اطّلاع از باطن افراد از چه راهی؟
و یکی از دامهای خطرناک این جماعت صوفیّه، خبر دادن از گذشته و آینده از مافی الضّمیر اشخاص و پرداختن به امور خارقالعاده است که موجب فریب و انحراف بسیار شده و میشود. مطلبی که باید به آن توجّه داشت، این است که آن بصیرت و روشندلی که قرآن میگوید از تقوی پیدا میشود، غیر از بعضی اطّلاعات نهانی است که بعضی اشخاص پیدا میکنند و از گذشته و آینده و از مافی الضمیر انسان خبر میدهند. نباید گول اینها را بخوریم. اینها از تقوی به وجود نیامده است.
بعضی هستند که از راه نامشروع، ریاضتها میکشند تا چنان میشوند که یک نوع آگاهی پیدا میکنند و از آینده خبر میدهند. گاهی هم از گذشته یا از گم شده خبر میدهند. آنچه را در فکر شما میگذرد، میگویند و گاهی هم درست میگویند. ولی گول اینها را نخورید. خیال نکنید هر که به این درجه از آگاهی رسید، مقرّب نزد خداست و انسان میتواند خود را به او بسپارد و حتّی حقیقت دین را هم در او جستجو کند.
برخی خیال میکنند اینها آدمهای وارستهای هستند و میشود دنبالشان رفت و میگویند برویم حتّی حقایق دین و قرآنمان را از او بیاموزیم. این اشتباه بسیار بزرگی است. افرادی هستند که کم ظرفیّتند. کوچکترین مطلبی را که نشانشان میدهند، ادّعای طاووسی میکنند. عدّهای بیخبر و سادهلوح هم دنبالشان را میگیرند و به مفاسد و انحرافات عمیق میافتند. آن روشندلی که از طریق تقوی پیش میآید، از سنخ الهی است و این نوعی از القائات شیطانی است. تشخیص آن بسیار مشکل است.
مبادا فریفتهی این مکّاران شویم؟
قصّهای را از صاحب كتاب "قصصالعلماء" نقل میکنند که ایشان گفته است: عموی من ملاّعبدالمطلّب میگفت: من وقتی به مشهد رفتم، مدّتی آنجا ماندم و مجاور بودم. به من گفتند: اینجا درویشی هست که امور خارقالعاده از او صادر میشود و از ما فیالضمیر اشخاص و از گذشته و آینده خبر میدهد. طیّالارض دارد. در یک لحظه خود را به هر نقطهای که میخواهد میرساند. من گفتم: دلم میخواهد او را ببینم. سعی فراوان کردم تا او را دیدم و با او رفیق و مأنوس شدم. بعد از مدّتی یک روز به او گفتم: حالا که ما رفیق شدیم من حقّی به گردن تو پیدا کردم، میخواهم رموز آن چیزهایی را که میدانی به من یاد بدهی. مثلاً تو طىّالارض داری، میخواهم به من یاد بدهی که در یک لحظه خودم را مثلاً به کربلا یا مکّه برسانم. او گفت: تو قابل نیستی. مدّتی اصرار کردم تا عاقبت گفت: حال که اصرار میکنی، من به دو شرط به تو یاد میدهم. اوّل اینکه این مردی را که اینجا خوابیده (و اشاره کرد به مرقد مطهّر امام رضا(ع)) امام ندانی و منکر شوی و اعتقاد به امامتش نداشته باشی. این را که گفت، من وحشت کردم. یعنی چه؟ اعتقاد به امامت با جان من برابری میکند. اساس و روح دین من اعتقاد به امامت است. به فکر فرو رفتم. بعد گفتم: شرط دوّم چه؟ گفت: شرط دوّم اینکه یک هفته هم نماز نخوانی. پیش خود گفتم: یعنی چه؟ اَلصَّلوُة عَمُودُ الدّینِ؛ نماز نباشد، اصلاً دین نیست. این دو شرط سنگین را به من پیشنهاد کرد. بعد من با خودم فکر کردم که اعتقاد به امامت امر قلبی است. به او میگویم، معتقد نیستم و در دل معتقدم، اعتقادم از بین نمیرود. نمازم را هم در خلوت میخوانم، او که همیشه نزد من نیست. به او میگویم، نخواندم. به او گفتم: بسیار خوب هر دو شرط را قبول کردم. او رفت و وقت نماز رسید. من وضو گرفتم و در خلوت به نماز ایستادم. تا به نماز ایستادم، ناگهان آقای درویش در مقابل من پیدا شد؛ با اینکه درها بسته بود. با تندی به من گفت: نگفتم تو قابل نیستی؟ این را گفت و ناپدید شد و دیگر او را ندیدم. دیدم عجیب است. این آدم از در بسته وارد شده و از ما فیالضّمیر من هم خبر دارد. در حالی که ایمان و اعتقادی ندارد و نماز هم نمیخواند و اصلاً بیدین است!!
اینگونه افراد هستند که از راه شرعی به این مقام نرسیدهاند. از راه تقوی نیست. خداوند بنایش بر این است که اجر کسی را ضایع نمیکند. کسانی که زحمتها و ریاضتها کشیدهاند، اگر چه برای رسیدن به منافع مادّی باشد، در دنیا چیزی به آنها میدهد. امّا آخرت را ندارند.
... فَمِنَ النّاسِ مَنْ یقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ؛[1]
مَنْ كانَ یرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُورًا؛[2]
آنهایی که برای نقدینهی دنیا زحمت کشیدهاند، خدا به آنها در این دنیا چیزی میدهد و همچنین فرموده:
...أَنِّی لا اُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ اُنْثی بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ...؛[3]
... من هیچ عملی از هیچ مرد و زنی را بیمزد نمیگذارم...
حتّی به شیطان هم داده است، چون شیطان زیاد زحمت کشیده بود. شش هزار سال به حسب ظاهر بندگی و عبادت کرده بود ولی در واقع عبادت نبود؛ شیطان، کافر بود. ولی خدا برای همین عبادت شش هزار سالهی ظاهریش به او مهلت داده که در دنیا زنده بماند. ولی در آخرت بهرهای ندارد. افراد اینچنینی هم از این قبیلند.
نمونهای دیگر از خودنمایی صوفیان!
این قصّه را هم یکی از آقایان علما از مرحوم "ضیاءالحق حکیمی" نقل کرده که او نوهی مرحوم «حاج ملاهادی سبزواری» حکیم معروف بوده و او از پدرش مرحوم "آقا عبدالقیّوم" نقل میکند که:
روزی نزد پدرم حکیم سبزواری درس میخواندم. در زدند و عبدالرّحمان خادم خانه آمد و گفت: درویشی بیرون در است، میگوید: من روغن منداب احتیاج دارم، به من بدهید. پدرم گفت: برو ببین اگر هست به او بده. گفت: آقا نداریم، تمام شده، شیشهها را شستهایم، آماده کردهایم که ببرند پرکنند. فرمود: پس به او بگو نداریم. خادم گفت: به او گفتم نداریم امّا او میگوید، در گوشهی زیرزمینتان بالای طاقچه یک شیشهی پر به قدر یک چارک روغن منداب هست، همان برای من بس است. فرمود: برو ببین اگر هست به او بده، معطّلش نکن. او رفتوآمد، گفت: آقا خیلی عجیب است! من همهی شیشهها را شسته بودم، هیچ توجّه نداشتم که یک شیشه روغن در آن گوشهی زیر زمین هست. او از موجودی زیرزمین ما خبر میدهد. فرمود: برو شیشهی روغن را به او بده، در را ببند. آقا عبدالقیوم میگوید: من از این نحوهی گفتار پدرم تعجّب کردم و پیش خودم گفتم، این آدم دیدنی است، کسی را که از داخل زندگی ما خبر میدهد، باید دید! پدرم چرا این قدر به او بیاعتنایی کرد و میگوید: برو در را ببند؟! در این فکر بودم که پدرم فهمید. گفت: پسر جان! دَرست را بخوان، اینها قابل دیدن نیستند. این آدم که زحمتها کشیده، یک چارک روغن در گوشهی زیرزمین ما کشف کرده و حالا آمده نمایش بدهد و خودی بنمایاند و به ما بفهماند که من نیروی خرق عادت دارم، این قابل دیدن نیست، ولش کن، درس بخوان که انسانیّت در این است.
خَلیلَی قُطّاعُ الْفَیا فِی اِلَی الْحِمی كَثِیرٌ وَ اِنَّ الْواصِلینَ قَلیلٌ؛
ای دوستان من! رهروان راه به سوی سعادت بسیارند امّا آنها که رسیدهاند، اندکند.
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
پس به هر دستی نباید داد دست
مراقب مدّعیان کاذب باشیم!
به این روایت جالب از حضرت امام باقر(ع) توجّه فرمایید:
یكُونُ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ قَوْمٌ یتَّبَعُ فِیهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ یتَقَرَّءُونَ وَ یتَنَسَّكُونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ لا یوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْكَرٍ إِلاّ إِذَا أَمِنُوا اَلضَّرَرَ یطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ اَلرُّخَصَ وَ اَلْمَعَاذِیرَ یتَّبِعُونَ زَلاَّتِ اَلْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عَمَلِهِمْ یقْبِلُونَ عَلَى الصَّلاَةِ وَ اَلصِّیامِ وَ مَا لا یكْلِمُهُمْ فِی نَفْسٍ وَ لا مَالٍ وَ لَوْ أَضَرَّتِ اَلصَّلاَةُ بِسَائِرِ مَا یعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا كَمَا رَفَضُوا أَسْمَى الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا؛[4]
در آیندهی زمان، گروهی خواهند بود که پیروی میکنند از افراد ریا کاری که آگاهی از علوم قرآنی و اهل عبادت بودن را به خود میبندند در حالی که تازه به دوران رسیدههای نادانی هستند [هر چند درس خوانده و صاحب مدارک معتبر علمی هم باشند؛ امّا نسبت به حقایق و معارف دین ناآگاهند!] اینان نه امر به معروفی را واجب و نه نهی از منکری را لازم میدانند مگر آنجا که از هرگونه ضرری در امان باشند از این روز [برای فرار از امر به معروف و نهی از منکر] دنبال چارهجویی و عذر تراشی میگردند. پیوسته در جستجوی لغزشهای علما و بدیهای اعمال آنان میباشند؛ به نماز و روزه و اعمالی که آسیبی به مال و جانشان نرساند رو میآورند! ولی اگر نماز آسیبی به مال و جانشان برساند آن را هم رها میکنند!! همانگونه که برترین واجبات و شریفترین آنها [امر به معروف و نهی از منکر] را رها کردهاند.
متأسّفانه ما در محیط کنونی خود، مدّعیان كاذب، بسیار داریم! عدّهای که مغرور اطّلاعات خود در رشتههای مختلف علمی شدهاند! در مسائل مربوط به معارف دینی و قرآنی نیز خود را صاحب نظر پنداشته و بدون داشتن اهلیّت، در آن مسائل اظهار نظر میکنند و با القای سخنان و نوشتن مقالاتی افراد ناپختهای را به گمراهی میافکنند. در یک جملهی نورانی از حضرت امام صادق(ع) میخوانیم:
الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ الطَّرِیقِ لا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إلاّ بُعْداً؛
آن کس که بدون داشتن آگاهی و بصیرت، دست به انجام کاری بزند در واقع او مانند کسی است که از راه به سوی مقصد دور افتاده [و در بیراهه جلو میرود و طبیعی است که] چنین کسی هر چه با شتاب پیش برود، از مقصد دورتر میشود.
گروه دیگری نیز هستند که به زعم خود، در وادی عرفان و سیر و سیر و سلوک روحی افتادهاند و احیاناً ادّعای کشف و کرامات هم نموده؛ و سادهدلانی از مردان و زنان را جذب خود مینمایند. خبر از مافیالضّمیر اشخاص و حالات گذشتهی آنها میدهند و نشان از گمشدهها ارائه میکنند و... باید دانست که هیچکدام از این کارها فرضاً واقعیّت هم داشته باشد دلیل بر مقرّبیّت انسان در نزد خدا نمیباشد و از اولیاءالله به حساب نمیآید! ممکن است افراد بیدین بیایمانی هم در اثر اقدام به ریاضتهای نامشروع، به برخی از این حالات نفسانی رسیده باشند؛ دنبال این گونه افراد افتادن، ترویج باطل است و شرعاً جایز نیست!!
البتّه ما منکر مقامات عالیهی اولیای واقعی که مکاشفاتی دارند و صاحب کراماتی هستند نمیباشیم. آنها از مسیر تقوی و اطاعت امر خدا حرکت کرده به مقام قرب الهی رسیدهاند و قهراً صاحب کشف و کراماتی هم میباشند. امّا آنها نه به انگیزهی رسیدن به این حالات در مسیر تقوی افتادهاند و نه پس از رسیدن به آن حالات از خود چیزی بروز میدهند و دکّانی باز کرده و مشتریانی دور خود جمع میکنند. آنها حسابشان جدا از حساب شیّادان گمراه و گمراه کننده است. این گروه و گروه قبلی به فرمودهی امام باقر(ع):
حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ؛
تازه به دوران رسیدههای نابخردی هستند که:
یَتَقَرَّءُونَ وَ یَتَنَسَّکُونَ؛
آگاهی از علوم قرآنی و اهل عبادت بودن را به خود بستهاند؛ درحالی که نه آگاه از معارف قرآنی هستند و نه اهل عبادت و بندگی میباشند!
خودآزمایی
1- یکی از دامهای خطرناک جماعت صوفیّه را بیان کنید.
2- آیا خداوند به کسانی که زحمتها و ریاضتها کشیدهاند (اگر چه برای رسیدن به منافع مادّی باشد) در دنیا و آخرت پاداش میدهد؟
3- آیا ممکن است افراد بیدین به برخی از حالات نفسانی رسیده باشند؟ چگونه؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی بقره، آیهی ۲۰۰.
[2]ـ سورهی اسراء، آیهی ۱۸.
[3]ـ سورهی آل عمران، آیهی ۱۹۵.
[4]ـ کافی، جلد۵، صفحه۵۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی