فصل دوّم: حضرت عباس(ع) در عصر امامت امام حسن و امام حسین(ع)| ۳
قاطعیت عباس(ع) در پیروی از حسین(ع)
در تاریخ چنین میخوانیم: پس از مرگ معاویه، یزید برای ولید، فرماندار مدینه نامه نوشت و از او خواست که از حسین(ع) بیعت بگیرد؛ وگرنه گردنش را بزند. ولید نیمههای شب با شتاب «عمرو بن عثمان بن عفّان» را احضار کرد و به او دستور داد همان ساعت حرکت کند و حسین، محمّد حنفیه، عباس و عبدالله بن زبیر را هر کجا یافت، نزد او بیاورد.
پسر عثمان نخست حاضر به این کار نبود؛ ولی با فشار ولید مجبور شد تا این مأموریت را انجام دهد. شبانه به سراغ آنها رفت، پس از پرسوجو دریافت که حسین و عباس(ع) و دیگران به عادت همیشگی در حرم رسول خدا(ص) در کنار مسجد هستند. به آنجا رفت و پیام ولید را به آنها ابلاغ کرد. امام حسین(ع) به او فرمود: «تو برو من خودم میآیم».
پس از رفتن مأمور، عبدالله بن زبیر احساس خطر کرد و به حسین(ع) گفت: «احضار ما در این وقت شب، برای چیست جز اینکه توطئهای در کار باشد؟!»
امام حسین(ع) فرمود: «من احتمال زیاد میدهم که خبر مرگ معاویه رسیده و ولید میخواهد از ما برای یزید بیعت بگیرد، ولی ولید باید بداند که هرگز به این آرزو نخواهد رسید.»
حضرت عباس(ع) که در آن جا حاضر بود، دنبال سخن امام حسین(ع) را تکرار کرد و گفت: «آری او هرگز به آرزوی خود نخواهد رسید و ما بیعت نمیکنیم».
سرانجام امام حسین(ع) نزد ولید رفت. ولید خبر مرگ معاویه را به او داد و از او خواست با یزید بیعت کند. امام حسین(ع) فرمود: «لابد بنابراین است که شخصی مثل من، آشکارا با یزید بیعت کند، بنابراین هرگاه بیعت عمومی برای مردم تشکیل دادی، مرا هم به همراه مردم دعوت کن».
ولید این پیشنهاد را پذیرفت. مروان که در آنجا حاضر بود، به ولید گفت: «نگذار حسین(ع) از اینجا بیرون رود، جز اینکه بیعت کند وگرنه دست به او نخواهی یافت تا خونها ریخته شود. اکنون اگر بیعت نکرد گردنش را بزن».
امام حسین(ع) برآشفت و بر سر مروان فریاد کشید و فرمود: «ای پسر زنی که زرقاء نام داشت (یعنی همان زنی که در زمان جاهلیت پرچم زناکاری بر بالای خانهاش نصب کرده بود) آیا تو میخواهی مرا بکشی یا ولید؟ این سخن دروغ و فسق است. فریاد حسین(ع) باعث شد که حضرت عباس(ع) و همراهان که در درگاه ساختمان فرمانداری در آماده باش کامل بودند وارد ساختمان شده و حسین(ع) را از گزند دشمن برهانند. آن حضرت با همراهان از نزد ولید بیرون آمد.
به این ترتیب، عباس(ع) دوش به دوش حسین(ع) بیعت با یزید را رد کرد و با قاطعیّت در برابر ولید ایستادگی نمود.
محمّد حنفیه (یکی از برادران امام حسین(ع)) که حدود ده سال از امام حسین(ع) کوچکتر بود، به امام حسین(ع) و عباس(ع) گفت: برای رفع خطر با یزید بیعت کنید.
امام حسین(ع) پاسخ داد: ای برادر! این را بدان که اگر در سراسر روی زمین، هیچ جایگاه و پناهگاهی برای من باقی نمانده باشد و هیچ کس از من پشتیبانی نکند، من هرگز با یزید بیعت و اطاعت نخواهم کرد.[1]
مرحوم علاّمه محقّق سیّد عبدالرزاق مقرّم (متوفی سال 1391 ق) دربارهی مقام اطاعت حضرت عباس(ع) از امام حسین(ع)، پس از بیان بخشی از فضایل حضرت عباس(ع) مینویسد: این فضیلتها همه از پرتو انوار سیّدالشهداء امام حسین(ع بود که عباس(ع) بر اثر پیروی از او کسب کرده و آیینه تمام نمای وجود امام حسین(ع) شده بود. بیشک حسین و عباس(ع) از مصادیق بارز این آیات قرآن بودند که خداوند در آیه 1 و 2 سوره شمس میفرماید: «وَالشَّمْسِ وَ ضُحَیها * وَالْقَمَرِ اِذَا تَلیها؛ سوگند به خورشید و آن هنگام که فروغ میبخشد و سوگند به ماه! آن زمان که دنبال خورشید روان است». خورشید، حسین(ع) و ماه، عباس(ع) است؛ زیرا عباس هیچ سخنی نمیگفت، مگر آنکه قبلا از برادرش شنیده باشد و هیچ عملی انجام نمیداد، مگر اینکه به جهت پیروی از امامش انجام پذیرد و در یک کلام، عباس(ع) هیچگاه خویش را بر وجود مقدّس امام حسین(ع) مقدم نمیداشت. به عبارت روشنتر، عظمت و شخصیّت معنوی ابوالفضل(ع) به خاطر نور مقدّس امام حسین(ع) بود که در آینه وجود پیراستهاش تابیده بود.[2]
به عبارت روشنتر، همان گونه که علی(ع) نسبت به پیامبر(ص) بود و فرمود: «وَ لَقَد کُنت اتّبعَه اتِّباعَ الفصیلِ اَثر اُمّهِ، یَرفعُ لِی فِی کُلّ یَوم مِن اَخلاقِه عِلماً؛ من، همچون شتر بچهای دنبال مادرش (سایه به سایه) به دنبال پیامبر(ص)حرکت کردم و او هر روز نکته تازهای از اخلاق نیک را برای من آشکار میکرد».[3] حضرت عباس(ع) نیز از امام حسین(ع) این گونه پیروی میکرد و از محضر او در همه لحظههای عمرش بهرهمند میشد.
حرکت عباس(ع) در پیشاپیش کاروان امام حسین(ع) به سوی مکّه
پس از احضار امام حسین(ع) برای اخذ بیعت و جواب شدید آن حضرت در ردّ بیعت، امام خود را در مدینه در خطر شدید دید. تصمیم گرفت شبانه مدینه را به قصد مکّه ترک کند. محرمانه بستگان و شیعیان خود را دید و آنها را دعوت به حرکت کرد. بعضی معذور بودند و در مدینه ماندند؛ ولی بعضی با اظهار عذرهای غیر قابل پذیرش، نه تنها از دعوت امام حسین(ع) سرپیچی کردند؛ بلکه تحت عنوان نصیحت و خیرخواهی، آن حضرت را از سفر باز میداشتند.
حضرت عباس(ع) بدون چون و چرا در پیشاپیش کاروان امام حسین(ع) حرکت کرد و در همه جا دوش به دوش امام به حرکت خود ادامه داد. حتی برادران مادریاش عبدالله، جعفر، عثمان و افراد خانوادهاش را نیز به همراه خود حرکت داد و به عنوان بزرگترین شریک امام حسین(ع) در تحقّق نهضت عظیم کربلا، همانند وفای علی(ع) نسبت به پیامبر(ص)، با کمال اخلاص و وفاداری با ارادهای قوی حرکت کرد.
مطابق بعضی از تواریخ، مسئولیت آب رسانی به کاروانیان را از آغاز سفر، از مدینه تا مکّه و از مکّه تا کربلا و تا آخر نهضت بر عهده گرفت.
کاروان امام حسین(ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری از مدینه به سوی مکّه روانه شدند و روز سوم شعبان همان سال به مکّه رسیدند.
مردم کوفه از ورود امام حسین(ع) به مکّه باخبر شدند و نامههای بسیار برای امام(ع) فرستادند و آن حضرت را به کوفه دعوت کردند. سرانجام آن حضرت و همراهان در روز هشتم ذیحجه سال 60، پس از توقف چهارماه و پنج روز در مکّه به سوی کوفه حرکت کردند و دوم محرم سال 61 به سرزمین کربلا رسیدند. ناگریز در همان جا سکونت کرده و ماجرای خونین کربلا پیش آمد.
حضرت عباس(ع) در این سفر (از مکّه به کربلا) پر از حوادث خطیر که بعضی فرار را بر قرار ترجیح دادند و بعضی کنار کشیدند، در آزمایش الهی به خوبی پذیرفته شد و لحظهای حسین(ع) و آرمان آن حضرت را فراموش نکرد و از او کنار نکشید. در فصل بعد، سیمای با صلابت او را در ماجرای کربلا بیان خواهیم کرد.
خودآزمایی
1- پیشنهاد امام حسین(ع) به ولید درباره بیعت چه بود که ولید آن را پذیرفت؟
2- عظمت و شخصیّت معنوی ابوالفضل(ع) به چه دلیل است؟
پینوشتها
[1]. احمد صادقی اردستانی، زندگانی حضرت ابوالفضل، ص 66 ـ 73.
[2]. سردار کربلا، ص۱۶۲.
[3]. نهج البلاغه، خطبه 192.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی