى به نام رؤیت دارد كه در اصطلاح فلسفى به آن علم حضورى مىگویند. مثلاً وقتى كه مىترسیم ترس خودمان را مىبینیم. این دیدن نه با چشم سر بلكه با چشم دل است و بسیار قوىتر است، چرا كه در آن هیچ خطایى وجود ندارد.
ذعلب یمانى از حضرت امیر(ع) پرسید: هَلْ رَأَیْتَ رَبَّكَ؟ آیا خدایت را دیدهاى؟ حضرت فرمود: «لَمْ اَعْبُدْ رَبّاً لَمْ اَرَهُ». خدایى را كه ندیدهام هرگز عبادت نكردم. ولى به دنبال آن فرمود: «لا تَراهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِیانِ وَلكِنْ تَراهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ؛ چشمها خداوند را چنانکه اشیاء را مىبینند نمىتوانند ببینند بلكه قلبها با حقایق ایمانى خداوند را مىبینند».
قرآن نیز مىفرماید: «لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛[4] چشمهاى ظاهرى كور نیستند بلكه چشمهایى كه در سینههایند نابینا مىباشند». پس دل آدمى هم ممكن است بینا یا نابینا باشد.
در این فراز از مناجات مىخواهیم: كه خداوندا، چشم دل ما را با پرتو نورى كه برخاسته از نگاه به خودت باشد، نورانى كن. یعنى دل من را به گونهاى قرار بده كه تو را ببیند و با آن دیدن روشن گردد. چشم ظاهرى اوّل باید خودش بینا باشد تا بتواند چیزى را ببیند و اگر كور باشد مىگویند: نور چشم او از بین رفته است، امّا چشم دل باید با دیدن خداوند روشن و نورانى گردد و سپس پردهها را بدرد. چرا كه قبل از چنین رؤیت و دیدارى بین انسان و خداوند پردههایى وجود دارد كه گرچه نورانى و پرنور است ولى مانع و حاجب از دیدار حضرت حق مىگردد، بنابراین چنان نورى از خدا مىطلبیم كه آن پردههاى نورانى را نیز پاره كند و خود چشم (نه نور آن) از وراى آنها به معدن عظمت برسد.
بار دیگر به تعبیر گفته شده توجه كنید. چشم دل با نورى كه پیدا مىكند پردهها را مىدرد و از آنها عبور مىكند و به ذات الاهى كه معدن عظمت است مىرسد و در نتیجه جانهاى ما آویخته به نور عزت و عظمت او مىگردد.
چون این مطلب خیلى نامأنوس است نیاز به توضیح بیشترى دارد:
وقتى كه چشم دل از وراى پردههاى نورانى با پاره كردن حجابها به معدن عظمت رسید، روح ما كه به اصطلاح فلسفى «نفس» نامیده مىشود به عزّت قدسى الاهى آویخته و معلّق مىگردد. چون رابطهی انسان با خدا از باب تشبیه معقول به محسوس مثل رابطه پرتوهاى نور با منبع نور است. این پرتوها خواه حركت موجى داشته باشند و خواه حركت ذرّهاى كه مورد بحث فیزیكدانان است،[5] مثل یك عمود نورانى كه از چراغ امتداد پیدا كرده و خود را (بر فرض ادراك) آویختهی به آن مبدأ تولیدكنندهی نور مىبیند. رابطه تمامى موجودات با خداوند مثل رابطه این كوانتمهاى نور با مبدأ تولید كنندهی آن نور است.
پس این ذرّات نور اگر از وجود یكدیگر با خبر شوند و موقعیت خود را درك كنند، خود را همانند عمودى مىبینند كه وصل به یك مبدأ است و آن مبدأ میلیاردها میلیارد از این ذرّات را تولید مىنماید و تا آنجا كه به آن منبع متّصل است ذرات نور وجود دارد و همینكه رابطهی او با مبدأ قطع گردید، خاموش مىشود.
ما انسانها در حالت عادى فقط نور خودمان را مىبینیم و وقتى كه با علوم تجربى در مادیات كار كنیم نورهایى را كه در كنار ما هستند میبینیم ولى در اینكه خود ما از كجا پدید آمدهایم اندیشه نمىكنیم و این بدان جهت است كه چشم دل ما نابینا است و اگر چشم دل باز شود مىیابیم كه از كجا آمدهایم.
ما در حالت عادى با چشم سر، آب و خاك و گیاه و امثال اینها را مىبینیم كه وجودشان به مراتب از ما پستتر است و گمان مىكنیم كه اینها ما را زنده نگه مىدارند در حالى كه خودشان از ما ضعیفتر و ناتوانترند، و گاهى انسانهاى دیگرى را مىبینیم كه كار ما را انجام داده و مشكل ما را حل كردهاند، پس مىگوییم: اگر او نبود من مرده بودم. ولى ما خالق او را كه به وى شعور داده تا بفهمد كه بیمارى من چیست و همهی جهان در قبضهی قدرت اوست نمىبینیم.
پس در این فراز از مناجات عرض مىكنیم: خدایا از تو مىخواهم كه چشم دلم را باز كنى تا تو را ببیند و با دیدن تو نورانى شود و بتواند پردههایى را كه بین من و تو فاصله افكنده پاره كند و مبدأ نور را ببیند و روح خودش را معلق و آویخته به آن مبدأ بنگرد.
این چنین وجودى را در فلسفه و علوم عقلى وجود ربطى مىگویند. تمام موجودات چنین وابستگى به خدا دارند امّا نمىتوان چگونگى و حقیقت آن را با استدلال و برهان عقلى فهمید و فقط خداوند است كه باید با دادن نور معرفت، چنین حالتى را به انسان نشان بدهد و در نتیجه آدمى بفهمد كه این واسطههاى نورانى از قبیل فرشتگان در جنگ بدر نیز كارهاى نیستند و فقط واسطهاى بوده و كار اصلی و تمام حوادث جهان هستى از سوى خداوند است. حتى مصیبتهاى این جهان مثل سیل و زلزله، قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللهِ؛[6] همه از جانب پروردگار است. مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا...؛[7] همه چیز زمام و اختیار آن به دست خداست پس اگر مىخواهید واقع نشود به سراغ خدا بروید.
بنابراین خداوند به اولیاى خود ـ نه به همه ـ نشان مىدهد كه وجود و روح آنها آویخته و شعاع آنها مربوط به اوست. اگر چنین حالى به كسى دست داد دیگر هوس هیچ چیز دیگر نمىكند.
خودآزمایی
1- مراد از اسماى الاهى چیست؟
2- فراز«اِلهی هَبْ لی كَمالَ الْاِنْقِطاعِ اِلَیْكَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا...» از مناجات مىخواهد توجّه انسان را به کدام نکات جلب کند؟
3- شرح دهید چگونه جانهاى ما آویخته به نور عزت و عظمت خداوند مىگردد؟
پینوشتها
[1]. اینها كافرانى نیستند كه معاذ الله خدا را اصلاً قبول ندارند و او را انكار مىكنند، بلكه مؤمنانى هستند كه توحید افعالى را پذیرفته و با دلیل لا مؤثر فی الوجود الاّ الله را ثابت كردهاند، ولى در موقع آزمایش، دل به اسباب بستهاند و تناقضى در فكر و عمل آنان پدید مىآید.
[2]. انفال (8) ، 10؛ آل عمران (3)، 126: فرشتگان را جز براى دلخوشى و اطمینان قلب شما نفرستادیم وگرنه پیروزى فقط از سوى خداوند است.
[3]. انقطاع از كلمهی قطع بمعناى بریدگى است و انقطاع الى الله یعنى بریدن از خلق و توجّه كامل به خداوند.
[4]. حج (۲۲)، ۴۶.
[5]. نظریه كوانتمى آن است كه نور از ذرات ریز تشكیل شده نه از یك خطّ ممتد هرچند كه خواصّ موجى و خواص خطى هم دارد. این ذرّات خیلى ریز نورانى وقتى كه كنار هم قرار مىگیرند عمود نور را تشكیل مىدهند تا به آن مبدأ تولید كنندهی نور برسند. یك نظریه این است كه همهی موجودات شعور دارند. پس اگر این ذرات نور با شعورى كه دارند خودشان را دریابند مىبینند كه متصل به مبدأ نور هستند و به آن آویخته شدهاند.
[6]. نساء (4)، 88: بگو همه چیز از نزد خداست.
[7]. حدید (57)، 132: هیچ مصیبتى در زمین و در وجود شما اتفاق نمىافتد مگر آنكه آن را قبل از تحقق آن در كتابى ثبت كردهایم.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی