پیش از این گفتیم ملاحظه برخی از آیات و روایات چنین می نماید که گویا عامل بودن آمر و ناهی یکی از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر است. همچنین به برخی از این دسته از آیات و روایات اشاره کردیم. اکنون به روایت دیگری در این زمینه پرداخته و پس از آن با تکیه بر ادله موجود، به تبیین مراد از این آیات و روایات خواهیم پرداخت.
5- روزی مفضّل از امام صادق علیه السّلام پرسید: «بِمَ یعْرَفُ النَّاجِی؟»، به چه چیزی انسان رستگار شناخته می شود؟ امام علیه السّلام فرمودند: «مَنْ كَانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَهُوَ نَاجٍ وَ مَنْ لَمْ یكُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَإِنَّمَا ذَلِكَ مُسْتَوْدَعٌ». کسی که عملش مطابق با کلامش باشد (کلام درست و عمل صالح) پس او رستگار است و (از گمراهی و عذاب الهی) نجات یافته، و هر کس عملش مطابق کلامش نباشد، ایمان او عاریتی است.[1]
علامه مجلسی در توضیح ایمان عاریتی می نویسد: «قوله علیه السلام فإنما ذلك مستودع: أی إیمانه غیر مستقر و ثابت فی قلبه، بل یزول بأدنى شبهة، فهو كالودیعة عنده یؤخذ عنه، أو أنه مع عدم العمل بالعلم یحكم بإیمانه ظاهرا بمقتضى إقراره، لكن لا ینفعه فی الآخرة كثیرا لأنه كالمنافق، فكأنه سلب عنه فی الآخرة لزوال حكمه عنه». این که امام علیه السّلام فرمودند: ایمان او عاریتی است، یعنی ایمان او در قلبش استقرار ندارد و ثابت نیست بلکه با کم ترین شبهه ای از بین می رود، پس در واقع مانند امانتی نزد اوست که از او گرفته می شود. یا این که با عمل نکردن به علمش، تنها به واسطه اقرار زبانی، در مورد او حکم به ایمان ظاهری (نه واقعی) می شود ولی در آخرت این ایمان چندان سودی به او نمی رساند چراکه او مانند منافق است (که ظاهرش دلالت بر ایمان می کند ولی باطنش خالی از ایمان است)، گویا در آخرت این ایمان از او سلب می شود به جهت این که حکم ایمان از او سلب شده است.[2] چنان چه امام زین العابدین علیه السّلام در توصیف منافق می فرمایند: «الْمُنَافِقُ ینْهَى وَ لَا ینْتَهِی وَ یأْمُرُ بِمَا لَا یأْتِی». منافق (از منکَر) نهی می کند ولی خودش کار نهی شده را ترک نمی نماید، و به کاری امر می کند که خود آن را انجام نمی دهد.[3]
این دسته از روایات و احادیث دیگری با این موضوع، بر این مطلب دلالت می کند که آمرین به معروف و نهی کنندگان از منکر، در صورتی که خود پای بند به اوامر و نواهی خویش نباشند، همچون منافقان کور دل، اهل نجات نبوده و از رحمت خداوند به دور هستند و مستحقّ عذاب الهی می باشند. شاید گروهی با تکیه بر این روایات و صرف نظر از دقّت در آن ها و بررسی ادلّه و قرائن دیگر، بر این باورند که تبعات شومی که گریبان گیر این افراد می شود، به جهت امر به معروف و نهی از منکری است که از مقدّمه لازم خود یعنی ارتکاب معروف و ترک منکر، برخوردار نباشد. به بیان دیگر چون آمر به معروف، خودش معروف را ترک کرده و ناهی از منکر پیش از آن که نهی از منکر کند، خود گرفتار ارتکاب منکر است، لذا این امر و نهی نه تنها سزاوار پاداشی نیست، بلکه سبب معذّب شدن به عقوبت الهی است. بنا بر این عمل به معروف و ترک منکر باید شرط فریضه امر به معروف و نهی از منکر باشد تا بدون رعایت آن، آمر به معروف و ناهی از منکر، گرفتار عذاب الهی نگردد.
تبیین آیات و روایات
بسیاری از فقها استدلال به این دسته از آیات و روایات (در شرط دانستن عامل بودن آمر و ناهی و یا عدالت او) را تمام نمی دانند و معتقدند این دسته از آیات و روایات می خواهد کسانی را سرزنش کند که خود را فراموش کرده و پای بند به معروف و منکر نیستند، یا کسانی را که گفتند ما خود به فرمان خدا عمل می کنیم، امّا این سخن خویش را فراموش کردند و به آن عمل نکردند؛ نه این که بخواهد از امر به معروف نمودن و نهی از منکر کردن مذمّت کند و تکلیف را از دوش آنان بردارد. در واقع این جا دو وظیفه مجزّا بر دوش هر فردی است: 1- رعایت تکالیف شرعی (انجام واجبات و ترک محرّمات) 2- امر به معروف و نهی از منکر. به جا آوردن و یا ترک نمودن هر یک از این دو وظیفه، باعث سقوط تکلیف دیگر نمی گردد و هر دوی آن ها بر وجوب اتیان خود باقی می مانند. بنا بر این اگر کسی تکالیف شرعی خود را رعایت نکرد و در انجام آن ها کوتاهی نمود، این بدان معنا نیست که وظیفه دیگر او که همان فریضه امر به معروف و نهی از منکر است، از گردن او ساقط می شود.
بنا بر این در روایاتی چون کلام امیر المؤمنین علیه السّلام (لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِینَ لَهُ...) علّت لعن و دوری از رحمت خدا، این نیست که فرد عاصی نسبت به فرائضی که خود مراعات ننموده، امر به معروف و نهی از منکر کرده است، بلکه او به واسطه ترک واجب و انجام فعل حرام، مشمول لعن پروردگار و محروم از رحمت خدا شده است.
در حدیثی از مولای متّقیان امیر المؤمنین علیه السّلام چنین آمده است:
«الزَّاهِدُونَ فِی الدُّنْیا قَوْمٌ وُعِظُوا فَاتَّعَظُوا وَ خُوِّفُوا فَحَذِرُوا وَ عَلِمُوا فَعَمِلُوا إِنْ أَصَابَهُمْ یسْرٌ شَكَرُوا وَ إِنْ أَصَابَهُمْ عُسْرٌ صَبَرُوا قَالُوا یا وَصِی رَسُولِ اللَّهِ لَا نَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ حَتَّى نَعْمَلَ بِهِ كُلِّهِ وَ لَا نَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ حَتَّى نَنْتَهِی عَنْهُ كُلِّهِ فَقَالَ لَا بَلْ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ كُلِّهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْهُ كُلِّهِ».
بی رغبت ها در دنیا کسانی اند که پند به آن ها داده شد، پندپذیر شدند، ترسانده شدند و ترس پذیر شدند، و آگاهی یافتند، آن گاه به کار بستند. اگر در آسایش قرار گرفتند، شکر به جای آوردند و اگر به دشواری افتادند، شکیبایی ورزیدند. عرض کردند: ای وصی رسول خدا! ما امر به معروف نمی کنیم؛ جز هنگامی که به تمام آن عمل کنیم و نهی از منکر نمی کنیم؛ جز هنگامی که از همه آن پرهیز کنیم. سپس حضرت فرمودند: چنین نیست، بلکه امر به معروف کنید؛ گرچه به تمام آن عمل نکرده باشید و نهی از منکر کنید، گرچه از همه آن پرهیز نکرده باشید.[4] شبیه همین جریان در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله نیز اتّفاق افتاده است و پاسخ آن حضرت دقیقاً همان پاسخی است که امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده اند.[5]
فقها نیز عامل و عادل بودن را از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر ندانسته اند. صاحب جواهر بعد از نقل نظریه «شرط بودن عمل آمر و ناهی» در ردّ آن می نویسد: «إنما یدل على ذم غیر العامل بما یأمر به لا على عدم الوجوب علیه ...». این آیات و روایات در مقام مذمّت کردن کسی است که امر به معروف می کند ولی خودش عامل نیست، و دلالت بر واجب نبودن امر به معروف بر غیر عامل و شرط بودن عمل در آمر به معروف ندارد.[6]
امام خمینی (ره) نیز در تحریر الوسیله پیرامون شرط نبودن موضوع فوق چنین نوشته است: «لا یشترط فی الآمر و الناهی العدالة أو كونه آتیا بما أمر به و تاركا لما نهى عنه، و لو كان تاركا لواجب وجب علیه الأمر به مع اجتماع الشرائط كما یجب أن یعمل به، و لو كان فاعلا لحرام یجب علیه النهی عن ارتكابه كما یحرم علیه ارتكابه». در امر کننده و نهی کننده، عدالت و عمل نمودن به معروف و ترک نمودن منکر، نسبت به آن چه به آن امر یا نهی می کند، شرط نیست، (بنا بر این) اگر واجبی را ترک کند در صورت وجود شرایط امر به معروف، باید نسبت به آن، دیگران را امر کند همان گونه که خودش نیز باید به آن عمل نماید، و اگر مرتکب بعضی از کارهای حرام باشد، باید از ارتکاب آن نهی کند، همان گونه که خودش باید از آن حرام اجتناب نماید.[7]
بنا بر این همان طور که قبلا گفته شد، این شرط، شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر نیست، بلکه شرط کمال این فریضه و اثربخشی بیشتر در آن در مخاطبین و جامعه است. با این همه به عنوان یک شیوه تأثیرگذار و مقدّمه اقامه واجب، شایسته است که خود آمران و ناهیان بدان چه امر و نهی می کنند، عامل باشند و از منظر اخلاق اسلامی نیز افرادی که آمر و ناهی بدون عمل هستند، باید ضمن تداوم وظیفه امر و نهی، خود را با معروف های اسلامی هماهنگ کنند و از منکرات فاصله بگیرند. عمل به این توصیه مهم می تواند عامل مهمی در تأثیرپذیری مردم از توصیه ها و امر و نهی ها باشد و آنان را با این تعارض و مانع رو به رو نکند که اگر مورد امر و نهی واقعاً درست و به جاست، چرا خود امر و نهی کننده به آن پای بند نیست.[8]
حکم امر و نهی با نبودن شرایط
پس از بیان شرایط، جای این پرسش مطرح می شود که با انتفای شرایط امر به معروف و نهی از منکر، آیا تنها وجوب و الزام برداشته می شود و امر و نهی هم چنان راجح باقی می ماند یا این که افزون بر وجوب، اصل رجحان نیز برداشته می شود؟
آن چه از ادله استفاده می شود، این است که، آن چه متوقّف بر شرط شده، وجوب و الزام است. بنا بر این، با نبودن شرایط، تنها وجوب و الزام می رود؛ امّا اصل رجحانِ سفارش به کارهای خوب و پرهیز دادن از کارهای بد، هم چنان به قوّت خود باقی است؛ زیرا بی شک، توصیه به انجام دادن معروف و پرهیز دادن از ارتکاب منکر، از اموری است که عقل و عرف به پسندیده بودن آن حکم می کنند. بنا بر این اگر شارع مقدّس به علّت نبودن شرط وجوب، حکم به وجوب آن نکند، حُسن و رجحان آن هم چنان باقی است. البته بر اساس رجحان عقلی نمی توان حکم به استحباب کرد، مگر آن که شارع آن را امضا کند. در هر صورت، حکم به استحباب مشکل است، مگر آن که دلیل شرعی بر آن اقامه شود.[9]
خودآزمایی
1- توضیح دهید که عامل به بودن به معروف و تارک بودن نسبت به منکر، در امر به معروف و نهی از منکر شرط وجوب است یا کمال؟
2- آیا با انتفای شرایط امر به معروف و نهی از منکر، تنها وجوب و الزام برداشته می شود و امر و نهی هم چنان راجح باقی می ماند؟ چرا؟
پینوشتها
[1] وسائل الشیعة ج 16 ص 150.
[2] مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ج 1 ص 144.
[3] وسائل الشیعة ج 16 ص 150.
[4] إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی) ج 1 ص 14.
[5] وسائل الشیعة ج 16 ص 151.
[6] جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام ج 21 ص 374.
[7] تحریر الوسیلة ج 1 ص 475 (مسأله 20).
[8] امر به معروف و نهی از منکر در آیینه قرآن کریم ص 170 و 171. (با دخل و تصرّف)
[9] امر به معروف و نهی از منکر در آینه اجتهاد ص 113. (با دخل و تصرّف و تلخیص)
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حجتالاسلام مسلم زکیزاده