فصل اوّل: حضرت عباس(ع) در عصر پدرش امام علی(ع)| ۹
۱۰. ضَیغَم
گاهی عباس(ع) را ضیغم و گاهی ضرغام میخواندند که هر دو به معنی شیر ژیان و چابک است؛ زیرا او در میدان رزم با دشمن، چون شیری نیرومند بود که به گله روباه حمله میکرد و دهها و صدها نفر را در حملههای حیدری خود به خاک مذّلت میافکند؛ همانگونه که حضرت حمزه(ع) عموی پدرش، شیر خدا و شیر رسول خدا(ص) و پدرش علی(ع)، «اسد الله الغالب»، شیر غالب و چابک خدا بود، او نیز این خصلت را از آنان به ارث برده و چون شیر ژیان از دشمن نمیهراسید و با شجاعتی بی بدیل، با عالیترین نبردی که قهرمانان را به تعجب وا میدارد، نبرد میکرد.
۱۱. مؤثر (ایثارگر)
فداکاری عباس(ع) در حدّ ایثار بود. ایثار، یعنی آنچه را خود نیاز دارد به دیگران میبخشد، مانند گرسنهای که غذای مورد نیاز خود را به فقیر میدهد. بنابراین، ایثار مرحلهای بالاتر از سخاوت است.
حضرت عباس(ع) به پیروی از پدر و برادرانش حسن و حسین(ع) در راه حقّ ایثارگر بود و به راستی که در این راستا از همه چیز خود گذشت و آنچه را داشت در طبق اخلاص نهاده و به پیشگاه خداوند اهدا کرد. اماننامه دشمن را رد و استوار و ثابت قدم از حقّ دفاع کرد.
ایثار او تا آنجا بود که جیره آب خود را برای دیگران میگذاشت، با اینکه سخت تشنه بود؛ ولی در کنار شریعه فرات به خاطر آنکه برادرش تشنه است، آب ننوشید. دستهایش را قبل از خود ایثار کرد. خداوند در قرآن، انصار (مسلمانان مدینه) را به خاطر آنکه مهاجران (مسلمانان مکّه) را بر خود مقدم داشتند تمجید میکند و ایثارگر میخواند:
«وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ؛ آنها (در غذا رسانی و مسکن) مهاجران را بر خود مقدم میدارند. گرچه خود به شدت فقیر هستند».[1]
عباس(ع) با اینکه به شدت تشنه بود، دیگران را بر خود مقدم داشت. او سه برادرش را جلوتر از خود به میدان فرستاد و ایثار کرد. براساس برخی از روایات، دو پسر نوجوان خود به نام عبدالله و محمّد را به میدان فرستاد و هر دو در کربلا شهید شدند.[2]
۱۲. سردار و پیشتاز سپاه
حضرت عباس(ع) را با لقب «کَبْش الکتیبه» میخواندند. کبش، به معنای قوچ است و کتیبه، به معنای یک ستون لشکر یا یک گروه سواران است. از آنجا که قوچ در گله گوسفندان همواره در پیشاپیش آنها است، لقب فوق بیانگر پیشتازی و سرداری حضرت عباس(ع) در سپاه امام حسین(ع) است.
۱۳. پرچمدار
در روز عاشورا پرچم بزرگ حسین(ع) در دست حضرت عباس(ع) بود. در جنگهای قدیم، پرچمداری موقعیت خاصی داشت؛ زیرا سرنگونی پرچم دلیل شکست بود و موجب تضعیف روحیه رزمندگان تحت آن پرچم میشد.
حضرت عباس(ع) تا دست در بدن داشت، پرچم را سرافراز نگه داشت. حتی براساس برخی از روایات، همچون عمویش جعفر طیّار با کمک دو بازوی بریدهاش پرچم را به سینهاش چسباند و نگه داشت؛ او قوّت مرکز فرماندهی را با این کار حفظ کرد تا هنگامی که عمود آهنین بر سرش زدند و از پشت اسب به زمین افتاد، در حقیقت او با پرچمش با هم به زمین افتادند.[3]
دربارهی پرچمدار حضرت عباس(ع) در نقل های تاریخی آمده است: هنگامی که وسایل غارت شده از شهدای کربلا را به شام نزد یزید بردند، در میان آنها پرچم بزرگی وجود داشت، یزید و حاضران بهتزده دیدند که همه پرچم سوراخ و آسیب دیده؛ ولی دستگیره آن سالم است. یزید از روی حیرت و تعجب پرسید: این پرچم را چه کسی حمل میکرد؟
گفتند: عباس پسر علی(ع).
یزید از روی حیرت و تجلیل از پرچمدار، سه بار برخاست و نشست و به حاضران گفت: «انظروا الی هذا العَلم فانّه لم یسلم من الطعن و الضرب، الاّ مقبض الید الّتی تحمله؛ به این پرچم بنگرید که بر اثر صدمات و ضربهها هیچ جای آن سالم نمانده، جز دستگیره آن که پرچمدار آن را با دست حمل میکرده است (یعنی سالم ماندن دستگیره نشان میدهد که پرچمدار، تیرها و ضربهها را که بر دستش وارد میشده، تحمل کرده و پرچم را رها نساخته است)».
سپس گفت: «ابیت اللّعن یا عباس، هکذا یکون وفاء الاخ لاخیه؛ ای عباس! با این جوانمردی، لعن و ناسزا را از خود دور ساختی (و هرگز روا نیست کسی به تو ناسزا گوید)، این معنای وفای برادر نسبت به برادرش است».[4]
۱۴. پشتیبان ولایت و امامت
یکی از القاب حضرت عباس(ع) این بود که به او «ظهر الولایة» (کمر و پشت ولایت) میگفتند: زیرا همان گونه که کمر، انسان را راست قامت نگه میدارد و پشتوانه محکمی برای حرکت انسانی است، حضرت عباس(ع) نیز چنین نقشی برای نگهبانی از حریم ولایت و امامت بود.
به راستی پشت و پناه ولایت امر بود و تا آخرین حدّ توان از او و آرمانهایش پشتیبانی کرد و شایسته این شعر معروف سعدی است که در تمجید پیامبر(ص) گفت:
چه غم دیوار امّت را که باشد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
از این رو، وقتی که به شهادت رسید، امام حسین(ع) به بالینش آمد و فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلّت حیلتی؛ اکنون پشتم شکست و چارهام کم شد».[5]
بگفتمش کای سپهدار قبیله
ز مرگت مر مرا کم گشت حیله
شکستی پشتم ای شمشاد قامت
نمیباید درستی تا قیامت
دریغ از بازوی زور آزمایت
دریغ از پنجه خیبر گشایت
دریغ از اهل بیت بیپناهم
دریغ از یاور و میر سپاهم
۱۵. مواسات و برادری
امام زمان(عج) در زیارت ناحیه، حضرت عباس(ع) را با لقب «مواسی» خوانده است. مواسی از مواسات است[6] و در اصل به معنی بریدن میآید؛ و در نتیجه، به معنای شدت دلبستگی به چیزی است که از همه چیز ببرّد و به آن چیز دل ببندد و همه هستی خود را فدای آن کند. حضرت عباس(ع) در پیشگاه امام حسین(ع) چنین بود. برادری، همیاری و پیوند پر محبّت و تنگاتنگ او با امام حسین(ع)، همچون همیاری و پیوند عاشق حقیقی نسبت به معشوق خود بود.
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی این آستان بوسد که جان در آستین دارد
به این ترتیب، درس برادری، وفا، فداکاری و گذشت بینظیر را به جهانیان آموخت و به انسانیت بها و آبروی فوقالعاده داد.
۱۶. الواقی (نگهبان)
خصلت دیگر عباس(ع) نگهبانی و پاسداری محکم و پر تلاش او از حقّ و امام حقّ بود. از این رو، امام هادی(ع) در زیارت ناحیه او را نگهبان و پاسدار خواند. پاسداری که با اخلاص تمام به نگهبانی حقّ پرداخت. تا حدّی که با بودن او، دشمنان خواب و استراحت نداشتند؛ ولی اهل بیت حسین(ع) خود را در پناه کوهی استوار میدیدند و خواب و استراحت داشتند. البته بعد از او، موضوع به عکس شد (چنان که شیخ محمّدرضا اُزری از زبان امام حسین(ع) در شعری که پیشتر آمد: «الآن نامت اعین بک لم تنم» این مطلب را بیان کرده است).
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«حَرس لَیلة فِی سَبیلِ اللهِ عَزّوجلَّ اَفضَل مِن اَلفِ لَیلَة یُقامُ لَیلهَا وَ یُصام نَهارهَا؛
نگهبانی و پاسداری یک شب در راه خداوند متعال بهتر از عبادت هزار شب است که روزش را انسان روزه بگیرد».[7]
روز عاشورا، حضرت عباس(ع) سوار بر اسب در اطراف خیمهها به هر سو نگاه میکرد، از حرم رسول خدا(ص) نگهبانی مینمود و مراقب دشمن بود که جلو نیاید. حتی زهیر بن قین (یکی از یاران باوفای امام حسین(ع)) نزد عباس(ع) آمد و اظهار داشت میخواهم وصیت پدر را به یاد تو بیاورم. عباس(ع) خیمهها را در خطر حمله دشمن میدید، از اسب پیاده نشد، فرمود: مجال سخن نیست؛ ولی چون نام پدرم را بردی، روا نیست از شنیدن وصیت پدرم بگذرم، بگو که من سواره میشنوم. زهیر، سخن پدر را (که پیشتر در شرح زندگی امّالبنین(س) آمد) به یاد عباس(ع) آورد.
۱۷. اطلس
عباس(ع) را اطلس میخواندند؛ زیرا این کلمه به معنای سرخ تیره رنگ، شجاع، چابک و دلاور دریادل میآید. آن حضرت چنان که در صحنههای گوناگون نشان داد، دلاوری بیبدیل بود. حتی دستهایش را قطع کردند، تسلیم نشد و همچنان میجنگید. به طور کلی ترس در قاموس زندگی او وجود نداشت و هرگز از نبرد در برابر هزاران نفر وحشت نکرد، چنان که بخشهایی از قهرمانیهای او را در فصل سوم خواهیم گفت.[8]
خودآزمایی
1- چرا عباس(ع) را ضیغم و گاهی ضرغام میخواندند؟
2- امام زمان(عج) در زیارت ناحیه، حضرت عباس(ع) را با کدام لقب خوانده است؟ چرا؟
پینوشتها
[1]. سوره حشر، آیه ۹.
[2]. اعیان الشیعه، چاپ جدید، ج 1، ص 610.
[3]. معالی السبطین، ج ۱، ص 44۰.
[4]. محمّدعلی حومانی، دین و تمدین، ج 1، ص 288.
[5]. نفس المهموم، ص ۱۷۹.
[6]. در زیارت نامه حضرت عباس(ع) درروز عرفه نیز این جمله آمده: «فنعم الأخ المواسی» (مفاتیح الجنان).
[7]. نهج الفصاحه، ح 1355.
[8]. شخصیّت حضرت ابوالفضل(ع)، ص ۵۷ـ۵۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی